عواقب انکار نصّ بر امام علی علیه السلام

عواقب انکار نصّ بر امام علی علیه السلام

اکثر مسلمانان بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله از نصّ ایشان اعراض نموده و آن را انکار کرده یا به فراموشی سپردند، در حالی که قرآن مردم را به متابعت از آن دعوت کرده بود، و در نتیجه گرفتار مشکلات و مصیبت های فراوانی شدند.

1 - خداوند متعال می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا للَّهِ ِ و لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ»؛(1) «ای کسانی که ایمان آورده اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد».

2 - و نیز می فرماید: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ و لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَی اللَّهُ و رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ و مَنْ یَعْصِ اللَّهَ و رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً»؛(2) «هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بداند، اختیاری [در برابر فرمان خدا]داشته باشد، و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند به گمراهی آشکار گرفتار شده است».

3 - و نیز می فرماید: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشآءُ و یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ


1- 188. سوره انفال، آیه 24. 2- 189. سوره احزاب، آیه 36.

الْخِیَرَهُ»؛(1) «پروردگار تو هر چه می خواهد می آفریند، و هرچه بخواهد برمی گزیند، آنان [در برابر او]اختیاری ندارند».

اعتراف اهل سنت به عواقب انکار نص

اعتراف اهل سنت به عواقب انکار نص

طبیعی به نظر می رسد که انکار نصّ شرعی و الهی بر امام معصوم و واگذاری آن بر امّت، دارای عواقب و خطراتی خواهد بود که از روشنفکران اهل سنت نیز پوشیده نمانده است. اینک به نقل برخی از عبارات آن ها می پردازیم:

1 - دکتر احمد محمود صبحی

او می گوید: «نحوه فکر اهل سنت در مسئله سیاست و اصول حکم، یا به تعبیری جامع تر نظام بیعت، بسیاری از چالش ها را ایجاد نمود. سه خلیفه اوّل هر کدام به طریقی بر خلاف طریق دیگری حکم کردند، حال چگونه ممکن است که رأی اسلام را از عملکرد گوناگون آنان استنباط کرده و جمهور مسلمین بر آن اتفاق داشته باشند».(2)

او نیز می گوید: «هنگامی که معاویه به فکر افتاد تا خلافت را بعد از خودش برای فرزندش یزید به ارث گذارد، در نظام اسلامی بدعت گذارده و در آن تقلید جدیدی ایجاد نمود که با آن، سنت سلف را تغییر داد، و خلافت را شبیه پادشاهان فارس و بیزنطی ها نمود، و خلافت را - آن گونه که جاحظ گفت - به پادشاهی قیصر و کسری تبدیل نمود».(3)

او نیز می گوید: «هر چه که به اسم اسلام از تسلّط و زور در عصر


1- 190. سوره قصص، آیه 68. 2- 191. نظریه الامامه لدی الشیعه الاثنی عشریه، ص 501. 3- 192. النظم الاسلامی نشأتها و تطوّرها، ص 267.

خلفا جائر اتفاق افتاد، دین خدا از آن متبرّی است، و گناه آن تا روز قیامت به گردن کسانی است که چنین حکومتی داشتند».(1)

2 - جاحظ

او در عین حال که از طرفداران عثمان است به روش معاویه در حکومت داری اعتراض کرده و می گوید: « … معاویه در حکومت طریقه استبداد را پیش گرفت، و بر بقیه اعضای شورا و بر جماعت مسلمین از انصار و مهاجرین در سالی که آن را «سال جماعت» نامیدند، استبداد به خرج داد؛ سالی که سال جماعت نبود بلکه سال تفرقه و قهر و جبر و غلبه بود. سالی که در آن، امامت به پادشاهی کسروی منتقل شد و خلافت، منصبی قیصری گشت … ».(2)

3 - ابن قتیبه

او می گوید: «جهمیّه و مشبّهه در تأخیر علیّ - کرّم اللَّه وجهه - غلوّ کرده و حقّش را ضایع کردند و در گفتار خود لجاجت به خرج دادند، گرچه تصریح به ظلم خود نکردند و خون او را بدون حقّ و از روی تعدّی بر زمین ریختند … و او را به جهت جهل شان از امامت امامان خارج کرده و در جمله امامان فتنه گر قرار دادند، و بر خلافت او به جهت اختلاف مردم اسم خلافت نگذاشتند و در عوض یزید بن معاویه را به جهت اجماع مردم بر او مستوجب خلافت دانستند … ».(3)

4 - مقریزی

او می نویسد: «خدا و رسولش راست گفته اند که بعد از رسول خداصلی الله علیه وآل


1- 193. همان، ص 279. 2- 194. رسائل جاحظ، ص 292-297، رساله یازدهم. 3- 195. الاختلاف فی اللفظ و الردّ علی الجهمیّه و المشبّهه، ص 47-49.

خلفایی خواهند آمد که به هدایت و دین حقّ قضاوت نمی کنند و سنت های هدایت را تبدیل می نمایند … ».(1)

5 - ابن حزم ظاهری

او می گوید: «یزید فرزند معاویه در اسلام آثار قبیحی را از خود به جا گذارد؛ اهل مدینه و بزرگان قوم و بقیه صحابه را در روز حرّه در آخر دولتش به قتل رسانید، و حسین و اهل بیتش را در اول دولتش به قتل رسانید. و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره کرد و حرمت کعبه و اسلام را بر پا نداشت … ».(2)

او همچنین در «المحلّی» می گوید: «پادشاهان بنی امیه تکبیر را در نماز اسقاط کردند و خطبه نماز عید فطر و قربان را مقدم داشتند تا آن که این مطلب بر روی زمین پخش شد. لذا صحیح است که بگوییم عمل هیچ کس به جز رسول خدا حجّت نیست».(3)

6 – ابو الثناء آلوسی

او در تفسیر آیه شریفه: «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ و الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ و نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبیراً»؛(4) «و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود؛ همچنین (شجره) درخت نفرین شده را که در قرآن ذکر کرده ایم. ما آن ها را بیم داده [و انذار] می کنیم، اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آن ها نمی افزاید!»

روایاتی از ابن جریر، از سهل بن سعد، و از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و بیهقی در «الدلائل» و ابن عساکر از سعید بن مسیّب،


1- 196. النزاع و التخاصم، ج 12، ص 315-317. 2- 197. جمهره انساب العرب، ص 112. 3- 198. المحلّی، ج 1، ص 55. 4- 199. سوره اسراء، آیه 60.

و روایت ابن ابی حاتم از یعلی بن مرّه و از ابن عمر، درباره خواب پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که بنی امیه از منبر او همانند بوزینه بالا می رفتند. این خواب بر او دشوار آمد و خداوند این آیه را نازل کرد … (1)

7 - دکتر طه حسین مصری

او در کتاب «مرآه الاسلام» می گوید: « … خداوند مکه را در قرآن حرمت داده و نیز مدینه پیامبرصلی الله علیه وآله را محترم شمرده است؛ ولی بنی امیه مدینه و مکه را مباح کردند. از یزید بن معاویه شروع شد که او سه بار مدینه را مباح کرده، غارت نمود. عبدالملک بن مروان نیز به حجاج بن یوسف اجازه داد تا مکه را مباح گرداند و چه جنایاتی که در آنجا انجام داد. همه این ها برای این بود که بلاد مقدّس برای فرزندان ابوسفیان و بنی مروان خاضع گردد. ابن زیاد با امر یزید بن معاویه، کشتن حسین و فرزندان و برادرانش و به اسارت گرفتن دختران رسول خداصلی الله علیه وآله را مباح کرد … مال مسلمانان ملک خلفا شد و آن گونه که دوست داشتند انفاق می نمودند، نه آن گونه که خدا دوست می داشت … ».(2)

او همچنین می گوید: «طغیان و سرکشی، اصلی از اصول حاکم بین شرق و غرب عالم شد. زیاد و فرزندانش در روی زمین فساد می کردند تا حکومت را برای بنی امیه قرار دهند، و بنی امیه برای آنان این فساد را مباح کرده بود. و حجّاج بعد از زیاد و فرزندش وارد عراق شد و عراق را پر از شرّ و منکر نمود».(3)


1- 200. تفسیر آلوسی، ذیل آیه. 2- 201. مرآه الاسلام، ص 268-270. 3- 202. همان، ص 272.

او همچنین در کتاب «الفتنه الکبری» می گوید: «علیّ نزدیک ترین مردم به پیامبرصلی الله علیه وآله بود. او تربیت شده پیامبرصلی الله علیه وآله و جانشین او بر ودیعه اش بود. او به حکم عقد اخوّتی که با پیامبر بسته بود برادر او بود. او داماد پیامبرصلی الله علیه وآله و پدر ذرّیه رسول صلی الله علیه وآله بود. او صاحب پرچم پیامبرصلی الله علیه وآله و جانشین او در بین اهل بیتش بود. و به نصّ حدیث نبوی منزلتش نزد پیامبر، همانند منزلت هارون نزد موسی است. اگر تمام مسلمانان چنین می گفتند و به حکم این مطلب علیّ را انتخاب می نمودند، هرگز از حقّ دور نمی شده و منحرف نمی شدند …

و همه چیز نشانگر کاندیداتوری علی بر خلافت بود … خویشاوندی او با پیامبرصلی الله علیه وآله، سابقه او در اسلام، جایگاه او در بین مسلمین، بلاهای حسنی که در راه خدا کشیده، و سیره او که هرگز در آن انحراف و اعوجاج نبوده است و شدّتش در دین و فقاهت و فهمش نسبت به کتاب و سنت و استقامت رأیش، همگی زمینه ساز امامت و خلافت او بود … بنی هاشم از امر خلافت به طور عمد دور شدند و قریش بودند که آنان را چنین کردند؛ زیرا از آن می ترسیدند که برای بنی هاشم جماعتی جمع شود، و نمی خواستند که خلافت به دست قبیله ای دیگر غیر از قبیله خودشان قرار گیرد».(1)

دکتر می گوید: «هر چه مردم می خواهند درباره معاویه بگویند، ولی او فرزند ابوسفیان رهبر مشرکان در جنگ احد و خندق است. او فرزند هند است که باعث قتل حمزه بود، که شکم او را دریده و جگر او را بیرون آورد، امری که نزدیک بود پیامبر به جهت آن جان تهی کند … ».(2)


1- 203. الفتنه الکبری، ج 1، ص 152. 2- 204. همان، ج 2، ص 15.

8 - مورّخ مشهور سید امیر علی هندی

«حکومت بنی امیه تنها اصول خلافت و تعلیمات آن را تغییر نداد، بلکه حکومت آنان منجرّ به واژگون شدن اساس مبدأ اسلام شد».(1)

او در جایی دیگر می گوید: «با به دست گرفتن خلافت توسط معاویه در شام حکومت بت پرستی سابق باز گشته و جای دمکراسی اسلامی را گرفت … ».(2)

و در جایی دیگر می گوید: «و این چنین بت پرستی مکه بازگشته و سر از شام درآورد».(3)

او همچنین می گوید: «بنی امیه به جز عمر بن عبدالعزیز، اهل بت پرستی بوده و به مراعات نکردن شرع و ارکان دین مباهات می کردند؛ همان دینی که اعتراف به داشتن آن می کردند … آنان کرسی خلافت را با جرایم دو چندان خود ملوّث نمودند و در دریاهای خون غوطه ور ساختند … ».(4)

9 - دکتر احمد امین مصری

وی در کتاب «ضحی الاسلام» می گوید: « … نظر اهل سنت به خلافت متعادل تر و قوی تر و نزدیک تر به عقل است! گر چه باید آنان را مؤاخذه شدید نمود بر این که نظریه خود را به طور محکم و قوی پیاده نکردند، آنان از امامان خود به طور صریح انتقاد نکردند، و هنگامی که ظلم نمودند در مقابلشان نایستادند، و هنگامی که ستم کردند آنان را در راه مستقیم قرار ندادند، و احکامی که بتواند


1- 205. مختصر تاریخ العرب و التمدن الاسلامی، ص 63. 2- 206. روح الاسلام، ص 296. 3- 207. همان، ص 300. 4- 208. همان، ص 301.

جلوی ظلم خلیفه بر امت را بگیرد وضع نکردند، بلکه در مقابل آن ها تسلیمی داشتند که ناخوشایند بود، و لذا آنان بزرگ ترین جنایت را بر امت وارد ساختند».(1)

او نیز در کتاب «یوم الاسلام» می گوید: «رسول اسلام در آن مرضی که با آن از دنیا رحلت نمود، اراده کرد که متولّی امر مسلمین بعد از خود را تعیین کند آنجا که بنابر نقل صحیحین فرمود: بیاورید تا نامه ای بنویسم که بعد از من گمراه نشوید … ولی آنان امر خلافت را برای هر کسی از مسلمانان که قصد داشته باشند قرار می دهند، و لذا تا این زمان در امر خلافت اختلاف وجود دارد. اسلام در عصر رسول خداصلی الله علیه وآله قوی و متین بود، ولی چون از دنیا رحلت نمود معرکه های خانمان سوز شروع شد».(2)

او همچنین می گوید: «از مظاهر خلاف، اختلافی بود که صحابه در مورد متولّی امر خلافت بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله پیدا کردند، و این خود ضعف لیاقت آن ها را می رساند؛ زیرا قبل از آن که پیامبرصلی الله علیه وآله دفن شود اختلاف نمودند … ».(3)

او همچنین در کتاب «فجر الاسلام» می نویسد: «چون بنی امیه خلافت را به دست گرفتند، عصبیت همانند عصر جاهلیت به حال خود بازگشت».(4)

10 - دکتر علی سامی نشار

او می گوید: « … خلیفه دمشق گوش هایش در جاهلیت اولی از


1- 209. ضحی الاسلام، ج 3، ص 225. 2- 210. یوم الاسلام، ص 41. 3- 211. همان، ص 53. 4- 212. فجر الاسلام، ص 79.

او نیز می نویسد: «ابوسفیان عقیده کفر آمیزش را هنگامی که عثمان بن عفان به حکومت رسید ابراز داشت، آنجا که گفت: حکومت بعد از تیم وعدی به شما رسید، پس به مانند توپ آن را دست به دست کنید و میخ های آن را در بنی امیه قرار دهید؛ زیرا خلافت ملک و حکومت است و من نمی دانم که بهشت و دوزخی باشد.(2) و عثمان گر چه او را طرد نمود ولی چیزی نگذشت فکر نکنم که ریسمان های این خانواده کافر بر جایگاه های خلافت قرار گرفت، و زمانی که این خانواده متولّی امر حکومت شدند نفس های مسموم آن ها در بیشتر احیان ظاهر شد».(3)

او نیز می گوید: «من معاویه را از سمّ دادن به حسن - علیه السلام - تبرّی نمی کنم؛ زیرا این مرد اصلاً مسلمان نبود، بلکه به تمام معنای کلمه جاهلی بود که استعداد ارتکاب هر گونه گناهی در راه فرزندش یزید را داشت. این مردی که آزاد شده در فتح مکه بود مُرد بعد از آن که برخی از بزرگان صحابه؛ همچون حجر بن عدی و اصحابش را به نحو مرگ صبر به قتل رسانید. او مُرد بعد از آن که از مردم برای فرزندش یزید بیعت گرفت، و لذا امر خلافت به پادشاه جاهلی منتقل شد که با آن آل معاویه خلافت را یکی پس از دیگری به ارث


1- 213. نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج 1، ص 229. 2- 214. النزاع و التخاصم، ص 31. 3- 215. نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج 1، ص 198.

بردند».(1)

11 - عباس محمود عقّاد

او در کتاب خود «معاویه فی المیزان» می نویسد: «قیام دولت بنی امیه بعد از عصر خلافت، حادثه ای عظیم و پرخطر در تاریخ اسلام و تاریخ عالم بود».(2)

طبری مدرکی را از سعید بن سوید نقل می کند که معاویه خطاب به مردم گفت: «من با شما نجنگیدم تا روزه داشته، نماز خوانده، حجّ به جا آورده و زکات دهید؛ زیرا من می دانم که شما این اعمال را انجام می دهید، ولی من با شما قتال کردم تا امیر بر شما گردم».(3)

12 - دکتر محمود خالدی، استاد دانشگاه یرموک، اردن

او می نویسد: «بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله نظام خلافت به طور جدیدی ظهور پیدا کرد … و باب اجتهاد در آن راه پیدا نمود. نحوه خلافت مورد بحث و جدل و اجتهاد بین عموم مسلمین قرار گرفت، و آرا و نظریات متعددی حول آن پدید آمد و فرقه ها و جماعت های سیاسی و دینی بر محور شکل گیری خلافت و طریقه اختیار خلیفه و خانه ای که از آن اختیار می شود پدید آمد، و این اختلاف منجرّ به ظهور شکل ها و نمونه های مختلفی از خلافت شد … ».(4)

این مشکلات و اختلافات، همه از عوارض و آثار انکار نصّ بر امامت اهل بیت و در رأس آنان علی بن ابی طالب بوده است.

13 - مصطفی رافعی، دکترای حقوق در دانشگاه پاریس


1- 216. همان، ج 2، ص 46. 2- 217. معاویه فی المیزان، ج 3، ص 542. 3- 218. همان، ص 611، به نقل از طبری. 4- 219. الاصول الفکریه للثقافه الاسلامیه، ج 3، ص 16.

او درباره عصر بنی امیه می گوید: «در این عصر شما انقلابی گسترده، بلکه ریشه ای در تطبیق خلافت به عنوان نظام حکومتی مشاهده می کنید. حکومتی که از جوهر اولش به عنوان یک عمل دینی دور شده است. در این عصر بود که خلیفه برای خود کاخ می سازد، و سریر انداخته و شرطه برپا می دارد … در این عصر است که معاویه سنّت جدیدی را به راه انداخته است و برای پیاده کردن و تثبیت آن تمام حیله ها را به کار گرفته، تا این نظام بین عموم مسلمانان مورد متابعت قرار گیرد».(1)

14 - محمّد رشید رضا

او در تفسیر «المنار» می نویسد: « … چگونه بنی امیه حکومت اسلام را فاسد نمود و قواعد آن را خراب کرد، و برای مسلمانان حکومت شخصی ابدی جعل نمود، پس وزر آن و وزر هر کس که به آن عمل کرده و عمل می کند تا روز قیامت بر گردن او است».(2)

15 - سیّد قطب

او می گوید: «چون بنی امیه آمدند و خلافت اسلامی، سلطنتی خانوادگی و دائمی در بنی امیه شد، این موضوع از وحی و دستورات اسلام نبود، بلکه از تعلیمات جاهلیت بود که درخشندگی روح اسلامی را خاموش کرد».(3)

او نیز می گوید: «عثمان به سوی رحمت پروردگارش رفت، ولی دولتی اموی را برای بعد از خودش با تمهیداتی که خصوصاً در شام فراهم کرد، برپا گذاشت. و نیز با عنایت به افکار اموی که با روح


1- 220. مصطفی رافعی، الاسلام نظام انسانی، ص 30. 2- 221. تفسیر المنار، ج 5، ص 188. 3- 222. العداله الاجتماعیه، سیّد قطب، ص 154.

اسلام سازگاری نداشت حکومت موروثی را تأسیس نمود».(1)

او در جای دیگر می گوید: «دائره اسلام بعد از آن گسترش یافت، ولی بدون شک از روح تهی شد. و اسلامِ گسترش یافته در صورتی که از روح تهی باشد چه ارزشی دارد؟ و اگر قوّتی که در طبیعت این دین نهفته است نبود و نیز فیضی که در بنیه روحی آن است نمی بود به طور حتم در ایام خلافت بنی امیه کافی بود که اسلام به طور کلّ نابود گردد و آخرین لحظات حیات خود را طیّ کند».(2)

او نیز می گوید: «این تصور نسبت به حقیقت حکومت داری تا حدودی بدون شک در عهد عثمان تغییر پیدا کرد. از بدی طالع او این که عثمان در سنین پیری به خلافت رسید، و لذا نسبت به مسلمات اسلام نقطه ضعف از خود نشان داد. و در مقابل کید مروان و کید امیه که در پناه او انجام می دادند اراده اش برای مقابله با آنان ضعیف بود. عثمان همّتش این بود که امامی باشد که به او آزادی تصرف در اموال مسلمین به بذل و بخشش داده شده است. عثمان در پاسخ به اعتراض منتقدین خود در اعمال این سیاست می گفت: «اگر من چنین نکنم پس در چه چیزی امام شمایم؟!».

همان گونه که همّ او این بود که در مسلّط نمودن بنی معیط و بنی امیه از نزدیکانش بر گردن مردم آزاد باشد، که در بین آنان حَکَم، تبعید شده رسول خداصلی الله علیه وآله بود، به مجرد این که حقّ او است که اهلش را اکرام کرده و به آنان نیکی کند و حقوقشان را مراعات نماید».(3)


1- 223. همان، ص 161. 2- 224. العداله الاجتماعیه، ص 194. 3- 225. العداله الاجتماعیه، ص 186.

او در جایی دیگر می گوید: «عثمان از بیت المال مسلمین به همسر دخترش حارث بن حکم در روز عروسی اش دویست هزار درهم بخشید. چون صبح شد زید بن ارقم خزینه دار اموال مسلمین در حالی که حزن در صورتش نمایان و چشمانش اشکبار بود به نزد عثمان آمد و از او خواست که از ادامه کارش او را عفو کند.

چون عثمان از سرّ قضیه آگاه شد که به جهت بخشش به دامادش از اموال مسلمین ناراحت شده است با تعجب به او گفت: ای فرزند ارقم! آیا به جهت این که من به رحمم صله داده ام گریه می کنی؟ آن مردی که روح اسلام را درک کرده بود به او گفت: نه ای امیرمؤمنان! بلکه گریه ام بدین جهت است که گمان می کنم تو این مال را در عوض آنچه در راه خدا در زمان حیات رسول خداصلی الله علیه وآله انفاق کرده ای برداشتی. به خدا سوگند! اگر صد درهم به او داده بودی باز هم زیاد بود.

عثمان از این که این شخص قلبش به این اندازه گسترش و طاقت ندارد که ببیند از اموال مسلمین به اقوام خلیفه مسلمین داده می شود، به او گفت: کلید ها را رها کن ای فرزند ارقم؛ زیرا ما کسی غیر تو را به زودی برای این کار خواهیم یافت».(1)

او در جایی دیگر می گوید: «مثال ها درباره سیره و روش عثمان در بی عدالتی ها بسیار است. به زبیر یک روز ششصد هزار داد، و به طلحه دویست هزار. و به مروان بن حکم خمس خراج افریقا را بخشید. و چون به جهت این رفتارش گروهی از صحابه و در رأس آنان علی بن ابی طالب او را اعتراض و سرزنش کردند در جواب


1- 226. العداله الاجتماعیه، ص 159.

گفت: برای من قوم و خویش و رحم است. باز بر او انکار کردند و از او پرسیدند: مگر برای ابوبکر و عمر، خویش و رحم نبوده است؟ او در جواب گفت: ابوبکر و عمر در منع از اقوام شان مورد محاسبه قرار می گیرند و من در عطا کردن به اقوامم. بعد از آن، صحابه در حالی که غضبناک بودند از نزد او برخاستند».(1)

این مشکلات همه از انکار نصّ الهی بر امامت و خلافت خلیفه مسلمین صورت گرفت. اگر مسلمانان نصّ بر امامان بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله را انکار نمی کردند هرگز به این مصیبت ها گرفتار نمی شدند، مصیبت هایی که علمای اهل سنت به آن اعتراف کرده و از آن ها گله دارند، مصیبت هایی که هرگز جامعه شیعی به جهت پیروی از اهل بیت علیهم السلام به آن مبتلا و گرفتار نشد.


1- 227. العداله الاجتماعیه، ص 187.
Powered by TayaCMS