شيخ احمد قمي در محله پائين شهر قم، در سال 922 ه . ق متولد شد. سال هاي اوليه زندگي را به تحصيل دروس اسلامي مشغول شده و پس از مدت زماني كوتاه به لقب «شيخ » ملقب گرديد. دوران جواني او با تاسيس سلسله صفويه در ايران مقارن بود، سلسله اي كه مذهب شيعه را رسما پذيرفت و با اين پذيرش موجبات تقويت حوزه هاي علميه شيعي در ايران فراهم شد.

چندي نگذشت كه با استحكام قدرت سلسله صفويه و توسعه روابط ايران با ديگر كشورهاي جهان، هيئت هاي مذهبي و تجاري از ايران به سوي ديگر كشورها رهسپار شدند، و هم چنانكه از لبنان گروهي به ايران دعوت شدند، عده اي از طلاب و روحانيون ايراني نيز همراه با تجار و جهانگردان علاقمند، براي تبليغ و تجارت به سوي ديگر كشورها هجرت كردند. يكي از اين افراد «شيخ احمد قمي » بود كه هم در حوزه هاي علميه تحصيل كرده بود و هم دستي در تجارت داشت.

تقريبا در پايان قرن شانزدهم ميلادي - حدودا ده سال پس از آغاز سلطنت «ناراسوئن » - بود كه يك كشتي زيبا و بزرگ ايراني به آرامي از خليج «سيام » وارد رودخانه «چائوفرايا» شد و پس از يك سفر پر مخاطره به قصد «آيوتايا» به حركت خود ادامه داد.

مسؤوليت كشتي بر عهده مردي پنجاه ساله بود كه مسافرين كشتي او را «شيخ احمد قمي » خطاب مي كردند و به خاطر داشتن هوش، ذكاوت و تسلطش بر چندين زبان خارجي، او را مي ستودند. او توسط تعدادي از تجار و ملاحان كه برادر كوچكترش «محمد سعيد» نيز در ميان آنان بود، همراهي مي شد. آنان از آينده اي كه در انتظارشان بود اطلاع چنداني نداشتند، اما مصمم بودند تا در اين سرزمين ناشناخته ساكن شوند و در سايه آن اهداف خويش را با تلاش و كوشش دنبال كنند.

شيخ احمد در يك حركت دو جانبه تجاري - مذهبي پس از يك دهه فعاليت چشمگير، گروه «چائوس » را به وجود آورد، گروهي كه او را در تبليغ آئين اسلام و روابط بين المللي ياري مي دادند.

پس از ده سال اقامت در «آيوتايا» شهرت وي چنان اوج گرفته بود كه خانواده هاي معروف و بزرگ شهر آرزوي ملاقات با وي، و همكاري با او در امور تجاري و فرهنگي را داشتند. در همين بين مقدمات ازدواجش با يك خانم از خانواده اي سرشناس فراهم شد. حاصل ازدواج آن ها يك دختر و دو پسر بود. پسر بزرگتر «چوئن » ناميده شد و پسر كوچكتر پيش از سن ده سالگي درگذشت، و با اين فرزندان نخستين شاخه خانواده تايلندي تبار شيخ احمد شكل گرفت.

موقعيت تجاري او در اين مدت باعث شد تا از سوي تعدادي از بازرگانان به عنوان رئيس صنف انتخاب شود و همين امر به او امكان داد تا هر چند گاه يك بار به ديدار با شاه آنجا رفته، امتياز مهمي براي رونق كارهاي خود و ياران و همكارانش كسب نمايد.

«ناراسوئن » در اين هنگام درگذشت و برادرش «اكاتوت ساروت » به قدرت رسيد، و از آنجايي كه وي بر خلاف برادرش به فعاليت هاي نظامي علاقه چنداني نداشت و بيشتر به توسعه اقتصادي «آيوتايا» مي انديشيد، طبيعي بود كه موقعيت مناسبي براي تجاري كه از هوش و ذكاوت فراواني در توسعه بين المللي تجارت منطقه برخوردار بودند فراهم شود.

به دليل دوستي نزديكي كه بين شيخ احمد و يكي از درباريان به نام «جاموئن سوراساكتي » ايجاد شده بود، رفت و آمد وي به دربار زياد شد و با استفاده از اين موقعيت توانست از نزديك نسبت به تحولات داخلي دربار و درگيري هاي سياسي ميان شاهزادگان كه پس از سلطنت «اكاتوت ساروت » پيش آمده بود، مطلع گردد.

درست در همين زمان استعمارگران هلندي و در كنار آن ها سياستمداران انگليسي به منطقه وارد شده، رقابت شديد سياسي و تجاري ميان نيروهاي استعمارگر و تجار و صاحب منصبان سياسي ايجاد گرديد. شيخ احمد كه مردي زيرك بود خود را از درگير شدن در اين رقابت هاي خطرناك دور نگه داشت و كوشيد به دامنه تبليغات اسلامي خود بيفزايد و آن را گسترش دهد.

در فضاي آشفته خليج «سيام » 1605 و 1615 ميلادي «جاموئن سوراساكتي » دوست صميمي شيخ احمد توانست نفوذ خود را در دربار افزايش دهد و در سال هاي 1609 و 1610 ميلادي به عنوان يكي از متنفذان دربار، «سونگ هام » را در به دست گرفتن قدرت ياري نمايد. شاه هم پس از به قدرت رسيدن، وزارت امور داخلي و مديريت تجارت خارجي را به او سپرد، او نيز مسؤوليت اقليت هاي خارجي را به عهده «شيخ احمد» گذاشت.

بي ترديد موقعيت فرهنگي و تجاري شيخ احمد همراه با شخصيت نمونه اش در روابط اجتماعي، تاثير فراواني در به دست آوردن سمت مشاور وزير و مديريت توسعه بندر و گمرك «آيوتايا» داشته است. به عبارت ديگر او دومين فرد پس از وزير امور خارجي و بازرگاني شده بود.

هنگامي كه نزديك ترين دوستش «جاموئن سوراساكتي » درگذشت، شيخ احمد به جانشيني او منصوب شد و نكته جالب اينجاست كه تا هشت نسل، تمام جانشينان شيخ احمد در اين منصب، همگي از فرزندان خود او بوده اند.

چندي نگذشت كه جامعه مسلمانان «سيام » از حيث نفوذ سياسي و فرهنگي اعتبار قابل توجهي پيدا كرد. دوستان و پيروان شيخ احمد توانسته بودند كلاس هاي مذهبي فعالي را براي خارجيان و همچنين اهالي ساكن «آيوتايا» برگزار كنند، و به وسيله همين كلاس ها هر روز به تعداد تازه مسلمانان منطقه به سرعت بيفزايند.

حضور شيخ احمد در دربار «سيام » موجب شده بود تا بازرگانان مسلمان به راحتي بتوانند به منطقه رفت و آمد كرده و از امتيازات بازرگاني مناسبي برخوردار شوند، كه اين موقعيت در ترويج فرهنگ اسلام، عامل موثر و مهمي به حساب مي آمد.

در اين زمان شبه جزيره مالزي تقريبا به اشغال كامل هلندي ها درآمده بود و ساكنين مسلمان اين منطقه كه در امور سياسي و اجتماعي خود دچار مشكل شده و تحت فشار دشمنان قرار گرفته بودند، با توجه به حضور يك وزير قدرتمند مسلمان در حكومت «سيام » توجه خود را به سوي شمال معطوف نموده، به اين سرزمين مهاجرت مي كردند.

شيخ احمد موفق شده بود تا با سياستي زيركانه، ضمن حفظ روابط تجاري با هلندي ها و انگليسي ها به موقعيت تجاري مسلمانان در آب هاي خليج «سيام » و درياي جنوب چين رونق بخشد، كه همين نكته به تقويت جامعه اسلامي «سيام » منجر شده بود. با توسعه كمي و كيفي نفوذ جامعه مسلمانان، شاه در صدد برآمد تا آن ها را به عنوان اقليت مذهبي رسمي مورد شناسايي قرار دهد و نقش شيخ احمد در اين موضوع نقش تعيين كننده اي بود. به اين ترتيب شيخ احمد علاوه بر سمت هاي اداري، تجاري و سياسي، به سمت رئيس جامعه مسلمانان «سيام » نيز منصوب گشته و بعدها به عنوان نخستين شيخ الاسلام سرزمين سيام (تايلند) شناخته شود.

چندي نگذشته بود كه يك توطئه بزرگ سياسي در «آيوتايا» به وقوع پيوست، توطئه اي كه عمدتا توسط خارجيان و به خصوص گروه ماجراجويان ژاپني هدايت مي شد. اين موقعيت خطرناكي براي شيخ احمد بود، چرا كه وي رسما مسؤوليت ارتباط و اداره امور بيگانگان مقيم «آيوتايا» را به عهده داشت. او كه از توطئه آگاه شده بود با فراستي خاص طرفداران خود را به مقابله با اين توطئه فرا خواند و به سرعت بر شورش مسلط شد. شواهد تاريخي از اين نكته حكايت دارند كه حضور يك جامعه قوي اسلامي در امپراطوري «سيام » مهمترين دليل شكست توطئه خارجيان بوده است.

پادشاه كه به هنگام توطئه، سلطنت خود را از دست رفته مي ديد، و اينك با زيركي شيخ احمد موفق شده بود تا آن را مجددا تحكيم بخشد، علاوه بر سمت هاي قبلي شيخ، او را به سمت وزارت امور داخلي و رياست خزانه سلطنتي و امور داخلي و خارجي نيز منصوب كرد و در حقيقت اين نخستين بار بود كه فردي بيگانه توانسته بود چنين مقامي را در امپراطوري «سيام » به دست آورد.

شيخ احمد به مدت بيست و پنج سال به عنوان نخست وزير به ماموريت هاي اداري و مذهبي خود ادامه داد. او به مدت لطنت شش شاه از شاهان «آيوتايا» در مهمترين و بالاترين مناصب حكومتي قرار داشت و هنگامي كه به علت كهولت سن از سمت هاي خود استعفا داد و شغل هايش را به پسرش واگذار كرد، همچنان به عنوان «وزير بازنشسته دربار» و «شيخ الاسلام سيام » نفوذ و اعتبارش را حفظ كرده بود.

در حال حاضر مقبره اين مروج اسلام در آن سرزمين غربت به عنوان مقبره يكي از مهمترين شخصيت هاي سياسي فرهنگي تايلند در دانشكده تربيت معلم شهر «آيوتايا» قرار دارد و با يك بناي اسلامي - مشابه آنچه در ايران به چشم مي خورد - تزيين شده است. قبر او را سنگ مرمر سفيدي پوشانيده و به زيارتگاهي تبديل شده است كه نه تنها مسلمانان بلكه بودائيان منطقه هم حاجات خود را با زيارت قبر او طلب مي كنند و اين به پاس نفوذ شخصيت معنوي مرد بزرگي همچون اوست كه افتخاري براي اسلام به حساب مي آيد.

گنبد طلائي رنگ مرقد شيخ احمد و معماري ويژه اش به خوبي بيانگر فرهنگ و هويت مذهبي اوست و كتيبه اي سنگي در مقابل مقبره اش قرار دارد كه به صورتي مختصر اما دقيق زندگي نامه وي را براي زائرين بيان مي كند.

در بخشي از اين كتيبه سنگي و زيبا كه به زبان انگليسي و تايلندي حكاكي شده چنين آمده است:

«شيخ احمد نخست وزير دولت تايلند در «آيوتايا» در محله پايين شهر، در شهر قم، مركز اسلامي ايران، در سال 1543 ميلادي متولد شد، شيعه اثني عشري بود و در زمان شاه «ناراسوئن كبير» به «آيوتايا» مهاجرت كرد ... .»

شيخ احمد با هجرت خويش به آن سرزمين توانست مذهب شيعه، خط عربي و زبان فارسي را در تايلند نفوذ داده و در ادامه، آن ها را به خوبي گسترش دهد تا جائي كه امروز آن ها «نماز» را با همين واژه مي شناسند.

شيخ احمد نه تنها خود گام مؤثري در گسترش اسلام در آن منطقه برداشت بلكه فرزندان وي از ادامه دهندگان راه پدر شدند، تا آنجا كه تا پايان جنگ جهاني دوم پسران او تا چهارده نسل به عنوان شيخ الاسلام سرزمين تايلند معروف بوده اند و بر جامعه اسلامي اين كشور - كه هم اكنون حدود 8 ميليون جمعيت را در بر مي گيرد - سمت رهبري داشته اند و آخرين فرزند وي به نام «سورن احمد چولا» تا سال 1932 ميلادي در اين مقام بوده است، پس از وي پسر بزرگترش «حاجي كياساچولارت » به عنوان رهبر شيعيان دوازده امامي تايلند برگزيده شد و از سال 1949 تا 1972 ميلادي در اين مقام باقي ماند.

اين حكايت مردي بود تربيت شده در مكتب قرآن و اهل بيت عليهم السلام كه با درايت و ذكاوت توانست در پوشش تجارت، پا را از مرزهاي كشورهاي اسلامي فراتر بگذارد و بر حسب وظيفه در ديار غربت و تنهايي، شمع وجودش را در فضاي سرزميني سرد، به سوختن بگذارد و ثمره آن جذب دل هاي انسان هاي خداجو و گسترش روزافزون دين اسلام گردد.

او توانست سرزميني را با هزاران كيلومتر فاصله با سرزمين ايران و قم، به مركز تشيع پيوند زده، هويت مشترك همدينان اين دو سرزمين را تجلي بخشد.[1]

منبع : مجله حوزه