كوكب آسمان حكمت

خانواده، دوران كودكي و تحصيلات مقدماتي

حاج شيخ محمود مفتح از واعظان و عالمان مشهور همدان بود كه در نهايت زهد و صداقت زندگي مي كرد و در بين اهالي اين منطقه احترامي بسزا داشت . او كه به ساحت مقدس خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام ارادت مي ورزيد، ذوق ادبي و لطافت روحي خويش را در اين راه به كار گرفت و اشعار زيادي در مدح، منقبت و رثاي اين خاندان سرود . او علاوه بر سخنوري و وعظ و خطابه، در حوزه علميه همدان به تدريس ادبيات عرب و مقدمات علوم اسلامي مشغول بود .

محمد مفتح در سال 1307 ه . ش در خانه چنين پدري پارسا و فاضل ديده به جهان گشود و از اوان زندگي تحت پرورش هاي پرمايه و تربيت سالم خانواده اي دانش دوست و اهل فضيلت قرار گرفت . او روي آوردن به معرفت و عمل صالح را نزد والدي وارسته آموخت . از هفت سالگي پايش به سوي مدرسه باز گرديد و به تحصيل دروس ابتدايي روي آورد . در كنار تحصيلات مقدماتي، زبان و ادبيات عربي را نزد پدرش آموخت . او از همان دوران گاهي همراه پدرش به مجالس وعظ و سخنراني مي رفت و برخي اوقات پس از خاتمه سخنان پدر و قبل از آن كه او از فراز منبر پايين بيايد، برمي خاست و با صداي زيبا و لحن دلنشين خود به ذكر مصائب اهل بيت عليهم السلام مي پرداخت [1] .

در محضر فرزانگان

محمد براي ادامه تحصيل و فراگيري معارف اسلامي در سطوح عالي تر به مدرسه مرحوم آخوند ملا علي همداني گام نهاد و از پرتو انديشه هاي وي در عرصه هاي فقه، اصول، حكمت، فلسفه و تفسير قرآن بهره گرفت . فضايل اخلاقي و مكارم اين عالم فاضل نيز براي محمد مفتح آموزنده بود، او مشاهده مي كرد كه استادش با عموم مردم معاشرتي توام با عطوفت و محبت دارد و به دليل اين خصوصيت، در اعماق دل ها نفوذ مي كند و از اين رهگذر تربيت و موعظه اش اثر مي بخشد [2] .

آيت الله ملاعلي همداني رحمه الله جرعه هايي از چشمه انديشه و فضيلت را در كام شهيد مفتح ريخت و در تكوين انديشه هاي آن شهيد نقش بارزي داشت . بدون شك مجاهدت هاي فكري و كوشش هاي فرهنگي اين فرزانه عاليقدر در حركت هاي فرهنگي و تبليغي بسيار مؤثر بود .

شهيد مفتح پس از آن كه مقدمات علوم اسلامي، فقه و بخشي از حكمت و منطق را نزد پدر و استادان حوزه همدان فرا گرفت، در سال 1323 ه . ش به قم هجرت كرد و در حالي كه پانزده بهار را سپري نموده بود در حجره اي محقر و در نهايت سادگي و با وضع نامناسب معاش و تنگناهاي ديگر، در مدرسه دارالشفاء سكني گزيد و به رغم مواجه گشتن با مشكلات گوناگون، با جديت و تلاش وافر به كسب علم و گذراندن مراحل تقوا و تهذيب پرداخت . ذوق سرشار، استعداد عالي و همت وافرش كه با توكل به خداوند و توسل به خاندان عصمت و طهارت توام بود و برخورداري از خرمن معارف استاداني برجسته و وارسته موجب گرديد تا مفتح به صورت تحسين برانگيزي دروس حوزه از قبيل رسائل، مكاسب و كفايه را در طول سال هاي 1324- 1322 ه . ش فرا گيرد و خود در زمره اساتيد و مدرسين حوزه علميه قم قلمداد گردد [3] .

آن شهيد والامقام، عرفان و دروس خارج فقه و اصول را نزد امام خميني رحمه الله آموخت . او علاوه بر روابط شاگردي و استادي، با امام رحمه الله پيوندي عاطفي داشت و امام نيز به ايشان ابراز علاقه مي نمود . حتي در مدتي كه حضرت امام رحمه الله در نجف تبعيد بود، وي به طريقي با رهبر و اسوه خويش ارتباط برقرار نموده بود; پيامي كه آن روح قدسي درباره شهادت مفتح صادر فرمودند، مبين اين رابطه است [4] .

دكتر مفتح بخشي از رسايل شيخ انصاري را نزد آيت الله مجاهد تبريزي فرا گرفت و دروس خارج فقه و اصول را در محضر آيت الله بروجردي آموخت . در فلسفه، حكمت و عرفان، محضر علامه طباطبايي و آيت الله رفيعي قزويني را مغتنم شمرد . مدتي نيز از محضر حضرت آيت الله گلپايگاني و حضرت آيت الله مرعشي نجفي بهره برد . از خرمن كمالات علمي و معرفتي آيات گرام سيد محمد حجت كوه كمري، و مرحوم محقق داماد استفاده كافي و وافي نمود و در مدتي كمتر از زمان متداول و مرسوم، دوره كامل خارج علوم حوزه را گذرانيد و به درجه اجتهاد نائل گشت .

روح بزرگ و كمال جوي وي و شوق شگرف و استعداد سرشار او موجب شد كه در حوزه علميه به قله فقاهت و حكمت، و در دانشگاه به دريافت مدرك دكترا در الهيات و معارف اسلامي نايل آيد . پايان نامه تحصيلي او، پژوهشي درباره نهج البلاغه بود كه به دليل ژرفاي مطالب و عمق مفاهيم و مطرح نمودن نكات بديع و تازه ياب، با درجه بسيار خوب مورد قبول دانشگاه تهران واقع گرديد [5] .

در كسوت تدريس

دكتر مفتح پس از درك محضر اساتيد حوزه و دانشگاه به تدريس سطوح عالي فقه و اصول و حكمت مشغول گرديد . او ضمن تدريس كتاب منظومه حاج ملاهادي سبزواري، در تبيين مطالب دشوار اين متن فلسفي مطالبي نگاشت و به شرح و توضيح آن پرداخت . او بر حسب ضرورت و احساس مسؤوليت در سال 1348 ه . ش به تهران رفت و همگام با شهيد مرتضي مطهري به تدريس در دانشگاه تهران پرداخت و با وجود آن كه در دانشگاه و حوزه به عنوان مدرسي نامدار شهرت يافت و حوزه درسي او در زمينه كلام، حكمت و منطق از رونق خاصي برخوردار بود و محضرش از با بركت ترين محافل علمي براي فضلا به شمار مي آمد، به تدريس در دبيرستان هاي قم در رشته كلام و اعتقادات اسلامي پرداخت و به عنوان چهره اي تاثير گذار موفق گرديد بين اقشار روحاني، دانشگاهي و دبيرستاني پيوندي پاك ايجاد كند و بين آنان انس و الفت برقرار سازد [6] .

دكتر مفتح از ابتداي تدريس در دبيرستان دين و دانش قم به روشن نمودن اذهان دانش آموزان نسبت به اوضاع اجتماعي و مسائل سياسي اهتمام ورزيد و در تشكل آنان براي افزودن معلومات ديني و آغاز فعاليت عليه رژيم استبدادي بر اساس باورهاي ديني جهدي وافر به كار برد [7] .

اين مدرسه اولين دبيرستان اسلامي قم بود كه شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي آن را بنيان نهاد و خود رياستش را به عهده داشت [8] .

تلاش هاي فرهنگي و اجتماعي

1- تاسيس كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان:

شهيد آيت الله مفتح با همكاري شهيد دكتر بهشتي رحمه الله و حضرت آيت الله خامنه اي (مد ظله العالي) به منظور تقويت پيوند دانش آموزان و فرهنگيان و نيز اتحاد دانشجويان و روحانيان اقدام به تاسيس كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان در قم نمود . مسؤوليت مستقيم اين حركت مقدس را شهيد مفتح بر عهده داشت . اين كانون، اولين مجتمع اسلامي بود كه در آن گروه هاي مختلف جمع مي شدند و جلوه اي از هماهنگي تمامي اقشار جامعه بر محور اسلام و بينش تشيع به شمار مي رفت . در جلسات هفتگي آن، افرادي فاضل در خصوص مسايل مهم ديني سخنراني مي كردند [9] .

فعاليت هاي خستگي ناپذير آن استاد به خون خفته همچنان ادامه داشت تا آن كه به عنوان عنصري فعال و خطرناك براي رژيم غاصب پهلوي شناخته شد . مقبوليت و محبوبيت دكتر مفتح در بين دانشجويان، روحانيون و دانش آموزان، ساواك را به وحشت افكند . از اين جهت براي خنثي كردن مبارزات و فعاليت هاي اين چهره مؤثر، او را در سال 1347 ه . ش از آموزش و پرورش اخراج كرد و به نواحي بد آب و هواي جنوبي تبعيد نمود و در سال 1348 كه دوران تبعيدش پايان يافت و مي خواست به قم بازگردد، از ورودش به اين شهر جلوگيري كردند و او ناگزير به اقامت در تهران گرديد [10] .

2- ستيز با جهالت:

شهيد مفتح ستيز با جهالت را مهم ترين وسيله براي محو استبداد و استعمار تلقي مي نمود، در سلسله مقالاتي كه تحت عنوان «نقش دانشمندان در پيشرفت اسلام » در مجله مكتب اسلام، سال چهارم، به رشته تحرير در آورد در پي اين مقصود بود، او مي خواست مردم را به هويت اصيل فرهنگي و علمي خويش توجه دهد و آنان را از دره ناداني به قله آگاهي برساند و در سخنراني ها و نوشته هايش مبارزه با خرافات، امور موهوم و مسائلي كه جهل اجتماع را تشديد مي كرد به خوبي ديده مي شود . گويا رنج او از اين بابت نسبت به معضلات ديگر افزون تر مي باشد و تاكيد مي نمايد: «پاره اي از خرافات و افكار بي اساس چون پرده اي، چهره نوراني حقايق اسلام را مي پوشاند و حربه برنده اي به دست دشمنان و غارتگران سرمايه هاي مادي و معنوي مسلمين مي دهد . [11]»

در جايي ديگر خاطر نشان مي نمايد: «رنج و ناراحتي ما تنها از اين جهت نيست كه اوهام فكر و عقل انسان ها را در بند كرده و سد راه پيشرفت فردي و اجتماعي آنان گشته است، بلكه بيشتر از آن جهت است كه بسياري از پندارهاي نابجا را مردم ساده لوح به حساب دين گذارده اند و در نتيجه لايه هايي از گرد و غبار اين اعتقادات پوچ روي چهره تابناك و درخشان مسائل واقعي و حقايق ارزنده اديان نشسته و قيافه واقعي، جذاب و دلنشين دين را مخفي نموده است . به عقيده من امروزه بر هر فرد مسلمان لازم است تا آنجا كه مي تواند در راه مبارزه با خرافات و زدودن پندارهاي غلط از واقعيات ديني كوشش كند . [12]»

وي در سخناني آتشين، روي آوردن به رسوم شرك آميز را حركتي جهت خاموش نمودن روح و عواطف اسلامي قلمداد نموده، متذكر گرديد: «آخر شما واقعا حساب كنيد چهارشنبه سوري يك رسم خيلي مضحكي است . چرا به جاي دعوت به ايراني بودن، به رسوم آتش پرستي و ارتجاع قبل از اسلام برمي گردند؟ چرا نمي گذارند نداي اسلام و افكار و مطالب اسلام در اين مملكت منتشر شود؟ [13] »

3- ياري رساني به مردم فلسطين

آن شهيد والامقام در سال 1354 ه . ش - پس از آزادي از زندان - وقتي شنيد رژيم غاصب صهيونيستي حملاتي را بر ضد مردم محروم و شيعيان لبنان به صورت سراسري آغاز كرده است، شروع به جمع آوري كمك هاي اهالي تهران براي شيعيان اين سرزمين نمود و خود براي رساندن اين كمك ها به مردم لبنان و نظارت بر توزيع آن ها رهسپار كشور مزبور گرديد [14] و به كمك امام موسي صدر اعانات مردم ايران را به شيعيان آواره و فلسطينيان جنگ زده تحويل داد . او وقتي از نزديك اوضاع محرومين و مظلومين لبنان را مورد بررسي قرار داد احساس كرد كه فقر فرهنگي و ضعف شناخت از معارف اسلامي و نيز مهيا نبودن وسائل جهت كسب معارف و علوم، از مشكلات شيعيان اين سامان است . بدين منظور طرحي در دست مطالعه داشت تا بوسيله آن با همكاري امام موسي صدر و شهيد دكتر مصطفي چمران يك مجتمع اسلامي فرهنگي، از دبستان تا دانشگاه، در مناطق شيعه نشين جنوبي لبنان بنيان نهد . حتي زميني هم براي اجراي اين طرح خريداري گرديد كه به سبب مفقود شدن امام موسي صدر در ليبي و توسعه جنگ در لبنان از يك سو و نيز اوج گرفتن انقلاب اسلامي ايران و فعاليت هاي فراوان دكتر مفتح و مسؤوليت هاي سنگيني كه آن شهيد در اين راستا داشت - كه نهايتا به شهادت وي منجر گرديد - اين طرح به طور موقت تعطيل شد . ايشان در نظر داشت پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و رفع موانع و مشكلات عمده، در اولين فرصت با بهره گرفتن از امكانات نظام جمهوري اسلامي اين طرح را تحقق بخشد كه با شهادتش ناتمام باقي ماند [15] .

او به موازات مبارزات تبليغي، تلاش هاي علمي و آموزشي، از وضع فلسطين و لبنان غافل نبود و چون امام خميني رحمه الله آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را به عنوان روز قدس و همبستگي با مسلمانان فلسطين اعلام نمود، در پي برپايي اولين راهپيمايي باشكوه روز قدس از خود تلاشي در خور تحسين بروز داد و قطعنامه راهپيمايي روز قدس در سال 1358 ه . ش توسط او نوشته شد [16] .

در ميدان مبارزه

شهيد آيت الله دكتر مفتح در سخنراني ها، نوشته ها، محافل عمومي و خصوصي، كلاس هاي درس حوزه، دانشگاه و مدرسه، فساد و تباهي حكومت استبدادي و عواملش را افشاء مي نمود و هر كجا كه رژيم پهلوي حركتي را بر ضد احساسات ديني و باورهاي مذهبي مردم، ترتيب مي داد، مي جوشيد و مي خروشيد و از شدت ناراحتي در پوست خويش نمي گنجيد و خشم و نفرت خود را به هر نحو ممكن از تبهكاري ستمكاران بروز مي داد . از اين جهت او را تحت فشاري سخت قرار دادند و از سخنراني و هر گونه تبليغ مذهبي منع كردند .

خودش به اين تنگناهاي طاقت فرسا اشاره مي كند: «نمي گذارند ما سخن بگوئيم . حرفي بزنيم . بعد از هشت سال ممنوعيت، يك چند شبي است كه مي توانم صحبت كنم . اگر هم دوستان ما سخني گفته اند، اجازه نداده اند كه صدايشان به جايي برسد .»

او با وجود اين اختناق با حالتي خشمگين خطاب به رژيم استبدادي فرياد مي زند و مي گويد: «شما ملتي را كه براي افكار مذهبي اش احترام قائل است، انتظار داريد آرام باشد! مگر مي شود؟ والله ملت مسلمان ايران بيدار شده است . [17]»

وقتي باخبر شد كه مبدا تاريخ رسمي كشور را تغيير داده اند، چون طوفاني مهيب غريد و خاطرنشان ساخت: «چگونه ايراني بايد تاريخ پرافتخار هجرت رسول الله صلي الله عليه و آله يعني تاريخ اسلام، افتخار انسان ها، نجات دهنده ايران - اين تاريخ با عظمت اسلام - را كنار بگذارد؟ يا رسول الله صلي الله عليه و آله ما از روي تو شرمنده ايم . [18]»

هنگامي كه مشاهده نمود عوامل رژيم، فرهنگ اساطيري و افسانه اي و ملي گرايي افراطي رواج مي دهند و در صددند كه سيماي معنوي و باصلابت ستارگان درخشان اسلام را با اين حركت رذيلانه كمرنگ جلوه دهند، چنين فرياد برآورد: «يك قهرماناني را ملي و ايراني براي ما معرفي مي كنند; بابك خرمدين، المقفع ها و امثال آنان . اين قهرمانان به اصطلاح ملي براي اين است كه جاي قهرمانان اسلامي را بگيرند، احساسات اسلامي و روح اسلامي خاموش شود تا استعمار بتواند در اين ممالك به استعمارش ادامه دهد . [19]»

رسوايي جشن هنر شيراز كه در سال 1350 ه . ش صورت گرفت، شهيد مفتح را سخت آشفته كرد و فرياد زد: «مردم مسلمان شيراز وقتي رسوايي جشن هنر را ديدند [ناراحت شدند . ] چرا به خواسته ها توجه نمي كنيد؟ اخلاق كجاست، انسانيت؟ اين چه هست؟ چرا ناراحتي را بين مردم شعله ور مي كنيد؟ چرا نمي گذاريد اين مردم مسلمان در افكار مذهبي خود، در خواسته هاي اسلامي خود جلو بروند؟ [20] »

شهيد مفتح از همان آغاز، مسافرت تبليغي خود را به منبرهاي افشاگرانه و روشنگرانه تبديل كرد و منبرهايش آن چنان اثري ژرف در بيداري افكار مردم داشت كه غالبا ساواك از سخنراني هاي او ممانعت به عمل مي آورد و احيانا برنامه تبليغي او تعطيل و خود آن شهيد بازداشت مي گرديد . در دهه 1340 تا 1350 غالبا به شهرستان هاي استان خوزستان مي رفت و به دليل افشاگري هايش عليه طاغوت، بارها با آزارهاي شديد مواجه شد . او با قيام امام امت از سال 1342 ه . ش تمامي فعاليت هاي خود را در جهت حمايت از نهضت امام خميني رحمه الله متمركز كرد . سخنراني هاي او در شهرهاي دزفول، اهواز، آبادان و خرمشهر آن چنان تحولي ايجاد كرد كه دستگيري هاي پي در پي و جلوگيري هاي پيوسته از رفتن به منبر مؤثر واقع نشد و ساواك از سر درماندگي دكتر مفتح را از ورود به استان خوزستان منع كرد [21] .

تدريس در دانشكده الهيات در كنار علامه مطهري رحمه الله، جلسه تفسير قرآن و برگزاري نماز جماعت در مسجد دانشگاه از جمله نخستين فعاليت هاي ايشان در تهران مي باشد . در سال 1352 با قبول امامت مسجد جاويد، فعاليتي گسترده را در اين مكان آغاز كرد به نحوي كه مركزي براي اجتماع دانشجويان و آشنايي آنان با معارف اسلامي و هسته اي براي مبارزه با رژيم گرديد . ساواك در آذرماه سال 1353 ه . ش اين مسجد را پس از سخنراني حضرت آيت الله خامنه اي (مد ظله العالي) تعطيل كرد و شهيد مفتح و مقام معظم رهبري را دستگير و زنداني نمود . مدت دو ماه شهيد مفتح در زندان زير انواع شكنجه ها قرار گرفت، اما با آزادي از زندان به مبارزات مستمر خود ادامه داد و پس از حدود دو سال، امامت مسجدي در حوالي حسينيه ارشاد را پذيرفت كه آن را مسجد قبا ناميدند . گوشه اي از فعاليت هاي گسترده ايشان در اين مكان مقدس عبارتند از: تشكيل كتابخانه و صندوق قرض الحسنه، تشكيل كلاس هاي مختلف و نيز انعقاد جلسات سخنراني بسيار پرجمعيت و بي سابقه .

آن شهيد اولين راهپيمايي در تاريخ انقلاب اسلامي را در سال 1356 در روز عيد فطر و پس از اقامه نماز عيد برگزار كرد . راهپيمايي عظيم چند ميليوني در 16 شهريور سال 1357 از محل برگزاري نماز عيد آغاز گرديد و رژيم استبدادي را در موجي از وحشت قرار داد و قيام اسلامي را سرعت بخشيد . شهيد مفتح در اين حركت مقدس توسط عناصر مزدور شاهنشاني به سختي مضروب و مجروح گرديد و در اولين ساعات روز هفدهم شهريور 1357 عناصر مزدور ساواك و عوامل حكومت نظامي، شهيد مفتح را در حالي كه جراحاتي شديد از ضربات روز قبل داشت دستگير و زنداني نمودند كه با اوج گيري انقلاب اسلامي پس از دو ماه آزاد گرديد . فعاليت تاثير گذار و ارزنده در جامعه روحانيت مبارز تهران و نيز ستاد برگزاري استقبال از امام، از ديگر زمينه هاي فعاليت آن شهيد در دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بود .

سرپرستي كميته انقلاب اسلامي منطقه چهار تهران، سرپرستي دانشكده الهيات، كوشش براي ايجاد تحول اساسي در نظام آموزشي و هماهنگ كردن آن با انقلاب اسلامي، برگزاري اولين سمينار وحدت حوزه و دانشگاه در سالگرد شهادت آيت الله حاج سيد مصطفي خميني، از جمله تلاش هاي ايشان در طول ده ماه زندگي آن شهيد پس از پيروزي نهضت امام خميني رحمه الله بود .

آثار ارزنده و آموزنده

شهيد مفتح مصمم گرديد تا طي تشكيلاتي محققان و نويسندگان حوزه سازمان دهي شوند و از اين رهگذر با عنايت به معارف ناب اسلامي و شرايط اجتماع، آثاري را به رشته نگارش درآورده و جامعه تشنه مباحث ديني و فرهنگي را تغذيه نمايند . پيرو اين طرح، «جلسات علمي اسلام شناسي » را تشكيل داد . در جلسات اين تشكل علمي، نويسندگان كتاب هايي را كه به نگارش در آورده بودند مطرح مي نمودند و پس از نقد و بررسي و اصلاحات مورد نياز با مقدمه اي كه دكتر مفتح بر آن ها مي نوشت در معرض چاپ و در دسترس عموم مردم قرار مي گرفت . از آنجا كه ساواك به نقش مؤثر اين مجمع در شناساندن اسلام و معرفي حقايق تشيع و حماسه هاي ديني پي برده بود به تعطيل نمودن آن اقدام كرد، با اين وجود مجمع مذكور موفق گرديد سيزده جلد كتاب منتشر نمايد . مرحوم مصطفي زماني در خصوص حساسيت و احساس خطر ساواك نسبت به فعاليت هاي اين مجمع مي نويسد: «اولين كتابي كه به نام مجمع اسلام شناسي منتشر شد، كتاب «شيعه و زمامداران خودسر» از محمد جواد مغنيه (نويسنده شيعه و اهل لبنان) بود . اين كتاب را پانزده روزه ترجمه كردم و به چاپ رساندم . همراه انتشار كتاب، استاد شهيد به سازمان امنيت . . . به عنوان گرداننده يك مجمع زيرزميني احضار گرديد و تحت فشار ساواك قرار گرفت . [22]»

با تلاش مداوم شهيد مفتح، مجمع اسلام شناسي - كه حدود بيست نفر نويسنده متعهد و فعال داشت - در يك گردهمايي كه با حضور جمعي از اساتيد حوزه صورت گرفت مصمم گرديد مجله اي تحت عنوان «اسلام شناسي » در 12 شماره عرضه نمايد . اما ساواك از اين برنامه باخبر شد و حتي به ايشان اجازه نداد يك شماره از آن مجله را منتشر كند [23] .

دكتر مفتح با همكاري شهيد بهشتي فعاليت تحقيقي ديگري را در قم آغاز كرده و از اساتيد زبده و پرتواني چون شهيد مطهري رحمه الله خواست تا در اين برنامه شركت نموده و به حاضران رهنمود بدهند .

در اين جلسات تحقيقي، گروهي از محققان با استفاده از منابع اصيل معتبر و مستند اسلامي به پژوهش هاي ارزنده و عميق دست زدند، اما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل آن كه هر كدام از اعضاي آن در مشاغل حساسي مشغول كار شدند، فرصت ادامه اين تلاش را بدست نياوردند .

شهيد مفتح آثار مكتوب ذيل را از خود بر جاي نهاد:

1- ترجمه جلد اول تفسير مجمع البيان مرحوم طبرسي با همكاري حضرت آيت الله حسين نوري همداني و نيز ترجمه جلد دوم و سوم اين اثر به تنهايي .

2- حاشيه بر اسفار ملاصدرا: اين حواشي را دكتر مفتح در زمان تحصيل و نيز به هنگام تدريس حكمت الهي بر كتاب اسفار ملاصدرا نوشت .

3- روش انديشه: اين كتاب را آن شهيد در سال 1336 ه . ش نوشت كه به عنوان منبع درسي حوزه و دانشگاه مدت ها از آن استفاده مي گرديد و علامه طباطبايي رحمه الله بر آن مقدمه نوشته است .

4- حكمت الهي و نهج البلاغه: اين كتاب در واقع پايان نامه تحصيلي دوره دكتراي شهيد مفتح است و ضمن ژرف نگري، شمول و وسعت معاني، در آن عالي ترين مضامين فلسفي و كلامي با قلمي شيوا مطرح شده است .

5- آيات اصول اعتقادي قرآن: اين كتاب حاوي چند بخش مي باشد . بخش اول با عنوان پژوهش ها و تحقيقات استاد در مباحث اعتقادي شيعه با تكيه بر آيات قرآن، قسمت دوم حاوي زندگي نامه ايشان است و در آخرين بخش مطالبي شامل به كجا مي رويم؟ ، حكومت اسلامي و فلسفه انقلاب و حكومت ديده مي شود كه محصول سخنراني ها و مقالات استاد مفتح مي باشد .

6- نقش دانشمندان اسلام در پيشرفت علوم: شامل مقالات آن شهيد مي باشد كه در سال چهارم مجله مكتب اسلام (سال 1340 ه . ش) چاپ شده است و هشت مقاله را در برمي گيرد .

7- ويژگي هاي زعامت و رهبري: در اين كتاب كه سخنراني ها و مقالات استاد را در مورد مسائل رهبري در بر مي گيرد، آن شهيد به موضوع تفكيك ناپذيري بين رهبري سياسي و معنوي تاكيد دارد .

8- مكتب اخلاقي امام صادق عليه السلام: نوشتاري است محققانه و عميق كه آن شهيد در نشريه سالانه مكتب تشيع در خرداد سال 1342 ه . ش درج نموده است .

ايجاد وحدت بين حوزه و دانشگاه

شهيد آيت الله دكتر مفتح از جمله علماي مبارز و فعالي بود كه براي همبستگي و وحدت ميان حوزه و دانشگاه تلاش هاي بسياري به عمل آورد و اين حركت در حالي صورت گرفت كه عوامل وابسته به استبداد و استكبار مي كوشيدند بين اين دو مركز علمي و فرهنگي شكاف ايجاد كنند و روحاني و دانشجو را نسبت به يكديگر بدبين نمايند .

شهيد مفتح بر اين باور بود كه اگر چه حوزه و دانشگاه هر يك اهداف، برنامه ها و كاركردهاي خود را دارند ولي مي توانند با نگرشي توام با احترام و اعتماد متقابل، با يكديگر ارتباط داشته باشند، و به جاي نفي و طرد و نفرت و بدبيني، به درك متقابل كه آكنده از روح اطمينان است اهتمام ورزند . هر دو نظام آموزشي مي توانند تقويت كننده و تكميل كننده هم باشند و لازمه تحقق اين برنامه آن است كه با يكديگر رابطه علمي و آموزشي داشته باشند و در مباحث فكري و فرهنگي و رفع معضلات اجتماعي از پيش همفكري و هم انديشي نمايند . خاصيت چنين ارتباطي آن است كه در فضايي علمي اما آغشته به دوستي و محبت و با حضور انديشمندان برجسته و مديريت و برنامه ريزي اصولي، تبادل افكار و تضارب انديشه ها و گسترش مطالعات جامع و مشترك و تبادل استاد و دانشجو صورت مي گيرد و از اين رهگذر بنيان هاي علمي اين دو كانون فرزانگي تقويت مي شود . خاصيت ديگر برنامه مذكور آن است كه از اتلاف وقت، هدر رفتن سرمايه ها و نيز كارهاي تكراري، مشابه، سطحي و تقويمي و مصرفي جلوگيري مي شود و هزينه هاي علمي و آموزشي در جهت كارهاي اصولي، زيربنايي، اساسي و در سطحي عالي و پايدار مصرف مي گردد .

البته به اعتقاد دكتر مفتح دو نهاد ياد شده براي رسيدن به اين مقاصد بايد ساختار خويش را اصلاح كنند و در شيوه ها و سبك هاي خود تجديد نظر نمايند و متناسب با نيازهاي عصر و مقتضيات زمان به سوي اهداف والا، مقدس، پويا و علمي گام بردارند و به جاي شعارهاي فصلي و زودگذر به عرصه عمل و ميدان تحقيق و طرح و برنامه هاي مفيد وارد شوند . نگاه منفي و رفتارهاي توام با پيش فرض هاي احساسي و ذهني كه با برخي شايعات بي اساس و افكار تزريقاتي توام است نيز بايد به مثبت انديشي و پندارهاي صادقانه و كنش و واكنش هاي واقع گرايانه و معقول تبديل گردد و مديريت علمي هر دو نهاد به فكر تفوق بر هم نباشند و اين حقيقت را پذيرا باشند كه هر دو مركز مزبور يعني حوزه و دانشگاه كانون انسان سازي، رشد، اصلاح و توسعه جامعه مي باشند .

شهيد آيت الله مفتح بر اين باور بود كه دانشگاه همواره بستر توطئه هاي خطرناك و مخرب دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي بوده و حوزه هاي علوم ديني نيز از نقشه هاي شوم مصون نيستند و از جمله شيوه هاي مصونيت محيطهاي علمي كشور اسلامي از انحراف، وحدت حوزه و دانشگاه مي باشد . اگر نسبت به سرنوشت اين دو نهاد احساس مسؤوليت مي كنيم و دلمان براي اتحادشان مي تپد، بايد در جهت زدودن زنگارهاي تحريف وانحراف از هر دو پايگاه بكوشيم و محيط دانشگاه و حوزه را از همان عناصر منحرفي كه زمينه ساز عملي تفرقه و گشودن جاي پايي براي استكبار و عوامل آن ها مي باشند پاك نماييم و اجازه ندهيم اهل تحجر و مقدس نمايان و تنگ نظران تنك مايه و اهل لجاج و عناد روابط اين دو نهاد را تيره سازند و چشمه جوشان منطق و انديشه و فرهنگ را كدر نمايند .

آن شهيد به خوبي مي دانست تا اساس ذهني و فرهنگي يك پديده اجتماعي و سياسي محو نگردد نمي توان به استقلال كامل فرهنگي و سياسي و اقتصادي نائل آمد . از اين جهت مسؤوليت نشر فرهنگ اسلامي در دانشگاه ها را در برابر فرهنگ مهاجم پيش گرفت و با بيدار نمودن نسل جوان، كمك بزرگي براي آماده ساختن اين نسل براي پيوستن به صفوف كساني كه در جهت نفي فرهنگ وارداتي و تثبيت ارزش ها اهتمام مي ورزند نمود، زيرا بر اين امر واقف بود كه بايد ارزش هاي جامعه را اصلاح كرد و با حاكميت مباني اعتقادي، جامعه را به سوي تعالي و رشد سوق داد . او در اين راستا با درايت و فراست گام برداشت و با هجرت به تهران و انتقال به دانشگاه موفق گرديد اندوخته هاي حوزه اي خويش را به دانشجويان منتقل كند و از اين طريق بذر ايمان و آگاهي را در روح نسل مستعد جوان بكارد و آنان را براي طرد فرهنگ استعمار مسلط بر دانشگاه ها و حاكم ساختن فرهنگ اسلامي به جاي آن بسيج كند .

شهيد مفتح پس از آن كه با پشتوانه اي عظيم از علم و ايمان به دانشگاه آمد، دانشگاهيان را متوجه سرچشمه اصلي فرهنگ توحيدي و ارزشي ساخت و تلاش او به قدري مؤثر واقع گرديد كه استاد و دانشجو نياز شديد خود را در پيوند با حوزه احساس كرد و در صدد رفع موانعي برآمد كه استبداد و استكبار بر سر اين راه ايجاد نموده بود و در روزگاري كه غرب نغمه جدايي دين از دانش را سر مي داد، بين محافل ديني و علمي ارتباط ايجاد كرد .

ارمغان اين حركت مقدس آن بود كه بغض و تنفر بين حوزه و دانشگاه به الفت و صميميت مبدل گرديد و دانشگاهي همگام با حوزوي به سوي تعالي، توسعه فرهنگي و معنوي جامعه و تثبيت هويت ديني و ارزشي جامعه همراه با پويايي علم و تكنيك گام برداشت . اما بايد دانست كه راه شهيد مفتح در جهت مذكور بايد دنبال گردد و برخي موانع و دشواري ها از ميان برداشته شود و روشنفكر نمايي و مقدس مآبي ها را بايد از اين دو قلمرو زدود و تسليم واقعيت هايي گرديد كه بر برهان، حكمت، معرفت و مصحلت استوار است و ديانت و معرفت بر آن ها صحه مي گذارد .

خلق و خوي فردي و اجتماعي

شهيد مفتح شخصيتي بود كه در خانواده اي روحاني نشو و نما يافته و در بوستان معنويت حوزه علميه قم شكوفا گرديده بود، از اين جهت علاوه بر فضل و كمالات علمي داراي فضيلت هاي اخلاقي ويژه اي بود . رفتارش با اهل خانه، دوستان، همكاران و شاگردان، سيره اهل بيت عليهم السلام را در اذهان تداعي مي كرد . او از ابتداي جواني با پرهيزگاري، دلسوزي و پشتكار فراوان در جهت صيانت از ارزش هاي اسلامي و تقويت جنبه هاي معنوي افراد جامعه از هيچ گونه كوششي دريغ ننمود . غير ممكن بود به دليل جلب رضايت فرد يا افرادي يا خشنودي گروهي، يكي از برنامه هاي اسلامي را از دست بدهد و با آن معامله كند، او وظيفه اش را به جهت ناراحتي عده اي رها نمي كرد [24] .

از تشريفات، امكانات رفاهي و شرايطي كه غالب افراد جامعه از آن ها محرومند، بيزاري داشت و بر اين باور بود كه اين امور روح آزادگي را از آدمي مي گيرد . عادت داشت با سادگي و نهايت فروتني همچون ساير مردم روزگار بگذراند . شخصا لوازم منزل را مي خريد و با ماشين فرسوده فولكسي كه داشت اياب و ذهاب مي كرد . هنگامي كه شرايط خاصي را به منظور مسائل امنيتي و اوضاع آشفته ناشي از ترورها براي ايشان پديد آوردند، انزجار خود را از اين وضع اعلام كرد و گفت: اين امور با روح طلبگي من كه از آغاز زندگي با آن تربيت شده ام منافات دارد و چون اتومبيل ويژه اي براي تقويت امنيت آن شهيد به ايشان دادند، گفت: «كاملا در آن محبوس هستم والله برايم هيچ لذتي ندارد [25]

شهيد مفتح همچون پدري دلسوز به امور افراد بينوا و مستمند رسيدگي مي كرد . شاگردان كم بضاعت را شناسايي مي نمود و به طريقي كه شخصيت آنان تحقير و مخدوش نگردد، در حد توان و وسع مالي نسبت به رفع گرفتاري هاي مالي آنان مبادرت مي نمود [26] .

با وجود آن كه در عاليترين درجات، مباحث فلسفي را مطرح مي نمود اما در پيچ و خم برهان هاي خشك حكمت و تخصص دانشگاهي محصور نگرديد و به سازندگي روح و روان از طريق ذكر، دعا، عبادت، انجام نوافل و زيارت معصومين عليهم السلام و امامزادگان توجه داشت . او دعا را يكي از سرمايه هاي ارزنده و از حقايق مسلم اسلام و قرآن مي دانست . [27]

عشق و ارادت قلبي او به خاندان عصمت و طهارت از معرفتي ژرف منشا مي گرفت و ارتباط قلبي با اين بزرگان را وسيله اي براي جلب و جذب معنويت قلمداد مي كرد . موضع گيري هاي او در عرصه هاي اجتماعي و سياسي و نيز ستيز با ظلم و استكبار در چنين معرفتي ريشه داشت .

بار يافتن به بارگاه ابديت

سرانجام آيت الله محمد مفتح پس از عمري تلاش و جهاد مستمر و خستگي ناپذير در راه حق و حقيقت در ساعت نه صبح روز 27 آذر 1358 به همراه دو پاسدار فداكارش به نام هاي جواد بهمني و اصغر نعمتي هنگام ورود به دانشكده الهيات دانشگاه تهران توسط عوامل منحرف گروه فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به فيض عظيم شهادت نائل آمد. پيكر مطهر آن عالم رباني پس از برپايي مراسم باشكوه تشييع كه امام خميني رحمه الله نيز در آن حضور داشت، در صحن مطهر بارگاه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام در قم مقدس به خاك سپرده شد و اين روز به مناسبت فعاليت هاي چشمگير اين شهيد والامقام در راه وحدت حوزه و دانشگاه، روز وحدت روحاني و دانشجو نامگذاري شد .

به مناسبت شهادت دكتر مفتح و دو پاسدارش، امام خميني رحمه الله در تاريخ 27 آذر 1358 مطابق با 28 محرم الحرام سال 1400 ه . ق پيامي صادر نمودند كه در فرازي از آن آمده بود: «جناب حجت الاسلام، دانشمند محترم آقاي مفتح و دو نفر پاسداران عزيز اسلام رحمت الله عليهم به فيض شهادت رسيدند و به بارگاه ابديت بار يافتند و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفريدند و آتش نهضت اسلامي را افروخته تر و جنبش قيام ملت را متحرك تر كردند . اميد بود از دانش استاد محترم و از زبان و قلم او بهره ها براي اسلام و پيشرفت نهضت برداشته شود و اميد است از شهادت امثال ايشان بهره ها برداريم . [28]»

نوشتار حاضر را با فرازي از نوشته هاي نوراني مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) در مورد آيت الله مفتح رحمه الله به پايان مي بريم: «ياد شهيد عزير مرحوم آيت الله مفتح آن شمع پرسوز و گداز و روشني بخش، آن روحاني پرجد و جهد و صبور، آن مبلغ دانا و سخنور، آن مبارز شجاع و خستگي ناپذير و آن شخصيت متواضع و محبوب گرامي باد . [29]»

منبع : مجله مبلغان حوزه