خدای متعال انسان را خلیفه قرار داد

آنچه که انسان از واقعیّات به دست می آورد، هیچ عاملی قدرت سلب آن واقعیّات را از انسان ندارد. ایمان به پروردگار، ایمان به قیامت، ارتباط با قرآن، ارتباط با اهل بیت سلام الله علیهم ، عبادات انجام گرفته، پنجاه سال نماز، روزه، کار خیر، گریه، اینها وقتی که برای انسان حاصل می شود، پای ثابتی دارد. هیچ عاملی نیست که اینها را از حیات انسان از بین ببرد و فراری بدهد.

خدای متعال به ملائکه فرمود: «... إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً ...»[1] ـ قرآن کریم در کمال رفعت است. کسی نمی تواند قرآن را از مقامی که دارد، بالاتر ببرد. امیرالمؤمنین سلام الله علیه می فرمایند: قرآن به این خاطر نازل شده است که چون چشم عباد ظرفیت تماشای خدای متعال را نداشت و خدا عاشق این بود که دیده بشود، در قرآن مجید جلوه کرد، تا عبادش با دیدن قرآن او را دیده باشند ـ خدای متعال می فرماید، به ملائکه گفتم: ای ملائکه می خواهم یک آینه بسازم و این آینه را در زمین نصبش بکنم که اسماء و صفات من در این آینه تجلّی کند. من هستی را به وجود آورده ام، ولی هیچ کدام از اینها آینة قد نمای من نیستند. هر کدام گوشه ای از اسماء و صفات مرا نشان می دهند. می خواهم یک موجودی بیافرینم که نایب من در روی زمین باشد. اگر آسمان و ملائکه و زمین نایب بودند، دیگر «... إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً ...» تحصیل حاصل بود. یعنی کار بی خودی بود.

ملائکه می گفتند: خلیفه که داری دیگر برای چه می خواهی این انسان را که از گل آفریدی را خلیفة خودت قرار بدهی؟ ـ البته گِل که نه، قرآن مجید می فرماید: «... مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون»[2] یعنی بدن اینها کلّش از لجن است ـ این هیکل افتاده بود و چهل روز تمام ملائکه می آمدند رد می شدند و می دیدند و متوجّه نبودند این چیست؟ من به این لجن کاری ندارم. این چند کیلو لجن است. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[3] «پس چون او را معتدل و آراسته گردانم و از روح خود در او بدمم، برای او سجده کنان بیفتید.» وقتی که دیدید من روحم را در این ظرف تو خالی قرار دادم باید برایش سجده کنید. این ظرف تو خالی وقتی خدای متعال در او جلوه کرد پُر از خدا شد. تو هنوز استخوان هایت تو خالی است، پوست تو خالی است، همه سوراخ است. روده و معده و کلیه و شش و جگر همه تو خالی است. ما در تمام هیکل خود جای پُر نداریم ما یک خلأ به تمام معنای کامل هستیم.

تمام ملائکه به دستور خدای متعال بخاطر نعمت وجودی حضرت آدم و حوّا علیهما السّلام سجده کردند. حتّی ملائکة مقرّبین عرش سجده کردند.

شیطانِ اغواگر، خود را ناصح می داند

ای ملائکة من، علم شما محدود است، ولی این انسانی که خلیفه است ـ با این سر کوچکش ـ او را به علم کل وصل کرده ام. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ...»[4] خلافت یعنی آینه ای که بتواند اسماء و صفات را نشان بدهد. «... يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ ...»[5] و مکانی هم که به تو می دهم، مکانی است که شخص خودم برای تو انتخاب کرده ام. من بهشت را برای تو انتخاب کرده ام.

در این بهشت که تمام آن ریزش شدید عنایت و رحمت من هست، در کل این عالم این یک دانه درخت خطرناک است «... وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»[6] در کل بهشت، خطری نیست. وجود مقدّس تو را فقط همین یک خطر تهدید می کند. ای آدم! اگر ابلیس کنارت آمد، راهش نده. «وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ»[7] این شیطان اخراج شده از درگاه خدا است. این خائن به بیت المال خدا بوده است. این خائن به دولت خدا بوده است. این اسراف کرده است. ای آدم! با این حرف نزن، راه نده، گول قیافه اش را نخور، گول تُن صدایش را نخور، گول حرف هایش را نخور، ولی حضرت آدم علیه السلام دشمن را راه داد. دشمن یک کلمه بیشتر به او نگفت. گفت: «وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»[8] من خیر خواه تو هستم، قسم هم برای تو می خورم. والله این درخت که به شما گفته اند: برای شما خطر دارد، خطر ندارد. اگر کسی از میوه این درخت بخورد، إلي الأبد در این بهشت می ماند. اینکه گفته اند: نخور، می خواهند تو آنجا نمانی. با این حرف اختلال در روان حضرت آدم علیه السلام ایجاد شد. حرص، چهره منفورش را از درون آدم نشان داد. حرص او را حرکت داد؛ به درخت رسید. میوه درخت را چید و خورد. «... فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين»[9] به محض اینکه لقمه اولش از گلو پایین رفت، به ملائکه خطاب رسید، بروید بیرونش کنید.

گناه مانع رسیدن به نعمت بهشت می شود

طمع داریم که با انواع گناه داخل جنّت شویم؟ در ماه محرّم سینه بزنی و بعد از محرّم دوباره به کارهای گناه و اشتباه مشغول بشوی. بیجا کردی سینه زدی، تو که اخلاق یزیدیان را می خواهی ادامه بدهی! مردم را نگذارید اغنا به علل الحسین بشوند و اغنا به چهار تا نوحه و سینه و بعد هم بروند پی کارشان و هیچ رشدی نکنند. دوباره محرّم تمام بشود، برگردند به همان گناهانی که داشتند. این ذلت و گمراهی است.

شما خوانندگان هم بدانید برای خواندن خود به معتبرترین کتاب ها مراجعه کنید. مصائب کربلا را شیخ مفید، مرجع تقلید بی نظیر شیعه، در قرن سوم نوشته است. سید بن طاووس نوشته است. این اواخر محدّث قمی نوشته است. والله والله والله در شعرهایی که مصائبی گنجانده شده، اکثراً درست نیستند. در این کتاب های غیر معتبر مصائبی که می خوانید، اکثراً درست نیستند. خواندنشان حرام شرعی است و مبطل روزه است. دستگاه اباعبدالله سلام الله علیه را پاک کنید. به جان مادرش زهرا سلام الله علیها بدنش دیگر جای زخم خوردن ندارد؛ شما زخم روی زخم نگذارید. انگشت طلا و گردنبند طلایت را دربیاور. نمی خواهد علم و کتل با انگشتر طلا و گردنبند و آستین کوتاه بکشی.

آدم علیه السلام را از بهشت بیرون کردند، در محلی گذاشتند که چند هزار سالِ بعد ابراهیم به پروردگار گفت: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ ...»[10] که نه آب پیدا می شد، نه علفِ خشک. حضرت آدم علیه السلام را در صحرای منی کنار صفا و مروه انداختند. خوراک می خواهید، خودتان تهیه کنید. پوشاک می خواهید، خودتان تهیه کنید. ما با شما کاری نداریم. مقام خلافت کجا رفت؟ پرید. حرص آن را پَراند. آدم و حوّا، دوتایی آمدند روی خاک نشستند، زار زار گریه کردند. گفتند: «قَالَا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا ...»[11] خدایا ما به خودمان ظلم کردیم. یک دفعه بیشتر گرفتار نشده اند. یکبار فقط یک ذره حرص در نفسشان ایجاد شد، رفتند یک لقمه میوه خوردند، این همه بلا به سرشان آمد.

خدایا آینده ی ما چه می شود؟ برزخ ما چه می شود؟ قیامت ما چه می شود؟ «اللهم اغفرلی الذنوب التی تحتک العصم اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم»[12] اگر گناهت ادامه پیدا کند، حسین را هم از تو می گیرند.

«... إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی ...»[13] مگر در لغزش گاه، تو به داد ما برسی. مگر وقتی که داریم در چاه گناه می افتیم تو زیر بغل ما را بگیری، ما دیگر برای حفظ خودمان قدرتی نداریم. «اللهم اغفر لی ذنوب التی تحبس الدعا»[14] بنده من، تو گناهانی را انجام می دهی که آنها نمی گذارند، صدای تو به من برسد. به جان اباعبدالله سلام الله علیه دیر است. هر چه مال حرام در مالت داری، جدا کن. یک دفعه دیدی به قلبت حکم دادند، بایست. بچه هایتان حاضر به اینکه ده میلیون مال حرام شما را به صاحبانش بدهند نیستند. تو تا ابد باید گرفتار عذاب حق باشی. چون کسی نیست به داد تو برسد.

حضرت امام باقر سلام الله علیه می فرمایند: «از معشوقه های پنهانی بپرهیزید» خدا را به غضب نیاورید. به ناموس مردم خیانت نکنید.

توسّل به اهل بیت علیهم السّلام در پذیرش توبه مؤثّر است

حضرت آدم و حوا گفتند: «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ »[15] خداوندا ! ما به خودمان ظلم کردیم، اگر به ما رحم نکنی ما جزء خاسرین خواهیم بود. بعد به خانمش گفت: بیا گریه و ناله کنیم. چند سال گریه کردند. خطاب رسید: ای جبرئیل، بس است، می خواهم آنها را ببخشم. می خواهم مقام های پریده را برگردانم. برو پایین هر دوی آنها را صدا کن. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ ...»[16] به اینها بگو: من آنقدر برای این پنج نفر(پنج تن آل عبا) احترام قائل هستم که اگر اینها مرا به این پنج نفر قسم بدهند، می بخشم. تو به آنها تلقین کن «يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِی»[17] امیرالمؤمنین سلام الله علیه بیست سالش بود، وارد مسجد شد، دید رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مسجد تنها نشسته است. آمد زانو زد، عرض کرد: یا رسول الله! شما با زبان مبارکتان دعا کنید: خدایا علی را بیامرز. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بلند شد، دو رکعت نماز خواند. امیرالمؤمنین سلام الله علیه می فرماید: من دیدم پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در سجده آخر، دعا را این طوری ـ با گریه ـ شروع کرد: «اللهم بحق علي عندك اغفر لعلی»[18] خدایا به حق علی، علی را بیامرز. گفتم: چه کار کردید؟ آقا فرمودند: علی جان کل مُلک و ملکوت را نگاه کردم، دیدم کسی محبوب تر از تو پیش خدا نیست.

خدایا به حق علی سلام الله علیه به ما نگاه کن. «يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الْإِحْسَان فَلَمَّا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ»[19] بعد از اینکه حضرت آدم علیه السّلام خدای متعال را به این اسماء قسم داد، لرزید و اشکش سرازیر شد. ای جبرئیل! چه شد؟ چرا صحنه عوض شد؟ چرا همه غم ها به دل من آمد؟

حسین جان فدایت بشوم. حسین جان به حق مادرت امروز از خدا بخواه خدا تو را از ما نگیرد.

ذکر مصیبت

وقتی در خیمه ها پخش شد که حضرت علی اکبر سلام الله علیه می خواهد به سوی میدان برود، تمام زن و بچه و دختر هر کس از اصحاب اهل بیت بود از خیمه ها بیرون آمدند، دور علی اکبر سلام الله علیه را گرفتند. زینب کبری سلام الله علیها می گوید: من دیدم اباعبدالله سلام الله علیه به نفس نفس افتاده است. اهل بیت به هم نگاه می کنند، که داریم بی اکبر می شویم. خودمان را برای شهادت اکبر آماده کنیم. علی اکبر بابا را بغل گرفت، صورت بابا را بوسید. بابا برایش رکاب گرفت. اسب را ندواند. اگر بجهانم بابا ناراحت می شود. بگذار آرام بروم.

  • ای ساربان آهسته رو که آرام جانم می رودوان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود
  • در رفتن جان از بدن می گویند هر نوع سخنمن خود با چشم خود دیدم که جانم می رود

از این کسانی که یک نفره به میدان رفتند، کسی بر نگشت. همان بار اول کشته شدند. إلا علی اکبر سلام الله علیه که در بین جنگ برگشت آب می خواست. می دانست آبی نمانده، شاید فکر کرده که پدر است، من یکبار دیگر برگردم مرا ببیند. خوشحال می شود، عبادت است. خوشحال کردن اباعبدالله سلام الله علیه عبادت است. بالاترین عبادت است. آمد پیش بابا، بابا بغلش گرفت، عزیز دل بابا برو، من امید قطعی دارم، تا آفتاب غروب نکرده، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سرت را به دامن دارد. رفت. این بار دوم چه خبر شد؟ چگونه بگویم؟ بیانش خیلی مشکل است. یک دور وجود مقدسش را تیر باران کردند، تا قدرتش را کم کنند. دیدند دیگر قدرت دفاع ندارد، دست جمعی حمله کردند. فرق را شکافتند. خون، چشم و دهان را گرفته است. مهار اسب از دستش رها شد. با این قیافه به محض اینکه اباعبدالله سلام الله علیه روی زمین نشست شیخ مفید می فرماید: همین طور که داشت سر جوانش را بلند می کرد دید زینب سلام الله علیها خودش را روی بدن قعطه قطعه شده علی اکبر انداخت. چه کار کنم بابا دلم آرام نمی گیرد، خم شد صورت را به صورت علی گذاشت. وقتی سر را بلند کرد، دیدند خون فرق علی اکبر علیه السّلام از محاسن اباعبدالله سلام الله علیه می ریزد.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِ الْعَظِيمِ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ََََ»

حجة الإسلام و المسلمین انصاریان