کلید واژه ها: ولیّ الله، اقامه توحید و کفر، نفس پرستی، ارزش های اسلامی، ایستادگی فاطمه(س)، امیرالمؤمنین(ع)
در روایاتی این عبارات در معانی مختلفی آمده که «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة»[1] ما اصل همة خیرات هستیم و همة خیرات از فروع ماست و دشمنان ما اصل همة بدی ها هستند و همة شرور و بدی ها از فروع آن هاست. در توضیح این عبارت کوتاه تقریب های مختلفی هست که یکی در واقع همة بدی ها از فروع جهل و جنود جهل اند و همة خوبی ها از فروع عقل و جنود عقل هستند. و عقل مرتبه ای از مراتب وجود رسول الله(ص) و جهل هم ابلیس و یا به تعبیری ابلیس و جنود او هستند.
بنابراین، همة شرور و اوصاف بد و همة اعمال بد از شعب قوا و وجودی ابلیس و دشمنان رسول الله هستند و همة خوبی ها هم از قوای رسول الله(ص). یکی از جنود عقل و نور و دیگری از جنود جهل و ظلمات در عالم دو جریان بیشتر نیست؛ جریان نور و ظلمت به تعبیر قرآن و همة بدی ها از فروع ظلمات و همة خوبی ها از فروع نور به تعبیر دیگر توحید است و کفر و شرک در عالم چیزی غیر این نیست. هرچه هست یا توحید است یا کفر و شرک. توحید و فروعش به رسول گرامی اسلام و اهل بیت(ع) برمی گردند که «فَإِنَّهُمْ مَعَادِنُ كَلِمَاتِكَ وَ أَرْكَانُ تَوْحِيدِكَ وَ دَعَائِمُ دِينِكَ وَ وُلَاةُ أَمْرِكَ»[2] ارکان توحید هستند، ستون اصلی خیمة توحید هستند. در همة خلقت کفر و شرک هم به ارکان برمی گردد و بین حق و باطل و عمد نور و عمد نار یعنی پرچم داران نور و ظلمت در عالم هست. در واقع، ما پرچم داران اقامة حق و کلمة توحید در عالم داریم ولی پرچم داران اقامة کفر، اقامه چیست؟
اقامه با عمل فاصله دارد؛ یعنی ایجاد بستر و شرایط برای تحقق یک امر، یا حق یا باطل. نماز خواندن غیر از مسجد ساختن است نماز خواندن غیر از نماز خوان درست کردن است غیر از اقامه نماز است، روزه گرفتن غیر از روزه گیر درست کردن و تربیت کردن است، اخلاق خوب داشتن غیر از اقامة اخلاق خوب است. پس، اقامه یعنی ایجاد بستر و فضایی که در این فضا گرایش غالب به سمت حق یا باطل می رود.
البته هیچ گاه در بستر اقامه در دنیای انسانی و عالم انسانی بنا نیست جبر درست شود و اختیار انسان سلب شود. در بستر اقامة باطل هم انسان هایی هستند که اهل حقند و طرفدار خدا هستند و مؤمند و جزء مؤمن های فوق العاده هستند؛ چون شرایط بر خلاف آن هاست. در کاخ فرعون آسیه هست مؤمن آل فرعون هست و جزء اشخاصی هم هستند که قرآن از آن ها به عنوان اسوه های انسان ها یاد می کند «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ..»[3] خدای متعال وقتی می خواهد مثال برای مؤمنین بزند به این ها مثال می زند و اما گرایش غالبی که ایجاد می شود گرایش به یک سمت هست. اقامه یعنی این، یعنی ایجاد فضا که چطوری فضا درست می کنند.
برای ایجاد و تغییر یک فرهنگ و اخلاق کسی را هم مجبور نمی کنند اما فضایی که درست می کنند فضای اقامة حق یا فضای اقامة باطل هست. برای مثال، در معماری و شهرسازی و ساختارهای اجتماعی که درست می شود دو نوع ساختار هست، دو نوع معماری و شهرسازی دارید گاهی معماری عریان است یعنی نحوة معماری شما به نحوی است که رابطة بین اقشار به شکل خاصی تعریف می شود.
ساختمان هایی که می بینید حفاظ ندارد همشون باز است گاهی نسبت به بیرون هم حفاظی ندارد یک ساختمانی است در محاصرة دیوارهای شیشه ای و یک شبکة پنجره، و در درونش کاملاً فضاها باز است، ساختمان اوپن است. ممکن است کسی خیال کند این ربطی به اخلاق ندارد چه ضرورتی دارد، آدم می تواند در ساختمان اوپن زندگی کند اخلاق اسلامی را هم رعایت کند حجاب و عفاف را هم رعایت کند می تواند در ساختمان های قدیمی که اندرونی و بیرونی داشت و بسیار بسته بود و روابط اقشار را محدود می کرد زندگی کند، اخلاق اسلامی را هم رعایت نکند. نه، آن معماری انسان را مجبور می کند به رعایت اخلاق اسلامی و نه این معماری مجبور می کند به زیر پا گذاشتن، ولی گرایش غالب درست می کند معنی گرایش غالب این است که رعایت آداب معاشرت اسلامی و حفظ حریم اقشار در یک بستر سخت می شود و در یک بستر آسان، مشکل کردن رعایت حریم احکام اسلام و آداب اسلامی تدریجاً به سمت تغییر عمل پیش می رود.
اول، عمل را تحت تاثیر خودش قرار می دهد وقتی بناء یک معماری بنای عریان بود تدریجاً ناخداگاه عمل خانوادگی و اجتماعی به سمتی می رود که رعایت آداب اسلامی نمی شود.
در یک ساختمان اوپن که همش به هم راه دارد و همش در دید هست رعایت حجاب برای اهل این خانه بسیار سخت است. در نتیجه تدریجاً عمل تغییر می کند و مراتبی از حفظ حجاب و پوشیدگی از بین می رود. تغییر عمل قدم بعدش تغییر فرهنگ است قدم بعدیش تغییر ارزش هاست؛ یعنی به سمتی می رود که فرهنگ، فرهنگ ارتباط مخصوص و فرهنگ معاشرت باز می شود و بعد بدنبال این فرهنگ تدریجاً ارزش ها کم کم تبدیل به معاشرت های باز می شود، آن معاشرت هایی که مطابق آداب و تربیت اسلامی خوب و پسندیده بود، ضد ارزش شده و کم کم کار به جایی می رسد که گاهی متهم می کنند، معروف، منکر می شود و منکر، معروف.
اقامه یعنی از بستر عمل آغاز کردن به تغییر منکر و معروف ختم کردن به تبدیل ارزش ها ختم کردن. این اقامه گاهی اوقات در مقیاس خرد است و گاهی در مقیاس کلان و توسعه است گاهی در مقیاس یک خانه است و یک شهر و گاهی در مقیاس بین المللی است، گاهی در مقیاس توسعة جهانی است؛ یعنی برنامه ریزی که برای توسعة جهانی می کنند به سمت اقامه است یا اقامة کلمة توحید یا اقامة کلمة کفر و برای اقامة کلمة کفر در عالم هم ممکن است جبر اجتماعی مثل گذشته ایجاد نکنند.
یک موقع هایی توانایی علمی و ابزاری آن ها کم بود، نرم افزار و سخت افزار لازم را در اختیار نداشتند به جبرهای فیزیکی متوسل می شدند در این کشور برای اینکه حجاب را از بین ببرند به زور متوسل شدند، برای تغییر پوشش بانوان خون ریختند و همچنین برای تغییر پوشش رجال و مردها به زور متوسل شدند، برای تغییر شکل دادن لبا س ها و متحد الشکل کردن لباس ها در ایران و ترکیه و برخی کشورهای دیگر مثل افغانستان و جاهای دیگری که تحت مستعمره انگلیس بودند به زور متوسل شده، برای اینکه الگوهای توسعه را بیاورد حتی به سراغ تغییر پوشش و الگوی پوشش اجتماعی رفته و به زور متوسل شده، ولی فضا را به سمتی بردند که با یک برنامه ریزی و سازمان دهی فرهنگ را تغییر می دهند، تغییر پوشش و لباس می دهند و الگوی خوراک و تغذیه می دهند.
بنابراین، در این صورت جبر فیزیکی برداشته شده و حتی ذائقة انسان ها را عوض می کنند. تکنولوژی جدید که آمده هنر تبلیغات که در اختیارش قرار گرفته ذائقه ها را عوض کردند، نسل جدید ذائقه اش آن فرم الگوی غذایی قبل را نمی پسندد و نمی تواند تحمل کند. ارزش های اجتماعی را تغییر می دهند کاری می کنند که بانوان مسلمان الگوی لباسشان را از اروپا و غرب می گیرند و افتخار می کنند تفاخر می کنند که لباسی که می پوشند از ژورنال فلان کشور برداشته شده است. این جبری در کار نیست برنامه ریزی اجتماعی و جبر اجتماعی پشت سرش هست.
اما هرچه ببینی کسی را مجبور نمی کنند لباسش را عوض کند نه فقط پوشش لباس تغییر پیدا می کند و تبدیل به فرهنگ می شود بلکه برای یک جامعه فرهنگ پوشش پیدا می شود و نسبت به یک الگوی پوشش پذیرش پیدا می شود و بالعکس تا جایی می رسد که این پوشش می شود ارزش و مقابلش می شود ضد ارزش؛ یعنی حجاب می شود علامت تحجر و عقب افتادگی، علامت اُمُّل بودن و هزار عیب دیگر دنبالش می آید و درمقابل، بی عفتی می شود علامت پیشرفت و روشنفکری و توسعه و خردگرایی و عقلانیت.
این فقط در پوشش و حجاب نیست در همة شؤون جامعه هم هست؛ یعنی برای تغییر ارزش ها بستر درست می کنند. در دانشگاه تهران بزرگواری نقل مي کرد سر کلاس جامعه شناسی یک جوان مسلمان گفت: استاد اجازه می دهی بروم بیرون ماه رمضان هم بود چکار داری؟ تا حالا خر بودم می خواهم بروم روزه ام را بخورم. این یعنی بستر اقامه درست کردن. عمل به مناسک دینی می شود ضد ارزش. اگر تا همین جا می ماند که مناسک دینی می شدند ضد ارزش باز اقامه در مقیاس جهانی و بین المللی تمام نبود. این تمدن مادی کار را به جایی رساند که اصل اعتقاد به خدا علامت تحجر و عقب افتادگی بود، این اختصاص به کمونیست ها نداشت آمریکایی ها و غربی ها و طرفداران دمکراسی با نفاق در مقابل کمونیست ها خودشان را طرفدار دین و خدا اعلام می کردند و حتی روی دلارهای خودشان نوشته اند ما به خدا توکل می کنیم، ما به خدا تکیه داریم.
این در مقابل نظام سوسیالیستی است که سریعاً خدا را انکار می کرد برای اینکه طرفداران مذهب را جذب خودشان کنند و با نفاقشان موفق بودند. مذهبی ها می گفتند: این ها با دین و مسجد مخالف نیستند ولی بستر اقامه ای درست کردند که دین را از ماهیت انداختند. آنچه موضوعیت دارد خواهش و نفسانیات توست این تغییر فرهنگ است؛ یعنی دین هم اگر محترم است اعتقاد به خدا هم اگر محترم است نماز و روزه هم اگر محترم است به خاطر این محترم است که تو دوست داری فرق نمی کند، دنیاپرستی را دوست داشته باشی یا خداپرستی را؟ هر چه تو دوست بداری محترم است؛ یعنی ارزش حقایق عالم برگردد به پسند و نفسانیات انسان تا کار را به جایی رساندند که اعتقاد به خدا یک اعتقاد جاهلانه یک اعتقاد ناشی از عقده های سرخوردة روانی یک اعتقاد ناشی از عدم ارضاء اقتصادی است؛ این معنی اقامه است؛ یعنی بستری درست کردند که اصل اعتقاد به خدا می شود یک اعتقاد زشت معنای روشن فکری، انکار خداست.
دو، سه دهه قبل در دنیا به وفور دیده می شود مثلث ایران و کشورهای اسلامی که انکار خدا علامت روشنفکری است. جوان مسلمان معتقد به خدا وارد فضای دانشگاه می شود عالی ترین سطح آموزش در جامعه و بعد از آن وقتی که بیرون می آید دینداری را ننگ خود می داند. صریحاً اعلام می کند که ما منکر خدا هستیم افتخار می کند و اعتقاد به خدا علامت عقب افتادگی است؛ این یعنی اقامه. گاهی این در مقیاس یک خانه و یک شهر و یک دهکده است گاهی در مقیاس جهانی است آنچه که دنیای کفر امروز مدعی آن است مدعی دهکدة واحد جهانی بر محور فرهنگ و ایدئولوژی مادی است؛ یعنی بر محور دنیا پرستی یعنی اقامة کلمة کفر در همة شئون حیات بشر.
این هایی که خود را به غفلت می زنند و مدعی روشنفکری هم هستند یا جاهل اند و تجاهل می کنند و خیال می کنند که اگر تمدن مادی و دمکراسی و مدرنیته آمد و دنیا را گرفت کاری با دین ندارد نمازت را بخوان و آزاد باش، متوجه نیست که او می خواهد فرهنگ خود را جهانی کند یا متوجه است و خود را به تغافل می زنند، خود را به خواب می زنند خود این حرف معنیش اقامة کفر است؛ یعنی اصالت با انسان است می خواهد خدا را بپرستد می خواهد دنیا را بپرستد مگر آن ها وقتی اقامه کردند فرهنگ کفر را در عالم دیگر جایی می گذارند برای نماز و روزه و ذکر و یاد خدا، موقعی بود دوره ای بود که این حرف زده می شد در دنیا که بین دین و سیاست جدایی بیندازید، ربطی بین این دو نیست، الان این حرف ها نیست معنی توسعه جامعه پایدار یعنی برای همة شئون جامعه برای اعتقادش، دینش، اخلاقش و فرهنگش برنامه ریزی کردن.
انبیاء الهی و اوصیاء، محور اقامة کلمة توحید
این ادعای صریحی که آمریکا دارد می گوید: باید ارزش های آمریکایی جهانی شود این ارزش ها مقابل ارزش های انبیاء هستند کدام آدم عاقلی است که تقابل بین این ارزش ها و ادیان و خداپرستی را نفهمد؟ این اقامه گاهی در سطح بین المللی است اما در زمان خاص گاهی اقامه تاریخی است؛ انبیاء الهی و اوصیاء شان محور اقامة کلمة توحید در همة تاریخند و محور انبیاء هم نبی مکرم اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت اند. لذا، اقامة کلمة توحید به تمام معنای خودش اقامة ولایت الهیه در عالم از شئون رسول الله(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت است در شعاع بندگی آن هاست که همه بندگی می کنند حتی انبیای اولوالعزم و ملائکه مقربین و از آن طرف هم دشمنان آن ها محور اقامة کفر در تاریخند، درگیری بین محور کفر تاریخی و محور حق در تاریخ است. آن ها دنبال اقامة کفر در تاریخ اند و نبی مکرم اسلام دنبال اقامة کلمة توحید است. این درگیری سطحی در شهر مدینه و بر سر فدک و قبالة فدک و ریاست و جمهوری این ها نیست، بحث اقامة کلمة توحید و اقامة کلمة کفر است. آن ها در مقابل رسول گرامی اسلام قرار گرفتند می خواهند این راه اقامة کلمة توحید را سد بکنند «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ»[4] بحث نورانی شدن عالم به نور توحید به نور ولایت الهیه یا ظلمانی شدن به ولایت طاغوت است؟
آن ها می خواهند همة شئون حیات بشر را بر محور پرستش دنیا و نفس و ابلیس اقامه کنند همین چیزی که الان در دنیای مدرن هست؛ یعنی بت پرستی مدرن. تنها چیزی که آنجا به چشم نمی خورد بوی خداست تو زندگیشان و در دنیای اسلام هم دارد نفوذ می کند. و یک طرف کلمة توحید و بناست همة شئون بر محور توحید اقامه بشود «حتى تكون أعمالي أو إراداتي كلها وردا واحدا و حالي في خدمتك سرمدا»[5] این هدف رسول گرامی اسلام و اهل بیت است و آن هم هدف آن ها این افق درگیری فاطمه زهرا و آن هاست. آن ها هم خوب می دانند که اصلی ترین محوری که باید با آن درگیر شوند ولایت الهیه است آنکه اقامه می کند ولیّ الله است.
اگر مردم را از دور ولیّ خدا پراکنده کردید و آن ها را بر علیه ولیّ خدا اهرم کردید «حَمَلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ»[6] مردم را بار بر دوش اهل بیت کردند؛ همان چیزی که در دنیای امروز اتفاق می افتد. آن ها با تمام توان به میدان آمدند و وجود مقدس رسول الله(ص) با تمام توان به میدان آمده. خوب هم همدیگر را می شناسند. آن ها را تحمل کرده که حرکت عالم به سمت خدا سریع شود و آن ها هم به خیال خود آمدند کنار حضرت که نفوذ کنند و کار را تمام کنند این توطئه ها چی بوده؛ بماند که از دوران خود حضرت که عامل اختلاف و شکاف بودند جایی نیست که امیرالمومنین(ع) بر خلاف رسول گرامی اسلام یک نظر اعلام کرده باشد حتی حرفی زده باشد، مگر آنجا که حضرت دستور می دادند یکی از این خطبه های بلیغ امیرالمومنین را در دورة حیات رسول الله شنیده اید.
این ها هر کجا حضرت حرفی زده مقابلش اظهار نظر کردند. رأی دادند و گاهی این را افتخار خودشان می دانند و موافقات عمر. برای مثال، سیوطی در تاریخ الخلفاء می گوید: اینجاها بین وجود مقدس رسول الله(ص) و دومی اختلاف بود و آیه به نفع دومی نازل و خدا به نفع دومی قضاوت کرد. این ها با ایمان به خدا و رسول که نمی سازد این ها با تمام وجود آمدند در میدان و تمام کاری را که می خواهند بکنند این است که مسیر خلافت الهیه را عوض کنند. مسیر اقامه اوست که اقامه می کند، اوست که محور کلمة توحید است. اگر ولیّ الله محور ادارة جامعه نبود و ولایت الهیه محور ادارة اجتماعی نبود همه کاری می شود در این جامعه کرد. اولش این است که نماز و روزه و آداب که باطن دین هست، تخلیه می شود و به جایی هم می ر سد که این باطن را کنار می زنند.
وقتی احساس کردند این ظاهر و پوسته را هم کنار می زنند فرهنگ جامعه را به جایی رساندند که حاضر است پا روی همه چیز بگذارد، این پوسته را هم برمی دارند دست به دست هم دادند تا افتاد دست بنی امیه و بعد دست یک انسان شرابخوار فاسق، فاجر، معلن به فسق که آنقدر عزاست که می گویند: مرده شور هم گریه می کند. خود اهل سنت بسیاری فتوای به ارتدادش دادند و لعنش را جایز و یا واجب می دانند و اعلام می کنند:
- .لعبت هاشم بالملك فلاخبر جاء و لا وحي نزل[7]
این ها مي خواهند امامت، ولایت الهیه و خلافت را دست به دست هم بدهند و از دین اول حذف کنند «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»[8] کتابی که بدون ولیّ الله باشد راحت می شود مفاهیمش را تحریف کنی و کنار بزنی راحت می شود خلیفه اش هم بشود یزید. و بعد همه چیز را انکار کند این دو جمله یک مفهوم دارد «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ»[9] که دومی به رسول گرامی اسلام گفت: وقتی حضرت(ص) فرمود: دوات و قلم بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم گمراه نشوید روزهای آخر این همان جملة یزید است بنی هاشم با قدرت بازی کردند «خبر جاء و لا وحي نزل» وحی نبود خبری نبود همش بازی با قدرت بود. نوشتة خدا برای ما کافی است احتیاج به نوشتة رسول خدا نیست.
پیغمبر خدا را متهم کنی به هذیان گویی، همان حرف یزید است که دروغ می گویند وحیی نبود. ابن ابی الحدید و دیگران آن چیزی که از معاویه نقل شده را نقل کردند که می گفت: یکی از نزدیکان خودش است، بهش گفتم فلانی، پس از هر کاری آنچه را که خواستی بکنی کردی. امیرالمومنین را کنار زدی قدرت را بدست گرفتی، امام مجتبی را هم کنار زدی، چرا اصحاب امیرالمومنین را می کشی؟ چرا آنقدر سخت گیری می کنی؟
در دورة معاویه دستور داده بود اگر کسی فضیلتی برای آل ابیطالب نقل کرد خونش مباح است گفت: فلانی، همه رفتند و اسمشان رفت ولی این کنار خدا اسمش را قرار داده، در اذان هر وقت اسم خدا را می برد اسم نبی مکرم را هم می برد. من تا این اسم را دفن نکنم دست برنمی دارم. لذا، امام سجاد(ع) در شام یکی از شامی ها به ایشان گفت: دیدید شکست خوردید. حضرت فرمود: بگذار ظهر بشود اذان بگویند می فهمیم ما شکست خوردیم یا شما؟ ما می خواهیم نام خدا و رسول خدا زنده باشد و شما می خواهید این نام زنده نباشد. تمام دعوا سر این است مثل دنیای کفر و ایمان.
امروز این دعواهای صوری که درست می کنند آزادی و حقوق و بشر این ها شوخی است یا دنیا پرستی و نفس پرستی یا خداپرستی هیچ چیز نیست. دعوای اصلی سر این یک کلمه است تعابیر تندی نقل شده نسبت به حضرت امیر، حضرت امیری که روایات اهل سنت پر است «حُبُّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْرٌ»[10] نسبت به همین شخصیت اولی چه اتهاماتی زده؟ گاهی این تعبیر راجع به حضرت امیر ازش نقل شده: در باب حضرت امیر می گوید: این روباهی است که شاهدش دمش است، خدا لعنتش کند.
در باب فاطمة زهرا و هکذا در چنین شرایط و فضایی که این ها درست کردند که امیرالمومنین(ع) می فرماید: «فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْك»[11] حرف بزنیم می گویند: حریص بر قدرت است قدرت طلب است، دست از قدرت برنمی دارد مردم تو را نمی خواهند. حرف نزنیم می گویند: از مرگ ترسید نشست در خانه حقش را گرفت و خانه نشین شد. در نهج البلاغه است «وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي»[12] بعد آن صحنه هایی که از من دیدید من از مرگ می ترسم. شما روز اُحد و خیبر و بدر را ندیدید، روزی که همة شما فرار می کردید. روز حنین یادتان رفته شما فراری بودید من دور پیغمبر ایستاده بودم. قسم به کسی که جان پسر ابی طالب در دست اوست «آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ»[13] من انسم با مرگ از طفل به سینة مادر بیشتر است. من تولد در عوالم دیگر پیدا کردم فرزند دنیا نیستم که با سینة دنیا مأنوس باشم.
از این اتهام ها بگیرید تا بقیة اقداماتشان محاصرة اقتصادی امیرالمومنین(ع) که دارد به حضرت کار نمی دادند عزیزانش گرسنه در خانه بودند. مقابل این ها فاطمة زهرا(س) ایستاده و یک تنه ایستاده و حقیقتاً هم این جبهه ای که دنبال اقامة کلمة کفر و نفاق تو تاریخ بود شکسته و سد راهشان شده و مقاومت کرده مقاومت غیر قابل تصور. در ماجرای بیت وقتی ریختند درب خانة امیرالمومنین(ع) هیزم آوردند حضرت آمد پشت در که آن را بسوزاند. به آن ها گفت: از خدا خجالت نمی کشی می خواهی نسل رسول خدا را از بین ببری، آمدی نور خدا را خاموش کنی و بعد هم آن مقاومت و ایستادگی که کرد تا حضرت را بین در و دیوار قرار دادند، حضرت را سوزاندند، در وقتی آتش بگیرد چه اتفاقی می افتد. خانم پشت در مقاومت کند بعد هم که دست برنداشت در کوچه آمد کمربند امیرالمومنین(ع) را رها نکرد باز وقتی حضرت را بردند مسجد به هوش آمد رها نکرد آمد و امیرالمومنین را از مسجد برگرداند.
خطبة فدکیه حضرت نمونة دومش است فقط ماجرای فدک نیست دشمن برای اینکه امیرالمومنین را در محاصرة اقتصادی قرار بدهد همان مالی که در اختیار داشته ازش بگیرد و چیزی که می تواند خرج مسیر امیرالمومنین بشود از دستشان بگیرند فدک را گرفته فاطمه زهرا(س) آمده خطبه خوانده خطبه فدک بهانه است. فاطمه زهرا(س) که دنبال فدک نیست دنبال مال دنیا نیست که وقتی عائدات فدک در خانه اش و در دستش بود، سه روز، سه روز غذا در خانه اش نبود. در مناقب حضرت مجلسی و دیگران نقل کردند ذیل این آیة شریفه «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»[14] اهل سنت هم نقل کردند که سائلی آمد در مسجد غذا خواست گرسنه ام، نبی مکرم اسلام (ص) فرستاد در خانة همسرانش. گفتند: چیزی جز آب ما در خانه نداریم فرمود: کی این آقا را شب مهمان می کند امیرالمومنین فرمودند: من. بنا شد پذیرایی کنند آمدند خانه فرمودند: فاطمه جان چی داریم در خانه فرمود: جز غذای یک دختر بچه هیچی در خانه نیست. ولی ما مهمان را بر خودمان مقدم مي داریم و غذا را برای مهمان گرسنه بردند و خوابیدند و فردا صبح این آیه بر حضرت نازل شد.
در نقل دیگری است سائلی آمد در مسجد که عرب تازه مسلمانی است؛ یا رسول الله، چیزی ندارم گرسنه ام. سلمان را فرستادند این طرف آن طرف چیزی فراهم نشد. آمد درب خانة فاطمه زهرا(س) چیزی هست؟ حضرت فرمود: سه روز در خانه ما هیچ قوتی نیست، حسنین گرسنه خوابیده اند ولی ما خیری که به در خانه مان آمده رد نمی کنیم. لباسی که داشت به حضرت داد تا عاریه دهد پیش شمعون یهودی و خرما و جو تهیه کردند. سلمان می گوید: آوردم خدمت حضرت گفتم: مقداریش را خودتان بردارید فرمود: نه ما چیزی که در راه خدا دادیم پس نمی گیریم.
شأن نزول سورة «هل أتی» را همة اهل سنت و شیعه نوشته اند که برای شفای حسنین سه روز نذر روزه کردند. امیرالمومنین برای این سه شبشان از یهودی جو قرض کرده. صدیقة طاهره (س) پنج قرص نان پختند و موقع افطار یتیم و مسکین و اسیر سه روز پشت سر هم آمدند و تنها لقمة سفرة خودشان را دادند. این ها که دنبال مال دنیا نیستند سلمان می گوید: دوازده وصله به چادر فاطمة زهرا(س) از لیف خرما بود و وقتی سلمان دیده اشکش جاری شده که دختر رسول خدا باید اینجوری زندگی کند و حضرت خدا را شکر می کرد.
چه احتیاجی به مال دنیا دارد فدک را که داشت اینجوری زندگی می کرد. وقتی وجود مقدس رسول الله بر فاطمه شان وارد شدند و دیدند چادری ار شم شتر خشن و زبر بر تن دارد با یک دست دارد آسیا می چرخاند با یک دست کودک را شیر می دهد که گاهی آنقدر دستة آسیا را می چرخاندند که دستشان خون آلود می شد. اشک های پیغمبر جاری شد فرمود: «يَا فَاطِمَةُ تَعَجَّلِي مَرَارَةَ الدُّنْيَا لِنَعِيمِ الْآخِرَة»[15] او که فدک نمی خواهد مال دنیا نمی خواهد ولی ببینید چه کرده برای احقاق حق امیرالمومنین(ع) و اثبات حقانیت حضرت. آن ماجرای کوچه و گرفتن قبالة فدک از ابی بکر را شنیده اید. دومی راه را بر حضرت سد کرد. فاطمه کجا بودی فرمود مسجد چه کردی؟ قبالة فدک را گرفتم. از حضرت قبالة فدک را طلب کرد بی بی ممانعت کردند تعبیر از مرحوم مفید در اختصاص. وقتی دید فاطمه زهرا ممانعت می کند «فرک لها برجله» می دانستند که بی بی حمل دارد «حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ مِنْ بَطْنِهَا، ثُمَّ لَطَمَهَا»[16] بی بی که دست از مقاومت برنداشت کاری کرد که «فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِي أُذُنِهَا حِينَ نَقَفَ »[17] گویا دارم مي بینم گوشواره در گوش فاطمه شکست. بعد فرمود: فاطمة زهرا(س) در اثر این ضربات دومی، 75 یا 95 روز که زنده بود دیگر مریض و بیمار بود.
حجة الاسلام و المسلمین میرباقری
[1] . وسائل الشيعة/شیخ حرعاملی/27/70/7- باب وجوب الرجوع في جميع الأحكام ...ص:62
[2] . بحارالأنوار/مجلسی/92/332/ باب 115- ما ينبغي أن يدعى به في...ص:326
[3] . التحريم : 11
[4] . الصف : 8
[5] . البلدالأمين/ ابراهيم بن على عاملى كفعمی/191/شهر شعبان ..... ص : 185
[6] . الجد في من لايحضره الفقيه/شیخ صدوق/2/604/باب زيارة قبر الرضا أبي الحسن علي ...ص:602
[7] . الاحتجاج/ ابو منصور احمد بن على طبرسی /2/307/احتجاج زينب بنت علي بن أبي طالب حين ...ص:307
[8] . بحارالأنوار/مجلسی/22/473/باب 1- وصيته ص عند قرب وفاته و فيه...ص:455
[9] . بحارالأنوار/مجلسی/30/535/ الأول ..... ص : 529
[10] . بحارالأنوار/مجلسی/ 38/91/باب 61- جوامع الأخبار الدالة على إمامته....ص:90
[11] . بحارالأنوار/مجلسی/ 28/233/باب 4 ..... ص : 175
[12] .همان
[13] .همان
[14] . الحشر : 9
[15] . بحارالأنوار/مجلسی/16/143/باب 7- آخر نادر في معنى كونه صلى ...ص:136
[16] . بحارالأنوار/مجلسی/29/192/11- باب نزول الآيات في أمر فدك ...ص:105
[17] .همان