آخرین مرحله از مراحل سیر و سلوک معنوی انسان

آخرین منزل رشد انسان این است که او به جایی برسد که همه ی حقایق عالم را به صورت حکمت نظری درک نماید؛ اگر به چنین مرتبه ای رسید آنگاه او در منزلت رفیع ترین انسآن ها قرار گرفته است. در علم اخلاق کمال نهایی، دست یابی به صفات نیکو و پاک شدن از اخلاق ناپسند و رسیدن به اخلاق الهی است. در عرفان، کمال سیری است در مراحل توحید؛ از توحید افعالی تا توحید ذات. انسان باید به جایی برسد که حجاب ها از قلب و دیده ی او کنار رود و دریابد که خدا همه چیز است. در قدم اول انسان در می یابد که همه ی کارها به خدا منصوب است، یعنی «لاحول ولا قوه الا بالله ...» اندکی جلوتر به توحید صفات و اسماء می رسد و درنهایت به توحید ذات دست می یابد و درمی یابد که «لا اله الالله»، یعنی هرچه هست اوست.

رضایت؛ بالاترین مقام

بالاترین درجه و مقصد اصلی انسان رسیدن به مقام رضاست. در ذیل زیارت جامعه ی امیرالمومنین دعای بسیار زیبایی وجود دارد و یکی از فرازهای آن این است: «وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ وَ قَدَرِكَ»[1] خدایا رضایت به قضا و تقدیر خودت را بزرگ ترین و دورترین هدف من قرار ده؛ یعنی نهایت وجود انسان به مقام رضا ختم شود. «اَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ أَدْنَى دَرَجَةِ الرِّضَا»[2] بالاترین مقام رضاست. انسان پس از زهد و فراغت از امور دنیا آماده ی رسیدن به مقام یقین می گردد. تمام شک های ما ناشی از تعلقات دنیایی است و این شک ها با برهان و استدلال رفع نمی شوند. فلسفه یقین نمی آورد، بلکه یقین با رفع تعلق از بین می رود. حجاب ها و تعلقات مانع رسیدن به مقام یقین است. پس بالاترین درجه ی زهد، یقین است. اگر انسان به مرحله ی یقین رسید می تواند به مرحله ی رضا دست یابد.

اثرات مقام رضا و یقین

اگر کسی به رضا و یقین رسید باید این اثرات در او ظاهر شود. در کتاب کافی آمده است: «إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَ السَّخَطِ»[3] خدای متعال ترسیمی عادلانه فرموده است. اگر کسی به مقام رضا برسد خدای متعال به او روح و راحتی عطا می کند. نتیجه ی یقین و رضا این است که انسان احساس نماید زمام تمام هستی به دست خداست. رضایت در انسان راحتی و نشاط ایجاد می کند؛ زیرا انسان می داند خدا ضامن کارهای اوست و همه ی کارها نیز در دست خدا است. در این مرحله انسان تنها با تقدیر خود به نشاط نمی رسد، بلکه از مشاهده ی تقدیر سراسر هستی لذت می برد. اگر رضا به درجات بالاتر برسد انسان در متن سنگین ترین آزمایش که خدای متعال برای او رقم می زند هیجان زده و خوشحال خواهد شد؛ به عبارت دیگر در کار خدا تنها زیبایی می بیند و می تواند زیبایی کار او را درک نماید.

عاشورا؛ سنگین ترین آزمایش تاریخ

عاشورا تجلی رضایت به قضای الهی در بالاترین مرتبه است. عاشورا تولّی، تسلیم، وفا و تصدیق ولایت ولیّ خدا است؛ این عمیق ترین و سطحی ترین لایه ی عاشورا است. از یک سو رضا به قضای الهی و وفا به او و از سوی دیگر نیز اوج طغیان در برابر یکدیگرند. عاشورا سنگین ترین بلای تاریخ است و بلایی بزرگ تر از آن وجود ندارد. صاحب این بلا نبی اکرم((صلی الله علیه و آله و سلم)) است و خدا قبلاً میثاق این بلا را از پیامبر، امیرالمومنین و فاطمه ی زهرا گرفته که این فرزند دارای چنین بلایی است و آن ها نیز میثاق داده اند و سپس خدا این فرزند را به آن ها عطا کرده است.

عمیق ترین لایه ی عاشورا رابطه ی باطنی ولیّ خدا با خدای متعال است. نتیجه ی عبودیت امام حسین(علیه السلام) رسیدن به مقام قرب و شفاعت همه ی عوالم حتی شفاعت نسبت به انبیای اولو العزم است. از سوی دیگر خدای متعال دست او را می گیرد و این عبودیت و بندگی، دست گیری از همه ی عوالم در طول تاریخ است. کسی جز نبی اکرم و اهل بیت نمی تواند وسعت عظمت و بلای سید الشهدا(علیه السلام) را درک نماید و ما تنها از این واقعه صحبت می کنیم. «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ».[4]

جریان شعر محتشم

محتشم می گوید:

  • در بارگاه قدس که جای ملال نیستسرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

محتشم شاعر موفقی بود، ولی در رثای سیدالشهدا(علیه السلام) شعری نداشت. نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید و ایشان فرمودند که چرا برای فرزند من شعر نمی گویی؟ عرض کرد: یا رسول الله! من در این زمینه گامی برنداشته ام و موفق نیستم. حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این گونه بگو که: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است.» محتشم از خواب برخاست و ترجیع بند را گفت تا به اینجا رسید. گر چه از بری زاده شد ذات ذوالجلال. قلم را بر زمین گذاشت و دید این سخن کفر و شرک است، آنگاه گریه نمود. دوباره خواب دید و گفتند این گونه بگو: در دل است و در هیچ دلی نیست قرار «أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[5] مانند این است که می خواهد بگوید: خدای متعال نیز غصه دار است. باطن حادثه بر احدی گشودنی نیست.

تفسیر آیه ی «کهیعص»

از امام زمان(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «کهیعص» نقل شده که ایشان فرمودند: وقتی جبرئیل اسماء پنج تن را برای زکریا بیان کرد و او به آن ها متوسل شد به حضرت جبرئیل عرض کرد: وقتی نام این چهار نفر را می برم قلبم شاد می شود، اما زمانی که به پنجمی می رسم غصه دار می شوم، دلیل این مسئله چیست؟ جبرئیل این پنج حرف را برای زکریا بیان کرد؛ یعنی مصیبت سیدالشهدا(علیه السلام) خوانده شد (کاف ها یا عین صاد). کربلا هدایت، عطش، یقین، صبر و همین پنج حرف است. زکریا سه روز در را به روی خودش بست و با احدی صحبت نکرد و مشغول عزاداری بود.

عاشورا، میثاق سنگین ترین بلا

عاشورا مسئله ای است بین خدا و ولیّش و میثاقی است که خدای متعال از ولیّش گرفته و حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) این میثاق را به ظهور رسانده اند. خدا سنگین ترین میثاق را گرفته و حضرت در بطن سنگین ترین ابتلائات است. امام با کمال اختیار آمده و این شان تنها متعلق به اولیای خداست. انسان، اهل بلاخواهی و تحمل بلا نیست. اولیای خدا به این دلیل به استقبال بلا می روند که بلا بهترین نردبان سلوک انسان و بهترین وسیله برای تقرب به خداست. آن ها توان تحمل بلا را دارند و در برابر سنگین ترین ابتلائات ذره ای سستی از خود بروز نمی دهند. سیدالشهدا(علیه السلام) میثاق سنگین ترین بلا را بر عهده گرفتند. در عالم زر احدی جرأت نکرد این مسئولیت را بپذیرد و تنها سیدالشهدا(علیه السلام) آن را پذیرفت و در صحنه ی عاشورا به این میثاق وفا کرد.

وفا به میثاق با خدا، عمیق ترین لایه ی عاشورا

عمیق ترین لایه ی عاشورا وفا به میثاق با خدای متعال و رضایت به قضای الهی و اوج عبودیت خدای متعال است. از یک سو شیطان تمام شیطنت خود را در برابر خدا بروز و ظهور داده و از سوی دیگر بزرگ ترین عبادت ها، بندگی ها، محبت ها، خشوع ها و خضوع ها تجلی پیدا کرده است. شاید بتوان گفت: عاشورا بزرگ ترین عبادت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است و شاید معنای (حسین منی و انا من حسین) نیز همین باشد. عبادت سیدالشهدا(علیه السلام) وابسته به نبی اکرم است و این عبودیت از نبی اکرم سرچشمه می گیرد. همه ی عبودیت ها نتیجه ی عبادت سیدالشهدا(علیه السلام) است و واسطه ی شفاعت و دلیل تحقق همه ی عبادت ها ایشان است. هیچ عبادتی محقق نمی شود، مگر به واسطه ی شفاعتی که حاصل این عبادت است. سیدالشهدا(علیه السلام) که دلیل همه ی عبادت هاست خود محصول دامان نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین(علیه السلام) و فاطمه ی زهرا(علیها السلام) است. حقیقت عبودیت از دامان نبی اکرم به همه ی عوالم جاری می گردد. «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»[6] این بالاترین درجه ی عبودیت مطلقه است که از دامان نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است.

تلاش ابلیس در عاشورا

ابلیس آنچه در توان داشته در روز عاشورا به صحنه آورده و تلاش کرده تا کم ترین نقطه ی ضعفی را از سیدالشهدا(علیه السلام) بگیرد. ابلیس پس از هبوط چند دعای مستجاب داشته و یکی از آن ها برای روز عاشوراست. وقتی سیدالشهدا(علیه السلام) مجروح، تشنه و خسته در گودی قتلگاه بود و خورشید بر حضرت می تابید شیطان آمد و گفت: خدایا، خورشید را بتابان تا شاید سیدالشهدا(علیه السلام) یک آه بگوید. وقتی خورشید تابید (نقل شاذّی است) جبرئیل حایل شد، حضرت فرمودند: جبرئیل چرا حایل شدی؟ کنار برو. بزرگ ترین عبادت ها اینجاست.

امام حسین(علیه السلام) میثاق داده و پای این میثاق ایستاده و به آن وفا کرده و مهم تر اینکه خود را به خدا بدهکار می داند. اگر خدا این بار را بر دوش کسانی که ادعای وصال و حبّ و عشق می کنند می نهاد همگی ناراحت می شدند، اما امام حسین(علیه السلام) گله مندی نکرد و هر چه به ظهر عاشورا نزدیک تر می شویم چهره ی حضرت برافروخته تر می شود و در گودی قتلگاه خود را بدهکار و محتاج می داند. «الهی رضا بقضائک تسلیما لامرک لا معبودا سواک یا غیاث المستغیثین» ای فریاد رس بیچارگان، دست مرا بگیر. صفوف ملائکه از خدا اجازه می خواهند تا مانع این مصیبت بزرگ شوند، ولی سیدالشهدا(علیه السلام) در گودی قتلگاه آرام می گیرد و مخاطب به خطاب «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»[7] می گردد. در روایات آمده بعد از ظهر عاشورا ندا آمد اگر بخواهید همه را بر می گردانیم و اندکی از مقام تو کم نخواهد شد، حضرت(علیه السلام) عرضه داشت: نه!

فرار دشمن از مقابله با امام

در روز عاشورا سیدالشهدا(علیه السلام) به گونه ای به لشکر دشمن حمله می نمود که یک بیابان لشکر به طرف کوفه فرار کردند. تعبیر مقاتل این است که مثل روباهی که از مقابل شیر فرار می کند همه از مقابل امام می گریختند. عمر سعد دستور داد تک به تک با او نجنگید و دسته جمعی به او هجوم ببرید، اما زمانی که حضرت ذوالفقار را به دست گرفت و رجز می خواند و حمله می نمود همه فرار می کردند.

امام دلیرانه می جنگید، اما احساس کرد خورشید در حال غروب و فرصت رو به اتمام است. این صحنه اوج رضایت به قضای الهی و محبت به خدای متعال است. صحنه ی دیگر وفا به ولیّ خداست که امام می فرمایند: «فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي»[8] در هیچ صحنه ای به اندازه ی عاشورا وفا به ولیّ خدا تجلی پیدا نکرده است. امام بیعت خود را از اصحاب برداشتند، اما اصحاب سیدالشهدا(علیه السلام) برای ماندن التماس می کردند و در آن فتنه ی تاریکِ تاریخ سیدالشهدا(علیه السلام) را تنها نگذاشتند و مانند دیگران برای نیامدن بهانه ای نتراشیدند. ابن عباس ها و کسانی که سیدالشهدا(علیه السلام) را بر دوش پیامبر دیده بودند و شنیده بودند: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»[9] نیامده بودند.

آن هایی که شنیده بودند: «أَحَبَ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً»[10] نیامده بودند و فتنه سنگین بود. در شب عاشورا سیدالشهدا(علیه السلام) بیعت را از آن ها برداشتند و فرمودند: اگر بمانید حتما کشته می شوید. اگر شما بمانید من کشته می شوم و اگر نمانید نیز من کشته می شوم و ماندن شما چیزی را تغییر نخواهد داد. ظاهراً ماندن آن ها موجب نمی شود که سیدالشهدا(علیه السلام) کشته نشود، ولی در شب عاشورا به حضرت(علیه السلام) فرمودند: اگر شما را رها کنیم به کجا برویم و در عاشورا «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ »[11] جانشان را پیش روی امام حسین تقدیم نمودند. در صحنه ی عاشورا سی هزار نفر در یک سو و حداکثر دویست نفر در سوی دیگر میدان هستند. هنگام صبح عمر سعد جنگ را با تیر باران عمومی آغاز کرد. تیر در کمان گذاشت و لشکر را گواه گرفت که پیش امیر شهادت بدهید اولین کسی که تیر به خیمه ی سیدالشهدا(علیه السلام) پرتاب کرد من بودم، لذا با تیر باران عمومی جنگ آغاز شد.

حجةالاسلام والمسلمین رفیعی