«قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلا »[1] و قال اذ من قائل «ان الذین اتَّقوا اذا مسَّهم طائف من الشیطان تذکَّروا فاذا هم مبصرون»[2] ؛ جلسه گذشته این آیه شریفه را مطرح کردم که خاطر مبارک شما هست« قل کل یعمل علی شاکلته»[3] ؛ و رسیدیم به این جا که اصلا بعثت انبیا، نصب امام برای این است که ماها غلبه بر این شاکله ها پیدا کنیم. اصلا اگر ما تربیت نشویم بر اساس آنها پیش برویم خوب آن موقع دیگر فرق ما با دیگر اصناف جانداران چی می شود؟ و آنها که غلبه بر این شاکله نکرده اند. قرآن می گوید:« اولئک کالانعام»[4] ؛ حالا غلبه بر شاکله چطور است؟ آقا راهش چی است، آثارش چی است. جمال السالکین آیت الله آمیرزا جواد آقای تبریزی قدس الله روحه می فرماید: خداوند متعال در هیچ جای قرآن برای هیچ امری یازده سوگند یاد نکرده الا در این جا «والشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها»[5] ؛ و بگیر تا آن جا که« و نفسٍ و ما سواها»[6] ؛ سر و نفس و ما سواها می شود یازده سوگند. آقایان و خانم ها خدای متعال یازده سوگند یاد کرده ما نباید منتظر بشویم ببینیم بعد از این سوگند چی می خواهد بگوید، قسم به زمین و آسمان و خورشید و ماه «قد افلح من زکّاها»[7] ؛ رستگار شد به حقیقت کسی که نفس را پاکیزه کرد به غلبه بر شاکل ها. خب غلبه بر شاکله از کجا شروع می شود، خداوند به ما اختیاراتی داده است توجه فرمودید. اگر چه قدرت دارد بالای سر ما قدرتش فوق قدرت ها است، «و هو قاهر فوق عباده»[8] ؛ اما یک اختیاراتی داده، در نماز چه می گویی« ایاک نعبد»[9] ؛ اگر نیستیم چطور می پرستیم اگر قدرت نداریم چطور می پرستیم آدم عقل دارد آخر اگر اختیار نداریم چطور می پرستیم؛ اما در عین حال موجودات ضعیفی هستیم اختیار را هم او داده پشت سرش بلا فاصله «و ایاک نستعین»[10] ؛ در عین حال از تو یاری می طلبیم در حدیث قدسی داریم : هر کس یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع که از سر انگشتان تا آرنج می شود به او نزدیک می شوم. یعنی یک قدم برداریم نوری به دل بیاید این نور نور بعدی را با خودش می آورد آن نور هم، آن یکی را می آورد.منتها اگر بنا شود از آن اول آدم بنا را بر این بگذارد هیچ غلبه ای بر شاکله پیدا نکند نمی شود.

حالت انسان درانجام گناه

عرض کنم به حضور مقدستان در سخنان ائمه، انبیا، آیات قرآن زیاد به این معنا اشاره شده است .شما خودتان مقایسه کنید« ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»[11] ؛ این قرآن است، اگر تقوا پیشه کنید خدا فرقان برایتان می گذارد فرقان چه است؟ یعنی یک اندیشه ای نوری به شما می دهد خودتان فرق بین حق و باطل را درک می کنید. بله پس بنابر این قدم اول شروع شود که من تا آن جا که می توانم گناه نکنم. بله یک گناهی عرض می شود انسان خودش را نگه می دارد در گناه بعدی خداوند دستش را می گیرد. البته باز هم نفس شیطان در کار است. نمی خواهیم بگوییم کسی هیچ گناه دیگری نمی کند یک مسالة ظریفی که من سال ها دنبالش می گردیدم به فضل الهی پیدا کردم می خواهم آن را بگویم ببینید آقا اگر گناه اول را دید انجام نداد به این معنا نیست که دیگر گناه انجام نمی دهد، چه بسا گناه را می بیند مرتکب می شود آن قدر ناراحت می شود، استغفار می کند، اشک می ریزد، پشیمان می شود، فکر می کند این گناه اگر انجام شد دیگر انجام نمی دهد، همان آدم که آه و ناله اش بلند شده باز گناه پیش بیاید باز انجام می دهد. خوب عنایت کنید یک وقت هم است که گناه می کند اصلاً ناراحت نیست حالا یک کاری کرده اگر هم پشیمان شده برای خدا پشیمان نیست. یکی چون دیده می گوید ای کاش جلوی این نمی کردم می رود می گوید از اداره بیرونم می کنند این فایده ندارد. حالا اگر کسی نباشد نبیند اگر گناهی هم کرده پشیمان هم اصلاً نیست. هر وقت دیدی گناه می کنی، غصه می خوری. بدان که از چشم خدا نیافتاده ای گناه می کنی می گویی مهم نیست بترس که خط دورت کشیده شده،بترس یعنی چه مهم نیست که مولا امیر المومنین فرمود:« بدترین گناه گناهی است که صاحبش کوچک بشمارد». یک نفر زمان امام صادق علیه السلام آمد خدمت حضرت گفت آقا یک خمره روغن مایع داشتم آمده ام دیدم یک موشی در آن افتاده حالا چه کار کنم حضرت فرمود: بریز دور همه را. گفت یعنی من به خاطر موش این همه روغن را بریزم دور. حضرت فرمود: تو متوجه نیستی خدا را کوچک می شماری، موش را کوچک نمی شماری. یک وقت می بینید می گویند به فلان کس توهین نکن، دلش را نشکن، حالا دلش بشکند مگر چی است چطور مگر چه است یک دلی وقتی بشکند آدم بیچاره می شود. می گوید که فلان کس را ناراحت نکن یک وقت ممکن است نفرین کند. یک قضیه برایتان بگویم در زمان شیخ رجبعلی خیاط یک کسی یک گرفتاری پیدا کرده بود که از نظر قوانین ظاهری اصلا حل شدنی نبود. بر حسب ظاهر نه با پول می شد نه با زور ، نمی خواهم بگویم چی بود غرض آن گرفتار آشیخ رجبعلی را هم نمی شناخته می رود پیش یک نفر می گوید به من یک ختمی یاد بده آن یک نفر کی بوده نمی دانیم اینها را عرض می کنم حضور شما که ختمی یاد می دهد می گوید چهل روز این را انجام بده ان شاء الله روز چهلم مشکل حل می شود ایشان می آید چهل روز انجام می دهد روز چهلم که می شود می گوید بروم بلند شوم بروم کوچه بالاخره ببینم چی می شود از فرط ناراحتی مثل این که اگر مشکل حل نمی شد اعدام یا زندان ابد می کردند چیز پیچیده ای بوده بلند می شود می رود می رسد تا چهار راه مولوی می بیند که پیرمردی با عبا و عرقچین دارد می رود دقت کنید دارد می رود پیرمرد دیگر می اید به این آدم گرفتار می گوید این آقا را می بینی دارد می رود گرفتاری شما را او می تواند حل بکند برو به او برس حالا این پیرمرد کی بوده این هم شناخته نشد می رود بالاخره خودش را به پیرمرد می رساند می بیند آشیخ رجبعلی خیاط است عجب می گوید آقا دوای درد من دست شما است بدون معطلی آشیخ رجبعلی می فرماید: شوهر خواهرت چهار سال است مرده یک بار نرفتی سر بزنی، می خواهی گرفتار هم نشوی می گوید دید عجب این تاریخ فوت شوهر خواهر من را از من بهتر می داند آقا چی کار کنم. آقا جز این که بروی آن را راضی کنی راهی نداری فقط کاری بکن راضی بشود ببخشد. رفتم و در زدم و خواهرم در را باز کرد چندین بچه پریشان پشت سرش مرا دیدند شروع کردند به گریه، گفت عجب برادری هستی چهار سال است شوهر من مرده افتادم به پای اینها، مرا ببخشید رفتم هدیه خریدم دادم دست و پای آن ها را بوسیدم آقا مشکل فردا حل شد، مشکلی که ظاهرا لا ینحل بود فردا حل شد بالاخره یک وقت هست که یک کسی را کوچک می شماری، گناهی را کوچک می شماری، آهی را کوچک می شماری، اینها کوچک شمردن خدا است حواس شما باشد. حالا برمی گردیم به اصل بحث گفتیم که گناه می کند و می گوید مهم نیست. یک وقت هم گناه می کند ناراحت است این که ناراحت است معلوم است این در طریق غلبه بر شاکله است. امام می فرماید: اگر کسی گناه می کند، ناراحت می شود، ناله اش بلند می شود، تصمیم می گیرد نکند باز پیش می اید گناهی می کند باز ناله و گریه بلند است ناراحت است حضرت می فرماید این طور آدم دقت کنید ببینید بحث خطرناک است نه خیال کنید که یعنی گناه کنیم بنشینیم بگوییم وای بر من و در ضمیر خود بگذرانیم که باز خواهیم کرد صحبت لفظ نیست گناه بکنی بگویی وای بر من ، دور از جانت دلت می خواست بمیری این گناه را نکنی، ولی باز این گناه را می کنی سه باره چهار باره حضرت می فرماید اینها که در گناه به سوز و گدار می افتند، آخر به توبه می افتند این بشارت بزرگی است یعنی اخر بر این شاکله غلبه می کند. اما آن که می گوید مهم نیست آن غلبه نمی کند.

یاد خدا عامل دوری شیطان

«ان الذین تتقوا اذا مسهم طائف الشیطان تذکروا»[12] ؛ این آیه از آن آیه های بزرگی است که خیلی حق آن ادا نشده. طائف را این جا گفته اند طواف کننده ، آخر این شیطان ها، این ها پرسه می زنند می خواهم آیه واضح شود برای شما پرسه می زنند. مشتی از این شیاطین ول هستند این ها حالا اسراری است اجمالا می یند دور آدم می چرخند می آیند از این طرف و از آن طرف بله جمخمآیند دور آدم می چرخند می آیند از این طرف، از آن طرف بله ما غافل هستیم البته دفاع هم داریم هر کس به یاد خدا باشد، تسبیح خدا را زیاد بگوید، به یاد خدا چه به زبان و چه به باطن زیاد باشد اینها می ترسند. شیطان خودش به حضرت موسی عرض کرد گفت یا موسی مردم در قبضه من هستند. روایت داریم راست هم گفته خیلی ها اسیر شیطان هستند. گفت فقط چند طائفه هستند که من با این ها کاری نمی توانم بکنم یکی« من کثر تسبیحه فی لیله ونهاره»[13] ؛ خود شیطان اعتراف کرده، کسی به یاد خدا باشد من کاری نمی توانم بکنم. ما استادی داشتیم مرد خیلی بزرگی بود می گفت در یک مجلسی یک وقت گیر می کنی امکان قرآن خواندن نیست، دعا خواندن نیست، یک مجلسی است عروسی است فلانی است امر خیری است آدم گاهی گیر می کند چهره هایی را می بیند که دلش می خواست هیچ وقت نبیند والله من گاهی به سرم آمده، گفتم خدایا به عز و جلالت یک کاری کن به این ها طوری نشود. یک وقت یک کرامتی از آیت الله بهاء الدینی دیدم ایشان می گفتند یواش بدون این که کسی بفهمد یک سبحان الله یک لا اله الا الله که سیم قطع نشود اگر سیم قطع شود شیطان امان نمی دهد قرآن می فرماید: یک لحظه غافل شوی شیطان جایش را پر می کند.« ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان»[14] ؛ بحث تا این جا این شد که موفق به توبه بشوی به اینکه بر شاکله ی خود غلبه کنی، به مرحله ای می رسی که گناه که عرضه شود دو دل هم حتی نیستی بکنم یا نکنم. کاش حرام نبود می کردیم ای بابا خدا چرا حرام کرده است، به قول آیت الله بهاء الدینی تعبیر عرشی دارد ایشان می فرماید: کار می رسد به جایی که مبدأ میل عوض می شود. اما بعضی از گناهان است که هنوز مبدأ میل عوض نشده اگر پیش بیاید مثل این که بدمان نمی آید، به قول قرآن لممی پیش می آید« الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الا اللّمم»[15] ؛ لمم چیز های کوچک را می گویند. خب «ان الذین اتقوا»[16] ؛ کسانی هستند که راه رفته اند و بر شاکله غلبه پیدا کرده اند حالا« اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا»[17] ؛ طائف شیطان سرگردان است، دارد پرسه می زند آقای طباطبایی فرموده اند که ممکن است خود شیطان را بگیریم، طائف من الشیطان اسم فاعل است. طواف کننده ای از شیطان؛ اگر این طور بگوییم من، من بیانیه می شود که عبارت باشد از شیطان، ایشان فرموده اند: که ممکن است طائف، همان وسوسه های شیطان باشد اگر وسوسه بگیریم من، من بیانیه نمی شود. به تلویح به نظر می رسد که اگر چنانچه انسان اهل تذکر باشد به هنگام گناه بایستد خدا نوری به او می دهد که چیزهایی را می بیند، منتها این نور مراتب دارد، دیدن مراتب دارد، اگر وحشت نمی کنید یک نمونه از این دیدن ها برای شما بگویم این را ضایع نکنید.

مراتب بصیرت

بصیرت مراتب دارد یک مرتبه اینکه بنده وقتی متذکر می شوم، آدم روشنی می شوم و فردا که گناه عرضه می شود با روشنی بیشتر اجتناب می کنم و بیشتر از امروز بدم می آید، پس فردا بیشتر از فردا بدم می آید این یک نوع بصیرت است. اما یک مصداق برای آن پیدا کردم خیلی عجیب است، یک نفر زیر نظر یک استاد کامل قرار گرفته بود، خدا شاهد است مضایقه نیست اما وظیفه ما این است که احتیاط بکنیم که چه به او گفته بود این الان شرعی نیست بگویم یک دستور است بعد به او گفته بود که در توبه دقت بکنی خدا به تو نشان می دهد که این ریشه های گناه که تو را وادار به گناه می کردند یا اوصاف ذمیمه؛ آخر ریشه های گناه اوصاف ذمیمه است. این عبارت عرشی را از ملا مهدی نراقی برای شما نقل کردم می فرماید: هر صفت زشت در باطن یک مزرعه گناه است. متکبر صد نوع گناه انجام می دهد، بخیل صد نوع گناه انجام می دهد، حسود همین طور. آن کسی که از خود راضی است روایت داریم بوی بهشت به مشام او نمی رسد، فلان کس آدم خوبی است، یک قدری دستش به جیبش نمی رود اگر پول ندارد به جیبش نمی رود آدم بی پول می دانید دست بکند در جیبش چی می آید دستش دکمه پیدا می کند؛ چون دکمه های پاره شده را می گذارند در جیب اما اگر پول دارد دستش به جیبش نمی رود این خیلی عیب است یعنی مزرعه گناه با خود حمل می کند. اگر آدم بخیلی باشد صد تا گناه می کند جلوی بچه ها زن را به حساب می کشد، من با دو چشم خودم دیدم کسانی که با زن این طور می کنند اولاد تماما منحرف شده اند. برای بخل است، مرد اگر بخیل نباشد، این حرف را نمی زند. پس گناهان ریشه هایی دارند از اوصاف ذمیمه که اینها باید برطرف بشود. آدم که توبه می کند خدا کمک می کند آنها می رود در عرف می گویند تخلیه می شود. خب گفتیم بصیرت مراتب دارد، یک وقت در حدی که فلان کس آدم خوبی است در این حد یک وقت یک مرتبه ای دارد از این گناه که بدت می آمد فردا بیشتر بدت می آید، پس فردا بیشتر روشن بشوی. عجب آیه ای است «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»[18] ؛ این بصیرت مراتب دارد.

ذکر مصیبت زهیر

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست * وین چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست * «السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا بن رسول الله»؛یا ابا عبدالله مگر حر را نجات ندادی، دست حر را نگرفتی، با زهیر چه کار کردی؟ زن زهیر می گوید وقتی داشت می رفت در فکر بود که خبر مهم بود آخر حق داشت در فکر باشد می گوید وقتی برگشت فاذا هو ضاحک ، می خندید، چهره باز بود. آمد به عیالش گفت برو لاحق بشو به خانواده خودت، یعنی چی یعنی من می روم گفت زهیر من را هم ببر گفت نمی توانم ببرم. گفت چرا پس زینب کبری می رود تو هم من را ببر. زهیر گفت نه من ایمان حسین بن علی را دارم، نه تو صبر زینب کبری را داری. اگر آن جا یک جزع و فزع بکنی، بیتابی نشان بدهی شاید من هم در کار خودم موفق نشوم. عیالش گفت قول می دهم که هیچ بیتابی نکنم. قول می دهد زهیر باز هم گفت من از بردن تو معذورم. بالاخره یک زن صالحه نمی تواند با شوهر خود در بیافتد اما حالا که مرا نمی بری و برای همیشه از هم جدا می شویم یک خواهش از تو دارم گفت بگو گفت هیچی از تو نمی خواهم، نه پول، نه مال، نه می گویم مرا به چه کسی می سپاری. فقط یک خواهش گفت:« اسئلک ان تذکرنی عند جد الحسین یوم القیامه»؛ روز قیامت پیغمبر رحمت را که دیدی، جد این آقا را دیدی، مرا هم یاد کن بگو این زن هم موید من بود «السلام علیکم یا انصار ابی عبد الله» .

حجه الاسلام فاطمی نیا