نوع رحلت فاطمة زهرا(س)

تحلیل رفتار سیاسی متوقف بر شناخت شخصیت حضرت و جایگاه ایشان در نظام تکوین و تاریخ است و همچنین توجه به جبهة مقابل حضرت و اردوگاه کفر و نفاقی که در مقابل حضرت صف آرایی کرده بودند و نقش تاریخی آن ها در فهم رفتار حضرت موضوعیت دارد و باید مورد توجه قرار بگیرد. یکی از موضوعاتی که در زندگی و برخورد سیاسی حضرت دیده می شود مسألة ارتحال حضرت در سنین جوانی است. از نظر روایات سن حضرت 18 سال بوده که اکثر اهل سنت بیست و اندی نوشته اند.

در طول این 75 روز بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) چه اتفاقی افتاده که فاطمه زهرا(س) در سنین جوانی از دنیا رفتند. مثلاً اگر ایشان یک سن متعارفی کرده و از دنیا رفته بودند برای خود ما این مسأله آنقدر روشن و جدی نبود مسأله ای که در روایات در کتاب شریف «اصول کافی» آمده است: «أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) يَعْلَمُونَ مَتَى يَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا يَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِيَارٍ مِنْهُمْ»[1] اولاً زمان مرگ و رحلت خودشان را می دانند، ثانیاً در روایات اینطوری است نمی میرند مگر به خواست خودشان بر خلاف آنکه تلقی می شود که آن بزرگوارها گاهی گفته اند که نسبت به رحلت خودشان واقف نیستند؛ این طور نیست. هم واقف به خودشان هستند و هم رحلتشان به خواست خودشان هست طوری از دنیا می روند که رفتنشان در احقاق کلمة توحید نقش ایفا می کند، همان طوری که ماندنشان چنین می باشد.

در زیارت غدیریه امیرالمومنین(ع) تعبیری است که این عبارت زیارت «امین الله» را تفسیر می کند:«وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ»[2] حضرت نحوة ارتحال و شهادتش هم نوعی است که خود انتخاب کرده؛ برای اینکه این حجت را تمام بکند. شهادت امیرالمومنین(ع) در محراب عبادت یا در مسجد کوفه یکی از بزرگترین گواه های حقانیت امیرالمومنین(ع) هست. بنابراین، نوع رحلت فاطمة زهرا(س) برای اتمام حجتی است که خود ایشان انتخاب کرده اند و بعد از آنکه تمام رسالت خود را انجام دادند و هیچ وظیفه ای نبود که به دوش ایشان باشد الا اینکه انجام شده بود.

وصیت سر به مُهر

در کتاب شریف «کافی» بابی است تحت این عنوان که ائمه(ع) هر چه انجام می دهند«لَمْ يَفْعَلُوا شَيْئاً وَ لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا بِعَهْدٍ مِنَ اللَّهِ»[3] هر کاری که انجام مي دهند بر اساس یک عهد الهی است. هیچ فعلی از افعال آن ها نیست الا یک میثاقی است که بر اساس آن میثاق عمل می کنند. در جای دیگر، روایاتی است از جمله اینکه حضرت(ع) فرمودند که وصیتی که نسبت به امت و به تعبیر دیگری وصیتی که دربارة رسالت ائمه(ع) بوده، وصیتی است که از طرف خدا به صورت مکتوب برای رسول الله (ص) آمده و عبارت مهم این حدیث این است که حضرت فرمودند: هیچ وصیتی نیست که سر به مهر بوده الا این وصیت یعنی وصایا و دستوراتی که از طرف خدای متعال به سوی ائمه نازل شده و باید ائمه(ع) بر طبق آن دستورها عمل بکنند و این دستورها برنامة آن ها را معین می کند.

این وصیت محضر رسول الله(ص) آمده و طبق این روایت ایشان این وصیت مکتوب را تحویل امیرالمومنین(ع) دادند و به تعداد ائمه نامه های ممهور و سر به مهر بوده که هر یک نامة خود را فقط باز می کردند و عهدی بوده که باید به ائمه بعدی تحویل مي دادند. برنامه ای که ائمه(ع) داشتند بر طبق یک میثاق معینی است که اولاً قبل از این دنیا با خدای متعال بسته شده و ثانیاً دستوراتش صد در صد معین هست.

زمان موت ائمه معصومین(ع)

لذا، روایت دیگری است که مرحوم ابن قولویه در «کامل الزیارات» نقل کرده که از امام صادق(ع) سؤال کرد: یابن رسول الله! با اینکه شما عمرتان بسیار برای مردم پر برکت و مفید هست و لحظات عمر شما برای مردم بهره دارد چرا عمر شما آنقدر کوتاه هست؟ طبق این روایت حضرت فرمودند: ما ائمه هر کدام از طرف خدای متعال یک دستور معین و مقرری داریم تا آن دستور را عمل نکردیم زمان مرگ ما نمي رسد. وقتی هم آن دستورات عمل شد موقع رفتن ماست. لذا، در زیارت غدیریه امیرالمومنین(ع) در آخر زیارت وقتی بیان می کند که حضرت کاملاً مسئولیت های خودش را ایفا کرده و آن سه مسئولیتی که در پایان عمر به عهدة ایشان گذاشته شده بود و به ایشان از ناحیه رسول گرامی دستور داده شده بود که مقاتله و درگیری با ناکثین و قاسطین و مارقین -آن سه گروهی است که محصول سقیفه هستند که حضرت امیر(ع) با هستة آن ها درگیر شده و ماجای سقیفه را کور کرده- در هر سه شعبه وقتی حضرت این سه جنگ را به پایان برد جنگ با جبهة معاویه و جبهة خوارج و طلحه و زبیر بعد دارد، حضرت آمادة شهادت بود.

پس موت این بزرگواران معصومین اینطوری نیست که موتی باشد بدون آگاهی خودشان و یا خودشان در آن نقش نداشته باشند؛ در واقع نوع انتخابی است نوع میثاقی است نوع تعهدی است که دادند و بعد از اینکه همة مسئولیتها را انجام دادند، وفاء به آن تعهد می کنند.

رحلت فاطمه زهرا(س)، اتمام حجتی برای دشمن

رحلت فاطمه زهرا(س) چنین رحلتی است. بعد از آنکه تمام مسئولیت خود را انجام داده و آن وظیفه و رسالتی که داشته در اعلای کلمة توحید و اقامة ولایت الهیه انجام داده شهادت در سن جوانی را انتخاب کرده که این یکی دیگر از مؤیدات حقانیت حضرت و امیرالمومنین(ع) هست و با این رحلت در سنین جوانی و به این کیفیت حجت تمام بوده و تمام تر شده است. «وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ»[4]

با اینکه حضرت، حجت های بالغه ای داشت حجت های رسا که حق را کاملاً تمام و ثبیت می کند این رحلت حضرت هم انتخابی است که حجت را بر دشمن بیش از پیش تمام کرده والا اگر لازم بود که حضرت برای احقاق حق امیرالمومنین(ع) و اثبات ولایت الهیه و اثبات بطلان جبهة مقابل و شکست جبهة مقابل سال ها بمانند و مقابله کنند و مقاومت کنند، بی تردید آن چیزی را که ایشان از خدای متعال تقاضا می کرد همین مطلب بود اینکه ایشان حاضر شده در سنین جوانی امیرالمومنین(ع) و فرزندان خود را تنها بگذارد و برود، بخاطر این است که مسئولیت ها کاملاً ایفا شده و ایشان آخرین رسالتی که داشتند به این کیفیت انجام دادند و بعد هم مسألة اختفاء قبر ایشان که از حجت های بالغه است که حضرت وصیت کردند که حتماً باید من شبانه دفن شوم و قبر من مخفی باشد و آثار قبر من محو شود و از بین برود و این کار را هم امیرالمومنین(ع) کردند. اعلام نارضایی که از جبهة دشمن کردند تا آخرین لحظات بر او پا فشردند؛ این ها سلسله اقدامات حضرت است.

لذا، صدیقة طاهره(س) گرچه به حسب ظاهر و در نگاه اهل ظاهر و ظاهربین ها یک شکست صوری خورده ولی حقیقت این است که هیچ شکستی در جبه ایشان نیست با تمام وجود ایستاده مقاومت کرده و دشمن را در محاصرة تاریخی خود قرار داده و حقانیت امیرالمومنین(ع) و اعلای کلمة حق را با اقدامات خود تضمین کرده است.

این تعبیری است که از مرحوم علامه امینی نقل شده است. ایشان در یک مهاجه ای که با بعضی از علمای اهل سنت داشتند می فرمایند: در گفتگوی با این ها من از این ها 2-3 سؤال کردم؛ سؤال اول این بود که آیا این روایت شریفی که از وجود مقدس رسول الله(ص) نقل شده، این حدیث نبوی از حدیثی است که فریقین برایش اتفاق دارند به حد تواتر هم نقل کردند؛«أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[5] اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است؛ که گویا قبل از بعثت از دنیا رفته هیچ بهره ای از دین اسلام نبرده.

بهره بردن از اسلام نصیب کسی می شود که امام خود را بشناسد. در روایات ما، معرفت الله به معرفت الامام تفسیر شده، این حدیث از متواترات است. ایشان می فرماید: من سؤال کردم و آن ها به من اشکال کردند که تو با نوشتن الغدیر ایجاد اختلاف بین مسلمآن ها کردی. بهشان گفتم که من حرفی نزدم. هرچه در این کتاب نوشتم استناد به گفته های بزرگان خود شماست.

بعد سؤال دوم ازشان کردم که این روایتی که در کتب صحاح شما نقل شده که فاطمة زهرا(س) در یک برخورد سیاسی گفتگوی با اولی و دومی را به اصطلاح تحریم کرده بودند و با آن ها صحبت نمی کردند با آن ها قطع رابطه کرده بودند.

اولی و دومی مترصد بودند تا اینکه به یک نحوی محضر حضرت بیایند و گذشته ها را در نگاه مردم جبران کنند. امیرالمومنین(ع) را واسطه قرار دادند حضرت به احترام امیرالمومنین(ع) قبول کردند که این دو نفر به دیدن حضرت بیایند، در حالی که حضرت در بستر بیماری بودند. وقتی آمدند -در حضور انصار و مهاجرین دیدار یک دیدار عمومی بود- فاطمة زهرا(س) دستور دادند که جایشان را در نزدیکی دیوار ایشان رو به دیوار و پشت به آن ها پهن کردند. بهشان فرمودند: من یک سؤال از شما می کنم اگر جواب دادید آن وقت تصمیم می گیرم. سؤال این بود: آیا شما از رسول گرامی اسلام از پدر بزرگوار من(ص) این حدیث را شنیده اید یا نه؟ که حضرت فرمود:«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ»[6] فاطمه پارة تن من است؛ پاره ای از وجود من است؛ بخشی از وجود من است«مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي»آنقدر وجودش با من متحد است که اذیت او اذیت من است. این قرارداد و اعتبار نیست؛ این ارتباط حقیقی بین رسول گرامی اسلام و فاطمة زهرا(س) را بیان می کند.«وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ» کسی مرا بیازارد خدا را آزرده است، و بعد فاطمة زهرا(س) از آن ها اقرار گرفت گفتند: بله، دختر رسول خدا ما این را شنیده ایم. فرمود: خدایا تو شاهد باش این ها مرا اذیت کردند من از این ها راضی نیستم شکایت این ها را به تو و رسولت می برم. علامه امینی سوال کردند که آیا قبول دارید این حدیث را؟ گفتند: بله، قبول داریم.

معرفی مقام فاطمة زهرا(س)

سؤال سوم ازشان کرد، آیا وقتی فاطمة زهرا(س) مرده، می توانید این حرف را بزنید با روایاتی که خود شما در فضیلت فاطمه نقل کردید؟ فاطمة زهرا(س) کسی است که عارف به امام خودش بوده بگویید امامِ فاطمه زهرا(س) که بود؟ اگر بگویید امامش اولی بود که تو آخرین روزهای حیاتش در حضور جمع فرمود: من از این ها راضی نیستم. اگر بگویید امامش غیر اولی بود و امام نداشت باید بگویید نمی شود گفت.

رسول گرامی اسلام(ص) در معرفی فاطمه زهرا(س) طوری سنگ تمام گذاشتند که هیچ جای ابهام برای شخصیت ایشان باقی نمانده باشد. این را عایشه نقل می کند وقتی وارد بر رسول الله می شد حضرت به استقبال فاطمه زهرا می رفتند دست او را می بوسیدند سینة او را می بویدند او را در جای خودش می نشاندند. این تعابیر را اهل سنت هم دربارة فاطمة زهرا(س) نقل کرده اند که در بعضی مواقف حضرت می فرمود:«فِدَاهَا أَبُوهَا»[7]

از جمله روایت معروفی که وقتی از جنگ برگشتند بعد از اینکه در مسجد نماز خواندند، وارد بر فاطمة زهرا(س) شدند؛ ایشان پرده ای به منزل آویخته بود و کمی هم زینت به خود بسته بود. رسول گرامی اسلام درنگ و توقفشان را کوتاه کردند و زود از خانة فاطمه زهرا(س) بلند شدند. ایشان این زینت ها که قیمتی هم نداشت به همراه رده درآوردند و به سلمان یا فرد دیگر دادند تا محضر رسول الله(ص) ببرد تا رسول الله هر طوری می خواهد درباره این اموال عمل کند.

حضرت وقتی این اموال را دیدند فرمودند: پدرش به قربانش باد. ماه ها رسول گرامی اسلام می آمد دستش را به چهارچوبة این خانه می گرفت. در اواخر حیاتش بود شش ماه و نه ماه صبح و شب آیة تطهیر را می خواند«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[8]

رسول گرامی اسلام در معرفی فاطمه زهرا(س) هیچ کوتاهی نکردند و شخصیت ایشان را طوری معرفی کردند که جا برای انکار شخصیت ایشان باقی نگذاشتند و لذا، با اینکه دشمن ترین فرد در نگاه آن ها فاطمه زهرا بوده موفق نشدند شخصیت ایشان را تحریف کنند.

نسبت به امیرالمومنین(ع) احادیث جعل کردند، بر علیه حضرت که هنوز هم برخی از آن ها در آثار اهل سنت هست از زمان خود اولی هم شروع شد ولی نسبت به فاطمة زهرا(س) چنین چیزی واقع نشد. نه اینکه نمی خواستند بلکه نتوانستند چنین کاری را بکنند نتوانستند موقعیت ایشان را انکار کنند با اینکه یک تنه در مقابل اصحاب سقیفه ایستاده و مقاومت ایشان بر احدی پوشیده نیست. ایشان گرچه به حسب ظاهر فاطمة زهرا(س) مصدومه است مقهوره است شهیده است ولی کار را تمام کرده، بار را به منزل رسانده و کاری کرده که حقانیت رسول گرامی اسلام(ص) و امیرالمومنین(ع) و جبهة حق الی الابد تضمین و تثبیت شده از طریق خودش و از طریق آن نسل پاک ائمه که همراه با بلا و مصیبت خودش است، از ایشان باقی مانده باشد.

مصیبت اهل بیت(ع) که آن ها هم مصیبت فاطمة زهرا(س) است در کلمات نورانی اهل بیت روایات فراوان است.«وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ»[9] در این روایات آمده که بلاء سیدالشهداء را بر فاطمه زهرا(س) عرضه کردند و از ایشان میثاق گرفتند که این فرزندی که به شما می دهیم همراه با این مصیبت و بلاست و باید این ابتلاء را تحمل کنید، و فاطمة زهرا (س) این ابتلاء را تحمل کرده با اینکه بر ایشان بسیار سخت بوده بصورتی که از قبل از تولدش، فاطمة زهرا(س) درگیر و غصه دار مصیبت سیدالشهداء(ع) بوده که از روایات استفاده می شود؛«حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً»[10] بعضی روایات هست که در «کامل الزیارات» و سایر مجامع دارد که گاهی صدیقة طاهره(س) در مصیبت سیدالشهداء(ع) طوری ناله می کشند که اگر ملائکه الهی جهنم را مهار نکنند اهل عالم را یا اهل زمین را می سوزاند.

فاطمه(س)، مشکاة انوار الهی

بنابراین، ایشان میثاق این بلاء سیدالشهداء و ائمه بعدی هم دادند. ائمه اینطوری هستند؛ ائمه ای که در این نسل هستند همشان برای احقاق این حق تحت فشار بودند و این از ابتلائات ایشان هست. در صلوات امام حسن عسکری(ع) برای فاطمة زهرا(س) بعد از اینکه صلوات را می فرستد، از خدا اینطوری درخواست کرده:«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا»[11]خدایا! تو طالب حق او باش از کسانی که به او ظلم کردند و حق او را استخفاف کردند«وَ كُنِ الثَّائِرَ لَهَا بِدَمِ أَوْلَادِهَا»[12] خدایا! تو خونخواه فرزندان او باش. این در صلوات حضرت آمده است.

بار اسلام بار پیشرفت اسلام رو دوش فاطمة زهرا(س) و نسل ایشان هست از امام مجتبی، سیدالشهداء و از زینبین بگیرید تا سایر نسل ایشان از ائمه(ع) و امامزاده هایی که لای جرز دیوار رفته اند تا اسلام باقی بماند. یکی از اقدامات صدیقة طاهره(س) است که با پیروزی قطعی ایشان هم تمام شده، تعبیر قرآن این است این ها مي خواهند نور خدا را با دهان خاموش کنند که در یک طرف نور خداست و در طرف دیگر، جبهه دشمن قرار دارد؛«يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»[13] خدای متعال نور خود را تمام می کند که مشکاه این نور فاطمه زهرا(س) است؛ اگر نور الله ائمه(ع) هستند رسول گرامی اسلام هست اهل بیت هستند مشکاه این انوار فاطمة زهرا(س) است.

میثاق فاطمة زهرا(س) با خدا

این یک چهرة از حادثة بعد از رحلت هست اما چهرة دیگر این حادثه که لایة باطنی تر این واقعه است؛ میثاقی است که فاطمة زهرا(س) قبل از خلقت این عالم با خدا بسته؛ میثاقی است که بین خدا و بندة او واقع شده بین حبیبة خدا و خدا واقع شده است. و حضرت پای این میثاق ایستادند وفاء به محبوب کردند، وفاء بالله کردند. این عمیق ترین لایة حادثه است که ایشان تصرف در تاریخ کردند، همه را به سمت خدای متعال هدایت کردند، عالم را به سمت خدا بردند، در مقابل جبهة نفاق و کفر ایستادند همة این ها درست، ولی عمیق ترین لایة حادثه واقعیتی است که بین حضرت و خدای متعال بوده است.

آن میثاقی است که حضرت با خدای متعال داشتند، میثاق محبتی است که بستند، میثاق بلائی است که بستند و پای این میثاق محبت هم ایستادند. پای این میثاق دوستی که با خدای متعال بستند که میثاق بلاست «البلاء للولاء» مضمون روایات هست و فاطمة زهرا(س)در این جهت هم موفق بودند؛ یعنی دشمن جبهة ابلیس و کفر و نفاق تمام تلاش خودشان را کرده اند که یک ترک اولی از فاطمة زهرا(س) صادر بشود ولی نشد. و اگر می شد فاجعه می شد همین طوری که صبر اولیاء خدا منشأ نجات یک جامعه و هدایت یک تاریخ است کمترین تزلزل در آن ها منشأ تزلزل در کل جبهة حق و کل تاریخ حق می شود. استواری جبهة حق، استواری آن هاست؛ شدت و ثبات قدم آن ها به ثبات قدم اهل بیت(ع)، به ثبات قدم انبیاء و اوصیاست و شیطان تمام تلاشش را کرده یک ترک اولی از آن ها بگیرد ولی نتوانسته است.

شیطان از خدا اذن خواسته که او را بر اموال ایوب(ع) مسلط کند، بر آبروی او مسلط کند، بر جسم او مسلط کند تا یک ترک اولی از این پیغمبر بگیرد و اگر می گرفت فاجعه می شد گاهی یک ترک اولی که یک پیغمبر در کار خودش داشته؛ پیغمبری که همة مقاومت ها را کرده سال ها دعوت به توحید کرده، هتک می شده است«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً»[14] یک ترک اولی کرده کلی مشکل پیدا می شده. شیطان تمام جنود خودش را جمع کرده تا یک ترک اولی از این معصومین سر بزند ولی سر نزده؛ چون آن ها طبق میثاقی که با خدای متعال بستند وفا کردند و موفق هم شدند.

اینکه در باب امیرالمؤمنین و سیدالشهداء(ع) گفته اند که اگر جای امیرالمومنین(ع) ابن عباس بود پیروز می شد، اینکه امیرالمومنین(ع) شکست خورد بخاطر اینکه امیرالمومنین(ع) آرمان گرا بود حاضر نبود از آرمان ها کوتاه بیاید، می گویند: آرمان گرا بود، اگر ابن عباس بود واقعیت ها را می دید که باید یک مقدار با طلحه و زبیر کنار بیایی، یک قدم با معاویه کنار بیایی تا اینکه خود را تثبیت کنی، وقتی تثبیت شدی قدم به قدم کنار زدن این ها کاری ندارد ولی اگر از اول شمشیر کشیدی مقابل همة جبهه های باطل سفت ایستادی کار به همان جایی می رسد که کار امیرالمومنین(ع) کشید.

تحلیل شان این است که امیرالمومنین(ع) شکست خورد؛ دلیلش هم آرمان گرایی حضرت بود به تعبیری واقعیت گرا نبود حاضر نبود حقایق عینی جامعه را ببیند حاضر نبود واقعیت ها را ببیند ایده گرا بود حاضر نبود از ایدة خودش کوتاه بیاید.

سیدالشهداء(ع) همین طور است. گاهی گفتند: اگر عبدالله بن زبیر بود ممکن بود پیروز بشود؛ چون کنار می آمد طور دیگری وارد درگیری می شد. سیدالشهداء طوری پای ایده ها ایستاده یک قدم کوتاه نمي آید ولی حقیقت این است امیرالمومنین(ع) صد در صد پیروز شد؛ چون صد در صد پای مسئولیت خودش ایستاد، اگر یک قدم کوتاه می آمد دیگر امیرالمومنین نبود و کمترین تخلف ایشان از میثاق الهی خودش از برنامه ای که با خدا داشت از تعهدی که با خدا داشت به معنی شکست کل جبهة تاریخ بود.

رضایت ائمه(ع) به ابتلاء سنگین الهی

در ابتلاء سنگین و مصیبتی که برای امیرالمومنین پیش آمد که وقتی جبرئیل آمد تا ازشان میثاق بگیرد خبرش را که به امیرالمومنین(ع) می دهند -در کافی شریف هست- حضرت به رو افتادند. در آن لحظه امیرالمومنین(ع) اگر یک ترک اولی در آن شرایط می کرد هیچکدام از ما الان مسلمان نبودیم. امیرالمومنین(ع) عبدی است که«هُوَ يَقُولُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون»[15] میثاق عبودیت و میثاق سنگین ترین بلاها را با خدا بسته و پای این بلا ایستاده و راضی به این بلا است -در درون بلا، مقام رضا قرار دارد- همه متلاطم بودند «حتی وقع فی قلب سلمان و اباذر شیء» آنقدر ابتلا ولی الله سنگین بود ولی او راضی به بلاء خودش هست او در وفاء به محبوب شکست خورده؛ یعنی ابلیس با تمام جنودش صف آرایی کرده که یک نقطه ضعف از امیرالمومنین(ع) ظهور کند؛ یک نقطة ضعف از صدیقة طاهره(س) ظهور بکند؛ یک کلمه تند و کند شوند، یک قدم بردارند ولی برنداشتند و با تمام وجود ایستادند و استقامت کردند. کجا شکست خوردند؟

ائمه(ع) به دنبال تحقق ولایت الهیه

یک قدم از تکلیف خودش کوتاه نیامده در این جبهه شکست نخورده اما در جبهة درگیری با دشمن که امیرالمومنین(ع) دنبال حکومت زودرس نبود که این اشتباه آن هاست آن هایی که افق تاریخ را نمی بینند آن هایی که نمی فهمند تحقق دولت الهی و ولایت الهیه چه نیازهایی دارد و چه مراحلی باید طی شود دنبال دولت مستأجل هستند. خیال می کنند امیرالمومنین(ع) شکست خورد. اگر ابن عباس بود کوتاه می آمد، کنار می آمد ولی چه اتفاقی می افتاد؟

امیرالمومنین دنبال تحقق ولایت الهیه است خوب هم مي داند که این چه لوازم و بار سنگینی تو تاریخ باید داده شود؟ لذا، به ما هم هشدار دادند مستأجل نباشید دولت حضرت بقیه الله(عج) زمانی دارد باید زمانش بگذرد تا محقق شود. شما زمینه ساز باشید شما سنگ بناها را بگذارید هر کجا هستید یک خشت توی این بنای حق باشید. نقش خودتان را ایفا کنید مستأجل نباشید، امیرالمومنین(ع) مي دانند که دولت الهیه بدست امام زمان محقق می شود و این چه لوازمی دارد، مي دانند وقتی سقیفه پیش آمد به این زودی ماجرا رفع و رجوع شده نیست.

در نهج البلاغه بعد از اینکه بیعت تمام شد ابوسفیانی که تا قبل از فتح مکه همة لشکرها را او تجهیز می کرده این منافق آمده سراغ امیرالمومنین(ع) می گوید: شما بیایید من با شما بیعت می کنم امت بیعت نکرد، من بیعت بکنم. حضرت فرمودند: کسی که میوه را قبل از رسیدنش می چیند مثل کسی است که در زمین دیگری می کارد. الان میوة خلافت الهیه کال است وقت چیدنش نیست. «ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلَاثَةٌ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ»[16] آیا این مردم خلافت امیرالمومنین(ع) را بعد از 25 سال که گذشت تحمل می کنند و این همه مشکلاتی که تحمل کردند و ریختند و هجوم آوردند به طرف امیرالمومنین(ع)، بنابراین، حضرت را تحمل نکردند. حضرت ازشان شرط گرفت فرمود:«دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي»[17] من را رها کنی بری سراغ دیگری شما نمی توانید تحمل کنید؛ اگر من آمدم آنکه خودم می فهمم عمل می کنم. در عین حال حضرت را تحمل نکردند حضرت فرمود: تو آمدی به من بگویی با من بیعت می کنی؟ الان من پا به رکاب کنم من تلاش می کنم ولی حکومت اموی زودتر سر کار آید چیزی گیر اسلام نمی آید.

امیرالمومنین(ع) مشرف به تاریخ است ممکن بود کسی سال مثلاً 40 هجری نفهمد که حضرت بر ناکثین و مارقین و قاسطین پیروز شده است و هم راه بنی امیه را و هم راه جبهة خوارج را بستند و کور کردند، هم جبهة طلحه و زبیر و دیگران را. ممکن است کسی سال 61 هجری اگر روز عاشورا بعد از ظهر صحنة عاشورا را می دید می گفت: سیدالشهدا شکست خورد. حال امروزه کسی می تواند بگوید سیدالشهدا شکست خورده است.

حضرت چکاری می خواست بکند که شکست خورد؛ اگر در مقابل یزید کوتاه می آمد چه اتفاقی می افتاد؟ آن چیزی که سیدالشهدا دنبالش بود جز با همین ایستادن و مقاومت کردن و کوتاه نیامدن بدست نمی آمد. کمترین کنار آمدن حضرت یعنی شکست تمام جبهة حق یعنی استوارترین رکن توحید درش تَرَک وارد شده خدشه وارد شده شکست درش وارد شده. این ها ارکان توحید هستند. عمیق ترین لایة درگیری بین صدیقة طاهره و جبهة باطل را اگر بخواهید تحلیل کنید روح عبودیت فاطمة زهرا(س) است؛«يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً»[18] میثاقی است که با خدا بسته و تو این دنیا پای آن میثاق ایستاده کجا شکست خورده آیا شیطان توانست در وفاء لله یه نقطه ضعف بگیرد یک نقطة تاریک و ترک اولی از صدیقة طاهره سر زد؟ یک ترک اولی از امیرالمومنین(ع) سر زد؟ کجای این شکست است؟

ائمه(ع)، پیروز مطلق جنگ

در هر زاویه ای که نگاه کنید پیروزی مطلق است. این تحلیل که ما گاهی می گوییم ائمه شکست خورد این ناشی از این است که ما نگاه ائمه و هدف و کار ائمه را ظرفیت تصرف ائمه را خوب تحلیل نمی کنیم. خیال می کنیم پیروز ی و شکست را اولاً باید در پیروزی و شکست ظاهری دید و ثانیاً در همان صحنة جنگ سیدالشهداء(ع) یک جنگ را راه انداخته، امیرالمومنین(ع) یک جبهه را راه انداخته، این جبهه که تمام نشده. در روایات ما، منتظر مثل کسی است که در اردوگاه سیدالشهدا است، در اردوگاه رسول الله(ص) است معنایش چیست؟

معنایش این است که حضرت یک جبهه را شروع کرده. تمام نشده که شما بگویید جنگ تمام شد کی شکست خورد کی پیروز شد؟ پیروز و شکست خوردة این جبهه را آخر تاریخ می شمارند. در عصر ظهور ایام الله معلوم می شود چه کسی شکست خورد چه کسی پیروز شد، ایام الله سه روز است؛ «یوم الظهور یوم الرجعه و یوم القیامه» در این ایام هنوز به جایی نرسیدیم که بگوییم کی شکست خورده کی پیروز شده؟ اگرچه هم اکنون برای انسان های بصیر کاملاً پیداست، امیرالمومنین و فاطمة زهرا(س) پیروز است؛ تو همین دنیا پیروزند سیدالشهداء پیروز است تو گودی قتلگاه ممکن بود کسی نفهمد.

آن لحظه ای که سر مطهر سیدالشهدا(ع) را به کاخ یزید می آورند ممکن است کسی اشتباه کند بگوید سیدالشهداء شکست خورد، کار جبهة حق تمام شد یه عده ای به سیدالشهدا عرض مى کردند: نروید شما که بروید کار جبهة حق تمام شده. سیدالشهدا می دانست با رفتن او جبهة حق پیروز می شود. نه اینکه کار جبهة حق تمام می شود و جبهة حق شکست می خورد.

آن ها شکست جبهة حق را در شهادت سیدالشهدا می دیدند و حضرت شکست را در پیروزی خودش پیروزی اسلام را در شهادت خودش می دید، پیروزی جبهة حق را در شهادت خودش می دید نوع نگاه ها متفاوت است، بر اساس این نگاه فاطمة زهرا(س) در همة جبهه ها صد در صد پیروز است بزرگترین سند حقانیت جبهة حق است نه فقط سند حقانیت است، حقیقت بقاء کلمة توحید به مقاومت ایشان وابسته است.

فاطمه زهرا(س)، شعاع بندگی همه ی عالم

اگر آن مقاومت نبود توحید باقی نمی ماند نه اینکه اتمام حجت شده که یک رکن اقامة توحید است. حقیقت اخلاص ایشان روح بندگی اهل بیت(ع) محور همة عبودیت ها و پرستش ها در عالم است و در تاریخ و تکوین است به تعبیر دیگر، همة عالم در شعاع بندگی آن هاست که تحقق پیدا می کند، قوام همة عالم به روح اخلاص آن هاست کمترین خللی در اخلاص آن ها تزلزل در همة ارکان عالم ایجاد می کند، «و باسمائك الّتى ملأت اركان كلّ شي ء» [19] کمترین خلل در شدت تعلق آن ها به خدای متعال همة عالم را در معرض خطر قرار می دهد؛ یعنی یک ترک اولی رسول الله(ص) همة عوالم را در معرض خطر و نابودی قرار می دهد.

عالم در میدان جاذبة بندگی او حرکت می کند. کمترین خلل در شدت تعلق رسول الله(ص) به خدای متعال است که با یک ترک اولی تحقق پیدا می کند. نظام جاذبة همة عوام را به هم می زند نه عالم دنیا را. اگر همة عالم تعلق به حضرت حق دارد و در شعاع جاذبة بندگی و تعلق به ولایت الهیه است، با این نگاه شما چه شکستی می بینید. البته بلا بسیار سنگین بود؛ چون ضیافت هم فوق العاده بود. عالم و همة عوالم میهمان این سفرة ضیافت صدیقة طاهره(س) هستند. ولی محصولش خوب بود و این محصول جز با تحمل این بلاء و مصیبت بدست نمی آمد. دستگیری آن ها از همة عوالم شفاعتشان نسبت به همة عوالم از مسیر همین بلاء آن ها گذر می کند.

ذکر مصیبت

آنقدر مصیبت ها سنگین اند که تعبیر امیرالمومنین(ع) این است:«يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي»[20] دیگه صبر علی تمام شده، کم شده توانش تمام شده اما«حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»[21]دیگه خواب به چشم امیرالمومنین بعد از این صحنه ها راه ندارد دیگه غصه های امیرالمومنین(ع) بعد از فاطمة زهرا(س) تمام شدنی نیست. می فرمود: فاطمه جان! نگرانی من این است.

  • لَا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَيَاةِ وَ إِنَّمَا أَبْكِي مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَحَيَاتِي [22]

می ترسم که بعد از تو زیاد زنده بمانم. در نقل هست که امیرالمومنین(ع) بعد از فاطمة زهرا(س) دیگر مدتی از خانه بیرون نیامدند. اصحاب نزدیکان امیرالمومنین(ع) عمار را که خیلی به حضرت نزدیک بود واسطه قرار دادند که عمار برو به امیرالمومنین(ع) سلام ما را برسان، به حضرت عرض کن: شما ما را دعوت به صبر در مسائل و سختی ها می کردید شما چرا خودتان آنقدر غصه دارید؟ چرا از خانه بیرون نمی آیید؟ چرا خانه نشین شدید؟ در نقل هست که عمار وقتی خبر را برای امیرالمومنین(ع) آورد حضرت فرمود: ای عمار، تو چه مي دانی من چه کسی را از دست دادم؟ آنکه از دست رفته بسیار عزیز بوده تعبیر این است «عمار ما احسست بعلم مصاب رسول الله الا حین ما فارقت فاطمه» عمار من سختی مصیبت رسول الله(ص) را احساس نکردم الا آن وقتی که فاطمه از من جدا شد. عمار، فاطمه زهرا(س) اینطوری بود «اذا مشت ما تخرم من شیعتها مشیه ابیها» وقتی راه می رفت راه رفتنش کم از راه رفتن پدرش نداشت. گویا، پیغمبر خدا جلوی من راه می رود «اذا تکلمت ملأت سمعی من کلام ابیها» وقتی حرف می زد گوش من را از صدای رسول الله پر می کرد گویا، رسول الله دارد خطبه می خواند و حرف می زند تا به اینجا فرمود: «عمار، اذا فزعتها علی المغتسل» وقتی فاطمه را در شب تاریک روی مغتسل گذاشتم که بدن فاطمه را غسل بدهم «رأیت ذل من اظلالها مکسوره» دیدم پهلوی او شکسته «و متنها مسوده من الضرب» دیدم هنوز آثار تازیانه کبودی تازیانه بر شانة فاطمه باقی است.

حجة الاسلام و المسلمین میرباقری