بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین...
اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن...
درونِ طالعِ امسالِ ما خدا بنویس هر آنچه خیر که باشد برای ما بنویس
ببین گناه دلم را ز پا در آورده برایِ این دلِ درمانده ام شِفا بنویس
درونِ دفترِ خود از میانِ منصب ها همیشه روبرویِ اسمِ من، گدا بنویس
بیا و یکسره کن کار را دگر امسال خودت ظهورِ خودت را دگر بیا بنویس
اگر که حرفِ سر و پیکر است و انگشتر همه جدا شده ها را جدا جدا بنویس
کفن به دردِ تنِ زخمی اش نمی خورده برای ما کمی از رازِ بوریا بنویس
مرحوم علامه مجلسی از ملحقات کتاب انیس العابدین و علامه نوری در نجم الثاقب نقل می کنند که:
سید بن طاووس قدس الله سره می فرماید که:در یک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه این مناجات را شنیده ام که می فرماید:
اللهم ان شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا و بقیه طینتنا و قد فعلوا ذنوبا کثیره اتکالا علی حبنا و ولایتنا فان کانت ذنوبهم بینک و بینهم فاصفح عن هم فقد رضینا و ما کان منها فیما بینهم فاصلح بینهم وقاص بها عن خمسنا وادخلهم الجنه و ذحزحهم عن النار و لاتجمع بینهم وبین اعداینا فی سخطک.
خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده ای، آنها گناهان زیادی به اتکاء بر محبت به ما و ولایت ما کرده اند، اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با تو است از آنها بگذر که ما را راضی کرده ای و آنچه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان هست، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسی که حق ما است به آنها بده تا راضی شوند و آنها را از آتش؟ جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.
خلقت نوری حضرت زهرا علیها السلام:
سدیر صیرفى از امام صادق از پدران بزرگوارش علیهم السلام نقل مى کند که رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«خلق نور فاطمه علیهاالسلام قبل ان یخلق الارض والسماء.»
نور فاطمه علیهاالسلام پیش از خلقت زمین و آسمان آفریده شد. بعضى از حاضرین عرض کردند: اى پیامبر خدا، پس او از بشر نیست؟ حضرت فرمود: «فاطمه حوراء انسیه»
فاطمه، حوریه ى بشرى است.عرض کردند: اى پیامبر خدا، چگونه وى حوریه ى بشر گونه است؟ حضرت فرمود: «خلقها الله- عز و جل- من نوره قبل ان یخلق آدم، اذ کانت الارواح...»
خداوند- عزوجل- پیش از آنکه آدم را بیافریند، او را از نور خود آفرید، آن هنگام که ارواح بودند...
(اگر بشر زمینی است فاطمه آسمانی زمینی است بشر ناسوتی است فاطمه ناسوتی ملکوتی است بشر فرشی است فاطمه عرشی فرشی است یعنی انسان تک بُعدی است فاطمه دو بُعدی است)
عرض شد: اى پیامبر خدا، در آن هنگام فاطمه کجا بود؟ فرمود: «کانت فى حُقَّةٍ تحتَ ساقِ العرش»
او در حقه اى در زیر ساق عرش بود. [یعنى در ظرفى در زیر ساقه عرش بود. در ذیل حدیث هفتم بیانى در معناى آن خواهد آمد.]
عرض کردند: اى پیامبر الهى، غذایش چه بود؟ فرمود:
«التسبیح والتقدیس والتهلیل والتحمید...» [بحار الانوار، ج 43، ص 4، روایت 3.]
تسبیح و تقدیس و لا اله الا الله و حمد و ثناى الهى...
بیان:
در توضیح حدیث گذشته، نکاتى را متذکر مى شویم:
1- پیش از بیان روایات این فصل، باید توجه داشت که مراد از «خلقت نورى»، «تمثل نورى مجرد» آن بزرگوار است، نه «مقام نورانیت» وى، زیرا به مقام نورانیت که همان مقام ولایت کلى است، «خلقت» گفته نمى شود.
احادیث شاهد بر این بیان است. چنانکه مى فرماید:
«انى خلقتک... من شبح نور»، و در حدیث دیگر به «الارواح قبل الاجساد» تعبیر شده، و در حدیث دیگر هم به «تمثل نورى» و هم به «ارواح» تعبیر شده است، چنانکه مى فرماید:
«خلق الله محمدا و عترته اشباح نور بین یدى الله قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورانیه، بل ارواح» [مجمع البحرین، ماده شبح.]
خداوند، محمد و عترتش را به صورت شبحهاى نورانى در برابرش خلق نمود. (راوى مى گوید) عرض کردم: اشباح چیست؟
حضرت فرمود: سایه ى نور، بدنهاى نورانى، بلکه ارواح نورانى هستند.
بنابراین، بعید نیست که تعبیر «اذ کانت الارواح» در روایت اول نیز اشاره به مراتب خلقتهاى نورى و تمثلى حضرات معصومین علیهم السلام پیش از خلقت نورى دیگر موجودات داشته باشد.
2- در توضیح عبارت «خلقها الله عز و جل من نوره...» باید گفت: اهل تحقیق مى دانند که هیچ امرى از حضرت حق سبحانه ایجاد و بروز و ظهور پیدا نمى کند مگر به اسمى از اسماء الهى، و اسم نیز از مسمى جدا نیست، چنانکه حضرت على علیه السلام در دعاى کمیل به پیشگاه الهى عرض مى کند: و باسمائک التى غلبت (ملات) ارکان کل شى ء... و بنور وجهک الذی اضاء له کل شى ء [اقبال الاعمال، چاپ آخوندى، ص 707، و مصباح المتهجد، ص 844.]
(پروردگارا، از تو درخواست مى کنم)... به اسمائت، که بر ارکان و شراشر وجود هر چیزى غالب و چیره است (ارکان و شراشر وجود هر چیزى را پر کرده است )... و به نور وجه تو، که هر چیزى به آن روشن و نورانى است.
بنابراین، خلقت نورى فاطمه علیهاالسلام نیز به خلقت و ایجاد و اراده حق ظهور یافته است، لذا نمى تواند از نور او جدا باشد. [راجع به این جمله حدیث، در ذیل حدیث سوم مجددا بیانى خواهد آمد، و نیز درباره عبارت «کانت فى حقه...» در ذیل حدیث هفتم بیانى خواهیم داشت.]
3- در توضیح عبارت «التسبیح والتقدیس والتهلیل والتحمید...»
باید توجه داشت که:
اولا: تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید، همان تسبیحات اربعه ى مشهور «سبحان الله، والحمد لله، و لا اله الا الله، والله اکبر» است که از «تکبیر» به «تقدیس» تعبیر شده. و این خود بیانگر آن است که معناى حقیقى تکبیر، همان تقدیس است، چنانکه در ذیل بیان خواهیم کرد.
ثانیا: بازگشت معناى تقدیس و تکبیر و تهلیل و تحمید، به اعتبارى به «تسبیح» است، چنانکه روایاتى [و سائل الشیعه، ج 4، ابواب قرائت، باب 51، ص 791.] که از مجموع آنها به تسبیحات اربعه تعبیر شده است، به همین معنا اشاره دارد.
و اما اینکه چگونه معانى اینها به تسبیح بر مى گردد؟
باید گفت:تسبیح، به معناى منزه دانستن حضرت حق از آلایشها و نقائص صفات عوالم امکانى است، در عین اثبات تمامى کمالات و خوبیها براى حق تعالى.
تقدیس، در عین اثبات اسماء و صفات براى حق سبحانه و تعالى، اعتقاد به عینیت اسماء و صفات با ذات حق تعالى و منزه دانستن او از کثرت صفات و وحدت ذات است، که این همان معناى «تکبیر» است. چنانکه امام صادق علیه السلام در رد کسى که گمان مى کرد معناى تکبیر «الله اکبر من کل شى ء»: (خداوند، بزرگتر از هر چیزى است) مى باشد، فرمودند: آیا آنجا (یعنى در عوالم ربوبى) چیزى بوده تا خداوند (با او مقایسه شود و) بزرگتر باشد؟ و سپس خود معناى صحیح تکبیر را بیان نمود و فرمود: «الله اکبر من ان یوصف» [و سائل الشیعة، ج 4، ابواب ذکر، باب 33، روایت 1، ص 1210.]
خداوند، بزرگتر از آن است که توصیف شود. و این به آن معنا نیست که حق تعالى صفت ندارد، زیرا قرآن کریم خداوند را به صفات بسیارى توصیف نموده است، بلکه به معناى آن است که خداوند صفات زائد و جداى از ذات ندارد و صفاتش عین ذات اوست. و از اینجاست که مولى الموحدین، على علیه السلام مى فرماید:
«کمال توحیده الإخلاص له، و کمال الإخلاص له نفى الصفات عنه،لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف،و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة: فمن وصف الله سبحانه، فقد قرنه...» [نهج البلاغه، خطبه اول، ص 39.]
- بالاترین مرحله توحید خداوند، اخلاص براى اوست و کمال اخلاص، نفى صفات از او، زیرا هر صفتى شاهد بر مغایرت و دو گانگى با موصوف، و هر موصوفى گواه بر مغایرت با صفت است. پس هر کس حق سبحانه را توصیف کند، او را قرین و همتاى چیز دیگرى قرار داده است...
بنابراین معناى تقدیس و تکبیر نیز به تسبیح بازگشت مى کند.
تهلیل «لا اله الا الله»، یعنى:
اعتقاد و اذعان به اینکه تنها ذاتى که صلاحیت معبود بودن و پرستش را دارد، همانا ذات اقدس الهى است، و به معناى ظریفتر، تنها حقیقتى که در عالم، قائم به خود مى باشد، فقط خداست. و هر چه جز او، پرتو و تجلى اوست و قیام و بستگى به او دارد، بنابراین، تهلیل نیز از این جهت که در مقام نفى آلهه و متوجه نیستى و اعتبارى بودن عالم مى باشد خود، تسبیح است.
تحمید «الحمد لله» یعنى:
تمامى ستایشها و ستایش کامل و محض، مختص حضرت حق، و از او و به اوست، زیرا تمامى کمالات مظاهر از او، و به اوست، لذا اگر مخلوقى ستایش شود، در واقع حق سبحانه که محض کمال و کمال محض مى باشد، ستایش شده است، بنابراین، تحمید نیز به تسبیح بازگشت مى کند.
4- اما درباره ى اینکه چگونه غذاى فاطمه زهرا علیهاالسلام در عوالم نورى، تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید، و در یک کلمه «تسبیح» بوده است؟
باید گفت: با توجه به اینکه، غذا و خوراک هر عالمى متناسب با آن عالم است، لذا غذاى عوالم مجرد نباید از نوع غذاها و خوراکیهاى عالم ماده و طبیعت باشد. و نیز با توجه به اینکه موجودات مجرد دائما مستغرق در توجه به فقر و نیستى و احتیاج خود هستند، لذا تنها حجابى که در آن عوالم فرض مى شود، همان «توجه به این توجه» است که این انوار مقدسه با تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید، ریشه این توجه را زدوده و همواره مستغرق در ذکر و شهود حضرت حق سبحانه مى باشند.
اکنون پس از این بیانات، باید گفت: اگر غذاى حضرتش (با شهودى که وى را در عوالم نورى است) تسبیح و تقدیس و تحمید و تهلیل نباشد، چه باید باشد؟!
البته باید عرض کنم از آنجا که خلقت ملائکه بعد از خلقت انوار مقدسه محمد و آل محمد علیهم السلام است بعد از خلقت زهرا و علی علیهما السلام است از این روایت میتوان پی برد که اگر ملائکه تسبیح و تقدیس گفتند از زهرا علیهاالسلام یاد گرفتند و از اهل بیت یاد گرفتند والا ملائکه چیزی بلد نبودند یعنی تمام اذکارشان از روز خلقتشان تا به ابد همه مدیون یادگرفتن از حضرت صدیقه طاهره است لذا از همان روایت حبیب ابن مظاهر اسدی در لحظه به میدان رفتنش میتوان این حقیقت را دریافت که از سیدالشهداء علیه السلام سئوال کرد:
«اَىّ شَىْءٍ کُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ کُنّا اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِکَةِ التّسْبِیحَ وَ التّهْلِیلَ وَ التّحْمِیدَ».
از امام حسین (ع) پرسیده : «قبل از اینکه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق کند، شما چه چیزىبودید؟ فرمود: ما شبحهایى از نور بودیم که بر گرد عرش خدا مىچرخیدیم و به ملائکه درس تسبیح و توحید و ستایش خدا را مىآموختیم». (بحار الانوار، ج 57 ص 311 ح1 )
از این روایت میتوان فهمید که اگر خلقت اهل بیت نبود اگر خلقت زهرا علیهاالسلام نبود ملائکه ذکری برای گفتن نداشتند.
تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد
آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد
زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر
نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی
گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت
گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل
از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر
بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر
مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت
حاج علی انسانی
سلیمان بن خالد می گوید : از امام صادق (ع) پرسیدم : اولین کسی که تابوت برای او قرار داده شد که بود ؟ فرمود : فاطمه دختر رسول خدا (ص) بود .بحارالانوار/ج43.
اولین تابوتی که در اسلام ساخته شد ، تابوت حضرت فاطمه (س) بود . آن حضرت در بیماری خود به اسماء گفت : من لاغر شده و گوشت بدنم از بین رفته است . ای کاش برایم چیزی درست می کردی تا مرا بپوشاند ، اسماء گفت : من در حبشه می دیدم که آنها چیزی درست می کردند . اجازه دهید من نقشه آن را برای شما ترسیم کنم ، اگر مورد پسند قرار گرفت ، مانند آن را برای شما تهیه کنم .حضرت فرمود : چه خوب ؛ اسماء تختی را وارونه نهاد ، به چهار پایه آن چوب های بلند نصب کرد و روی آن لباس انداخت و گفت : چنین چیزی دیدم . حضرت فرمود : مثل آن را برایم بساز و مرا بپوشان خدا تو را از آتش جهنم بپوشاند .وسایل الشیعه /ج2/ص876.
ابن عباس می گوید : وقتی فاطمه زهرا (س) در اثر ضرب و شتم بیمار شد ، به اسماء فرمود : جنازه مرا طوری حمل نکنید که حجم بدنم پیدا باشد . اسماء بنت عمیس تابوتی از شاخه های درخت خرما برای آن حضرت درست کرد و این اولین تابوت در اسلام بود. وقتی خانم فاطمه (س) آن را دید ، لبخندی زد که بعد از رحلت رسول خدا (ص) تا آن روز او را چنین خوشحال ندیده بودیم .