بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین...
اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن...
بوی سیبِ حرم از سمتِ سحر می آید قطعِ این فاصله از دستِ تو بر می آید
روز و شب کارِ شما گریه شده می دانم باز از دامنتان بویِ جگر می آید
کاشکی قدر بدانیم جوانی ها را زود بر شاخه در این فصل ثمر می آید
تا نشستیم در این حلقه سرِ مجلسمان مادرت دست شکسته به کمر می آید
روزها سایه نشینِ قَدمش خورشید است هر که در سایه ی این بیرق اگر می آید
می رسد جمعه ای و پیشِتو دم می گیریم عاقبت غُربتِ این جمع به سر می آید
تا که آبی بزند بر لبِ لب تشنه ی ما مادرِ سینه زنان زود ز در می آید
کفنم پیرهنِ مشکیِ من کاش شود رنگِ مشکی به کفن هم چقدر می آید
علت اول دیوانگی ماست حسین باز از مستیِ دیوانه خبر می آید
مرحوم آیه الله آقای حاج شیخ مجتبی قزوینی که یکی از علماء اهل معنی مشهد بودند نقل فرمودند:آقای سید محمد باقر اهل دامغان که در مشهد ساکن بود و از علماء و شاگردان مرحوم آیه الله حاج میرزا مهدی اصفهانی غروی بود، سالها مبتلا به مرض سل شده بود و بسیار ضعیف و نحیف شده بود. یک روز دیدیم، که او بسیار سر حال و سالم و با نشاط و بدون هیچ کسالتی نزد ما آمد، همه تعجب کردیم از او علت شفا یافتنش را پرسیدیم!! گفت:یک روز که خون زیادی از حلقم آمد و دکترها مرا ماءیوس کرده بودند، خدمت استادم حضرت آیه الله غروی رفتم و به ایشان شرح حالم را گفتم:معظم له دو زانو نشست و با قاطعیت عجیبی به من گفت:تو مگر سید نیستی؟! چرا از اجدادت رفع کسالتت را نمی خواهی!؟ چرا به محضر حضرت بقیه الله الاعظم (علیه السلام) نمی روی و از آن حضرت طلب حاجت نمی کنی؟ مگر نمی دانی آنها اسماء حسنای پروردگارند، مگر در دعای کمیل نخوانده ای که فرموده:یا من اسمه دواء و ذکره شفاء (ای کسی که اسمش دواء است و ذکرش شفاء است)؟ تو اگر مسلمان باشی، اگر سید باشی، اگر شیعه باشی، باید شفایت را همین امروز، از حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بگیری! و خلاصه آنقدر سخنان محرک و تهییج کننده، به من گفت که من گریه ام گرفت و از جا بلند شدم مثل آنکه می خواهم به محضر حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بروم. لذا بدون آنکه متوجه باشم، اشک می ریختم و با خود زمزمه می کردم و می گفتم:یا حجه بن الحسن ادرکنی و به طرف صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می رفتم، وقتی به در صحن کهنه رسیدم آنجا را طوری دیگر دیدم. صحن بسیار خلوت بود، تنها جمعیتی که در صحن دیده می شد چند نفری بودند، که با هم می رفتند و در پیشاپیش آنها سیدی بود که من فهمیدم آن سید حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) است با خودم گفتم، که چون ممکن است آنها بروند و من به آنها نرسم، خوب است که آقا را صدا بزنم و از ایشان شفای مرض؟ خود را بگیرم. همین که این خطور در دلم گذشت دیدم، که آن حضرت برگشتند و نگاهی با گوشه چشمی به من کردند.عرق سردی به بدنم نشست، ناگهان صحن مقدس را به حال عادی دیدم دیگر از آن چند نفر خبری نبود، مردم به طور عادی در صحن رفت و آمد می کردند. من بهت زده شدم، در این بین متوجه شدم که چیزی از آثار کسالت سل در من نیست، به خانه برگشتم و پرهیز را شکستم و آن چنان حالم خوب و سالم شده است، که هر چه می خواهم سرفه بکنم نمی توانم و سرفه ام نمی آید.مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی (رحمه الله علیه) در اینجا به گریه افتاد و فرمودند بله این بود قضیه آقای سید محمد باقر دامغانی
فضائلی که در وصف حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شده از حد شمارش بیرون است بسیاری از لسان قرآن ، بسیاری از لسان روایات اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین و تعداد زیادی از روایات از منابع و کتب اهل سنت میباشد. در این سخنرانی به بخش سوم وارد میشویم و فقط ده قطره از اقیانوس فضائل آن بانو را استخراج میکنیم
فضائل :
1- برترین بانوی جهان
در روایات فراوانی که در منابع معروف اهل سنت آمده تصریح شده است که فاطمه زهرا(س) افضل زنان جهان بود، آن سخنی است که پیغمبر اکرم(ص) آن را به تعبیرات مختلف بیان فرموده است:
«اِنَّ اَفْضَلَ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم;(2) برترین زنان بهشت خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد، و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون»)
2- بانوی بهشتی
نخستین سنگ بنای وجود انسان، انعقاد نطفه اوست، چرا که به هر حال نطفه است که قسمت مهمی از ارزشهای وجودی انسان را در بر دارد، و به همین دلیل در روایات اسلامی دستورهای زیادی وارد شده که این سنگ زیر بنا درست نهاده شود.
هنگامی که به تاریخ زندگی بانوی اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام) مراجعه میکنیم میبینیم او در این زمینه یک وضع استثنائی دارد که در تاریخ شخصیتهای بزرگ جهان اعم از مرد و زن بی نظیر است، بهتر است این سخن را از زبان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بشنویم:
ابن عباس میگوید: پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) زیاد فاطمه را میبوسید، روزی عایشه عرض کرد: شما زیاد فاطمه را میبوسید؟
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: (این دلیلی دارد) در شب معراج هنگامی که جبرئیل مرا وارد بهشت کرد، از تمام میوههای بهشتی به من داد، و از عصاره آنها نطفه فاطمه در رحم خدیجه منعقد شد.
«فَاِذَا اشْتَقْتُ لِتِلْکَ الثِّمارِ قَبَّلْتُ فاطِمَةَ فَاَصَبْتُ مِنْ رائِحَتِها جَمِیعَ تِلْکَ الثِّمارِ الَّتی اَکَلْتُها;(2) هنگامی که مشتاق آن میوههای بهشتی میشوم، فاطمه را میبوسم و از بوی او بوی تمام آن میوهها را که در آن شب خوردم استشمام میکنم».
3- فاطمه(علیها السلام) محبوب ترین افراد نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)
در حدیثی از زبان عایشه میخوانیم که میگوید:
«ما رَاَیْتُ اَحَداً اَشْبَهَ کَلاماً وَ حَدِیثاً مِنْ فاطِمَةَ بِرَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله) وَ کانَتْ اِذا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِها، وَ قامَ اِلَیْها، فَاَخَذَ بِیَدِها فَقَبَّلَها، وَ اَجْلَسَها فِی مَجْلِسِهِ;(3)
من هیچ کس را در سخن گفتن از فاطمه شبیهتر به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ندیدم، هنگامی که وارد بر پدر میشد به او خوش آمد میگفت، و در برابر دخترش فاطمه بر میخاست، دست او را میگرفت و میبوسید، و او را در جای خود مینشاند».
4- مقام قرب فاطمه(علیها السلام) در پیشگاه خدا
در «صحیح ترمذی» از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل میکند که فرمود: «اِنَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذاها وَ یَنْصَبُنِی ما نَصَبَها;(4) فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار میدهد و آنچه او را به زحمت افکند مرا به زحمت میافکند».
بدیهی است علاقه پدر و فرزندی هرگز نمیتواند چنین پدیده ای را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول الله» چیزی را اراده نمیکند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگی خشنودی و رضای فاطمه با خشنودی و رضای خدا و پیامبر دلیلی جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد.
این نکته نیز شایان دقت است که معمولا جمله «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنای فاطمه پاره تن من است، تفسیر و ترجمه میکنند، در حالی که در این جمله سخنی از تن در میان نیست، بلکه مفهوم حدیث این است که فاطمه(علیها السلام) پاره ای از وجود و هستی پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، هم از نظر جسمی و هم روحی، در خود روایات نیز شاهد بر این معنا داریم که به خواست خدا خواهد آمد.
5- زهد و ایثار فاطمه(علیها السلام)
ابن حجر و دیگران در روایتی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند، او هنگامی که از سفر باز میگشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(علیهاالسلام) میآمد، و مدتی نزد او میماند، ولی یک بار برای فاطمه زهرا(علیهاالسلام) دو دستبند از نقره و همچنین یک گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پرده ای بر در اطاق آویزان کرده بود.
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شد و این منظره را دید بیرون آمد در حالی که آثار غضب در چهره اش نمایان بود، به مسجد آمد و بر منبر نشست.
فاطمه(علیها السلام) دانست که ناخشنودی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به خاطر همان مختصر زینت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف کند.
هنگامی که چشم پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آن افتاد سه بار فرمود: «فَعَلَتْ، فِداها اَبُوها».(5) فاطمه آنچه را که میخواستم انجام داد، پدرش به فدایش باد.
هر زمان زکریا وارد محراب او میشد غذای مخصوصی در آن جا میدید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی میدهد.
6- مقام علمی فاطمه(علیهاالسلام)
در «مسند احمد» از امّ سلمه (یا طبق روایتی ام سلمی) چنین آمده : وقتی فاطمه(علیهاالسلام) به همان بیماری که به وفاتش منتهی گشت، بیمار شد من از او پرستاری میکردم، روزی حالتش را از همه روز بهتر دیدم، علی(علیه السلام) به دنبال کاری رفته بود، فاطمه(علیها السلام) به من فرمود: آبی بیاور تا غسل کنم، آب آوردم و او غسل کرد، غسلی که بهتر از آن ندیده بودم.
سپس فرمود: لباسهای تازه ای برای من بیاور، لباسها را آوردم و به او دادم، و او پوشید.
سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بیفکن، من این کار را کردم، او دراز کشید و رو به قبله کرد، و دستش را زیر صورتش گذاشت، سپس فرمود: ای ام سلمه! [ام سلمی] من الان از دنیا میروم (و به ملکوت اعلا میشتابم) در حالی که پاک شده ام، کسی روی مرا نگشاید. این سخن گفت و چشم از جهان پوشید!(6)
این حدیث به خوبی نشان میدهد که فاطمه از لحظه مرگش آگاه و با خبر بوده، و بی آن که نشانههای آن در او باشد، آماده رحلت از این جهان گشت، و از آن جا که هیچ کس لحظه مرگ را جز به تعلیم الهی نمیداند این نشان میدهد که از سوی خدا به او الهام میشد.
آری، روح او با عالم غیب مربوط بود، و فرشتگان آسمان با او سخن میگفتند.
به علاوه مطابق روایات گذشته حتی او از مریم دختر عِمران و مادر حضرت عیسی برتر بود، و همین امر کافی است، زیرا قرآن با صراحت میگوید: مریم با فرشتگان خدا سخن میگفت، آیات متعددی در این زمینه در سوره مریم و آل عمران وجود دارد.
بنابراین فاطمه(علیها السلام) دخت گرامی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به طریق اولی باید بتواند با فرشتگان آسمان هم سخن شود.(7)
7- کرامات فاطمه زهرا(علیها السلام)
بسیاری از مفسّران اهل سنّت مانند زمخشری و سیوطی در ذیل آیه شریفه :
«کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب);(6)
هر زمان زکریا وارد محراب او میشد غذای مخصوصی در آن جا میدید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی میدهد»
از جابربن عبدالله نقل کرده اند که : رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چند روز بود غذایی نخورده بود، و کار بر او مشکل شد، به منزل همسرانش سر زد هیچ کدام غذایی نداشتند، سرانجام به سراغ دخترش فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: دخترم! غذایی داری من تناول کنم زیرا گرسنه ام؟
عرض کرد: نه بخدا سوگند! هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نزد او خارج شد، زنی از همسایگان دو قرص نان و مقداری گوشت برای فاطمه(علیها السلام)هدیه آورد، و او آن را گرفت و در ظرفی گذاشت و روی آن را پوشاند و گفت: بخدا سوگند رسول الله(صلی الله علیه وآله) را بر خود و فرزندانم مقدم میدارم!
و این در حالی بود که همه گرسنه بودند.
حسن و حسین را به سراغ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرستاد و از او دعوت کرد به خانه بیاید.
عرض کرد: فدایت شوم، چیزی خداوند برای ما فرستاده، و من آن را برای شما ذخیره کرده ام.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بیاور. و او ظرف غذا را نزد حضرت آورد. هنگامی که پیغمبر سر ظرف را برداشت مملو از نان و گوشت بود، هنگامی که فاطمه آن را دید در تعجب فرو رفت، و فهمید این نعمت و برکتی است از سوی خدا، شکر آن را بجا آورد و بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) درود فرستاد.
پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: دخترم! این را از کجا آورده ای؟عرض کرد:
«هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب); این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی میدهد!»
پیامبر(صلی الله علیه وآله) شکر خدا را بجا آورد و این جمله را فرمود:
«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِی جَعَلَکَ شَبِیهَةً بِسَیِّدَةِ نِساءِ بَنِی اِسْرائِیلَ». شکر میکنم خدایی را که تو را شبیه [مریم] بانوی زنان بنی اسرائیل قرار داد.
او را فاطمه نام نهاده، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است
8- نخستین کسی که وارد بهشت میشود!
ذهبی در «میزان الاعتدال» آورده است که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«اَوَّلُ شَخْص یَدْخُلُ الْجَنَّةُ فاطِمَةُ(علیها السلام);(7) نخستین کسی که وارد بهشت میشود، فاطمه است!».
9- نامهای پرمعنای فاطمه(علیها السلام)
از احادیث بر میآید که نامگذاری فاطمه زهرا(علیها السلام) بوسیله حکیم علی الاطلاق یعنی خدای عالم انجام گرفته است.
از سوی دیگر «فاطمه» از ماده «فطم» (بر وزن حتم) به معنای بازگرفتن کودک از شیر مادر است، سپس به هر گونه بریدن و جدایی اطلاق شده است.
در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است که فرمود:
«اِنَّما سَمَّاهَا فَاطِمَة لاِنَّ اللهَ فَطَمَها وَ مُحِبِّیها عَنِ النّارِ;(8) او را فاطمه نام نهاده، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است».
از این تعبیر استفاده میشود که نامگذاری بانوی اسلام به این نام، از سوی خداوند صورت گرفته، و مفهومش این است که خدا وعده داده است او و کسانی که او را دوست دارند و در خط مکتب او باشند هرگز به دوزخ نروند.
10- هدیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به فاطمه(علیها السلام)
غیر از هدایای فوق العاده معنوی که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به دخترش فاطمه زهرا(علیها السلام) داد که هر کدام از دیگری گرانبهاتر و پرارزش تر بود که بعضی از آنها در تاریخ ضبط شده مانند تسبیح حضرت زهرا(علیها السلام) و بعضی را مینمی دانیم. یک هدیه به ظاهر مادی نیز به او داد و عجب این که این هدیه نیز به فرمان خدا صورت گرفت چنانکه در حدیث زیر آمده است:سیوطی نقل میکند: هنگامی که آیه شریفه: «(وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ);(9) و حق نزدیکان را بپرداز!».
نازل شد، پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فاطمه(علیها السلام) را صدا زد و سرزمین «فدک» را به او واگذار کرد.(10)
البتّه چنانکه در فصل «ماجرای غم انگیز فدک» میآید، بخشیدن فدک به فاطمه(علیها السلام) یک مسأله ساده نبود، پشتوانه ای بود برای مسأله ولایت علی(علیه السلام) و سندی برای تحکیم و تثبیت مقام والای این خانواده، و از این نظر یک هدیه معنوی نیز محسوب میشد.
السلام علی السیدة الجلیلة، ذات الاحزان الطویله، فی المدة القلیلة
اى به طوفان بلا، یار على همدم آه شرر بار على
مهر و قهرت، سبب ردّ و قبول فاطمه! روح على! جان رسول
اى ز سیلى شده نیلى رویت کشت آزردگى پهلویت
تا على را سوى مسجد بردند نازنینْ قلب ترا، آزردند
رابط فیض خدا را کشتند مادر زهد و ریا را، کشتند
آنکه نان و نمکش را خوردند به تلافى، فدکش را بردند!
تا که بیت الشرف فاطمه سوخت عرش را زآتش غم، قائمه سوخت
هستى شیر خدا رفت ز دست تا که زهراى وى از پاى نشست
اما صادق(ع) فرمود: «در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا(ع) وارد ساخت سقط جنین کرد و بدان علت پیوسته رنجور و ضعیف می گشت تا این که رسماً بستری شد و در خانه خوابید، و امیرالمومنین و اسماء بنت عمیس از آن حضرت پرستاری می نمودند.»[13]
آری، مدتی از مصیبت پیامبراکرم (ص) نگذشته بود که مصیبت دردناکی به علی رو آورد. اکنون کنار بستر همسر رنجور و آزرده اش به سر می برد و می نگرد که پیشگویی رسول خدا(ص) نزدیک است واقع شود، و فاطمه به همین زودی در سرای دیگر به ملاقات پدر عزیز می رسد؛ دیگر روزگار علی تاریک بود و تاریکی مصائب یکی پس از دیگری به او روی می آورد. این فاطمة رنجور است که نمی تواند پهلوی خود را به سوی دیگر بگرداند. روی به سوی علی(ع) کرد، تبسم آهسته ای بر لب های رنگ پریده اش نمایان بود. چون علی(ع) خودرا کنار بسترش رسانید، دست های لاغر خود را با زحمت بلند کرده به شانه اش رساند و آهسته گفت: «صدق رسول الله».
علی(ع) مقصود او را دانست، ولی چیزی نگفت: مبادا درد درونی، همراه سخنش آشکار شود.... .
علی چشم گریانش را از بستر فاطمه بر نمی گرداند حسن و حسین ساکت و حیرت زده در دو طرفش ایستاده اند و برای مراعات حال مادر اشک در چشمانشان خشک شده، و این زینب خردسال است که هنور از مهر مادری سیرآب نشده است؛ زیرا روزگار چندان مهلتش نداد و به خردسالیش ترحم نکرد. قلب حساسش مصائب آینده را پیش بینی می کند، خیره به روی مادر می نگرد و خود را به بستر مادر می رساند، دیگر نمی تواند از گریه خودداری کند، مانند همیشه که در هر پیش آمدی به مادر پناهنده می شود خود را روی سینة فاطمه می اندازد و روی خود را می پوشاند و ناله سر می دهد.......
چهره فاطمه(ع) را ابر رقیقی از اندوه و نگرانی نسبت بدین اطفال خردسال پوشانده ولی غصه و ودرد را در سینة خود پنهان می داشت و خود را به صبر وا می داشت، چشم می گرداند، حسین در یک سمت و حسن را در سمت دیگر می دید که دست او را گرفته گاه می بوسند گاه بر سر و روی خود می کشند؛ پدر با ملاطفت اطفال را از کنار بستر مادر دور ساخت و...[14]
گریزی به کربلا
این جا علی(ع) از حالت زهرا(ع) می دانست که دیگر آخرین ساعات زندگی خود را سپری می کند؛ چه کشید زینب در کربلا زمانی که با گوش خود شنید برادرش حسین خبر از مرگ خویش می دهد.
روز دوم محرم حسین(ع) نشست و به اصلاح شمشیر خود را پرداخت و در ضمن اشعاری را به این مضمون می خواند:
یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاصیل
من طالب و صاحب فتیل و الدهر لا یققنع بالبدیل
و کل حی سالک سبیل و ما اقرب الوعد من الرحیل
و انما الامر الی الجلیل [15]
ای روزگار، اف بر دوستی تو باد، که از طلوع تا غروب، چه بسیار دوستان را می کشی و در کشتن هم عوض و بدل نمی پذیری.
و هر زنده ای رونده این راه است، چه نزدیک است و عدة کوچ کردن و فرود آمدن در این منزلگاه و عاقبت کار به سوی پروردگار جلیل است.
پینوشتها:
1 . این حدیث در «مستدرک الصحیحین»، جلد 2، صفحه 497 نقل شده و سپس تصریح میکند که اسناد این حدیث صحیح است.
2. ذخائر العقبی، صفحه 36 .
3. مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 154 .
4. صحیح ترمذی، جلد 2، صفحه 319 .
5. الصواعق المحرقه، صفحه 109 .
6. مسند احمد بن حنبل، جلد 6، صفحه 461. این حدیث را ابن اثیر در «اسد الغابة» و جمعی دیگر در کتب خود آورده اند.
7. البتّه دلایل علمی و دانش گسترده و فوق العاده آن حضرت در روایات شیعه وضع دیگری دارد که در زندگی نامه آن بزرگوار قبلا بدان اشاره شد
8. آل عمران، آیه 37 .
9. میزان الاعتدال، جلد 2، صفحه 131 .
10. تاریخ بغداد، جلد 2، صفحه 331 .
11. اسراء، آیه 26 .
12. درّ المنثور، ذیل آیه; میزان الاعتدال، جلد 2، صفحه 288; کنزالعمّال، جلد 2، صفحه 158 .
13.بحار الانوار، ج 43، ص 170 و 211.
14. امام علی، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص 340.
15.ترجمه لهوف، ص 81.