وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ بِلَا سَبِيلٍ قَاصِدٍ وَ لَا إِمَامٍ قَائِدٍ
بخش اول
ترجمه
«او ايّام مهلتى را كه خداوند به وى داده با غافلان و بى خبران مى گذراند، و با گنهكاران شب را به صبح مى آورد، بى آن كه به راهى رود كه او را به مقصود رساند، و يا پيشوايى برگزيند كه او را به سعادت كشاند.»
شرح
اين بخش از خطبه مشتمل بر مطلق احوال كسى است كه در وادى گمراهى در افتاده است، مقصود از مهلت، مدّت عمرى است كه خداوند براى او مقدّر ساخته است، يهوى مع الغافلين اشاره به اين است كه بر اثر نادانى و غفلت از تكاليف خود، در جرگه بى خبران در آمده و در اين وادى سقوط كرده است، امام (ع) واژه هوى (در افتاد) را براى در آمدن او در زمره غافلان و پيروى وى از خواهشهاى نفس استعاره آورده است، وجه مشابهت اين است: كسى كه در گرداب غفلت فرو رفته، و در وادى نادانى و بى خبرى سرگردان گشته، از جرگه اهل سلامت بيرون رفته، و در پرتگاه نابودى كه همان صفات زشتى است كه انسان را از خداوند دور مى گرداند افتاده است، و به مانند چيزى كه از بالا به پايين فرو افتد سقوط كرده است، مقصود از يغدوا مع المذنبين موافقت و همراهى اين گمراه با گنهكاران و مبادرت او به ارتكاب معاصى است بى آن كه در راهى گام بردارد كه او را به حقّ برساند، و از امام يا استاد راهنمايى كه او را به سوى حقّ بكشاند متابعت، يا از كتاب و سنّتى پيروى كند. و توفيق از خداوند است.
از اين خطبه است:
حَتَّى إِذَا كَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِيبِ غَفْلَتِهِمُ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَكُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ وَ نَفْسِي هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ
لغات
جلباب: ملحفه پيراهن فراخ جدد: راه روشن وطر: نياز
ترجمه
«... تا اين كه خداوند كيفر گناهانشان را به آنها بنماياند، و آنان را از پشت پرده هاى غفلت بيرون آورد، در اين هنگام به آنچه پشت كرده بودند رو مى آورند، و به آنچه رو آورده بودند پشت مى كنند، از خواستهاى خود كه به آنها رسيدند سودى نبرند، و به آرزوهايى كه بر آنها دست يافتند بهره مند نشوند. من شما و خود را از اين موقعيّت بر حذر مى دارم
شرح
آغاز اين خطبه در بيان فرجام كار غافلان از آخرت و تلاش كنندگان در طلب دنياست، فاعل فعل كشف ضميرى است كه به اللّه در خطبه پيش بر مى گردد.
مى دانيم كه نفس انسانى را دو هدف است، يكى تدبير امور بدن، به وسيله قواى عملى، و ديگرى كامل گردانيدن خويش از طريق قواى نظرى، يعنى نيروهايى كه نفس به وسيله آنها كمالات را از مبادى عاليه مى گيرد، و نيز مى دانيم كه نفس به همان اندازه كه در تكميل قواى عملى از حدّ اعتدال بيرون مى رود، همان مقدار از جنبه قواى نظرى منقطع مى شود، تا جايى كه نفس تنها در قالب حالات بدنى و شهوانى ظهور مى كند، و از نظر قواى فكرى بكلّى محجوب مى گردد، پس از آن با شتافتن به تحصيل و گردآورى آنچه در دنيا خير خود مى پندارد، پرده هاى غفلت او را فرو مى گيرد، و وى را از توجّه به جنبه نظرى نفس و تفكّر در امورى غير از اين، باز مى دارد، و به اندازه رو آوردن و سرازير شدن در اين سو، و چيره شدن قواى نفسانى و سلطه خواهشهاى حيوانى بر او از خداوند دور مى گردد، و از درجات نعيم، به دركات جحيم سقوط مى كند. عكس آن كه اهتمام به جنبه نظرى نفس است نيز به همين منوال است. چنان كه فرموده است (ص): دنيا و آخرت هووى يكديگرند، به اندازه اى كه به يكى از آنها نزديك شوى از ديگرى دور مى افتى«».
ظاهرا مرگ به اين بى توجّهى و غفلت پايان مى دهد، و اين پرده ها را از ميان بر مى دارد، و در آن هنگام انسان، گذشته خود را به ياد مى آورد، امّا چه جاى يادآورى است (و أنّى له الذّكرى)، زيرا آنچه در اين روز بر اثر فرو رفتن در گرداب غفلت، و آلودگى و تيرگى نفس، و سقوط از درجات كمال، و ديدن سلاسل و اغلال دامنگير او مى شود، كيفر گناهان اوست كه اكنون پرده از روى آنها برداشته شده و در پيش روى او قرار گرفته است، واژه جلابيب استعاره محسوس است براى معقول، وجه مناسبت اين است كه همان گونه كه جلباب چهره را مى پوشاند، پرده غفلت نيز چشم بصيرت انسان را از روشن شدن به انوار إلهى محجوب و محروم مى دارد، مراد از مدبر نوع كسانى است كه به آخرت پشت كرده، و اكنون به عذاب آخرت و اهوال قيامت، كه از آنها پنهان بود رو مى آورند، و منظور از مقبل نوع كسانى است كه دنيا به ايشان رو آورده و آرزوهاى آنها را بر آورده ساخته و اكنون بدآنها پشت مى كنند، پيداست كه در اين هنگام از آنچه در دنيا به آن دست يافته و به آرزوهايى كه رسيده، و بى نيازى كه پيدا كرده بودند سودى نمى برند.
امام (ع) پس از اين سخنان شنوندگان را از اين كه در چنين موقعيّت و منزلتى باشند بيم مى دهد، منظور از منزلت در اين جا، داشتن روش ارباب غفلت است كه احوال آنها را بيان فرمود، زيرا غفلت و عدم توجّه، حالتى دشوار و منشأ لغزش و گناه مى باشد، سرّ اين كه امام (ع) در اين تحذير خود را نيز شريك ساخته و به خود نيز بيم مى دهد اين است كه در توجّه دادن شنوندگان به طاعت و فرمانبردارى خويش مؤثّرتر است
|