خطبه 89 نهج البلاغه بخش 2 : عبرت آموزى از روزگار جاهليّت

خطبه 89 نهج البلاغه بخش 2 : عبرت آموزى از روزگار جاهليّت

موضوع خطبه 89 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 89 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 89 نهج البلاغه بخش 2

2 عبرت آموزى از روزگار جاهليّت

متن خطبه 89 نهج البلاغه بخش 2

فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ وَ لَا خَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلَابِهِمْ بِبَعِيدٍ وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَكُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُكُمُوهُ وَ مَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ بِالْأَمْسِ وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هَذَا الزَّمَانِ وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ وَ لَا أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُهَا فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ

ترجمه مرحوم فیض

پس عبرت بگيريد بندگان خدا و بياد بياوريد عقائد نادرست و كارهاى زشت پدران و برادران خود را كه (اكنون) در گرو و گرفتار آنها هستند و بآنها (روز رستخيز) بازخواست ميشوند (و براى رهائى از آن چاره اى ندارند) و بجان خودم سوگند از زمان شما تا ايشان روزگار درازى طىّ نشده و ميان شما و ايشان سالها و قرنها نگذشته و شما امروز از روزى كه در اصلاب آنها بوديد دور نيستيد (زمان شما بآنان نزديك است، پس سبب فراموشى و ياد نكردن روزگارشان با اينكه اندك زمانى است از دنيا رفته و از شما دور گشته اند چيست) بخدا سوگند رسول اكرم چيزى را به گذشتگان شما نشنوانيد مگر آنكه من امروز بشما گوشزد مى نمايم (پس براى مخالفت كردن و نافرمانى خدا و رسول نمى توانيد بگوئيد: كسى نبود ما را تبليغ نمايد) و گوشهاى شما امروز از گوشهاى آنها در ديروز پست تر نيست (پس نمى توانيد عذر بياوريد كه پيشينيان از ما شنواتر بودند سخنان پيغمبر را شنيدند و ما سخنان تو را نمى شنويم) و در آن زمان ديده هاى آنان بينا نگشته و دلهايى بآنها داده نشده مگر آنكه در اين زمان مانند آن ديده ها و دلها بشما هم داده اند (پس نمى توانيد بگوئيد: ما كور بوده و تو را نديديم آن طور كه آنها بينا بوده پيغمبر را مى ديدند و يا آنكه دلمان هشيار نبوده تا سخنان تو را بفهميم بطوريكه آنها دل داشته سخنان او را مى فهميدند) و سوگند بخدا شما بعد از ايشان بچيزى بينا و دانا نشديد كه آنها ندانسته باشند و بچيزى برگزيده نگشتيد كه آنها از آن محروم و بى بهره مانده باشند (بلكه بآنان آموختند آنچه شما آموختيد و عطاء نمودند چيزى را كه بشما عطاء كردند، پس شما كه بر آنها امتيازى نداريد جهت اينكه از خدا و رسول و امام زمان پيروى نمى كنيد چيست) و (بر اثر اين پيروى نكردن) بليّه اى (فتنه و فساد معاويه و بنى اميّه) بشما وارد گشته كه (آن بليّه مانند شتر سر كشى است كه) مهارش در جولان و تنگ آن سست است (و كسيكه بر چنين شترى سوار گردد بخطر نزديك است) پس آنچه (ثروت و بزرگى) كه گناهكاران در آن، روز كرده زندگى مى نمايند شما را نفريبد (كه تصوّر كنيد هميشه باقى است) زيرا آن مانند سايه اى است گسترده تا زمان معيّن (كه هميشه باقى نخواهد ماند و بزودى نابود ميشود).

ترجمه مرحوم شهیدی

پس بندگان خدا عبرت گيريد. و كرده هاى پدران و برادران خود را به ياد آريد، كه چگونه در گرو آن كردارند، و حساب آن را عهده دارند. به جانم سوگند، هنوز ميان شما و آنان روزگارى نگذشته و سالها و قرنها فاصله نگشته. و امروز كه ديده به جهان گشوده ايد چندان دور نيست از روزى كه در پشت آنان بوده ايد. به خدا كه، پيامبر آنان را چيزى نشنواند، جز آنكه من امروز آن را به شما مى شنوانم. گوشى كه شما امروز داريد همانند آن است كه ديروز به آنان دادند، و ديدگانى كه اكنون داريد چون ديده ها است كه براى آنان گشادند، دلهايى كه در سينه شما نهادند، همانند دلهاست كه در آن روزگار به آنان دادند. به خدا سوگند، چيزى را به شما ننمودند كه آنان ندانستند، و چيزى را خاصّ شما نكردند، كه آنان از آن محروم ماندند. اكنون فتنه بر شما فرود آمد، همچون شترى كه مهارش جنبان است، و ميانبندش سست و نا استوار، و سوارى بر آن دشوار. مبادا آنچه مردم دنيا را فريفت، شما را بفريبد، كه آن دامى است چون سايه گسترده- همه را به دام اندازد- ، و تا دم مرگ رهاشان نسازد.

ترجمه مرحوم خویی

پس عبرت برداريد اى بندگان خدا و ياد آوريد آن حالت را كه بود پدران شما و برادران شما بسبب آن حالت مرهون و محبوس، و بجهت آن محاسب و مأخوذ، و قسم بزندگانى خود كه دير نشده است بشما و نه بايشان عهدها و زمانها، و نگذشته است در ما بين شما و ايشان روزگارها و قرنها، و ينستيد شما امروز از روزى كه بوديد در پشت هاى ايشان دور، يعنى مدتى نيست كه شما در اصلاب آباء خود بوديد ايشان با ساير خويشان از شما مفارقت كردند و شما هم در اندك زمانى بايشان ملحق خواهيد شد. بخدا سوگند كه نشنوانيد بشما رسول خدا عليه التّحية و الثناء چيزى را مگر اين كه من شنواننده ام بشما آنرا، و نيست سمعهاى شما امروز كم از سمع هاى ايشان ديروز، و شكافته نشد ايشان را ديده ها، و گردانيده نشد ايشان را قلبها در آن زمان مگر اين كه عطا شديد شما مثل آنرا در اين زمان. و بخدا قسم كه نموده نشديد شما بعد از ايشان چيزى را كه ايشان جاهل آن بوده باشند، و برگزيده نشديد بچيزى در حالتى كه ايشان محروم بوده باشند از او، و بتحقيق كه فرود آمد بشما بلاها در حالتى كه جولان كننده است مهار آن، سست بى ثبات است تنك آن، پس مغرور نسازد شما را آنچه كه صباح كرد در آن اهل غرور و ارباب شرور، پس اينست و جز اين نيست كه آن دنيا سايه ايست كشيده شده تا مدت شمرده شده، مشحون بانواع قصور و محتوى بكمال ضعف و فتور.

شرح ابن میثم

فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ- وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ- وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ- وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ- وَ لَا خَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ- وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلَابِهِمْ بِبَعِيدٍ- . وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَكُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً- إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُكُمُوهُ- وَ مَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ بِالْأَمْسِ- وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ- وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ- إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هَذَا الزَّمَانِ-  وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ- وَ لَا أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ- وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُهَا- فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ- فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ

اللغة

الأحقاب: جمع حقب بضمّ الحاء و القاف و هو الدهر. و البطان: حزام البعير للقتب.

المعنى

قوله: فاعتبروا عباد اللّه شروع في المقصود. فقوله: و اذكروا تلك. إشارة إلى وجه العبرة من قبايح الأعمال: أى تلك الأعمال الّتى كانت عليها آباؤكم و إخوانكم زمان الفترة و زمان دعوة الرسول لكم، و قوله: فهم بها مرتهنون: أى محبوسون في سلاسل الهيئات البدنيّة و أغلال ما اكتسبوا منها، و محاسبون عليها. و قوله: و لعمرى. إلى قوله: ببعيد. إلحاق بهم بآبائهم في تشبيه زمانهم بزمانهم و تقارب ما بين الزمانين و تشبيه أحوالهم بحالهم في امور: أحدها: أنّ اولئك كانوا آبائكم و ليس زمان الابن و حاله ببعيد من حال أبيه فيما يأتي و يذر. الثاني: أنّ الرسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم لم يسمعهم شيئا إلّا و أسمعتكم إيّاه فلا فرق بينكم و بينهم من هذه الجهة. الثالث: أنّه لا تفاوت بين إسماعكم و إسماعهم. الرابع: أنّ ساير الآلات البدنيّة الّتى كانت لاولئك فاكتسبوا بها كما لا و لم تكتسبوا حاصلة لكم أيضا. الخامس: أنّكم لم تعلموا شيئا كان آباؤكم جهلوه حتّى يكون ذلك سببا للفرق بينكم و بينهم. السادس: و لا اصفيتم من الدنيا بشى ء لم يكن لآبائكم مثله، و غرضه من إلحاقهم بآبائهم في هذه الأحوال أمران: أحدهما: التنفير عن حال من سبق من العاصين بمخالفة

أو امر اللّه تعالى. الثاني: الجذب و الترغيب في حال من سبق ممّن أطاع اللّه و الرسول فإنّه إذا حصلت المشابهة بينهم و بين السابقين و المتشابهان يتّحدان في اللوازم كان من تشبّه بسابق في عصيانه لزمه ما لزمه من أليم العقاب، و من تشبّه به في طاعته و انقياده للّه لزمه ما لزمه من الوصول إلى جزيل الثواب. و قوله: و لقد نزلت بكم البليّة. يشبه أن يكون إنذارا بابتلاء الخلق بدولة بنى اميّة و ملوكها، و قوله: جائلا خطامها. كناية بالمستعار عن خطرها و صعوبة حال من يركن إليها فإنّها لمّا كانت دولة خارجة عن نظام الشريعة جارية على وفق الأوهام كان الراكن إليهم على خطر في دينه و نفسه كما أنّ من ركن إلى الناقة الّتى جال خطامها، أى لم يثبت في وجهها و ارتخى حزامها فركبها كان على خطر أن تصرعه فيهلك، ثمّ أردف ذلك بالنهى عن الاغترار بما أصبح فيه أهل الغفلة من متاع الدنيا و طيّباتها و نفّر عنه باستعارة لفظ الظلّ له، و وجه المشابهة ما يشتركان فيه من كونه ممدودا ينتهى عند أجل و يزول به. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ- وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ- وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ- وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ- وَ لَا خَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ- وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلَابِهِمْ بِبَعِيدٍ- . وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَكُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً- إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُكُمُوهُ- وَ مَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ بِالْأَمْسِ- وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ- وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ- إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هَذَا الزَّمَانِ- وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ- وَ لَا أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ- وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُهَا- فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ- فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ

لغات

احقاب: جمع حقب، روزگار.

بطان: چيزى كه با آن جهاز شتر را از زير شكمش محكم مى بندند.

ترجمه

پس اى بندگان خدا عبرت گيريد و به ياد آوريد وضعى را كه پدران و برادران گذشته تان دارند، و در گرو آن بوده و بر آن محاسبه مى شوند.

بجان خودم سوگند، ميان شما و ايشان هنوز روزگار زيادى نگذشته، و قرنهاى فراوانى سپرى نگرديده است. از روزى كه شما در صلب آنها بوديد، ديرى نپاييده است، (پس به چه دليل بدبختيهاى جهل دوران آنها را از ياد برده ايد و چنان كه شايد و بايد به احكام دين عمل نمى كنيد بخدا سوگند، هر آنچه پيامبر (ص) ديروز به گوش پدران شما رساند، امروز من به شما فهمانده و شما را بدان آگاه كردم. نه شنوايى شما امروز از شنوايى ديروز پدرانتان كمتر است و نه ديروز به آنها چشم بيناتر و دل آگاه تر داده بودند، كه شما از آن بينايى و آگاهى امروز محروم باشيد (باز) بخدا سوگند شما امروز به چيزى بينا و دانا نشده و از امرى برخوردار نشده ايد، كه پيشينيان شما آن را ندانسته و از آن برخوردار نشده باشند (شما و ايشان از نور واحد استضاء كرده ايد و به شما نورانيّت داده اند) پس اين اهمال و سستى شما در امر دين و جهاد و بكار نبستن دستورات من براى چيست (گويا مى بينم بر اثر پيروى نكردن از فرامين الهيّه) كه محقّقا چنين است بر شما بلايى نازل خواهد شد كه مانند شتر بختى مست كه عنان از دست ساربانش گرفته و مهار و تنگش سست و گسيخته و هر كه به آن نزديك شود از گزند لگد و دندانش در امان نخواهد بود (بنى اميّه و در رأس همه آنها معاويه بكلّى زمام ديانت را از كف رها كردند و مانند همان شتران مهار گسيخته مؤمنان را تحت آزار و شكنجه قرار دادند) پس اى مؤمنين، نبايد دنيايى كه اهل غرور و فريب در آن داخل شده اند، شما را بفريبد، چه دنيا همچون سايه اى است كه به روى زمين كشيده شده باشد، و در زمان معيّنى از ميان برود.

شرح

قوله عليه السلام: فاعتبروا عباد اللّه:

بدنبال بر شمارى ويژگيهاى دوران فترت، با عبارت فوق امام (ع) موضوع خطبه 89 نهج البلاغه بخش 2ى كه قصد بيان آن را داشته آغاز كرده، و فرموده است: بندگان خدا از آن وضع و حالتى كه پدرانتان در آن قرار داشتند عبرت بگيريد. كلام امام (ع) اشاره به اعمال زشتى است كه جامعه در دوران فترت بدانها مبتلا بود، يعنى رفتارهاى ناروايى كه پدران و برادرانشان در دوره فترت و زمان دعوت رسول گرامى اسلام بدان گرفتار بوده و آن را انجام مى دادند.

قوله عليه السلام: فهم بها مرتهنون.

اعمال و رفتارى كه بدنهايشان در آن حبس گرديده و زنجيرهايى كه بوسيله آن صفات ناروا بر دست و پايشان نهاده شده و آنها را در دام خود گرفتار ساخته بود.

قوله عليه السلام: و لعمرى الى قوله ببعيد:

با عبارت فوق امام (ع) مردم زمان خود را، به مردم زمان فترت تشبيه كرده، و اينان را همچون پدران گناهكارشان دانسته، احوال و زمان اينان را در امورى شبيه احوال و زمان گذشتگان ترسيم كرده است.

1- اى مردم پدران شما داراى چنان اعمال زشتى بودند حال و زمان پسران از احوال و زمان پدرانشان، در انجام و ترك امور چندان فاصله اى ندارد.

2- با اين كه رسول خدا (ص) چيزى از دستورات الهى را بگوش آنها نرسانده بود، ولى من بسيارى از امور را براى شما بيان كرده ام، مع الوصف فرقى ميان شما و آنها ديده نمى شود (بلكه مى توان گفت حال اينان از حال پدرانشان زارتر است، چه پيامبر آنها را ارشاد نكرده بود و اينان را ارشاد كرده است) 3- تفاوتى ميان قدرت شنوايى شما با آنها نيست (كه بهانه اى براى فرار از تكليف و وظيفه باشد) 4- ساير اعضا و جوارحى كه گذشتگان داشتند و با آنها كسب كمال مى كردند، در شما نيز هست با اين حال كسب كمالى در شما نيست.

5- شما در مورد آنچه پدرانتان نسبت به آنها جاهل بودند، چيزى نياموخته ايد تا بدان سبب ميان شما با آنها فرقى باشد. 6- شما از دنيا چيز مطلوبى انتخاب نكرديد كه پدرانتان فاقد آن باشند، و بدين سبب بر آنان مزيت پيدا كرده باشيد. خلاصه سخن اين كه اوضاع و احوال شما مانند اوضاع و احوال مردمان دوران فترت و نبودن رسول الهى است و صد البتّه كه با توجّه بهدايت و ارشاد رسول اكرم شمايان مورد توبيخ و ملامت هستيد.

مقصود امام (ع) از اين كه مردم زمان خود را شبيه، مردم دوران فترت، و رفتار و كردار اينان را چون رفتار و كردار آنان دانسته دو چيز است: الف: ايجاد نفرت نسبت به معصيت كاران گذشته، كه با دستورات الهى مخالفت كردند.

ب: تشويق و ترغيب، به انتخاب كسانى كه فرمانبردارى از خدا و رسول كردند زيرا وقتى كه ميان مردم زمان حضرت و پيشينيان مشابهت بر قرار شود، در تمام خصوصيات و لوازم شباهت پيدا مى شود. بنا بر اين آن كه به معصيت كاران گذشته شباهت داشته باشد، چون آنان به عذاب دردناك گرفتار مى شود، و كسى كه به نيكوكاران سابق شباهت پيدا كند، پاداش با ارزشى كه به آنها داده شود به اينان نيز داده خواهد شد.

قوله عليه السلام: و لقد نزلت بكم البليّة.

بعيد نيست كه اين سخن امام (ع) براى ترساندن مردم از گرفتار شدن به حكومت و پادشاهى بنى اميّه باشد.

و اين كه فرموده است جائلا خطامها، استعاره بالكنايه از خطر و سختى حال كسانى است كه به دولت بنى اميّه تكيه زده، و اعتماد كنند. چه، وقتى كه حكومت آنها از نظام شريعت بيرون و مطابق تخيّلات و اوهام اداره مى شد اعتماد كننده به چنان حكومتى از ناحيه دين و جانش در خطر بود. چنان كه هرگاه شخصى بر ناقه مهار گسيخته سوار شود، بر سالم ماندن وى اعتماد نيست، زيرا ناقه اى كه مهارش رها و تنگش سست و بى اعتبار باشد، خطرناك است و بعيد نيست كه از بالاى شتر بر زمين افتد و بهلاكت رسد.

(پس از اعلام خطر گرفتار شدن به حكومت بنى اميّه) امام (ع) مردم را نهى كرده و بر حذر مى دارد كه مانند اهل غفلت به متاع و زيباييهاى دنيا مغرور نشده و فريب نخورند و با استعاره آوردن لفظ «ظلّ» در قلب دنيا خواهان ايجاد نفرت مى كند.

وجه شباهت ميان سايه و دنياى بى اعتبار اين است كه هر دو بلند و طولانى به نظر مى رسند ولى زمان معيّنى داشته و بهنگام سرآمد وقتشان از ميان مى روند.

شرح مرحوم مغنیه

فاعتبروا عباد اللّه. و اذكروا تيك التّي آباؤكم و إخوانكم بها مرتهنون، و عليها محاسبون. و لعمري ما تقادمت بكم و لا بهم العهود، و لا خلت فيما بينكم و بينهم الأحقاب و القرون. و ما أنتم اليوم من يوم كنتم في أصلابهم ببعيد و اللّه ما أسمعهم الرّسول شيئا إلّا و ها أنا ذا اليوم مسمعكموه. و ما أسماعكم اليوم بدون أسماعهم بالأمس. و لا شقّت لهم الأبصار و لا جعلت لهم الأفئدة في ذلك الأوان إلّا و قد أعطيتم مثلها في هذا الزّمان. و واللّه ما بصرتم بعدهم شيئا جهلوه و لا أصفيتم به و حرموه. و لقد نزلت بكم البليّة جائلا خطامها، رخوا بطانها. فلا يغرّنّكم ما أصبح فيه أهل الغرور. فإنّما هو ظلّ ممدود إلى أجل معدود.

اللغة:

الأحقاب: جمع حقب، و هو ثمانون سنة، و قيل: أكثر. و القرون: جمع قرن، و هو مئة سنة، و قيل: أقل، و الجيل أهل الزمان الواحد. و لا أصفيتم: و لا خصصتم. و الخطام: ما يجعل في أنف البعير ليقاد به. و بطانها: حزامها.

الإعراب:

تيك إشارة للمؤنث بمعنى تلك، و التي عطف بيان، و آباؤكم مبتدأ، و مرتهنون خبر، و الجملة صلة الموصول، و هو «التي».

ببعيد الباء زائدة، و بعيد خبر «أنتم» أو خبر «ما» على تقدير انها عاملة عمل ليس، و كل من اليوم و من يوم متعلق ببعيد، ها أنا «ها» للتنبيه، و جائلا حال من البلية، و خطامها فاعل «جائلا» و مثله رخوا بطانها، و الى أجل متعلق بممدود.

المعنى:

(فاعتبروا عباد اللّه، و اذكروا تيك) اشارة الى السيئات (التي آباؤكم و اخوانكم بها مرتهنون، و عليها محاسبون) حتى الهفوة الصغيرة يسأل المرء عنها، و يعاقب عليها، و في الآثار: «إياكم و محقرات الذنوب، فانها تجتمع على العبد، و هو يستهين بشأنها حتى تهلكه».

و قدمنا أكثر من مرة ان الدنيا المذمومة هي دنيا البغي و الاستغلال، و الفساد و الضلال، أما دنيا الخير، و العلم النافع، و العمل الصالح فهي دنيا اللّه و سبيل رضوانه و جنانه، و لا شي ء أدل على ذلك من أنه سبحانه و تعالى ربط خير الآخرة بخير الدنيا، و شرها بشرها، قال عز من قائل: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ- 8 الزلزلة. و قال: وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا- 72 الاسراء.

(و لعمري ما تقادمت- الى- ببعيد). يتعجب الإمام (ع) كيف ان الخلف لم يتعظ بما آل اليه السلف مع ان العهد بينهما ليس ببعيد، بل ان الكثير ممن تأخر قد شاهد و رأى ما حل بمن تقدم.. و مثله: أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ- 89 هود. (و اللّه ما أسمعهم الرسول شيئا إلا و ها أنا ذا مسمعكموه). جمع اللّه سبحانه لمحمد (ص) علم النبيين، و جمع محمد ذلك كله لأمير المؤمنين (ع) فبث على كل ذي سمع ما بلغه الرسول (ص) للناس، و لم يكتم الإمام منه شيئا.

(و ما أسماعكم بدون- الى- هذا الزمان). ان الشي ء الذي سمعتموه مني هو بالذات ما سمعه الصحابة من الرسول، و ان الهدي الذي رأيتموه مني قولا و عملا هو نفس الهدي الذي رآه الصحابة من رسول اللّه، و مدارككم تماما كمداركهم، و اذن فلا عذر لكم بجهل، لأني قد بلغت كما بلغ الرسول، و أيضا لا عذر لكم بعجز لأنكم مثل الصحابة عقلا و سمعا و بصرا (و واللّه ما بصرتم بعدهم شيئا جهلوه، و لا أصفيتم به و حرموه) أي انكم لا تختصون بشي ء من دونهم، بل ان حالكم كحالهم من حيث التبليغ، و تيسير السبيل للعلم بدين اللّه و أحكامه، كما ان حالي كحال الرسول الأعظم (ص) في قطع المعذرة و قيام الحجة.

(و لقد نزلت بكم البلية جائلا خطامها رخوا بطانها). هذا انذار بأنهم سيلاقون من بعد الإمام بلاء يكونون معه كراكب البعير الذي أفلت من أنفه الخطام، و استرخى من تحت بطنه الحزام، و أوشك راكبه على السقوط (فلا يغرنكم ما أصبح فيه أهل الغرور) كالجاه و المال (فإنما هو ظل ممدود الى أجل معدود) يذهب و يبقى و زره و تبعته. و من أقواله: شتان بين عملين: عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب مئونته و يبقى أجره.

شرح منهاج البراعة خویی

فاعتبروا عباد اللَّه و اذكروا تيك الّتي آباؤكم و إخوانكم بها مرتهنون، و عليها محاسبون، و لعمري ما تقادمت بكم و لا بهم العهود، و لا خلت فيما بينكم و بينهم الأحقاب و القرون، و ما أنتم اليوم من يوم كنتم في أصلابهم ببعيد، و اللَّه ما أسمعهم الرّسول شيئا إلّا وها أنا ذا اليوم مسمعكموه، و ما أسماعكم اليوم بدون أسماعهم بالأمس، و لا شقّت لهم الأبصار، و لا جعلت لهم الأفئدة في ذلك الأوان إلّا و قد أعطيتم مثلها في هذا الزّمان، و و اللَّه ما بصرّتم بعدهم شيئا جهلوه، و لا أصفيتم به و حرموه، و لقد نزلت بكم البليّة جائلا خطامها، رخوا بطانها، فلا يغرّنّكم ما أصبح فيه أهل الغرور، فإنّما هو ظلّ ممدود إلى أجل معدود.

اللغه

و (الأحقاب) جمع حقب بضمّ الحاء و القاف و بسكون القاف أيضا ثمانون سنة أو أكثر و قيل الدّهر و قيل السّنة و قيل السنون و (القرون) جمع القرن قال الفيروز آبادي أربعون سنة أو عشرة أو عشرون أو ثلاثون أو خمسون أو ستّون أو سبعون أو ثمانون أو مأئة أو مأئة و عشرون (و لا أصفيتم) على البناء للمفعول من باب الافعال، قال سبحانه: أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ.

أى آثركم و (جائلا خطامها) أى مضطربا غير مستقرّ من الجولان و الخطام من الدّابة بالخاء المعجمة و الطاء المهملة مقدم أنفها و فمها، و يطلق على الزمام، و هو المراد هنا باعتبار أنه يقع على الفم أو الأنف و ما يليه، و منه الحديث كان خطام جمله عليه السّلام ليف و (البطان) حزام القتب يقال أبطن البعير أى سدّ بطانه.

الاعراب

و لعمرى جملة قسميّة، و قوله و ما أنتم اليوم ما حجازيّة عاملة عمل ليس، و أنتم اسمها و ببعيد خبرها زيد فيه الباء كما تزاد في خبر ليس مطّردا، و اليوم متعلّق به، و كذلك من يوم و جملة جهلوه صفة لشيئا.

و جملة و حرموه حال من ضمير به و فيه دليل على عدم لزوم قد في الجملة الحالية الماضوية المثبتة كما عليه جمهور علماء الأدبية، اللّهمّ إلّا أن يقال: إنّ الجملة في معنى النفي إذ مقصوده عليه السّلام نفى الاصفاء عن المخاطبين و المحرومية عن الغائبين معا و لذلك جي ء بالواو و الضمير، و الفاء في قوله فلا يغرّنّكم فصيحة

المعنى

ثمّ إنّه بعد ما مهّد المقدّمة الشريفة و فرغ من بيان حالة العرب في أيّام الفترة شرع في الموعظة و النّصيحة بقوله: (فاعتبروا عباد اللَّه) بما كانت عليه الاخوان و الآباء و الأقران و الأقرباء (و اذكروا تيك) الأعمال القبيحة و الأحوال الذميمة (التي آبائكم و اخوانكم بها مرتهنون) و محبوسون و عليها محاسبون و مأخوذون.

ثمّ اشار عليه السّلام إلى تقارب الأزمان و تشابه الأحوال بين الماضين و الغابرين بقوله: (و لعمري ما تقادمت بكم و لا بهم العهود) حتّى تغفلوا (و لا خلت فيما بينكم و بينهم الأحقاب و القرون) حتّى تذهلوا (و ما أنتم اليوم من يوم كنتم في أصلابهم ببعيد) حتّى تنسوا و لا تعتبروا فلكم اليوم بالقوم اعتبار و فيما جرت عليهم تبصرة و تذكار.

(و اللَّه ما أسمعهم الرّسول شيئا إلّا و ها أناذا مسمعكموه) فليس لكم علىّ حجّة بعدم الابلاغ و الاسماع (و ما إسماعكم اليوم بدون إسماعهم بالأمس) فليس لكم معذرة بالوقر في الآذان و الأسماع (و لاشقت لهم الأبصار) المبصرة (و لا جعلت لهم الأفئدة) المتدبّرة (في ذلك الأوان إلّا و قد أعطيتم مثلها في هذا الزّمان) فلا يمكن لكم أن تقولوا إنّا كنّا في عمى من هذا و كنّا به جاهلين، و لا أن تعتذروا بأنّه لم يجعل لنا أفئدة و كنّا منه غافلين.

(و واللَّه ما بصّرتم بعدهم شيئاً جهلوه) بل علّموا ما علّمتم (و لا اصفيتم) و اوثرتم (به و حرموه) بل منحوا ما بذلتم فلم يبق بينكم و بينهم فرق في شي ء من الحالات و كنتم مثلهم في جميع الجهات فإذا انتفى الفارق فما بالكم لا تسمعون و لا تبصرون و لا تفهمون و لا تذكّرون، و قد اسمع اسلافكم فسمعوا، و بصّروا فتبصّروا و ذكّروا فتذكّروا و عمّروا فنعموا، و علّموا ففهموا.

ثمّ حذرهم و أنذرهم بإشراف الابتلاء و المحنة و نزول البلية بقوله (و لقد نزلت بكم البليّة) لعلّه أراد بها فتنة معاوية و دولة بني أميّه (جائلا خطامها رخواً بطانها) استعارة بالكناية عن خطرها و صعوبة حال من يعتمد عليها و يركن إليها كما أنّ من ركن إلى النّاقة التي جال خطامها و لم تستقرّ في وجهها و انفها و ارتخى حزامها فركبها كان في معرض السّقوط و الهلاك.

ثمّ أردف ذلك بالنّهى عن الاغترار بالدّنيا فقال (و لا يغرنّكم ما أصبح فيه أهل الغرور) من الاغترار بزخارفها و لذّاتها و الانهماك في شهواتها و طيّباتها بظنّ دوامها و ثباتها (فانّما هو ظلّ ممدود إلى أجل) محدود (معدود) بينا ترونه سابغا حتّى قلص و زيداً حتّى نقص.

تكملة

قد اشرنا سابقا إلى أنّ أوّل فقرات هذه الخطبة مرويّة في الكافي باختلاف لما هنا فأحببت أن اوردها على ما هود يدننا في الشّرح فأقول: روى الكلينيّ عن محمّد بن يحيى عن بعض أصحابه عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام أيّها النّاس إنّ اللَّه تبارك و تعالى أرسل إليكم الرّسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلمّ، و أنزل عليه الكتاب و أنتم اميّون عن الكتاب و من أنزله و عن الرّسول و من أرسله على حين فترة من الرّسل، و طول هجعة من الأمم، و انبساط من الجهل، و اعتراض من الفتنة، و انتقاض عن المبرم، و عمى عن الحقّ، و اعتساف من الجور، و امتحاق من الدّين، و تلظّ من الحروب، على حين اصفرار من رياض جنّات الدّنيا، و يبس من اغصانها، و انتشار من ورقها، و اياس من ثمرها، و اغورار من مائها.

قد درست أعلام الهدى، و ظهرت أعلام الردى، فالدّنيا متهجّمة «متجهّمة ح» في وجوه أهلها مكفهرّة مدبرة غير مقبلة، ثمرتها الفتنة، و طعماها الجيفة، و ثمارها الخوف، و دثارها السّيف، و مزّقتم كلّ ممزّق، و قد أعمت عيون أهلها، و أظلمت عليها أيّامها، قد قطعوا أرحامهم، و سفكوا دمائهم، و دفنوا في التّراب الموؤدة بينهم من أولادهم، يجتاز دونهم طبيب العيش و رفاهية خفوض الدّنيا، لا يرجون من اللَّه ثوابا، و لا يخافون و اللَّه منه عقابا.

حيّهم أعمى نجس، و ميّتهم في النّار مبلس، فجاءهم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بنسخة ما في الصحف الأولى و تصديق الذي بين يديه و تفصيل الحلال من ريب الحرام، ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق لكم اخبركم عنه أنّ فيه علم ما مضى و علم ما يأتي إلى يوم القيامة و حكم ما بينكم و بيان ما أصبحتم فيه تختلفون، فلو سألتموني عنه لعلّمتكم.

و رواه عليّ بن إبراهيم القمي أيضا في ديباجة تفسيره نحوه و لقلّة موارد الاختلاف لم نطل بروايتها.

بيان

قال في النهاية: إنّا امّة اميّة لا نكتب و لا نحسب أراد أنّهم على أصل ولادة امّهم لم يتعلّموا الكتاب و الحساب فهم على جبلّتهم الأولى، و قيل: الأمّي الذي لا يكتب و منه الحديث بعثت إلى أمّة أميّة قيل للعرب: أميّون لأنّ الكتابة كانت فيهم عزيزة أو عديمة انتهى.

قال بعض شراح الحديث و لعلّ المراد هنا من لا يعرف الكتابة و الخط و العلم و المعارف و ضمن معنى ما يعدي كالنّوم و الغفلة، و قوله: و اعتراض من الفتنة يحتمل أن يكون عروضها و انتشارها في الآفاق، قوله: و انتقاض عن المبرم المبرم المحكم و قد أشار به إلى ما كان الخلق على من استحكام أمورهم بمتابعة الأنبياء و أراد بانتقاضه فساده.

و المكفهرّ من الوجوه من اكفهرّ على وزن اقشعرّ القليل اللّحم العليظ الذي لا يستحيي و المتعبّس، قوله: مزّقتم كلّ ممزّق التفات من الغيبة إلى الخطاب و الممزّق مصدر بمعنى التمزيق و هو التفريق و التّقطيع، و المراد به تفرّقهم في البلدان للخوف أو تفرّقهم في الأديان و الآراء، و الموءودة البنت المدفونة حيّة و كانوا يفعلون ذلك في الجاهليّة ببناتهم لخوف الاملاق أو العار كما قال سبحانه: وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ.

يجتاز دونهم طيب العيش و رفاهيّة خوفض الدّنيا، يجتاز بالجيم و الزاء المعجمة من الاجتياز و هو المرور و التجاوز، و الرفاهية السعة في المعاش، و الخفوض جمع الخفض و هي الدعة و الرّاحة أى يمرّ طيب العيش و الرّفاهية التي هي خفض الدّنيا أو في خفوضها متجاوزا عنهم من غير تلبّث عندهم، قوله: أعمى نجس بالنّون و الجيم و في بعض النسخ بالحاء المهملة من النّحوسة و المبلس من الابلاس و هو الاياس من رحمة اللَّه و منه سمّي ابليس، قوله: بما في الصّحف الاولى أى التوراة و الانجيل و الزبور و غيرها من الكتب المنزّلة و هو المراد بالذي بين يديه كما قال تعالى: وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ.

و قوله: فاستنطقوه الأمر للتعجير، و ساير الفقرات واضحة ممّا قدّمنا.

شرح لاهیجی

فاعتبروا عباد اللّه و اذكروا تيك الّتى ابائكم و اخوانكم بها مرتهنون و عليها محاسبون يعنى پس عبرت بگيريد اى بندگان خدا و بخاطر بياوريد آن حالتهائى را كه پدران شما و برادران شما در ان احوال و اوضاع گرو و گرفتار بودند و بعقوبات گناهان در انوقت مؤاخذ باشند در روز قيامت و لعمرى ما تقادمت بكم و لا بهم العهود و لا فيما بينكم و بينهم الاحقاب و القرون و ما أنتم اليوم من يوم كنتم فى اصلابكم ببعيد يعنى سوگند بجانم كه عهدها و زمانهاى بسيار دراز بر شما و ايشان نگذشته است و نگذشته ميان شما و ايشان عصرها و قرنها و نيستيد شما امروز از ان روزى كه بوديد شما در اصلاب پدران شما اين قدر دور و اللّه ما اسمعهم الرّسول (صلی الله علیه وآله) شيئا الّا و ها انا ذا اليوم مسمعكموه و ما اسماعكم اليوم بدون اسماعهم بالامس و لا شقّت لهم الابصار و جعلت لهم الأفئدة فى ذلك الاوان الّا و قد اعطيتم مثلها فى هذا الزّمان يعنى سوگند بخدا كه نشنوانيد اباء و اخوان ماضيه شما را پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله وعدى را و وعيدى را مگر اين كه امروز من مى شنوانم انرا بشما و نيست گوشهاى شما امروز پست تر از گوشهاى انها در ديروز و وانشد از براى انها چشمها و گردانيده نشد از براى انها دلها در آن زمان مگر اين كه بخشيده شد بشما مثل ان در اين زمان يعنى هادى و داعى راه خدا از همان نور است كه سابق بود و احوال و اوصاف شما نيز مثل احوال و اوصاف پدران و برادران شما است در انعهد و سخن و پند نيز آن سخن است و پند چنانچه انها شنيدند و اطاعت كردند شما نيز بشنويد و بگرويد و واللّه ما بصّرتم بعدهم شيئا جهلوه و لا اصفيتم به و حرّموه يعنى سوگند بخدا كه بينا گردانيده نشده ايد شما بچيزى كه پيشينيان ندانسته بوده اند انرا و شما برخوردار و محفوظ نشديد بچيزى كه انها محروم شده باشند از آن چيز يعنى خيرى و نفعى را شما ندانستيد و بر نخورديد كه پيشينيان ندانسته و بر نخورده بودند كه باعث مخالفت شما و ايشان در كردار و رفتار شده باشد و لقد نزلت بكم البليّة جائلا خطامها رخوا بطانها يعنى بتحقيق نازلشد بشما بليّه تسلّط معاويه و سلطنت بنى اميّه در حالى كه متحرّكست و محكم نيست مهار او و سستست بند زير شكم او فلا يغرّنّكم ما اصبح فيه اهل الغرور فانّما هو ظلّ ممدود الى اجل معدود يعنى پس فريفته نگرداند شما را آن دولت و ثروتى كه در صبح زندگى خود داخل او شده ايد اهل غرور و نادانى از جهة آن كه آن نيست مگر سايه بر زمين كشيده شده تا مدّت معيّنى و ثباتى ندارد و زائل خواهد شد

شرح ابن ابی الحدید

فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ- وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ- وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ- وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ- وَ لَا خَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ- وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلَابِهِمْ بِبَعِيدٍ- . وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَكُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً- إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا الْيَوْمَ مُسْمِعُكُمُوهُ- وَ مَا أَسْمَاعُكُمْ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ بِالْأَمْسِ- وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ- وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ- إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هَذَا الزَّمَانِ- وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ- وَ لَا أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ- وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُهَا- فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ- فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ

ثم قال و اذكروا تيك كلمة إشارة إلى المؤنثة الغائبة- فيمكن أن يعنى بها الدنيا التي تقدم ذكرها- و قد جعل آباءهم و إخوانهم- مرتهنين بها و محاسبين عليها- و الارتهان الاحتباس- و يمكن أن يعنى بها الأمانة- التي عرضت على الإنسان فحملها- و المراد بالأمانة الطاعة و العبادة- و فعل الواجب و تجنب القبيح- و قال تيك و لم يجر ذكرها- كما قال تعالى الم ذلِكَ الْكِتابُ و لم يجر ذكره- لأن الإشارة إلى مثل هذا أعظم و أهيب- و أشد روعة في صدر المخاطب من التصريح- .

قوله و لا خلت فيما بينكم و بينهم الأحقاب- أي لم يطل العهد و الأحقاب المدد المتطاولة- و القرون الأمم من الناس- . و قوله من يوم كنتم يروى بفتح الميم من يوم على أنه مبني- إذ هو مضاف إليه الفعل المبني و يروى بجرها بالإضافة- على اختلاف القولين في علم العربية- . ثم اختلفت الرواية في قوله و الله ما أسمعكم- فروي بالكاف و روي أسمعهم- و كذلك اختلفت الرواية في قوله- و ما أسماعكم اليوم بدون أسماعكم بالأمس- فروي هكذا و روي بدون أسماعهم- فمن رواه بهاء الغيبة في الموضعين فالكلام منتظم- لا يحتاج إلى تأويل و من رواه بكاف الخطاب- قال إنه خاطب به من صحب النبي ص و شاهده و سمع خطابه- لأن أصحاب علي ع كانوا فريقين صحابة و تابعين- و يعضد الرواية الأولى سياق الكلام- . و قوله و لا شقت لهم الأبصار إلا و قد أعطيتم مثلها- . و أصفيتم به منحتموه من الصفا- و هو ما يصطفيه الرئيس من المغنم لنفسه قبل القسمة- يقال صفي و صفية- . و خلاصة هذا الكلام- أن جميع ما كان رسول الله ص قاله لأصحابه- قد قلت مثله لكم فأطاع أولئك و عصيتم أنتم- و حالكم مساوية لحالهم- . قلت لو أن مجيبا منهم يجيبه لأمكن أن يقول له- المخاطبون و إن كانوا نوعا واحدا متساويا- إلا أن المخاطب مختلف الحال و ذلك لأنك- و إن كنت ابن عمه في النسب و أخاه و لحمه و دمه- و فضائلك مشتقة من فضائله- و أنت قبس من نوره و ثانيه على الحقيقة- و لا ثالث لكما- إلا أنك لم ترزق القبول الذي رزقه- و لا انفعلت نفوس الناس لك حسب انفعالها له- و تلك خاصية النبوة التي امتاز بها عنك- فإنه كان لا يسمع أحد كلامه إلا أحبه و مال إليه- و لذلك كانت قريش تسمي المسلمين قبل الهجرة الصباة- و يقولون نخاف أن يصبو الوليد بن المغيرة- إلى دين محمد ص و لئن صبا الوليد و هو ريحانة قريش- لتصبون قريش بأجمعها- و قالوا فيه ما كلامه إلا السحر- و إنه ليفعل بالألباب فوق ما تفعل الخمر- و نهوا صبيانهم عن الجلوس إليه- لئلا يستميلهم بكلامه و شمائله- و كان إذا صلى في الحجر و جهر يجعلون أصابعهم في آذانهم- خوفا أن يسحرهم و يستميلهم بقراءته و بوعظه و تذكيره- هذا هو معنى قوله تعالى جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ- وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ- . و معنى قوله وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ- وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً- لأنهم كانوا يهربون إذا سمعوه يتلو القرآن- خوفا أن يغير عقائدهم في أصنامهم- و لهذا أسلم أكثر الناس بمجرد سماع كلامه- و رؤيته و مشاهدة روائه و منظره- و ما ذاقوه من حلاوة لفظه و سري كلامه في آذانهم- و ملك قلوبهم و عقولهم حتى بذلوا المهج في نصرته- و هذا من أعظم معجزاته ع- و هو القبول الذي منحه الله تعالى- و الطاعة التي جعلها في قلوب الناس له- و ذلك على الحقيقة سر النبوة- الذي تفرد به ص- فكيف يروم أمير المؤمنين من الناس- أن يكونوا معه كما كان آباؤهم و إخوانهم مع النبي ص- مع اختلاف حال الرئيسين و تساوي الأثرين- كما يعتبر في تحققه تساوي حال المحلين- يعتبر في حقيقته أيضا تساوي حال العلتين- . ثم نعود إلى التفسير- قال و لقد نزلت بكم البلية أي المحنة العظيمة- يعني فتنة معاوية و بني أمية- . و قال جائلا خطامها- لأن الناقة إذا اضطرب زمامها استصعبت على راكبها- و يسمى الزمام خطاما لكونه في مقدم الأنف- و الخطم من كل دابة مقدم أنفها و فمها- و إنما جعلها رخوا بطانها لتكون أصعب على راكبها- لأنه إذا استرخى البطان- كان الراكب في معرض السقوط عنها-  و بطان القتب هو الحزام الذي يجعل تحت بطن البعير- . ثم نهاهم عن الاغترار بالدنيا و متاعها- و قال إنها ظل ممدود إلى أجل معدود- و إنما جعلها كالظل لأنه ساكن في رأي العين- و هو متحرك في الحقيقة لا يزال يتقلص- كما قال تعالى ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً- و هو أشبه شي ء بأحوال الدنيا- . و قال بعض الحكماء أهل الدنيا كركب سير بهم و هم نيام

شرح نهج البلاغه منظوم

فاعتبروا عباد اللّه، و اذكروا اتيك الّتى آباؤكم و اخوانكم بها مرتهنون، و عليها محاسبون، و لعمرى ما تقادمت بكم و لا بهم العهود، و لا خلت فيما بينكم و بينهم الأحقاب و القرون، و ما أنتم اليوم من يّوم كنتم فى اصلابهم ببعيد، وّ اللّه ما أسمعهم الرّسول شيئا الّا و ها أنا ذا اليوم مسمعكموه، و ما أسماعكم اليوم بدون أسماعهم بالأمس، و لا شقّت لهم الأبصار، و لا جعلت لهم الأفئدة فى ذلك الأوان، إلّا و قد اعطيتم مثلها فى هذا الزّمان. و و اللّه ما بصرتم بعدهم شيئا جهلوه، و لا أصفيتم به و حرموه، و لقد نزلت بكم البليّة جآئلا خطامها رخوا بطانها، فلا يغرّنّكم ما أصبح فيه أهل الغرور، فانّما هو ظلّ ممدود الى أجل معدود.

ترجمه

پس بندگان خدا پند گيريد، و بياد آريد پدرها و برادرهاى خود را كه گرفتار، و در گرو چنان اوضاعى بوده، و در فرداى محشر (از گناهان آن روزگار) بازخواست ميشوند، قسم بجان خودم، ميان شما و ايشان (هنوز) روزگارى دراز نگذشته، و سالها و قرنها سپرى نگرديده، و از روزى كه شما در اصلاب آنان بوديد، تا امروز خيلى دور نشده ايد، (پس با اين قرب زمان سبب چيست كه شما بكلّى دوران آنها را فراموش كرده، و آن طوريكه بايد و شايد عامل باحكام دين نيستيد) بخدا سوگند هر چه كه ديروز پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بپدران شما شنوانيد، عين آنرا من امروز بشما شنواننده ام، و نه گوشهاى شما امروز از گوشهاى ديروز آنان پست تر، و نه در آن روزگار بآنان چشمها، و دلهائى داده شده بود، كه مانند آنرا امروز بشما نداده باشند (و باز) بخدا قسم شما امروز بچيزى دانا و بينا نشده و از چيزى بر خوردار نگشته ايد، كه پيشينيان شما آنرا ندانسته، و از آن برخوردار نشده باشند (زمان شما و آنان نزديك، گوينده شما و آنان از نور واحد، و از تمام مزايائى كه آنان برخوردار بودند شما نيز برخوردار، پس اين اهمال و سستى شما در امر دين و جهاد و بكار نبستن دستورات من براى چيست، گويا مى بينم بر اثر پيروى نكردن شما از فرامين آلهيّه) البتّه بلائى بر شما نازل خواهد شد، در حالى كه آن بلا (مانند شتر بختى مست كه عنان از دست ساربانش درگسلاند) مهار و شكم بندش سست است (معاويه و ديگر از بنى اميّه كه بكلّى زمام ديانت را از كف فرو هشته اند، مانند همان شتر ديوانه كه هر كس باو نزديك شود از گزند دندان و آسيب لگدش ايمن نيست بر شما مسلّط شده بخون و مالتان دست خواهند يازيد، پس نبايد دنيائى كه اهل غرور و فريب در آن داخل شده اند شما را بفريبد (و از راه بيرون ببرد) زيرا كه دنيا مانند سايه ايست كه بروى زمين كشيده شده باشد تا مدّت معيّنى و زود زائل خواهد شد.

نظم

  • شما پس بندگان عبرت پذيريدز دوران گذشته پند گيريد
  • بياد آريد دوران پدرهابرادرها و از آن شور و شرها
  • گروگان همان كردار زشتندهمه بسته بدان بندى كه رشتند
  • بجان من قسم كز عهد ايشاننشد تا اين زمان سالى فراوان
  • قرون و روزگارى طى نگرديدبسى در چرخ ماه و خور نچرخيد
  • نباشيد از پدرهاتان پرى دورنباشد رازشان از ديده مستور
  • قسم بر ذات حق خلّاق عالم رسول هاشمى شاه معظّم
  • بآنان نشنوانده چيزى آن روزجز آنكه بشنواند متان من امروز
  • كنون گوش شما چون گوش آنها است نواى من همان صوت و نواها است
  • هر آن چشم و دلى كه حق بآنانبداد اعطا شما را كرد چونان
  • بهر امرى شما گشتيد فائزپدرهاتان همان را گشته حائز
  • همانطورى كه حجّت بر شما طىّشده اكنون بر آنان گشت در دى
  • رسول اللّه از آنان كرده تبليغ رساندم من شما را حكم و يرليغ
  • خلاصه نيست در بين امتيازىبگفتن نيست بيش از اين نيازى
  • مرا چون پيرو احكام و فرمان نگرديد از تقدير يزدان
  • بلائى بر شما زين بعد نازلشود باشد مهيب و سخت هائل
  • چو آن اشتر كه باشد تند و سركش سوارش را دل و جان زان مشوّش
  • مهار و تنگ آن اشتر بود سستبخاك راه راكب افكند چست
  • بدرد و محنتى اين گونه ناچارشما خواهيد گرديدن گرفتار
  • نبايد مال و جاه اهل دنياكند پر چشم و بفريبد شما را
  • كه آنها نيست غير از ظلّ ممدودشود زائل بوقتى زود و معدود
  • چو رخ پنهان كند شمس از ميانهشود سايه بدنبالش روانه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 : وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)" را بیان می کند.
No image

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 : وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 موضوع "وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS