«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين » [1]

آمد محضر پدر بزرگوارش مقدم بر همه بني هاشم «فستأذه أباه فأذن له»[2] اجازه گرفت. امام حسين هم فوري به او اجازه دادند. احساس كردند آماده سفر الي الله است، احساس كردند اين انسان وارسته و بخدا رسيده آماده و محيّا است «فستأذن أباه فأذن له»[3] در عين اينكه با تمام وجود به او اجازه رفتن دادند «اما نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ»[4] يك نگاه به قد و بالاي علي كرد «اللَّهُمَّ اشْهَدْ علي هولاء القوم»[5] اگر كسي بخواهد ببيند چه بر دل امام حسين گذشته همين يك جمله كافي است«فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْه»[6] محاسنش را در دست گرفت دنبال علي حركت كرد. دشمن را لعن و نفرين فرمود. اين امام رحمت چون جا دارد لعن جايي كه بايد لعن كني. لعن نكردن جايز نيست وقتي أشبه الناس به رسول الله را هدف قرار دادند؛ گويا پيغمبر خدا را هدف قرار دادند.

لذا، حضرت آن ها را لعن كرد نفرين كرد. منتظر، كنار خيام طولي نكشيد صداي علي از ميدان آمد لحظه اي بود كه مورد اصابت دشمن قرار گرفته بود دست را به گردن اسب انداخت. نوشتند: اين اسب آموخته چه شد نمي دانم به جايي كه صاحبش را به طرف اردوگاه بياورد به طرف لشکر دشمن برد «فقطعوه بسيوفهم إربا إربا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ»[7] نوشتند: حال امام حسين تغيير كرد به سرعت خودش را رساند بالاي سر علي ولي ديگر كار از كار گذشته بود. وقتي نگاه كرد به پيكر قطعه قطعه شده علي، ديگر نتوانست روي پا بايستد. مقاتل نوشتند: با زانو تا كنار بدن علي آمد «فجلس علي التراب و بكي بكائاً عاليا»[8] ابتدا رو زمين نشست بلند بلند وسط ميدان گريه كرد. سپس جلو آمد سر علي را به دامن گرفت، خون از دهان علي پاك كرد. شايد يك بار ديگر بتواند با پدر حرف بزند. نقل شده، از عمق دل صدا زد «ولدي علي ولدي علي» ولي جواب نشنيد. ديدند: امام حسين خم شد صورت به صورت علي گذاشت «على الدنيا بعدك العفاء»[9] سپه كوفه و شام ايستاده به تماشاي شه و شه زاده شه روي، نعش علي افتاده و همه گفتند: حسين جان داده صدا مي زند، «ولدي علي...» پسرم، پسرم، اي پسر من، پدر پير تو هستم، پدر پير و زمين گير تو هستم. سخني گوي و دلم را خوش كن. تو كه آتش زده اي خاموش كن «السلام علي المقطوع القطيع»[10]

حجة الاسلام والمسلمین میرباقری