بررسی تطبیقی عاشورا

بررسی حوادث تاریخی به شکل های مختلفی صورت می گیرد. یکی از این روش ها نگاه تطبیقی به تاریخ است که می تواند سبب عبرت و پند آموزی انسان باشد، زیرا سنن الهی در تاریخ سنت های واحدی است و همان سنت ها در تاریخ تکرار می شوند. انسان باید دلایل موفقیت و عدم موفقیت افراد را در طول تاریخ بیابد و در شرایط مختلف از این تجربیات بهره ببرد. یکی از دلایل گمراهی انسان دلدادگی های اوست. انسانی که به جای در نظر گرفتن اهداف معصومین(علیهم السلام) به اهداف دنیایی خویش بپردازد نمی تواند سرباز معصومین(علیهم السلام) باشد و آن ها را یاری دهد، بلکه خود باری بر دوش معصومین(علیهم السلام) می گردد. امیرالمومنین(علیه السلام) می فرمایند: «أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَه»[1] من می خواهم با شما دردم را دوا کنم، در حالی که خود شما درد من هستید. مَثل من و شما مثل کسی است که می خواهد تیر را با تیغ دیگری از پای خود بیرون آورد، باید آن تیر را با تیغی بیرون آورد که استقامت دارد و تیر را سالم از پا بیرون بیاورد. اگر تیغ نیز در پا فرو رود و بشکند مشکل جدیدی ایجاد می کند. انسانی که آماده نیست (خصوصاً اگر از طرفداران و پیروان معصومین(علیهم السلام) باشد) تنها برای معصومین(علیهم السلام) ایجاد مشکل می کند.

مخیّر بودن بین بهشت و جهنم

حرّ به امام حسین(علیه السلام) عرض کرد: من گمان نمی کردم کار این جمعیت با شما به اینجا بکشد و هم اکنون من خود را بین بهشت و جهنم مخیر می بینم و بهشت را انتخاب می کنم. آیا تردید بین بهشت و جهنم تنها در محدوده ی قتل و شهادت امام حسین(علیه السلام) و فرزندان ایشان وجود دارد؟ یا این تردید در کوچک ترین رفتارهای انسان نیز وجود دارد؟

امیرالمومنین(علیه السلام) می فرمایند: «شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّار»[2] کسی که بهشت و جهنم را پیش رو می بیند، در هر نگاه و حرکتش خود را بین بهشت و جهنم مخیر می بیند. از اولین قدم، مسئله ی بهشت و جهنم مطرح است و ایمان و کفر یکباره در انسان حاصل نمی گردد، بلکه به صورت تدریجی ایجاد می شود. از بین رفتن ایمان نشانه ی کفران نعمت است. انسان در آخرت بین رضایت خداوند و لذت نفس مخیر می شود. اگر انسان در دنیا از لذت ها نگذرد، در راه خداوند نیز نمی تواند گذشت نماید. انسانی که حاضر نیست حق واجبی (خمس و زکات) را که خداوند در مال او قرار داده ادا کند، نمی تواند در راه خدا از جانش بگذرد و به مقام رفیع شهادت دست یابد. کسانی که امام حسین(علیه السلام) را به شهادت رساندند، نمی توانستند از لذت نوشیدن جرعه ای آب بگذرند و این لذت ها به تدریج آنان را تا طمع مُلک ری پیش برد.

در صدر اسلام کسانی که تقاضای جهاد داشتند خود را مهیا نکرده بودند و زمانی که جهاد بر آنان واجب شد به جای توکل و اعتماد به خداوند از دشمن می ترسیدند؛ «یخشون الناس...یدالله هو فوق خشیتهم» و حاضر نشدند به میدان جنگ بروند. انسان باید گناهان کوچک خود رابه حساب آورد و نگذارد کار به مرحله ی نهایی برسد و آنگاه بگوید بین بهشت و جهنم مخیر هستم. امیدی به بازگشت انسان نیست. انسانی که از لذت های کوچک نمی گذرد چگونه می تواند از لذت های بزرگتر بگذرد؟ روایت شده که هیچ گناهی را کوچک نشمارید و نگویید این گناه مهم نیست و من این گناه را انجام می دهم و گناهان کوچکتر را ترک می نمایم. در بین لشکریان عمر سعد عده ی معدودی توانستند لشکر را ترک کنند. همه در تردید ماندند و یا کارشان به جایی رسید که تدریجاً در شهادت امام حسین(علیه السلام) شریک شدند. انسان می تواند به سنجشی برسد که بهشت و جهنم را ببیند و بهشت را انتخاب نماید و به آزادی دست یابد.

حرّ توانست با یک سنجش قوی به سوی امام حسین(علیه السلام) بیاید و بهشت را به دست آورد. در هیچ زمانی انسان نباید از رحمت الهی ناامید شود، مانند حرّ که راه را بر امام حسین(علیه السلام) بسته بود، اما امام او را پذیرفت. آخرین جمله ی اذن دخول این است: «فأذن لي يا مولاي في الدخول أفضل ما أذنت لأحد من أوليائک» [3]اجازه دهید ورود من به آستان شما به گونه ای باشد که بهترین اولیای خدا در آن حالات بر شما وارد می شوند؛ حالت معرفت، خشوع، خضوع و ادب. «وان لم یکن اهلا لذالک» اگرچه خود را لایق نمی بینم که در صف اولیای شما باشم، اما از کرم شما دور نیست که مرا نیز مثل آنان تکریم نمایید. «اقربهم منزلتا منک...»

بندگی و آزادگی در برابر خدا

در مناجات هفتم از مناجات پانزده گانه ی امام سجاد(علیه السلام) آمده است: خداوندا، مرا از برگزیدگان و اخیار خودت قرار ده «والحقنی بالصالحین من اخیار» مرا به جمع صالحین و اخیار ملحق کن. در مورد حضرت ابراهیم(علیه السلام) آمده که فرمود: خداوندا! مرا به صالحین و نیکان خود ملحق نما. امید سبب رهایی از اسارت ها می گردد و بندگی پس از این آزادگی شکل می گیرد. «و من یکفر بطاغوت و یومن بالله»[4] کفر به طاغوت مقدمه ی ایمان و توجه و عبودیت است. انسانی که اسیر و بنده ی هزاران دلبستگی است نمی تواند بنده ی خداوند متعال باشد. «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِه»[5] حضرت می فرمایند: کسی که دشمن ما را دوست بدارد نمی تواند ما را دوست داشته باشد. خداوند به انسان دو قلب نداده که با یک قلب ما را دوست داشته باشد و با دیگری دشمن را دوست بدارد. قلبی که در مقابل کسی غیر از خداوند متعال خضوع دارد نمی تواند در مقابل خداوند متعال خاضع باشد.

رهایی و آزادی این نیست که انسان از همه چیز آزاد باشد، بلکه انسان باید بنده باشد و بنده وار در این عالم زندگی نماید. در کنار امید، خطری انسان را تهدید می کند و آن این است که انسان فرصت محاسبه را به دست نیاورد. در بین لشکریانی که به کربلا آمده بودند عده ی کمی به این سنجش رسیدند و بهشت را انتخاب کردند. گاهی اوقات لذت ها انسان را وادار می نماید که به سمت خود برود؛ یعنی در عین درک، به آزادی نمی رسد و بر روی یقین خویش پا می گذارد. انسان نباید از کار خود نا امید باشد، بلکه باید به الطاف خداوند و معصومین(علیهم السلام) امیدوار باشد. در کتاب کافی آمده است: شما برای رسیدن به بهشت و مقامات و نعمت ها و قرب خدا به عمل خود امید نداشته باشید.

خضوع، عامل نزدیکی به خدا

بهترینِ حالات ما شکستگی و خضوع در برابر خداوند متعال است. ریاضت ها، زحمت ها و علم ما دستمان را نمی گیرند. ریاضت ما به اندازه ی خودمان است و محصول ما بزرگتر از خود ماست و آن قرب به خداوند متعال است. عمل انسان به اندازه ی خود اوست و نمی تواند انسان را به خداوند برساند. انسان باید به حالت خضوع و شکستگی خویش امیدوار باشد. یک غرور و صفت نابه جا ممکن است اثر تمامی اعمال انسان را از بین ببرد و او را به زمین بزند. در روایات آمده گناهی که شیطان را زمین گیر کرد کبر در برابر خداوند متعال و ولیّ معصوم(علیهم السلام) خداوند بود.

نقل شده ابلیس معلم ملائکه بوده، اما با این خطا از درگاه الهی رانده شد. بنابراین نمی توان به عمل، امید داشت. مهمترین کالای ما نزد خداوند متعال گریه و زاری و شکستگی است. شکستگی می تواند انسان را به وصال برساند. شکستگی نباید با غرور همراه شود و انسان نباید شکستگی خود را به نمایش بگذارد و برای آن طلب مزد نماید. شکسته حال کسی است که خود را مجرم می بیند و نمی گوید من کاری کرده ام، بلکه می گوید من کاری نکرده ام و بد کرده ام. اجر حالت شکستگی از عبادت بیشتر است. معصیتی که انسان را بشکند بهتر از عبادتی است که انسان را مغرور کند؛ زیرا اگر گناه، انسان را بشکند دست او را می گیرند، اما انسان مغرور را زجر می دهند. در دعای وداع با ماه رمضان حضرت به خدا عرض می کند: «واجرنا...» خدایا مرا برای کوتاهی هایم مزد بده، کوتاهی و تفریط در ماه رمضان یعنی انسان از فرصتی که خداوند برای پاک شدن در اختیار او قرار داده استفاده نکند. ماه خالص شدن و پاک شدن از عناوین ماه رمضان است.

شکستگی حرّ بن یزید ریاحی

توبه حالت شکستگی در برابر خداوند متعال است. اولین اثر توبه این است که خداوند متعال گناه انسان را از خاطره ی دیگران و خود او پاک می کند و دیگر کسی به یاد نمی آورد که او اهل معصیت بوده است؛ سپس در اثر این شکسته حالی خداوند متعال گناه را به عبادت تبدیل می کند «یبدل السیئات بالحسنات». شکستگی حرّ او را به مقام سایر شهدا رسانده است. حرّ کمی دور از جوار حضرت آرمیده، اما باب الورود امام حسین(علیه السلام) است و در هنگام ورود و خروج به حرم امام حسین(علیه السلام) از کنار قبر او می گذرند. حرّ پس از شکستگی اولین کسی بود که به شهادت رسید و این نشان از عظمت اقدام او دارد، زیرا امام حسین(علیه السلام) به سادگی کسی را نمی پذیرفتند. وقتی امام به یارانش فرمود دشمن باشما کاری ندارد، دست زنان و فرزندانتان را بگیرید و بروید و به آن ها برسید یاران امام مضطرب و نگران بودند که مبادا امام ما را نخواهد.

مردم ژاپن برای خود سه خانه دارند؛ خانه ای که در آن زندگی می کنند، کارخانه ای که در آن کار می کنند و کشورشان؛ یعنی در همه ی کارها علاوه بر منفعت شخصی منفعت کشورشان را نیز در نظر می گیرند. حال باید دید ما چقدر در کارهایمان منافع ولیّ خدا را در نظر می گیریم؟ انسان نباید با کارهایش سبب تضعیف ولیّ خدا گردد. حضرت می فرمودند: مایه ی ننگ ما نباشید، مایه ی زینت ما باشید. اگر انسان عده ای را از ولیّ خدا دور کرده باشد شکسته حالی او را نجات می دهد.

ذکر مصیبت

  1. ای جان شیرین حیدر کرار یا حسینای یاد گار احمد مختار یا حسین
  2. این سان شدم حقیر و گرفتار یا حسینمن مسلمم سفیر تو بر کوفیان دون
  3. مولا نیا به کوفه که از این کوفیان کسی بر عهد خویش وفادار نیست یا حسین
  4. مسلم می گوید: حسین جان! من از هیچ چیز نگران نیستم، تنها از این نگرانم که در ماموریت خود موفق نبودم، ای کاش نامه نمی نوشتم و تو را به کوفه دعوت نمی کردم.

  5. نیا به کوفه که از این کوفیان کسی بر عهد خویش وفادار نیست یا حسین
  6. آن دست ها که جانب مسلم دراز شد از بهر بیعت با مسلم یا حسین
  7. روزی نرفته بود که بر کف گرفته سنگبر من زنند از در و دیوار یا حسین
  8. ز آن وعده ها و دعوت ایشان نیافتم دیگر به غیر حیله و آزار یا حسین
  9. در روز روشنم همه گشتند یار لیکیک یاورم نماند شب تار یا حسین

مسلم از خانه ی هانی خارج شد. مردم را به مبارزه دعوت کرد، چهار هزار نفر از آن هفده هزار نفر آمدند. اما تهدیدها و تطمیع ها و لذت ها آنان را از مسلم جدا نمود. پس از نماز مغرب از مسجد بیرون آمد، در کوفه تنهای تنها مانده بود. حال مسلم به کجا برود؟ کوفه بماند، دستگیرش کنند؛ به خانه ی هانی برود؟ خانه ی هانی در محاصره است. مسلم در کوچه ها سرگردان بود تا اینکه بانویی او را مهمان نمود، شب را در خانه ی او به سر برد، اما هنوز صبح نشده بود که دید در محاصره ی دشمن قرارگرفته، از خانه بیرون آمد و شروع به مبارزه کرد تا میزبانش از آسیب دشمن در امان بماند. به گونه ای جنگید که برای دستگیری او چاره ای نداشتند جز اینکه سر راهش کمین بگذارند و به این وسیله دستگیرش کنند. او را به دار الاماره آوردند. مسلم تشنه بود و طلب آب کرد، آب را به دهان نزدیک نمود، اما آب خون آلود شد و برای بار دوم و سوم همین امر تکرار شد. مسلم فهمید باید تشنه از این جهان برود و با خود فرمود: اگر آب روزی تو می بود چنین نمی شد. آری، سفیر حسین(علیه السلام) باید مانند امام خویش باشد. تشنه لب وارد شد و با کمال شهامت به ابن زیاد سلام نکرد. گفتند: چرا به امیر سلام نمی کنی؟ فرمود: او امیر شماست و امیر من نیست. امیر من امام حسین(علیه السلام) است. وقتی بالای بام رفت بر امام حسین(علیه السلام) سلام کرد و مانند امام حسین(علیه السلام) سر از بدنش جدا کردند و بدنش را از بالای بام در کوچه ها انداختند.

ای وای کامم ز آب خشک و به خون لبم تر استجسمم ز تیغ و نیزه به دو صد پاره یا حسین

حجةالاسلام والمسلمین میرباقری