• امان از دل زینب که خون شد دل زینب

می دانید مصائب حضرت زینب دل امام زمان را خیلی سوزانده است و می سوزاند. آقا می فرماید: من بیش از همه برای عمه ام حضرت زینب گریه می کنم. کسی می گفت: که در محل ما کسی بود که تعزیه می خواند. شمر می شد و نقش شمر را بازی می کرد. به کربلا برای زیارت امام حسین رفت در کربلا امام حسین را خواب دید، امام حسین فرمود: که تعزیه برایم به پا کن. گفت: آقا من در محضر شما خجالت می کشم. حضرت فرمودند: من به تو می گویم. گفت: من قیافه شمر را گرفتم و جلو آمدم، می گفتم من علی اکبر تو را می کشم آقا منقلب می شدند، من علی اصغر شمار را می کشم من چنین می کنم، آقا منقلب می شدند. یک جایی بود که آقا طاقت نیاورد، آنجایی که گفتم: زینب تو را اسیر می کنم، گفت: آقا دست به سر مبارکش گذاشت و گفت: دیگر این یکی را طاقت ندارم. خیلی سخت بود آقا اباعبدالله اسارت زینب را بشنود.

پدر شهیدی گفت: من پدر سه شهیدم ولی حاج آقا، مادر فرزندانم اینقدر برای شهدا گریه می کنند که یک سرّی را جرأت نکردم برای مادرشان بگویم. گفتم: چه سرّی است؟ گفت: وقتی که یکی از بچه هایم را آوردند سر در بدن نداشت هنوز به مادرش نمی توانم بگویم اگر بگویم دق می کند. متوجهی چه می گویم امان از دل زینب، زینبی که طاقت ندارد آفتاب به بدن برادرش بتابد و ناله برادرش را بشنود. چه گذشت بر زینب؟ کنار قتلگاه آمد و دید بدن برادر قطعه قطعه شده و سر در بدن ندارد.آن چنان ناله زد که دشمن هم به گریه افتاد. بی بی سکینه آمد و صدا زد عمه جان این بدن کیست؟ این بدن که زیر سم اسب ها مانده کیست؟

حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد