خدایا، به حقیقت و حرمت انبیا و آبروی ائمۀ طاهرین(علیه السلام) قسم، ما و زن و بچه های ما و نسل ما را از هر حرامی در پناهت حفظ فرما. این طور که نقل می کنند و در کتاب ها آمده، در قدیمی ترین کتاب ها. من پارسال پیدا کردم که دختر کم سن و سالی در خرابۀ شام شدید بهانۀ پدر گرفت. دختر با عاطفه است ولی در سن سه سالگی یا حالا مقداری بیشتر، آن هم دختری که دائم آغوش محبت و لطف و نوازش بابا را دیده بود. آرام کردن او از آن گریه و بهانه و ناله خیلی کار سختی بود. به نظر می آمد که در خانواده های ما هم همین طور است. بچه ای که یک مرتبه به گریۀ شدید می افتد، همه دلشان می سوزد و هر کسی می دود و به شکلی می خواهد آرامش کند. آنجا هم همین طور بود. آن ها هم زندگیشان زندگی طبیعی بود. حضرت زین العابدین(علیه السلام) آمد این بچه را بغل گرفت. در خرابه راهش برد، آرام نگرفت؛ می گفت: من بابایم را می خواهم، حق داشت. ام کلثوم بغلش گرفت. مقداری راهش برد، بازهم گریه می کرد و می گفت من بابایم را می خواهم. خواهر با محبتش سکینه آمد بغلش گرفت، گفت من بابایم را می خواهم. بالاخره عمۀ مکرمه اش زینب کبری(سلام الله علیها) آمد. هیچکدام نتوانستند او را آرام کنند تا به ناچار سر بریدۀ بابایش را برایش آوردند. چشمش که به سر بریدۀ بابا افتاد، گفت بابا کدام ظالمی مرا در این کم سن و سالی به یتیمی نشاند. بابا گلوی تو را کدام ظالمی برید. محاسن تو را کدام ستمگر به خون سرت خضاب کرد.

  • خرم آن روز کزین منزل ویران برومبه هوای سر کویت بزنم بال و پری
  • آنقدر حلقه زنم بر در درگاه خداتا به روی دلم از غیب گشایند دری

«بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمین».

حجةالاسلام و المسلمین انصاریان