قال الله تبارک و تعالي: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِين. وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيم.[1]

مقدمه

يکي از واژه هايي که در قرآن کريم زياد آمده است و ما هر روز در نماز حداقل ده بار او را از خدا مي طلبيم، واژه و کلمة صراط مستقيم است. در ابتدا عرايضي را در ارتباط با اين کلمه تقديم شما مي کنم، سپس حوادث و وقايع مربوط به عاشورا، را بيان مي کنم.

معناي صراط

صراط مستقيم به معناي راه و طريق استوار است. اين کلمه در هيچ جاي قرآن کريم به صورت جمع نيامده، همه جا «صراط» مفرد آمده است، مثل کلمة «نور»، که در هيچ جاي قرآن به صورت جمع نيامده و در همه جا مفرد است. ما حداقل روزي ده بار در نمازهاي واجب از خدا مي خواهيم: «اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيم»، که معنايش اين است: «أدِمْ لَنَا تَوْفِيقَکَ الَّذي أطَعْناکَ فِي مَاضي أيّامِنا حَتّي نُظيعَکَ کَذَلِکَ فِي مُسْتَقْبَلِ أعْمَارِنا»[2]؛ يعني خداوندا، توفيقاتي که در گذشته بر ما ارزاني داشتي و به برکت آن تو را اطاعت کرديم همچنان ادامه ده تا در آيندة عمرمان نيز تو را اطاعت کنيم. زماني کسي چيزي ندارد و آن را تقاضا مي کند اما گاهي کسي آن را دارد و از خداوند تقاضاي استمرار و ماندن آن را مي کند. اتفاقاً مي فرمايد: اگر مي خواهيد شيطان را پيدا کنيد بايد آن را کنار صراط مستقيم پيدا کنيد. چون همين جا سراغ مؤمنان مي آيد، کسي که از جاده بيرون رفته ديگر نياز نيست، شيطان بيايد با او چه کند؟ شيطان مي گويد: «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيم»[3] من در همين صراط مستقيم مي آيم مي نشينم، من در نماز سراغت مي آيم، موقع قرآن خواندن سراغت مي آيم، در عزاداري سراغت مي آيم، من از طريق همين صراط مستقيم سعي مي کنم انسان هاي متدين را به انحراف بکشم.

معاني صراط مستقيم

سئوال: صراط مستقيم يعني چه؟ اين کلمه شايد بيش از ده مصداق در آيات و روايت دارد، من سه مورد را عرض مي کنم و نتيجه مي گيرم.

1- عبادت و اطاعت همراه با معرفت خداوند

يک معناي صراط مستقيم در سورة يس آمده است: «وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيم»[4]؛ خدا مي فرمايد: مرا عبادت کنيد همراه با معرفت و شناخت، اگر اطاعت مرا بکنيد اين صراط مستقيم است. پس يک معناي «راه مستقيم» عبادت و بندگي خداست، يعني اطاعت غير خدا را ننمودن و راه معصيت خدا را نپيمودن. ما از ائمة معصومين اطاعت مي کنيم؛ چون اين همان اطاعت خداست. اما در يک جايي کسي فرماني به انسان مي دهد که اين با فرمان خدا منافات دارد، حتي فرض کنيد پدر به فرزند مي گويد: برو دم در بگو پدرم نيست، يعني دروغ بگو. اين دروغ گفتن امري خلاف فرمان خدا است، دروغ گفتن اطاعتي خلاف اطاعت خدا است.

مثلاً رفيقي داري که مي گويد: بيا اين جا اين دروغ را بگو تا اين وام را به من بدهند. اين امري خلاف فرمان خدا است، خدا مي گويد دروغ نگو. اين جا اگر مصالح شخصي و رفاقتي را مقدّم کردي، اين يعني خروج از صراط مستقيم. يک معناي صراط مستقيم اين است که همه جا از خدا اطاعت کني و هر کجا تعارض پيدا کرد آن تعارض را کنار بگذاري، و آنچه را که تنافي پيدا کرد کنار بگذاري. اميرمؤمنان فرمود: «بئس الرجل من باع دينه بدنيا غيره»[5]؛ بدبخت ترين مردم کسي است که دينش را بخاطر دنياي ديگران بفروشد؛ عمروعاص دينش را بخاطر دنياي معاويه فروخت، عمرسعد دينش را بخاطر دنياي ابن زياد و يزيد فروخت، خولي دينش را به خاطر دنياي سردمداران بني اميه فروخت. من دروغ بگويم که کار شما راه بيفتد، من ربا بگيرم که کار شما راه بيفتد، من پارتي بازي کنم که کار شما جلو بيفتد، اين يعني خروج از صراط مستقيم.

عالم نماي دين فروش

امام علي ابن الحسين عليه السلام بعد از قضاياي کربلا وقتي اسرا را به شام آورده بودند در مسجد شام نشسته بود، يک خطيب بي دين که دينش را به دنيا فروخته بود، داشت بالاي منبر صحبت مي کرد آن هم به نفع يزيد که: بله، يزيد را خدا پيروز کرد و چنين شد و چنان شد. خيلي شلوغ کرده بود، امام بلند شد، فرمود: «وَيْلَکَ أيُّها الخَطاب»؛ اي آقايي که داري سخنراني مي کني، «اشْتَرَيتَ مَرضاه المَخْلوقين بِسَخَطِ الخالِقِ»[6] تو حاضري خوشحالي و رضايت يزيد را با ناراحتي خدا عوض کني؟ تو حاضري خدا از تو به خاطر خوش آمدن اين حاکمان غضبناک شود؟ و اين بدبختي است که يک کسي حاضر شود اين گونه خودش را به خطر اندازد.

2- اعتدال و ميانه روي

يکي ديگر از معاني «صراط مستقيم»، اعتدال است؛ يعني نه افراط و نه تفريط. گفته اند مواظب باشيد بيماري وسواس نگيريد، نگفته اند بي مبالاتي، هر دو خطرناک است. پيغمبر خدا از کنار قبري در قبرستان عبور مي کرد، فرمود: اين فرد دارد عذاب مي شود، يک قبر هم آن طرف بود، فرمود: او هم دارد عذاب مي شود. سئوال کردند: يا رسول الله، اين چرا و آن چرا؟ فرمود: اين فرد سخن چين بود، و آن فرد «لا يَستَبرَأ مِنَ البَول»؛ به نجاست و طهارت اهميت نمي داد، بي مبالات بود. پس هر دو غلط است.

پرهيز از وسواس

عبدالله بن سنان خدمت امام صادق عليه السلام آمد و گفت: آقا، همساية ما وسواس دارد، خيلي آب مي ريزد – خيلي دقت کنيد- حضرت فرمود: «يُطيعُ الشيطان»[7]؛ او مريد شيطان است. نفرمود: انسان خوبي است، آن قدر مي خواهد بندگي خدا را بکند که وسواس به خرج مي دهد، فرمود: انسانس وسواسي بندة خدا نيست، او اطاعت شيطان را مي کند، اين فرهنگ ائمة ماست. از يک طرف وسواس بد است، از طرف ديگر بي مبالاتي هم بد است، اهميت ندادن به طهارت و نجس بودن هم بد است؛ لذا بايد اعتدال را رعايت کرد. اين که فرمود يک معناي صراط مستقيم اعتدال است همين است.

پرهيز از اسراف در انفاق

اعتدال در مسايل اقتصادي؛ قرآن مي گويد: آن قدر مالت را به ديگران نبخش که خودت فقير شوي، آن قدر هم ممسک نباش که به کسي کمک نکني؛ «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا»[8] نه اسراف نه اقتار. قرآن مي گويد: بنده هاي خوب خدا کساني هستند که وقتي انفاق مي کنند اسراف نمي کنند. اگر پانصد تومان دارد، چهار صد و نود تومانش را نمي دهد که ده تومان در جيبش بماند و خودش محتاج شود شخصي پيش پيغمبر آمد و گفت: يا رسول الله، پانصد درخت خرماداشتم همه را به فقرا دادم. حضرت فرمود: کار بدي کردي. فکر مي کرد الان حضرت او را تشويق مي کند، اما فرمود: کار بدي کردي. آيه نازل شد: «وَآتُواْ حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ؛ بايد از آن جايي که مي چينيد به اندازة حق فقرا به آنها بدهيد «ولا تُسرِفوا»[9]؛ حتي در انفاق اسراف نکنيد. روايت داريم به پيغمبر خبر دادند شخصي از دنيا رفته هر چه مال داشته، آن را به فقرا داده است، حضرت فرمود: مگر زن و بچه نداشته است؟ گفتند: بله، زن و بچه داشته است. فرمود: اگر خبر مي شدم نمي گذاشتم او را در قبرستان مسلمان ها دفن کنيد. اگر خودش خانواده داشته، چرا قبل از مرگش همه را بخشيده، بايد براي اين ها باقي مي گذاشت.[10] اين يعني اسراف در انفاق. از آن طرف اقتار هم بد است.

اهميت انفاق در زندگي

شخصي مُرد، انبار خرما داشت. وصيت کرد که رسول خدا اين خرماها را برايش صدقه بدهد. حضرت هم همه را صدقه داد، روز آخر که همة خرماها را صدقه داده بود وارد انبار شد ديد يک عدد خرما روي زمين افتاده، فرمود: اگر اين دانة خرما را با دست خودش صدقه مي داد، بهتر از اين انباري بود که بعد از مرگش من برايش صدقه دادم. تا مي توانيد براي امام حسين عليه السلام خرج کنيد. تا داريد به فقرا برسيد، معلوم نيست بعداً براي ما خرج کنند، معلوم نيست بعداً اين پولها را بدهند. در روايت داريم بعضي ها فرداي قيامت نگاه مي کنند مي بينند رشد فرزندان و خاندانشان از آنها بيشتر است، آنها دارند وارد بهشت مي شوند و مقامشان عالي است، مي پرسند: شما چگونه به اين مقام رسيديد مي گويند با اموالي که شما براي ما گذاشتيد، ما آنها را در مسير درس براي خودمان خرج کرديم، و توانستيم به اين رشد برسيم. اين ها تأسف مي خورند که چرا خود ما نتوانستيم از مالمان در مسير صحيح استفاده کنيم؟

روش ائمه و بزرگان در بيان مفاهيم براي عوام

امام صادق عليه السلام اين آيه را براي اسراف در انفاق قرائت نمود: «الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا»[11]؛ انفاق که مي کنيداسراف نکنيد، بخل هم نداشته باشيد. ائمة ما با زبان عامه صحبت مي کردند، ثقيل صحبت کردن خيلي هنر نيست، بايد به گونه اي صحبت کنيد که همه بفهمند و متوجه شوند. پيامبر فرمود: «إنّا مَعَاشِرَ الأنبياءِ أمرنَا أنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلي قَدْرِ عُقُولِهِمْ»[12] هنر پيغمبر اين بود که بالاترين معاني را با ساده ترين الفاظ بيان مي کرد. امام رضوان الله تعالي عليه وقتي صحبت مي کرد، وقتي تحليل مي کرد وقتي کاپيتولاسيون و مسائل سياسي را تحليل مي کرد کشاورز متوجه مي شد، نانوا هم متوجه مي شد، استاد دانشگاه هم متوجه مي شد. با الفاظ بازي کردن هنر نيست، بايد مطلب را به گونه اي گفت که مردم متوجه شوند. امام صادق دست مبارکش را زير سنگ ريزه ها برد و بالا آورد طوري که همة آنها ريخت، فرمود: خوب اين يک. باز دوباره دستش را زير سنگ ريزه ها برد و بالا آورد، مشتش را بست به گونه اي که هيچ نريخت، گفت: اين هم دو. در مرحلة سوم دستش را بالا آورد انگشتانش را باز کرد تعدادي از سنگ ريزه ها ريختند، بعد حضرت فرمود: معناي آية « الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا»، اين است. اسراف در انفاق آن اولي است هر چه داري بدهي تا دست خودت خالي شود، بخل در انفاق دومي است؛ چنان سفت بگيري که کسي نتواند استفاده کند. اعتدال سومي است، انگشتان را باز کرده بود هم ريخت و هم ماند.[13]

پس اعتدال در اقتصاد، اعتدال در اعتقاد و اعتدال در عبادت يک معناي صراط مستقيم است.

3- ائمه

اما معناي ديگر صراط مستقيم، امام معصوم است. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «أنا الصّراط المستقيم»[14] در زيارت جامعة کبيره مي خوانيد: «أنتُم الصّراط الاقوم»[15] اگر بخواهيد راه مستقيم را بشناسيد بايد اهل بيت را بشناسيد. وقتي امام حسين عليه السلام به طرف عراق مي رفت، آقايي به نام بشربن غالب اسدي کوفي پيش حضرت آمد. و حضرت از او دربارة مردم عراق پرسيد، گفت: «القلوب معک و السيوف مع بني اميه»؛ دل هايشان با شماست، امام شمشيرهايشان با بني اميه. امام حسين فرمود: «صدَقَ أخُو بَني أسَدٍ أنَّ الله يَفْعَلُ ما يَشاءُ وَ يَحْکُمُ ما يُريد»؛ راست گفتي برادر اسدي که خدا هر چه بخواهد مي کند و به آنچه ارادة او است حکم خواهد نمود.[16] البته امام حرفش را مي زد و نکته را مي گفت اما آنها يا درک نمي کردند يا خودشان را به آن راه مي زدند.

حضرت به خيلي ها مانند عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، عبدالله بن مطيع، عبيدالله حر جعفي به طور صريح، مستقيم و غيرمستقيم گفت که بايد دنبال من بيايد، ولي نمي آمدند. خيلي ها کم توفيق بودند، بالاخره بحث کشته شدن و جا دادن بود، هر کسي در اين ميدان نمي ايستد، قرآن مي فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»[17]؛ فرداي قيامت هر ملتي با رهبرش به صحراي محشر مي آيد و هر ملتي با امام و پيشوايش مي آيد.

حضور هميشگي امام در عالم

در مکه يا مدينه با يکي از آقاياني که بحث مي کرد گفتم: شما اين آيه را معنا کنيد: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»، الان امام شما کيست؟ قرآن مي فرمايد: هر امتي يک امام و پيشوا دارد. اگر از ما سئوال کنند مي گوييم امام ما حجّه بن الحسن ارواحنا فداء است که در پس پردة غيبت است و ظهور مي کند. قبل از او حضرت عسگري امام بوده است. از ابتداي روي زمين امام و معصوم بوده است. حتي روزي که دو نفر روي کره زمين بوده اند يکي از آنها معصوم و امام بوده و آن آدم ابوالبشر پيغمبر بود. اگر قرار شود روزي هم روي زمين هيچ کس نباشد جز دو نفر، يکي از آنها امام است، اين اعتقاد ماست. گفتم الان امام شما کيست؟ اصلاً تو اين آيه را معنا کن: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» مقداري تأمل کرد و گفت: باشد براي بعد، بايد معناي امام را نگاه کنم ببينم معنايش چيست؟ شايد معنايش پيغمبر باشد، خلاصه شانه خالي کرد و از بحث گريخت.

ضرورت و اهميت وجود رهبر و پيشوا

پيامبر در تفسير اين آيه فرمود: هر گروهي با پيشوايش محشور مي شود، «يُدعي کُلُّ قَومٍ بِإمامِ زَمانِهِمْ وَکِتابِ اللهِ وَسُنَّهِ نبيِّهِمْ»[18] عده اي با امام و پيشوايي که دعوت به هدايت مي کند؛ امام نور محشور مي شوند و عده اي با امام نار. جامعة بي پيشوا نمي شود حتي، جامعه و جبهة کفر، پيشوا مي خواهد. پيغمبر مي فرمايد: اگر سه نفر در يک جا باشند، بايد يکي از آنها مسئول باشد. در يک سفر بايد يک نفر تصميم گيرنده باشد، فرمود: بعضي از پيشوايان، مردم را به هدايت دعوت مي کنند و بعضي ها به گمراهي. يک معناي صراط مستقيم که در روايت داريم هر کس صراط مستقيم را بشناسد از صراط باريک قيامت عبور مي کند و معطل نمي شود، امام معصوم و حجت خداست. امروز در واقع روز شهادت شخصيتي است که مصداق صراط مستقيم الهي بود، يعني آن کساني که مي گفتند: «اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيم»، در واقع امروز شاهد شهادت شخصيتي بودند که مصداق اين آية شريفه بود. بنابراين يک معناي صراط مستقيم اين است که انسان امام و حجت خدا را بشناسد، و در مسير او حرکت کند. البته اين عبارت مصداق هاي ديگري هم دارد اما من به همين سه معنايي که «عبادت» و «اعتدال» و «امام معصوم» است اکتفا مي کنم. لذا يکي از عمده ترين درس هاي عاشورا امام شناسي است که يکي از معاني صراط مستقيم است.

خدايا! توفيق شناخت ائمه را به همة ما عنايت بفرما.


[1] . يس، 60 – 61.

[2] بحارالانوار، ج 89، ص 252؛ تفسير نمونه، ج 1، ص 48.

[3] . اعراف، 16.

[4] . يس، 61.

[5] . غررالحکم، ح 2221.

[6] . بحارالانوار، ج 45، ص 137؛ مثير الاحزان، ص 102؛ اللهوف، ص 186.

[7] . الکافي، ج 1، ص 137؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 63.

[8] . فرقان، 67.

[9] . انعام، 141.

[10] . داستان راستان، ج 1، ص 40.

[11] . فرقان، 67.

[12] . الکافي، ج 1، ص 23؛ بحارالانوار، ج 1، ص 85؛ تحف العقول، ص 37.

[13] . الکافي، ج 4، ص 54؛ وسائل الشيعه، ج 21، ص 559؛ تفسير نمونه، ج 15، ص 151.

[14] . غيبه النعماني، ص 165؛ الفضائل، ج 1، ص 1.

[15] . من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 613؛ التهذيب، ج 6، ص 97.

[16] . بحارالانوار، ج 44، ص 367؛ اللهوف، ص 66؛ شاگردان مکتب ائمه، ج 1، ص 150.

[17] . اسراء، 71.

[18] . بحارالانوار، ج 8، ص 10؛ کشف الغمه، ج 2، ص 269؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 33.