سخنران استاد فرحزاد

موسى و قارون

شبيه اين درباره قارون هم آمده است. قارون از خويشان حضرت موسى بود. ابتداى امر اهل مسجد و مردى مؤمن و درستكار بود. انسان وقتى به پول و مقام برسد، نبايد خودش را گم كند. اين خيلى مهم است. آدم وقتى پول ندارد، هميشه مى گويد خدا ! اما وقتى چيزى پيدا كرد، سركش مى شود.

قارون هم به پول و ثروت رسيد و منكر زكات شد. با حضرت موسى درگير شد و به يك زن فاحشه پول داد و گفت: بين مردم شهادت بده كه موسى با من رابطه نامشروع داشته است. حضرت موسى از بنى اسرائيل بسيار آزار ديد. تهمت هاى بدى به او زدند. با هارون در سفر بود. هارون در مسافرت از دنيا رفت. به او تهمت زدند كه موسى ترسيده است هارون جاى او را بگيرد، به همين دليل او را كشته است. خلاصه قارون تهمت ناروايى به حضرت موسى زد. حضرت موسى غضب كرد و به زمين فرمان داد او را بگير.

غضب موسى

حضرت موسى شديد الغضب بود. وقتى غضب مى كرد كسى نمى توانست جلوى او را بگيرد. در قرآن هم آمده است: وقتى كه ديد امت او گوساله پرست شده اند، يقه هارون را گرفت و كشيد.[1] اما هارون حليم و ليّن و نرم بوده است. خداوند او را كنار موسى گذارده بود. البته هر كدام از پيامبران يك رنگ و بويى دارند. خدا آن گونه درستش كرده بود. يك مشت به آن قبطى زد و او را كشت. «فَوَكَزَهُ موسى فَقَضى عَلَيه».[2]

موسى بر سر سفره فرعون

بازوان موسى بسيار قوى بود. در خانه فرعون غذاهاى مقوى خورده بود. در دامن فرعون هم بزرگ شده بود؛ در خانه فرعون و سر سفره فرعون. اين خيلى عجيب است كه پيامبر اولواالعزم در خانه اول طاغوت بزرگ مى شود و از سفره او تغذيه مى كند. فرعونى كه خون مردم را در شيشه مى كرد! اين يعنى اگر خدا بخواهد، هيچ چيز شرط هيچ چيزى نيست. فقط خدا بايد بخواهد. موساى كليم اللّه در دامان فرعون تربيت مى شود. آسيه بنت مزاحم در خانه فرعون زندگى مى كند. اگر خدا نخواهد عموى امام زمان، برادر امام و فرزند امام، جعفر كذاب مى شود. جعفر كذاب هم در خانه امام بزرگ مى شود. تا خدا چه بخواهد. خدا بايد كمك كند.

يعنى اگر خدا بخواهد در هر شرايطى ـ در خانه فرعون هم كه باشد ـ موساى كليم اللّه درست مى شود و اگر نخواهد در خانه بهترين شخصيت عالم هم كه باشد فايده اى ندارد. عايشه تنش به تن پيغمبر خورده است. همخواب پيامبر خدا بوده است. خيلى عجيب است! نَفَس پيامبر، روحيات پيامبر، خلق و خو و رفتار پيامبر او را نجات نداد. يعنى عايشه اين لياقت را نداشت، اما آسيه بنت مزاحم همسر فرعون به اعلى درجه بهشت مى رود و همسر پيامبر مى شود.[3]

  • گر خدا خواهد بر سلطان بپيچگر خدا برگشت صد سلطان به هيچ

اگر خدا مى خواهد تا گاو و ماهى پيش برو. گفت: اگر خدا با من است، هر كجا مى خواهى برو.

هر كجا تو با منى من خوشدلم

مى گويند : يك نفر عاشق و خاطرخواه كسى شده بود. خيلى به او علاقه مند بود. معشوق هم قدرتمند بود. گفت: اين قدر دور من نگرد؛ مى گويم تو را به دم اسب ببندند و دور شهر بكشند. گفت: تو با منى؟ گفت: آرى. گفت: باكى نيست.

  • هر كجا تو با منى من خوشدلمگرچه باشد قعر چاهى منزلم

تو با من باشى غمم نيست. بلاها همه شفاست. اگر خدا با انسان باشد، همه بلاها باطل است، همه خارها گل است.

  • از محبت خارها گل مى شوداز محبت سركه ها مُل مى شود

محبت چيست كه همه خارها را گل مى كند! اصلاً نكند اسم اعظم همين است! كيميا همين است! محبت چه مى كند! شما اگر ولى خدا شدى، خدا اثر غذاى فرعون را برمى دارد. غذا طيب و طاهر مى شود. نَفَس فرعون در شما اثر نمى كند. حضرت آسيه همخواب فرعون است. انسان وقتى پيش يك آدم معصيتكار مى نشيند، رنگ مى گيرد، تأثير مى پذيرد، روحش آزرده مى شود، مكدر مى شود. چگونه است كه نَفَس فرعون نتوانست در حضرت آسيه تأثير بگذارد؛ بلكه نور اندر نور شد! اين براى اين است كه خدا به او كمك كرد. اگر خدا كمك كند، همه چيز درست مى شود.

استغاثه قارون به موسى

هنگامى كه زمين قارون را فرو برد، به موسى استغاثه كرد. ولى موسى جوابش را نداد؛ گفت: «يَا بْنَ لاوى لا تَزِدْنى مِنْ كَلامِكَ؛[4] اى پسر لاوى بيش از اين با من حرف نزن.»

حضرت موسى آن شب به مناجات آمد، ولى خداوند به او فرمود: «يَابْنَ لاوى لا تَزِدْنى مِنْ كَلامِكَ.»، اين همان سخنى است كه موسى به قارون

گفت. «كَما تَدينُ تُدان؛[5] هر طورى كه مزد بدهى، به تو همان طور مزد مى دهند.» هر كار بكنى، با تو همان مى كنند. موسى گفت: من كليم تو هستم، چرا جواب مرا نمى دهى؟ فرمود: چرا تو جواب بنده مرا ندادى!

يا موسى، وَ عِزَّتى وَ جَلالى وَ جُودى وَ مَجْدى وَ عُلُوِّ مَكانى لَوْ اَنَّ قارونَ كَما دَعاكَ دَعانى لاََجَبْتُهُ؛[6] اى موسى، به عزتم و جلالم و جودم و عظمتم و بلندى مقامم، اگر قارون همان طور كه تو را خوانده بود مرا مى خواند، البته او را اجابت مى كردم.

رحمت فراگير خداوند

مگر ممكن است خدا خلقش را دوست نداشته باشد؟ صنعتگر صنعتش را دوست مى دارد. صانع مصنوعش را دوست مى دارد. خالق مخلوقش را دوست مى دارد.

امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمودند: سوره «الرحمن» عروس قرآن است؛[7] يعنى الرحمن زيباترين سوره هاست. الرحمن يعنى لطف و رحمتش همه موجودات را مى گيرد. صفت رحمانيت خداوند در هر كس باشد، همين طور است. ملاآقا دربندى به حرم امام حسين عليه السلام مى رفته، ضريح را مى چسبيده

و مى گفته است: اى امام حسين، به مادرت قسم، نكند كه از شمر شفاعت كنى!

  • ترسم كه شفاعت كند از قاتل خوداز بس كه كرم دارد و آقاست حسين

اين خوف يك خوف واقعى بوده است. مى دانسته است امام حسين عليه السلام سفره اش خيلى گسترده است. وقتى آن خبيث مى خواست بيايد، حضرت به رويش تبسم كرد. يعنى من سفره ام پهن است. من مى خواهم به تو محبت كنم و مى پذيريم. مرحوم آيت الله شاه آبادى مى فرموده اند: حضرت به او گفت: به من آب بده تا تو را پيش جدم شفاعت كنم. اين يعنى صفت رحمانيت.

رحمانيت خداوند بدين معناست كه مى خواهيم همه را از دم بخريم. اصلاً مال بد بيخ ريش صاحب اوست. ديده ايد بعضى از ميوه فروش ها جنس هاى بنجل آخر شب را كه مى ماند و هيچ كس آن ها را نمى خرد، به خانه مى برند و خودشان مصرف مى كنند. خداى متعال هم چيزى را كه درست كرده است، هيچ وقت ضايع نمى كند. حيف و ميل نمى كند.

رحمانيت خداوند

البته صفت رحيميت خداوند مال بهشت است. خصوصى است. اما رحمانيت خداوند عام است. خداوند دو رحمت دارد: يكى رحمت عام است كه همان صفت رحمانيت است و مربوط به همه است. با همه مهربان است. بر سر اشقيا با انبيايش دعوا مى كند. اين را در قصه فرعون و قارون مشاهده كرديم. صفت رحيميت خداوند، صفت خاص است. اختصاص به مؤمنين و بهشتيان دارد. «الرحمن»، هم نام سوره است ، هم؛ نخستين آيه سوره.

ابتدا مى گويد: «الرَّحمن». بعد مى گويد: «عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الاْءِنْسانَ». اول بايد بگويد آدم درست كرديم، بعد بگويد «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» ، ولى برعكس گفته

است. يعنى درون و فطرت و هستى را از نور و علم پر كرديم، بعد شد انسان؛ «خَلَقَ الاِْنْسانَ».

بنابراين ابتدا ظهور رحمت عام خداوند در عالم است، بعد از آن تعليم معنويات و قرآن و سپس خلقت انسان. يعنى تا كسى قرآن فرا نگرفته است، انسان نيست و انسانيت او زير سؤال است. بعد از آن نطقش را باز كرديم؛ «عَلَّمَهُ الْبَيانَ».

صفت رحمانيت صفت بسيار بزرگى است. درباره سيدبن طاووس مى گويند: سحرها كه بلند مى شد، از آخر شروع مى كرد؛ مى گفت: خدايا، كفار، اشقيا و نمرودها را هدايت كن! ما معمولاً نماز شب كه مى خوانيم، چهل تا آدم خوب و عالى را پيدا مى كنيم و آن ها را دعا مى كنيم. او از ته قافله شروع مى كرده است. يكى از سيره هاى پيامبر ما اين بود كه از ته قافله شروع مى كرد؛ از آن عقب افتاده ها، از آن پس مانده ها.

مرحوم آيت اللّه سيد على آقا قاضى وقتى مى خواست ميوه بخرد، ميوه هاى مانده و به درد نخور را مى خريد. چون آن ها را كسى نمى خريد. مرحوم ملاهادى سبزوارى هم همين طور بوده است. اين ها با عملشان مى خواستند با خدا صحبت كنند كه ما هر چه بنجل هست برمى داريم تا تو هم ما را بردارى. خدا هم همين كار را مى كند. خلقش را رها نمى كند. ان شاءاللّه اين حديث را در دلتان ثبت كنيد: «عَبْدى اَنَا وَ حَقّى لَكَ مُحِبٌّ فَبِحَقّى عَلَيْكَ كُنْ لى مُحِبّا؛[8] اى بنده من، به حقى كه تو بر من دارى، من دوستت

دارم. پس به حقى كه من بر تو دارم، تو مرا دوست بدار!» يعنى من حق تو را ادا كردم، تو هم بيا حق مرا ادا كن و مرا دوست بدار. بابا طاهر چه زيبا سروده است:

  • چه خوش بى مهربانى هر دو سر بىكه يك سر مهربانى درد سر بى

البته خودش هم جواب خودش را داده است:

  • اگر مجنون دل شوريده اى داشتدل ليلى از او شوريده تر بى

[1] سوره اعراف، آيه 150.

[2] سوره قصص، آيه 15.

[3] اِشْتاقَتِ الْجَنَّةُ اِلى اَرْبَعٍ مِنَ النِّساءِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ وَ آسِيَةَ بِنْتِ مُزاحِمٍ زَوْجَةُ فِرْعَوْنَ وَ هِىَ زَوْجَةُ النَّبِىِّ فِى الْجَنَّةِ... ؛ بهشت مشتاق چهار زن است: مريم، دختر عمران، آسيه، دختر مزاحم، همسر فرعون. و اين آسيه در بهشت همسر پيامبر است... . (بحارالانوار، ج 43، ص 53 ؛ سفينة البحار، ج 3، ص 275، كلمه ربع).

[4] تفسير قمى، ج 2، ص 122.

[5] كافى،، ج 2، ص 138.

[6] تفسير قمى، ج 2، ص 121.

[7] لِكُلِّ شَىْ ءٍ عَرُوسٌ وَ عَروسُ الْقرآنِ سُورَةُ الرَّحْمنِ جَلَّ ذِكْرُهُ. مستدرك وسائل الشيعة، ج 4، ص 351، ح 4886.

[8] ارشاد القلوب، ج 1، ص 171.