سخنران استاد فرحزاد

براى رهايى از عذاب قبر و حشر با فاطمه عليهاالسلام

در روايتى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: سه دسته از خانم ها عذاب قبر ندارند. اين در حالى است كه در روايات ما آمده است: كمتر كسى است كه دچار عذاب و فشار قبر نشود. حتى پيغمبر ما وقتى مى خواستند بچه هايشان را دفن كنند، دعا مى كردند كه خداوند عذاب قبر را از آن ها بردارد.

البته عذاب قبر عللى دارد. گاهى به خاطر ضايع كردن نعمت است و گاهى به خاطر بد خلقى با همسر و خانواده. رهايى از عذاب قبر بشارت بسيار بزرگى براى خانم ها است. اين به معناى اين است كه برزخش را طى كرده است و ديگر عذاب قبر ندارد. امام صادق عليه السلام فرمودند:

وَ اللّهِ ما اَخافُ عَلَيكُمْ اِلاَّ الْبَرْزَخَ فَاَمّا اِذا صارَ الاَْمرُ اِلَيْنا فَنَحْنُ اَوْلى بِكُمْ؛[1] به خدا سوگند، جز از برزخ بر شما نمى ترسم. اما هنگامى كه (در قيامت) امر به ما واگذار شد، ما سزاوارتريم به شما.

يعنى شما برزخ را درست كنيد، قيامت ما از شما شفاعت مى كنيم. اين بدان معناست كه عموم مؤمنين در راه برزخ گير هستند. فرمودند: اگر شما مسأله قبر و فشار قبر و برزخ را حل كنيد، ما دستتان را مى گيريم، ولى از عذاب قبر و برزخ بر شما مى ترسيم.

با اين خصوصيات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: سه دسته از خانم ها از عذاب قبر و فشار برزخ راحت اند. از اين بالاتر، «تُحْشَرُ مَعَ فاطِمَةَ؛ با فاطمه عليهاالسلام محشور مى شوند.» در عالم بشارتى بالاتر از اين براى يك خانم وجود ندارد كه با حضرت زهرا عليهاالسلام محشور مى شود.

اما عواملى كه موجب مى شود خانم ها از عذاب برزخ و فشار قبر رهايى يابند و با فاطمه زهرا عليهاالسلام محشور شوند، عبارت اند از :

الف) تحمل تنگدستى شوهر

دسته اول از خانم هايى كه مشمول اين بشارت اند، زنانى هستند كه با فقر شوهرشان بسازند: «إِمْرَأَةٌ صَبَرتْ عَلى عُسْرِ زَوْجِها». يعنى با مشكلات اقتصادى آقايان كه نوعاً به آن مبتلا هستند بسازند. دنبال پُز و چشم و هم چشمى و رقابت نباشند. به آنچه دارند قانع باشند و با تنگدستى شوهر كنار بيايند. اين دسته از خانم ها عذاب قبر ندارند و با فاطمه زهرا عليهاالسلام محشور مى شوند.

حضرت زهرا عليهاالسلام چقدر با وضعيت اقتصادى اميرالمؤمنين عليه السلام مى ساختند! در يك روايتى عجيب آمده است كه اميرالمؤمنين عليه السلام مسافرت يا جايى بودند. وقتى بازگشتند، ديدند كه حضرت زهرا عليهاالسلام و بچه ها لاغر شده اند و رنگ صورت آنان به زردى مى گرايد. پرسيدند: چرا رنگتان پريده و لاغر شده ايد؟ پاسخ دادند: دو روز است كه غذا نداشتيم. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: چرا به من نگفتيد تا براى شما غذا تهيه كنم؟ فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمودند:

اِنّى لاَءَسْتَحيى مِنْ اِلهى اَنْ تُكَلِّفَ نَفْسُكَ ما لا تَقْدِرُ عَلَيهِ؛[2] من از خداى خودم حيا مى كنم كه شما به چيزى تكليف شوى كه قدرت انجام آن را ندارى.

حاضر شديم گرسنگى را تحمل كنيم و با فشار اقتصادى بسازيم و شما را به زحمت و مشكل نيندازيم.

نشاط و خوشى و لذت زندگى در گرو محبت و يگانگى است. در گرو دوست داشتن و فداكارى است. در ارتباط با خداست. و گرنه اگر همه دنيا را به يك زن و شوهر بدهند، ولى همديگر را دوست نداشته باشند و با هم يگانه نباشند، اين ناخوشى است. كسى كه از عالم محبت سر در بياورد، همه مشكلات برايش آسان، بلكه لذت بخش است.

يكى از رفقاى اهل علم مى گفت: اوايل زندگى مان خيلى دچار بحران اقتصادى بوديم. بعضى از شب ها نان براى خوردن نداشتيم، ولى چون همديگر را دوست داشتيم، خوش و راحت و سرحال بوديم. ولى الآن افرادى را مى بينيم كه پول و خانه و ماشين و همه اسباب رفاه و عيش و نوش برايشان فراهم است، ولى خوشى ندارند. اين چيزها خوشى نمى آورد، بلكه خوشى در گرو محبت و يگانگى است.

ب) سازش با شوهران بد اخلاق

گروه دوم از زنانى كه عذاب قبر ندارند و با فاطمه زهرا عليهاالسلام محشور مى شوند، زنانى هستند كه با بد اخلاقى شوهرانشان بسازند. همان طور كه ممكن است آقايان مبتلا به خانم بد اخلاق باشند، خانم ها هم ممكن دچار شوهر بد اخلاق و غرغرو و تند مزاج باشند. اين چنين خانمى اگر در برابر بداخلاقى شوهرش صبر كند و بسازد، خداوند عذاب قبر را از او بر مى دارد و با حضرت زهرا عليهاالسلام محشورش مى كند. «وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها.» در روايت ديگر آمده است:

مَنْ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اَعْطاها مِثْلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنْتِ مُزاحِمٍ؛[3] زنى كه در برابر بد اخلاقى همسرش صبر كند، خداوند پاداشى همانند پاداش آسيه بنت مزاحم به او عطا مى كند.

حضرت آسيه چه درجه و مقامى پيدا كرد؟ او زن طاغوت بود. اگر بخواهيم خيلى واضح بگوييم، زن شخصيتى همانند صدام بود. ولى يكى از بهترين زنان عالم است. چهار زن بهترين زنان عالم اند كه يكى از آن ها حضرت آسيه است. ايشان در اعلا درجه بهشت همسر پيامبر ما مى شود.[4] شوهرى مثل فرعون داشت كه مى گفت: «اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلى؛ من خداى برتر شما هستم.» همسر كسى كه ادعاى خدايى داشته است. كسى كه غذاى فرعون را خورده است، در خانه فرعون زندگى كرده است، هم نفس با فرعون بوده است. اصلاً ديدن فرعون كفاره دارد. واقعاً خيلى ظلمانى و تاريك بوده است. اين بدان معناست كه در بدترين شرايط مى توان بهترين زنان بود. او نگفت كه من اسير دست شوهر هستم، موقعيتم استثنايى است، آزادى ندارم.

حضرت آسيه براى همه زنان حجت است. خداوند آسيه را مى آورد و او مى گويد: شوهر من بد اخلاق بود، بى رحم بود، ظالم بود. حضرت آسيه هم يك خانم بود، ولى ببيند چه كرده است كه در جوار پيامبر خداست! اگر كسى بر بد اخلاقى شوهرش به خاطر خدا صبر كند و او را تحمل نمايد، خداوند اجر آسيه بنت مزاحم را به او مرحمت مى كند؛ يعنى همجوار پيامبر خدا در اعلى درجه بهشت است و با حضرت زهرا عليهاالسلام محشور مى شود.

ج) بخشش مهريه به شوهر

گروه سوم از زنانى كه خداوند عذاب قبر را از آنان بر مى دارد و آنان را با حضرت زهرا عليهاالسلام محشور مى كند، زنانى هستند كه مهريه خود را به شوهر ببخشند: «اِمْرأَةٌ وَهَبَتْ صِداقَها.» اين باز در عالم محبت و يگانگى عملى مى شود. در عالم يگانگى من و تو وجود ندارد. حق هر يك از اين سه گروه است كه اين همه مقام و درجه به آن ها بدهند.

قال النبى صلى الله عليه و آله : ثَلاثُ نِساءٍ يَرْفَعُ اللّه ُ عَنْهُنّ عَذابَ الْقَبْرِ وَ حَشَرَهُنَّ مَعَ فاطِمَةَ عليهاالسلام : اِمْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى عُسْرِ زَوْجِها وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها وَ امْرَأَةٌ وَهَبَتْ صِداقَها؛[5] خداوند عذاب قبر را از سه گروه از زنان برمى دارد و آنان را با فاطمه عليهاالسلام محشور مى سازد: زنى كه با تنگدستى شوهرش بسازد، زنى كه بر بد خلقى شوهرش صبر كند و زنى كه مهريه اش را به شوهرش ببخشد.

زيبابينى

يكى از بزرگان مى فرمود: ما پنج تا عيب داريم، خانم هم شش تا عيب دارد. روى هم مى ريزيم و زندگى مى كنيم. اين طور نيست كه آقا عيب دارد، ولى خانم بى عيب است، يا برعكس. نه شما بى عيب هستى و نه او. عيب ها را روى هم بريزيد و با هم بسازيد و زندگى خوش داشته باشيد. اصلاً عيب همديگر را نبينيد. با صفا و محبت با هم زندگى كنيد. يكى از راه هاى عملىِ ايجاد صفا و محبت در زندگى همين است كه عيب ها را نبينم، بلكه قشنگى ها و زيبايى ها را ببينم، بالاتر آن كه همه را زيبا ببينم.

خداوند حاج آقا دولابى را رحمت كند! مى فرمود: خانه خودتان را خانه اهل بيت عليهم السلام به حساب بياوريد. يعنى مرد به قصد خدمت كردن به حضرت زهرا عليهاالسلام به زنش خدمت كند و خانم هم به قصد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به شوهرش خدمت كند. به بچه هايشان هم به قصد امام حسن و امام حسين عليهماالسلام خدمت كنند. آن وقت ببينيد آن خانه چه مى شود! آن خانه، خانه اهل بيت عليهم السلام مى شود. شيعيان جزء اهل بيت هستند.

آزار رسول خدا صلى الله عليه و آله

پيش از اين گمان مى كرديم كه اگر كسى حضرت زهرا عليهاالسلام را اذيت كند، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را اذيت كرده است. بلكه بايد گفت: اگر كسى يك مؤمن و دوست اهل بيت عليهم السلام را اذيت كند، آنان را اذيت كرده است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

مَنْ آذى مُؤْمِناً فَقَدْ آذانى وَ مَنْ آذانى فَقَدْ آذَى اللّه َ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ اَذَى اللّه َ فَهُوَ مَلْعُونٌ فِى التُّوراةِ وَالاِْنْجيلِ وَالزَّبورِ وَ الْفُرقانِ؛[6] هر كس مؤمنى را بيازارد، مرا آزرده است و كسى كه مرا بيازارد، خداوند عزوجل را آزرده است و كسى كه خدا را بيازارد، در تورات و انجيل و زبور و فرقان (قرآن) ملعون شمرده شده است.

اگر اين خانم شوهرش را اذيت كند، امام زمان عليه السلام را اذيت كرده است. اگر مرد خانم و مادرش را اذيت كند، كنيز حضرت زهرا عليهاالسلام را اذيت كرده است، بلكه آن حضرت را اذيت كرده است. آيا ما حاضر به آزار و اذيت آن ها هستيم؟ اگر اين فرهنگ براى ما جا بيفتد، دست و پايمان را جمع مى كنيم. اگر دريابيم كه همه هستى به هم گره خورده است و آزار يا شادمان كردن يك انسان مؤمن در حقيقت آزار و يا شادمان نمودن اوليا خدا و حق تعالى است، در رفتار ما بسيار تأثير گذار است. يعنى اثر اعمال ما به اولياى حق و بلكه مستقيماً به حق تعالى برمى گردد.

گستره وجودى امام عليه السلام

بايد بدانيم كه عالم يك انسان بيشتر نيست. حاج آقاى دولابى مى فرمودند: براى من يقينى شده است كه همه عالم براى من يك انسان است و آن هم امام زمان عليه السلام است. همه هم اعضا و جوارح آن امام هستند. اين جمله مهم زيارت جامعه را خوانده ايم:

اَجْسادُكُمْ فِى الاَْجْسادِ وَ اَرْواحُكُم فِى الاَْرْواحِ وَ اَنْفُسُكُم فِى النُّفُوسِ؛ جسدهاى شما در اجساد و روح هاى شما در ارواح و نفس هاى شما در نفوس ماست.

يعنى اين بدن ها مال امام است، حتى بدن بدها. اگر اين فرهنگ جا افتاد كه يك حقيقت بيشتر در عالم نيست، به گونه اى ديگر عمل مى كنيم. هر چه در عالم هست از شعاع و نور وجود انسان كامل است.

  • گفت پيغمبر كه اجزاء منيدجزء را از كل چرا برمى كنيد
  • جزء از كل قطع شد بيكار شددست از تو قطع شد مردار شد

خداى تعالى امامان ما را ظهور خود مى داند و شيعيان و دوستانشان را شعاع وجود آن ها. امام باقر عليه السلام در ذيل آيه شريفه «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»[7] فرمودند:

اِنَّ اللّهَ اَعْظَمُ وَ اَعَزُّ وَ اَجَلُّ وَ اَمْنَعُ مِنْ اَنْ يُظْلَمَ وَ لكِنَّهُ خَلَطَنا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنا ظُلْمَهُ وَ وِلايَتَنا وِلايَتَهُ؛[8] در حقيقت خداوند بزرگ تر و عزيزتر و بلندمرتبه تر و مانع تر است از اين كه مورد ظلم قرار گيرد؛ و لكن خداوند ما را با خودش مخلوط و ممزوج كرده است. از اين رو ظلم به ما را ظلم به خود دانسته و ولايت ما را ولايت خود.

تعبير «خَلَطَنا» تعبير بسيار زيبايى است. حق تعالى ائمه بزرگوار ما را با خود يكى مى داند؛ يعنى آن بزرگواران ذوب در حق شده اند. مستقلاً از خود چيزى ندارند. هر چه هست ظهور حق تعالى است. لذا فرمودند:

مَنْ اَحَبَّكُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللّهَ وَ مَنْ اَبْغَضَكُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ؛[9]كسى كه شما را دوست بدارد، البته خدا را دوست داشته است و كسى كه با شما دشمنى ورزد، در حقيقت با خدا دشمنى كرده است و كسى كه به شما پناه برد، به طور حتم به خدا پناه برده است.

به قولا مولانا :

  • ديده اى خواهم سبب سوراخ كنتا سبب را بركند از بيخ و بن
  • ديده اى خواهم كه باشد شه شناستا شناسد شاه را در هر لباس
  • اين همه آوازه ها از شه بودگر چه از حلقوم عبدالله بود

از پيامبر گرامى اسلام روايت شده است :

مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهِليَّةً؛[10] كسى كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.

اگر از انسان كامل بريده و قطع شديم و او را نشناختيم، مرگ جاهليت نصيبمان خواهد شد. حيات مادى و معنوى ما در پرتو امامان ماست. هم فيض ظاهر و مادى ما از امام است. چنان كه امام صادق عليه السلام فرمودند:

لَوْ لا فِى الاَْرْضِ مِنّا لَساخَتِ الاَْرْضُ بِاَهْلِها؛[11] اگر در روى زمين كسى از ما نباشد، زمين اهل خود را فرو مى برد.

و هم حيات معنوى ما از امام است. اگر سرچشمه حيات معنوى و هدايت را پيدا نكنيم و به آن متصل نشويم، گمراهيم. در دعاى زمان غيبت چنين مى خوانيم:

اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكْ لَمْ اَعْرِفْ نَبِيَّكَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى؛[12] خدايا، خودت را به من بشناسان؛ كه اگر خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نشناخته ام. خداوندا، رسولت را به من معرفى نما؛ كه اگر رسولت را به من معرفى نكنى، حجت تو را نشناخته ام، خداوندا، حجت خود را به من بشناسان؛ كه اگر حجت خود را به من نشناسانى، از دينم گمراه مى شوم.

اهانت به دوستان امام عليه السلام

امام صادق عليه السلام به گروهى فرمودند: چرا به ما اهانت مى كنيد، ما را سبك مى شماريد! يك نفر به امام گفت: به خدا پناه مى بريم از اين كه به شما اهانت كنيم و شما را سبك بشماريم! امام فرمود: تو يكى از همان ها هستى كه به ما اهانت كردى! دست و پاى خودش را جمع كرد و گفت: من به خدا پناه مى برم كه به شما اهانت كنم! كى اهانت كردم؟ فرمود: وقتى به سفر حج مى رفتى، در بين راه يكى از دوستان ما پياده بود، در راه مانده بود. التماس كرد كه مرا سوار كن. چرا سوارش نكردى؟ تو به آن دوست ما استخفاف كردى. در حقيقت به من اهانت كردى.

وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فبنا اسْتَخَفَّ وَضَيَّعَ حُرْمَةَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛[13] كسى كه مؤمنى را سبك بشمارد، ما را سبك شمرده و حرمت خدا را ضايع كرده است.

يعنى فرقى نمى كند؛ اگر من به دست شما زدم، در حقيقت به شما زده ام؛ چون دست شما جزء شماست. دوستان و شيعيان اهل بيت عليهم السلام در حقيقت جزء آن ها هستند. اگر به جزء اهانت كردى، در حقيقت به كل اهانت كرده اى!

بالاتر اين كه خداوند فرموده است :

مَنْ اَهانَ لى وَليًّا فَقَدْ بارَزَنى بِالْمُحارَبَةِ وَ دَعانى اِلَيْهِ؛[14]

كسى كه به دوست من اهانت كند، اعلام جنگ با من كرده است و مرا به مبارزه دعوت كرده است.

اين تعبير، تعبير بسيار تندى است. در حقيقت اهانت و آزار دوستان خدا در حكم جنگ با خداست. اين بينش، انسان را از بسياى از خطاها بازمى دارد.

  • هزار بار پياده گر طواف كعبه كنىقبول حق نشود گر دلى بيازارى

روى خوش و محبت در خانه

يكى از سفارش هاى حاج آقاى دولابى اين بود كه هر وقت مى خواهيد از خانه بيرون رويد، از اهل خانه و از پدر و مادر يا همسر و فرزندان، با روى خوش جدا شويد. بگوييد: كارى نداريد، چيزى نمى خواهيد؟ با عافيت و دل خوش از خانه بيرون برويد. اهل خانه را شاد كنيد. درست خداحافظى كنيد. در اين صورت تا زمانى كه بيرون خانه هستيد، يا در مسافرت به سر مى بريد، خوش هستيد و دست خدا به همراه شماست. مبادا با قهر و اخم و ناراحتى از اهل خانه جدا شويد! حتماً با خداحافظى و صلح و صفا بيرون رويد. مى فرمودند: من وقتى مى خواهم از خانه بيرون بروم، حاج خانم مى آيد و يك پارچه اى برمى دارد و كفش هاى من را پاك مى كند و مى گويد: حاج آقا جونم، حاج آقا جونم، قربونت برم! از اين بهتر شوهرى در عالم نيست! بعد هم مى گويد: حاج آقا جون بده بيايد. با چند تا تعريف جيب هاى ما را خالى مى كند. هر كس باشد، دستش در جيبش مى رود. ما راهش را بلد نيستيم. اگر از فولاد هم باشى، با محبت زمين مى خورى. اگر سنگ هم باشى، با محبت ذوب مى شوى. هيچ چيز مثل محبت انسان را زمين نمى زند. اگر خانم محبتش بيشتر باشد، او غالب مى شود و اگر آقا محبتش زيادتر باشد، او غالب است.

آن كه محبتش بيشتر است

رواياتى كه در باب محبت دو مؤمن آمده است، جالب است! مى فرمايد: دو مؤمن وقتى به هم مى رسند، اول سلام، بعد از آن مصافحه و سپس معانقه مى كنند. معانقه يعنى چسبانيدن گردن به گردن. يعنى گردن ها داخل هم برود و سينه ها محكم به هم بچسبد. بنابراين، در مرحله اول بايد سلام كرد. كسانى كه دوستى شان بيشتر است، مصافحه مى كنند، يعنى با يكديگر دست مى دهند. مستحب است مقدارى فشار دهند، نه زياد كه اذيت شوند. افراط و تفريط نشود. يك مقدار كه فشار مى دهيد، يعنى من دوستت دارم.

روايات عجيبى در باب مصافحه آمده است. فرمودند: مصافحه، گناهان دو طرف را مثل برگ خزان مى ريزد.[15] خداوند آن قدر مصافحه را دوست دارد كه فرموده اند:

اَدْخَلَ اللّهُ يَدَهُ بَيْنَ اَيْديهِما؛ خداوند دستش را داخل دست هاى آن دو نفر مى كند.

خيلى عجيب است! دو تا مؤمن وقتى با هم يگانه مى شوند، آن قدر خداوند اين عمل را دوست دارد كه مى فرمايد: من هم به ميان شما مى آيم. خداوند ميان اين دو نفر است كه با هم دست داده اند. خدا با كدام يك مصافحه مى كند؟

فَصافَحَ اَشَدُّهُما حُبّاً لِصاحِبِهِ؛[16] خداوند با آن دوستى مصافحه مى كند كه محبتش بيشتر است.

اين قاعده را درباره زن و شوهر هم اجرا كنيد. اگر خانم محبتش بيشتر باشد، خدا و پيامبر و امام زمان با او هستند و اگر آقا محبتش بيشتر است، خوبان عالم هم همان طرف صف مى بندند.

صد رحمت الهى

در روايت ديگرى آمده است: هنگامى كه دو انسان مؤمن با همديگر مصافحه مى كنند، خداوند صد رحمت نازل مى كند؛ نود و نه رحمت نصيب كسى است كه محبتش بيشتر است و يك رحمت براى طرف مقابل است.

حاج آقا مثال مى زدند و مى فرمودند: دو نفر مى خواستند هفت تا سيب را بين خودشان تقسيم كنند. يكى از آن ها خيلى رند بود. يكى را گذاشت طرف مقابل و يكى ديگر را طرف خودش و همين طور تقسيم كرد تا يكى باقى ماند. گفت: اگر اين يكى باقيمانده را به تو بدهم، خودم ناراحت مى شوم و اگر بردارم، تو ناراحت مى شوى؛ پس هر هفت تا سيب مال من. اين تقسيم هاى اهل دنياست.

گاهى در معنويات هم اين گونه است. مثلاً شما سلام مى كنى، نود و نه ثواب به شما مى دهند و به طرفى كه جواب داده است و جوابش هم واجب بوده است، يك ثواب مى دهند، اگر نگوييم كه آن يكى هم منشأش شما بودى و آن يكى هم مال شماست. بياييم در معنويات هر هفت تا را به جيب بزنيم. براى سلام كردن كه مستحب است، نود ونه ثواب مى دهند، ولى براى جواب كه واجب است، يك ثواب. در مصافحه هم آن كه محبتش بيشتر است، نود و نه رحمت نصيبش مى شود و كسى كه محبتش كمتر است، يك رحمت شامل حالش مى شود.

هديه و سوغات براى اهل خانه

از خانه كه بيرون مى رويد با صلح و صفا بيرون برويد. وارد خانه هم كه مى شويد، سعى كنيد هديه يا چيزى بخريد و بياوريد. به خصوص وقتى كه از سفر باز مى گرديد، دست خالى برنگرديد. شايد سوغات سفر شبهه وجوب داشته باشد. سوغات، به خصوص براى بچه ها مايه دلخوشى است. مدت ها فراق كشيده است تا اين كه براى او سوغاتى بياورند. اگر دست خالى برگردى، مى دانى بر سر اين بچه چه آورده اى! از اين كار دلش مى شكند.

در روايات آمده است: در بازگشت از سفر سوغات بياوريد، هر چند يك سنگ باشد.[17] دست خالى نباشيد. براى همسر، بچه ها، پدر و مادر و رفيق هديه اى بياوريد. الحمدللّه ايرانى ها به اين سنت عمل مى كنند و سنت خوبى است.

مشكلات را به خانه نبريد

يكى ديگر از امورى كه بايد درباره خانواده مراعات كرد، اين است كه غم و غصه ها و ناراحتى هاى بيرون را همان پشت در خانه بگذاريد و بعد وارد خانه شويد. ناراحتى هاى بيرون را به خانه نبريد. و اين مسأله بسيار مهمى است. اگر من بيرون از خانه با كسى دعوا كرده ام، كم آورده ام، جر و بحث سياسى كرده ام و ناراحتم، اين ها را نبايد بر سر زن و بچه خالى كنم. اين ها را بايد همان بيرون خانه خالى كنم. خودم را تخليه كنم و با آرامش و روى باز به خانه بيايم.

در مجله اى مى خواندم كه خانمى با همسر مقام معظم رهبرى مصاحبه كرده بود كه مثلاً شما چطور زندگى مى كنيد. خيلى عجيب است كه ايشان در زندگى خانوادگى خيلى خودمانى است و يك زندگى بسيار ساده اى دارد، حتى براى خانمش دكتر نمى آورد. يك بار ايشان پيش دكتر رفته بود. دكتر از روى قرائنى شك كرده بود كه ايشان ارتباطى با مقام معظم رهبرى دارد. پرسيده بود: شما كيستيد؟ گفته بود: من خانم مقام معظم رهبرى هستم. پرسيده بود: چرا به همراه كسى نيامده ايد؟ گفته بود: آقا گفته اند بايد مثل بقيه مردم زندگى كنيد و هيچ امتيازى براى خود قائل نشويد. حتى براى زايمان به يك زايشگاه معمولى رفته بودند. روى اين خيلى پافشارى دارند كه زندگى آن ها ساده و در حد معمول، حتى زير حد معمول باشد.

در آن مصاحبه گفته بودند: آقا كارشان خيلى زياد است؛ بحران هاى سياسى، مشكلات دنيا، مسائل اقتصادى مردم و مشكلات مملكت. اما وقتى وارد خانه مى شوند، حتى يك كلمه از اين مشكلات را مطرح نمى كنند. خانه به جاى خود، كار و فعاليت هم به جاى خود.

وارد خانه كه مى شويد ناراحتى هاى بيرون را تخليه كنيد و با دل صاف و زلال، و با استغفار و محبت وارد خانه شويد.

مجالست با خانواده

مرحوم علامه طباطبايى مى فرمود: رفتار خوب و خوش با همسر سير و سلوك است. ايشان وقتى از درس و بحث و مطالعه فارغ مى شدند، مى نشستند و با اهل خانه و عيال خود گپ مى زدند. خوش و بش داشتند. پيامبر خدا فرمودند:

جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيالهِ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اِعْتِكافٍ فى مَسْجِدى هذا؛[18] اين كه مرد در كنار خانواده اش بنشيند، از اعتكاف در مسجد من (مسجد النبى) محبوب تر است.

روايت خيلى عجيبى است! اعتكاف در مسجد النبى چيزى است كه همه آرزوى آن را دارند. همين در كنار خانواده نشستن و با آنان گفت و گو كردن، ارزشش بالاتر از اعتكاف در مسجد پيامبر است. مرحوم علامه فرموده بودند: من گاهى كه مى خواهم از منزل بيرون بروم، اول مى روم ببينم خانم كارى ندارد. اگر كار داشت صرف نظر مى كنم. متقابلاً ايشان هم بسيار مراعات ما را مى كند. گاهى براى من يك چاى مى آورَد و با محبت جلوى من مى گذارد و مى گويد: حاج آقا خسته نباشى. مى فرمودند: من خيلى مديون خانمم هستم.

گوهر گران قيمت

مرحوم آقاى دولابى مى فرمود: من يك وقتى به ديدن مرحوم آقاى سيد محمد حسين تهرانى (علامه تهرانى) كه از شاگردان علامه طباطبايى بود رفتم. ايشان مى گفت: زمانى كه خانم علامه طباطبايى فوت كرده بود، براى مرحوم علامه نامه اى نوشتم و فوت همسرشان را تسليت گفتم. ايشان در پاسخ نامه بسيار از خانمش تعريف كرده بود. فرموده بود: من گوهر گران قيمتى را از دست دادم. خانم من در درس و تفسير و كار و سير و سلوك من شريك بود. وضع خانه را براى من مرتب مى كرد. اگر حس مى كرد من مهمان دارم، همه وسائل را براى من آماده مى كرد. اگر مى خواستم مسافرت بروم، وسايل سفر را مهيا مى نمود و مى گفت برو. يعنى همه اش ايثار و فداكارى بود. مرحوم علامه طباطبايى پس از فوت ايشان مدت ها افرادى را به حرم حضرت معصومه عليهاالسلام مى فرستادند تا به نيابت از ايشان زيارت كنند.

خدمت به همسر

مرحوم آيت اللّه احمدى ميانجى از دفتر يكى از مراجع براى پاسخ به پرسش ها براى حج دعوت شدند؛ يك دعوت مجانى. ولى ايشان گفتند: من نمى توانم بيايم، عذر دارم. فرزندان ايشان گفتند: همه آرزو دارند به حج بروند. شما را مجانى و با احترام مى برند و پذيرايى هم مى كنند. فرمودند: مادر شما مريض است. در خانه نمى تواند همه كارهايش را انجام دهد. در بعضى از كارهايش بايد به ايشان كمك كنم. گفتند: ما همه كارهاى مادرمان را انجام مى دهيم. گفتند: بعضى از كارهاست كه ممكن است از شما خجالت بكشد، من از همه محرم تر هستم. ببينيد ايشان خدمت كردن به خانم را از حج رفتن مهم تر مى بيند.

اين مطلب را دست كم نگيريد. ما گاهى سوراخ دعا را گم مى كنيم. گاهى مى بينى كه حج و كربلاى شما اين است كه به خانم و بچه ها و پدر و مادر برسى. با اين كار خدا را خشنود كرده اى. گاهى انسان با دور خانه خدا چرخيدن از صاحبخانه جدا شده است. ما بايد دور صاحبخانه بچرخيم، نه دور خانه.

  • كعبه يك سنگ و نشانى است كه ره گم نشودحاجى احرام دگر بند ببين يار كجاست

دهه ذيحجه

اين ايام دهه ذيحجه و ايام بسيار مباركى است. خيلى بايد آن را قدر دانست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در نزد خدا عبادت و عمل خير در هيچ ايامى بهتر و محبوب تر از عبادت و عمل خير در اين دهه نيست. خداوند در چند جاى قرآن به اين دهه اشاره فرموده است:

«وَ لَيالٍ عَشْرٍ» [19] خداوند به اين ده شب قسم خورده است. «اَيّامٍ مَعْلوماتِ»[20] نيز اشاره به اين دهه است.

وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ اَتْمَمْناهُ بِعَشْرٍ؛[21] و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم، پس آن را با ده شب ديگر تكميل كرديم.

خداوند با حضرت موسى از اول ماه ذيقعده به مدت سى روز وعده كرد و ده شب ديگر به آن افزود. ده شب اول ذيحجه تا عيد قربان همان ده شبى است كه خداوند اضافه فرموده است.

سرزمين عرفات و روز عرفه

اين ده شب و روز فوق العاده است، به خصوص روز عرفه كه در ميان روزها، روزى همانند آن نيست. البته خود سرزمين عرفات هم فوقالعادگى عجيبى دارد. گل اعمال حج، روز عرفه و سرزمين عرفه است. تا آنجا كه در روايات آمده است: «اَلْحَجُّ عَرَفَةٌ»؛[22] يعنى ركن و اساس حج عرفه است. اين سرزمين اين قدر با بركت است كه اگر از كفار كسى در روز عرفه در اين سرزمين حاضر شود، خدا به او نظر رحمت مى كند. خداوند در اين روز، نه تنها به شيعه، بلكه به اهل سنت هم نظر رحمت دارد. بالاتر از اين، كسى كه با اهل بيت عليهم السلام عداوت و دشمنى دارد، اگر در روز عرفه در اين سرزمين از دنيا برود و عداوتش را ادامه ندهد، خداوند به او نظر رحمت و مغفرت دارد و او را مى بخشد.

روايات عجيبى درباره عرفه داريم. هم سرزمين عرفات و هم روز عرفه. با اين كه روزه روز عرفه مستحب است، ولى مى گويند: اگر روزه روز عرفه باعث ضعف و مانع از دعا خواندن شود، روزه را هم ترك كن. فرموده اند: به خصوص بعد از ظهر عرفه هر كارى دارى تعطيل كن و به دعا بپرداز.

امام سجاد عليه السلام ديدند كه سائلى در روز عرفه گدايى مى كند. فرمودند: واى به حال تو، در اين روز از غير خدا درخواست مى كنى! با آن كه اميد مى رود فضل خداوند در اين روز شاملِ فرزندانِ در رحم مادر هم بشود و سعادتمند گردند.[23]

ظلم بزرگ!

ما خيلى وقت ها فكر مى كنيم كه ظلم يعنى اين كه به گوش كسى بزنيم، يا مال كسى را بخوريم، يا آبروى كسى را بريزيم. اين ها ظلم مسلّم است. ولى نمى دانيم كه بالاترين ظلم ها ظلم به خداست: «اِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ».[24] يعنى با وجود خدا، انسان به در خانه غير خدا برود! با وجود خدا، انسان غير خدا را رازق و كارساز و كار راه انداز بداند و تكيه گاهش او باشد! اين ها شرك است. و شرك گناهى بزرگ و نابخشودنى است. خدا مى فرمايد: من هر گناهى را جز شرك مى بخشم: «اِنَّ اللّه َ لا يَغْفِرُ اَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغفِرُ مادُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ».[25]

يكى از بزرگان مى فرمود: نمى فهميدم كه چرا خدا مى گويد هر گناهى را مى بخشم، ولى شرك را نمى بخشم. غير شرك را براى هر كس كه بخواهم مى آمرزم، يعنى ممكن است بدون توبه هم بيامرزم، ولى شرك را نمى آمرزم. اين مطلب برايم حل نشده بود كه چرا خداوند اين قدر روى شرك حساسيت نشان داده است. تا اين كه يك موقعى ديدم بچه ام خيلى تنقلات مى خرد و عادى نيست. مثلاً اگر من صد تومان به او مى دهم، او به اندازه پانصد تومان خوراكى مى خرد. خوب بايد بچه ها را از دور كنترل كرد و بر كار آن ها نظارت داشت. در فكر فرو رفتم. تحقيق كردم، ديدم يكى از مهمانان وقتى مى خواسته از خانه بيرون رود، هزار تومان به او عيدى داده بود. اين هم رفته بود تنقلات خريده بود. خوب تنقلات تمام مى شود. اين ديگر بد هوا شده بود، فكر مى كرد كه هر مهمانى وظيفه اش را انجام نداد، بايد تقاضا كند. مهمان هايى كه از خانه بيرون مى رفتند، اين بچه به دور از چشم پدرش اين ها را تيغ مى زده و مى گفته است: يك چيزى به من بده.

براى يك آدم آبرومند، عزيز و غيرتمند، خيلى سخت است كه بچه او بيايد در خانه و يا مغازه و كوچه و بگويد اين بابا به من خرجى و غذا و نان نمى دهد، شما بيا يك كارى براى ما انجام بده. براى پدر خيلى سنگين است! مى گفت: دلم مى خواست زمين دهان باز كند و مرا فرو برد. بچه من از مهمان گدايى كند! هر چند آن ها ميهمان هستند و از روى محبت چيزى به او بدهند. گفت: آن وقت بود كه فهميدم چرا خدا مى فرمايد: من همه را مى آمرزم، ولى شرك را نمى آمرزم.

توجه به غير خدا

خداوند مى فرمايد:

اَبَخيلٌ اَنـَا فَيُبَخِّلُنى؛[26] مرا بخيل به حساب مى آورى؟

آيا خزانه من تمام شده است؟ چرا درِ خانه غير خدا مى روى؟ چرا از غير خدا چيزى مى خواهى؟ ظلم بزرگ توجه به غير خداست. ظلم بزرگ به درِ خانه غير خدا رفتن است. ظلم بزرگ توكل و اعتماد به غير خداست. در آيات متعدد از اين كار به ظلم بزرگ تعبير شده است:

وَ لا تَدْعُ مِنْ دونِ اللّهِ ما لا يَنْفُعَكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّكَ اِذاً مِنَ الظّالِمينَ؛[27] و جز خدا، چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند و نه زيانى، مخوان! كه اگر چنين كنى از ستمكاران خواهى بود.

چقدر روى اين مطلب تأكيد شده است. اگر اين چنين كردى، تو خود ظالم هستى، شك نكن. غير خدا را صدا نزن؛ چون غير خدا نمى تواند نفع و ضررى به انسان برساند. سپس مى فرمايد:

وَ اِنْ يَمْسَسْكَ اللّه ُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ؛[28] و اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر گناه) زيانى به تو رساند، هيچ كس جز او آن را بر طرف نمى سازد، و اگر براى تو اراده خيرى كند، هيچ كس مانع فضل او نخواهد شد.

اگر خداوند بخواهد درِ رزقت را ببندد، غير او چه كسى مى تواند باز كند؟ اگر خدا نخواهد تو را شفا بدهد، چه كسى مى تواند تو را شفا بدهد؟ اگر خدا بخواهد مصيبتى به تو برساند، چه كسى مى تواند جلوى آن را بگيرد؟ اگر خدا بخواهد به تو خير برساند، همه عالم هم جمع شوند نمى توانند مانع شوند. اگر بخواهد كسى را عزيز كند، همه عالم نمى توانند مانع شوند. او عزيز مى شود. اگر بخواهد كسى را ذليل كند، همه عالم هم جمع شوند نمى توانند مانع شوند. عزت و ذلت همه دست خداست. غيرخدا نمى تواند نفع و ضررى به انسان برساند. بنابراين غير خدا را نخوان كه اگر خواندى ظلم كرده اى؛ هم به خودت ظلم كرده اى، هم به خدا جفا كرده اى. ان شاء اللّه در روز عرفه همه كارهايمان را تعطيل كنيم و فقط از خدا چيز بخواهيم. البته انسان اگر براى ديگران هم دعا كند، در روايات آمده است كه صد هزار مرتبه درباره خودش مستجاب مى شود.[29]

راه دل

حاج آقا دولابى مى فرمودند: ما كه نمى توانيم به مكه برويم، دل هايمان را همراه حاجيان بفرستيم. دلمان آنجا باشد. خدا با يك چيزهاى جزئى ثواب حاجيان را به شما عطا مى كند. هر كسى را كه دوست دارى، با همان هستى. دلتان را به آنجا بفرستيد.

  • كوى جانان را كه صد كوه و بيابان در ره استرفتم از راه دل و ديدم كه ره يك گام نيست

امام جواد عليه السلام فرمودند:

اَلْقَصْدُ اِلَى اللّه ِ تَعالى بِالْقُلوبِ اَبْلَغُ مِنْ اِتْعابِ الْجَوارِحِ بِالاَْعْمالِ؛[30] قصد خداى تعالى با دل ها رساتر است از اين كه با اعمال و جوارح خود را به زحمت بيندازد.

بعضى با بدن دنبال كار خير مى روند و بعضى با دل. تفاوتش بسيار زياد است. بعضى بدن را خرج مى كنند و با بدن دور خانه خدا مى گردند، ولى دلشان جاى ديگرى است. اما بعضى هر جا هستند، دلشان با خداست.

  • بى دلى در همه احوال خدا با او بوداو نمى ديدش و از دور خدايا مى كرد

امام جواد عليه السلام مى فرمايند: كسى كه با دل به سوى خدا برود، اين خيلى رساتر است و در رسيدن، سرعتش از كسانى كه بدن خودشان را به زحمت مى اندازند، ولى دلشان متوجه نيست، بيشتر است. ان شاء اللّه ، ما دل هامان آنجا باشد و با دل حاجى شويم. حاجى يعنى كسى كه قاصد خداست. ان شاء اللّه ، اين دهه را قدر بدانيم.

خداپرستى و هوا پرستى

برخى افراد نوكر خانه هستند و بعضى ديگر نوكر صاحبخانه. بعضى نوكر زمان هستند و برخى ديگر نوكر امام زمان. بين اين دو خيلى فرق است. برخى افراد را مى بينيم كه پدر و مادرش راضى نيستند، خانمش راضى نيست، مى گويد: من مى خواهم به كربلا بروم و هيچ ربطى به شما ندارد. اين نوكر نفس است.

مرحوم شيخ عبدالكريم حامد از شاگردان شيخ رجبعلى خياط بود. مى فرمود: من گذرنامه گرفتم كه به كربلا بروم. خيلى هم آرزوى كربلا داشتم. پدرم گفت: عبدالكريم، من راضى نيستم. گفتم: پدر جان، من گذرنامه را تكه تكه مى كنم. من خشنودى امام حسين عليه السلام را مى خواهم. من نوكر خودم نيستم، نوكر امام حسين عليه السلام هستم.

بيشتر مردم به دنبال خواهش دلشان هستند. يعنى دل پرست اند، هوس پرست اند. ببين امام حسين عليه السلام چه مى خواهد، نه اين كه دلم چه مى خواهد. زن و بچه را در فشار قرار مى دهى و مى روى كه خوش باشى؟! اين چه خوشى است. اما يك انسان خليق و فهيم مى گويد: من خدمت به خانمم را از اعمال حج بالاتر مى دانم.


[1] تفسير قمى، ج 2، ص 94؛ بحارالأنوار، ج 6 ، ص 214.

[2] مناقب، ج 2، ص 76؛ بحارالأنوار، ج 37، ص 103.

[3] مكارم الاخلاق، ج 2، ص 462، ج 1570؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 247، ح 30.

[4] اِشْتاقَتِ الْجَنَّةُ اِلى اَرْبَعٍ مِنَ النِّساءِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ وَ آسِيَةَ بِنْتِ مُزاحِمَ زَوْجَةَ فِرْعُوَنَ وَ هِىَ زَوْجَةُ النَّبِىِّ فِى الْجَنَّةِ و خَديجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِد زَوْجَةَ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله فِى الدُّنْيا وَالاْآخِرَةِ وَ فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمِّدٍ صلى الله عليه و آله ؛ بهشت مشتاق چهار زن است: مريم، دختر عمران، آسيه، دختر مزاحم، همسر فرعون ـ و اين آسيه در بهشت همسر پيامبر است. و خديجه دختر خُوَيلد، همسر پيامبر صلى الله عليه و آله در دنيا و آخرت و فاطمه، دختر محمد صلى الله عليه و آله . (بحارالأنوار، ج 43، ص 53؛ سفينة البحار، ج 3، ص 275، كلمه ريع.)

[5] مواعظ العددية، ص 162.

[6] جامع الاخبار، ص 147؛ بحارالأنوار، ج 64 ، ص 72، ح 40 .

[7] آن ها به ما ستم نكردند، بلكه به خود ستم مى نمودند. سوره بقره، آيه 57 .

[8] الكافى، ج 1، ص 146.

[9] امام هادى عليه السلام در زيارت جامعه.

[10] بحارالأنوار، ج 32، ص 331 .

[11] همان، ج 57 ، ص 213 .

[12] الكافى، ج 1، ص 337 .

[13] همان، ج 8 ، ص 102، ح 73 ؛ وسائل الشيعة، ج 8 ، ص 593، ح 16290 .

[14] همان، ج 1، ص 144 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 65 .

[15] عن ابى عبدالله عليه السلام قال: اِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ يَلْتَقيانِ فَيُصافِحُ كُلُّ واحِدٍ مِنْهُما صاحِبَهُ فَما يَزالُ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى ناظِراً اِلَيْهِما بِالْمَحَبَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ وَ اِنَّ الذُّنُوبَ لَتَحاتُّ عَنْ وُجُوهِهِما وَ جَوارِحِهِما حَتّى يَفْتَرِقا؛ از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: اهل ايمان با يكديگر ملاقات مى كنند و هر كدام با دوستش مصافحه مى كند و خداى تبارك و تعالى پيوسته به آن دو به نظر محبت و مغفرت مى نگرد. و بى گمان گناهان از صورت و اعضا و جوارح آنان فرو مى ريزد تا از يكديگر جدا شوند. (محاسن، ج 1، ص 143 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 41، ح 40.)

[16] الكافى، ج 2، ص 179؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 42.

[17] عن جعفر بن محمد عليه السلام : اِذا سافَرَ اَحَدُكُمْ فَقَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَلْيَأْتِ اَهْلَهُ بِما تَيَسَّرَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ؛ هر گاه كسى از شما به سفر رود، هنگامى كه نزد خانواده اش باز مى گردد، بايد هديه اى براى آنان بياورد، اگر چه چيز كم ارزشى همچون سنگ باشد. (تفسير عياشى، ج 1، ص 227 ؛ بحارالأنوار، ج 12، ص 11.)

[18] تنبيه الخواطر، ص 441 ؛ ميزان الحكمة، ج 2، ص 1186، ح 7884.

[19] سوره فجر، آيه 2.

[20] سوره حج، آيه 28.

[21] سوره اعراف، آيه 142.

[22] عوالى اللئالى، ج 2، ص 93؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 34.

[23] سَمِعَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَينِ عليه السلام يَوْمَ عَرَفَةَ سائِلاً يَسْأَلُ النّاسَ فَقالَ لَهُ وَ يَحَكَ اَغَيْرَاللّهِ تَسْأَلُ فى هذَا الْيَوْمِ اِنَّهُ لَيُرجى لِما فى بُطُونِ الْحَبالى فى هذَا الْيَوْمِ اَنْ يَكُونَ سَعيداً. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 211، ح 2182 .

[24] سوره لقمان، آيه 12.

[25] سوره نساء، آيه 48.

[26] الكافى، ج 2، ص 66؛ بحارالأنوار، ج 68 ، ص 131، ح 7.

[27] سوره يونس، آيه 106.

[28] همان، آيه 107.

[29] قال الصادق عليه السلام : اذا دَعَا الرَّجُلُ لاِءخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ نُودِىَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَكَ مِائَةُ اَلْفِ ضِعْفٍ مِثْلِهِ وَ اِذا دَعا لِنَفسِهِ كانَتْ لَهُ واحِدَةٌ فَمِائَةُ اَلْفٍ مَضْمُونَةٌ خَيرٌ مِنْ واحِدٍ لا يُدْرى يُسْتَجابُ لَهُ اَمْ لا؛ هر گاه كسى در غياب برادر دينى خود، براى او دعا كند، از عرش ندا داده مى شود كه همانند صدهزار برابر آنچه براى برادر دينى خود درخواست كردى براى توست. و هنگامى كه انسان براى خود از خدا درخواست كند، همان يك درخواست براى اوست. بى گمان صدهزار دعاى مستجاب بهتر است از يك دعا كه معلوم نيست مستجاب مى شود يا نه. (من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 212، ح 2185، و نيز بحارالأنوار، ج 90، ص 384، به همين مضمون.)

[30] كشف الغمة، ج 2، ص 368؛ بحارالأنوار، ج 67 ، ص 60 ، ح 40.