سخنران استاد میرباقری

«مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ».[1]

در گام اول انسان احساس می کند نسبت به اعمال ظاهری خودش کنترل دارد و می فهمد و می تواند نگاه کند و حرف بزند و قدم بردارد. هم چنين می تواند این اعمال را ترک بکند، اما نسبت به افعال و حالات قلبی خودش، احساس کنترل و قدرت تصرف و برنامه ریزی ندارد. از اين رو، حالات قلبی خودش را از تکلیف بیرون می داند و احساس می کند تکلیف تنها متوجه اعمال ظاهری است، در حالی که این گونه نیست. انسان همان طور که در اعمال ظاهری مسلط است، حالات قلبی اش نیز تحت اراده وي است. از اين رو، انسان نسبت به افعال قلبی خودش هم مسئول و مکلف است و نسبت به تهذیب نفس نيز تكليف دارد و بايد نفس خودش را تذهیب کند و صفات رذیله را از خودش دور سازد و صفات حمیده را به دست بیاورد.

تکلیف انسان نسبت به ایمان و کفر

انسان نسبت به ایمان و کفر و محبت و بغض و... نيز مکلف است. اساس دين نيز به افعال قلبي توجه دارد. در روايت داريم: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض ».[2]

در مجامع روايي، باب مفصلی در اين باره هست: «الْحُبِّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِي اللَّهِ».[3] فضیلت های بسیار فراوانی نیز در اين زمينه بیان شده است.

حب و بغض برای خدا

انسان بايد محبت و بغضش براي خدا باشد و كنترل محبت و بغضش نيز دست خودش باشد و همه اين ها را بر محور خداي متعال قرار دهد.

محکم ترین رشته ایمان

وجود مقدس حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم به اصحاب شان فرمودند: «أَيُّ عُرَى الْإِيمَانِ أَوْثَقُ ؟».[4] کدامیک از رشته های ایمان به خدا محکم تر است که اگر انسان به آن رشته چنگ زد، مطمئن باشد آن رشته او را به خدای متعال می رساند و بريده نمی شود؟ گروهي در اين باره سكوت كردند. برخي نيز پاسخ دادند كه نماز محكم ترين رشته ايمان است. زكات، حج و جهاد فروع است. حضرت فرمودند: همه اين افعال، خوب است، ولي اوثق امور نيست. بعد فرمودند: مهم ترين رشته، ايمان به الله است كه قلب انسان را به سرچشمه متصل مي كند.

محبت و بغض در راه خداست كه مهم است. اگر خدا غضب كرد، انسان نيز بايد غضب بكند. اگر خداي متعال چيزي را نمي پسندد، انسان نيز نباید بپسندد.

هم چنين فرمودند: «وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ».[5] موالات نسبت به دوستان خدای متعال و تبری جستن از دشمنان خدای متعال، مهم ترین رشته ایمان است که انسان را به خدای متعال متصل می کند. از این دست روایات فراوان است.

نظارت بر حالات قلبی

در باب «الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّهِ»[6] به كساني اشاره مي شود که به خاطر خدا هم دیگر را دوست می داشتند و در قیامت درجاتی برایشان بیان می شود. بنابراین، این افعال هم تحت اراده انسان است و انسان باید بر حالات قلبی اش نظارت داشته باشد و بكوشد حالاتش را اصلاح كند. از جمله اموري كه تحت اختيار انسان است، محبت است. انسان بايد صبر و بغضش را هدايت كند تا به اخلاص در حب بغض برسد، یعنی به مرحله اي برسد که تنها خدای متعال را دوست بدارد و فقط چیزی مبغوض او باشد که خدای متعال نسبت به آن ناراضی است.

اخلاص در حب و بغض

حب و بغض انسان باید به درجه اخلاص برسد و زمينه اي را فراهم آورد تا انسان به سوی درجات قرب و كمال پيش برود و به مرتبه ای برسد که محبت خدا، در دلش، بر همه محبت ها غلبه کند و ديگر محبت ها محو شود و محبت های دیگر از این محبت ریشه بگیرد و انسان تنها خدای متعال را دوست بدارد و برای او دوست بدارد و برای او بغض و غضب کند. این درجه، برای مؤمنین و موحدین قابل دسترس است و شايد سیر تا مقام رضا هم به همین وسیله ممکن باشد.

بالاترین درجه کمال انسان

بزرگان فرمودند بالاترین درجه کمال انسان، تبلور در محبت خدای متعال است که محبتش براي خدای متعال باشد و او را دوست بدارد و غیر او را دوست ندارد و شعاعش بقیه اولیای خدا را فرا بگیرد و اولیای خدا را برای خدای متعال دوست بدارد.

راه رسیدن به مقام رضا

در روایات هست که مرا برای خدای متعال دوست بدارید و اهل بیت علیه السلام مرا به خاطر من. خدا را هم به خاطر خودش دوست بدارید. اگر کسی به این مقام رسید که در مقام محبت خدای متعال، هیچ محبتی در قلبش نماند، می تواند به مقام رضا برسد.

مقام رضا، مقامی است كه انسان چيزي نمی خواهد، جز آن چه او می خواهد و از چيزي لذت نمی برد، جز آن چه او لذت می برد. این مقامی است که بالاترین درجات سیر بنده است.

ویژگی مقام رضا

در روایات هست كه جابر به ديدار امام باقر علیه السلام رفت. وقتي جابر حالاتش را توضیح می دهد، می گوید در حالتی هستم که بیماری را از سلامتي و مرگ را از زندگی، و تهي دستي را از توانگري بيش تر دوست دارم. اين مقام، مقام بالايي است. البته به خاطر ثواب ها و فضائلی که در بیماری هست، فقر را بیشتر از غنا دوست داشته باشد. حضرت فرمودند: ما اهل بیت اين گونه نیستیم. جابر تعجب کرد و پرسيد: شما چگونه هستید؟ حضرت فرمود: ما هر چه خدا دوست داشته باشد، دوست داریم. کار به آن نداریم که دارایی را دوست دارد یا نداری، مرگ را دوست دارد یا زندگی را، بیماری را دوست دارد یا سلامتي را. ما آن چه خدا دوست می دارد، دوست می داریم. این مقام بالاتر از مقام جابر است. کسی که خواسته اي ندارد و همه خواسته هایش به تبع خواسته اوست.

درجه عبودیت

بالاترین درجه عبودیت این است که انسان هیچ تقاضا و خواسته ای نداشته باشد، الا آن چه او می خواهد. اگر انسان به اين مقام دست يافت، گاه مرحله اي مي رسد كه مي تواند باور كند كه به اخلاص در محبت رسيده است، و الا اگر انسان چیزهای دیگری هم در وجودش هست، به اخلاص در محبت نرسیده و نیت با لفظ و گفت وگو و گذراندن درست نمي شود. نیت هر کسی، شاکله آن و انگیزه عمل، به حساب مي آيد. اگر کسی در درونش محبت دنیا بود، نمی تواند بگوید من برای دنیا کار نمی کنم. اگر کسی در درونش به غیر خدای متعال تعلق داشت، ادعاست که بگوید فقط برای خدای متعال کار می کنم. به قول معروف، از کوزه برون همان تراود که در اوست.

شاکله انسان

در روايت داريم: «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ».[7] شاکله انسان، عمل انسان را شکل می دهد. اگر انسان در شاکله اش محبت نیست، عملش خالي از حب است. البته آدم هايي هستند كه قدم هايي برمي دارند و سعي مي كنند، ولي هنوز به مرتبه بالاتر نرسيده اند. اگر كسي محبتش خالص نباشد، نمي تواند براي خدا كار بكند. شايد بتواند به خاطر ترس از عقوبت و میل به درجات و ثوابی که خدای متعال می دهد، كاري انجام بدهد. عبادت در جاي خودش، خوب است.

اخلاص در محبت

اخلاص در محبت، یعنی انسان به جایی برسد که خدا را دوست بدارد. بنابراين، راضی می شود به آن چه او می خواهد، ولی اگر در دلی محبت غیر خدای متعال بود، هر چه بخواهد نمی تواند راضی باشد. خدای متعال می تواند صابر باشد، صبر با رضا تفاوت دارد. رضا این است که آن چه او انجام می دهد، بپسندد و لذت ببرد. این وقتی است که انسان به مقامی می رسد که محبت غیر خدا از دلش بیرون می رود. طبیعتاً هر کاری را که خدای متعال بپسندد، می پسندد و هر کاری را که نپسندد، نمی پسندد؛ ولو بلا برای او رقم بزنند. او لذت می برد، به این دلیل که بلا منصوب به خدای متعال است. «مارأيتُ إلّا جميلًا».[8] این جمله حضرت، ناشی از اخلاص در محبت است.

نظام احسن بر پایه اراده الهی

شخص محب، غیر خدا را نمی خواهد. هر چه خدا خواست، انجام مي دهد و همان را دوست مي دارد و همان را حق می داند. ما زیبایی فعل خدای متعال را درک کنیم یا نکنیم، فعل او زیباست. ما بخواهیم یا نخواهیم، عالم بر اساس اراده او می چرخد. خداوند مي فرمايد: «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ». (مؤمنون : 71)

اگر بنا باشد خواسته های ما بر عالم حاکم بشود، همه آسمان و زمین به هم می ریزد. خداوند در قرآن مي فرمايد: «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا». (الانبیا:22) اگر جز خدا، الله دیگری بود، همه آسمان و زمین فاسد می شد.

اراده خدا

بزرگواری می گفت قبل از انقلاب، ما دستگیر شدیم. در مبارزات نگران بودیم، از این که مبادا حرفی از دهان ما در برود و برای دیگران مشکلی پديد آيد. خیلی به خدای متعال التماس می کردیم که هرچه زودتر وسایل استخلاص ما فراهم بشود. کم کم بیمار شدم. جسمم ناتوان شد. بيماري ام به چشم آمد. خداي متعالي بيماري را به ما عنايت كرد. متوجه شديم دو اراده در بدن ما حاکم است. خدا چیزی می خواهد و ما چیز دیگری. با خودمان گفتیم به خدا بگوییم که برو کنار تا اراده ما جاری بشود یا ما برویم از سر راه اراده خدا کنار. البته اين بی انصافی است که بگویم اراده خدا کنار برود. قرار گذاشتم که دیگر این خواسته را از خودم دور کنم. این خواسته را از ياد بردم. حتی ماه رمضان بود، این دعا را نمی خواندم: «اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ»[9]. مدت کوتاهی گذشت. همه مشکلات و بیماری ها رفع شد.

مقام رضا ناشی از اخلاص

در عالم اراده او حاکم است. او الله است. ما می توانیم صابر باشیم. بالاتر از آن می توانیم راضی و شاکر باشیم. اگر راضی و شاکر بوديم، فعل او را درک می کنیم و لذت می بریم. مقام رضا ناشی از اخلاص در محبت است که همان مقام عبودیت است، یعنی عبد خواسته ای ندارد. خواستن با مقوله بندگی نمی سازد. معصومان علیه السلام عبد مطلق بودند. چیزی را که خدا نخواهد، نخواسته اند. چیزی را که خدا دوست نداشته باشد، دوست نداشتند. این مقام محبت است که انسان می تواند به آن برسد. محبت خدای متعال، از طریق محبت اولیای خداست. در روايت داريم: «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ».[10]

محبت ائمه، محبت خدا

البته این عبارت نورانی زیارت جامعه، معاني گوناگوني دارد. یک معنایش این است: «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ». اگر کسی شما را دوست بدارد، خدای متعال را دوست داشته است. محبت شما طریق محبت خدای متعال است، چون در این وجودهای مقدس، چيزي جز توحيد و اخلاص نيست.

وصول به محبت الهی، از راه محبت اهل بیت

راه رسیدن به محبت خدا، محبت اهل بیت است. انسان از طریق محبت آن هاست که می تواند به محبت خدای متعال برسد. کما این که معرفت آن ها، طریق معرفت الله است. آن ها آیه مخزون الهی هستند. حجاب ها بايد از جلوي چشم ها كنار برود تا بتواند آيات را ببيند و خداي متعال را در آيات بنگرد. باید حجاب های نور کنار برود تا انسان بتواند به آیات پنهانی عالم برسد. ائمه معصومین، اکبر آیات خدا هستند و خدای متعال را بايد در اکبر آیات ديد و بعد به معرفت خدای متعال رسيد.

محبت جمال و جلال الهی

اگر انسان بخواهد به محبت خدای متعال برسد، باید جمال و جلال الهی در قلبش جلوه کند تا محبت پیدا بشود. محبت به خاطر جلال، یک نوع محبت است. محبت به خاطر جمال نيز یک نوع محبت است. البته محبت خدای متعال باید از سر سجده و تواضع و خشوع باشد. این که انسان خودش را در عرض خدای متعال قرار بدهد و بگوید من محب خدای متعال و تو محبوب، این مقبول نیست. محبت باید ناشی از محبت خاشعانه و خاضعانه و رابطه بنده و خدای متعال و براساس تواضع باشد.

عزت از آنِ خداست

حضرت علي علیه السلام در خطبه قاصعه فرمودند: خدای متعال صاحب کبریاست. خدای متعال عزیز است و مابقی هیچ هستند و عزتی ندارند. این دو قرق گاه خداست. مواظب باشید به این قرق گاه وارد نشوید. احدی حق ورود به این قرق گاه را ندارد. استکبار در مقابل خدای متعال نداشته باشيد.

امتحان های خدای متعال

همه امتحان های خدای متعال نيز به این امتحان باز مي گردد. همه امتحان های الهی، امتحان درباره تواضع است که عبد به مقام تواضع برسد. پیچیدگی های امتحان، برای این است که این استکبار و خودبینی از بين برود و عليت برداشته شود و تواضع پديد آيد و خشوع شكل بگيرد. خشوع و تواضع، محبت مي آورد و اگر خودبيني از بين برود، محبت مي آيد، و الا محبتی که ریشه اش در خودیت باشد، محبت نیست. این گونه محبت، استکبار است. اساس محبت، تواضع در مقابل خدای متعال است. محبت باید خاشعانه باشد. نسبت به معصومان هم همین گونه است. محبت باید محبت در تولی باشد. اگر گفتند تولی جزو واجبات است، یعنی در تولی محبت است، ولی فقط محبت نیست. محبت از سر تواضع و تسلیم و سرسپردگی و تبعیت است.

محبت معصومین(ع)

در روايت داريم: «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ».[11] این مقام محبت است که انسان را به مقام رضا و درجات کمال می رساند و عبادت انسان را ارزش مند می سازد. محبت برای ما از راه محبت معصومین علیه السلام شكل مي گيرد. از این راه است که انسان محبت خدا را می تواند پیدا بکند و به محبت خدای متعال راه بیابد، و الا راه مستقیم به محبت خدای متعال، بسته است. شاید یک معنای «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ»[12] این است كه اگر کسی شما را دوست بدارد، قطعاً به محبت خدا می رسد و نتیجه قطعی آن محبت خدای متعال است و به عکس، اگر کسی بغض شما را داشته باشد، نتیجه قطعی آن، بغض نسبت به خدای متعال است.

دوست داشتن معصوم

محبت معصوم، همان محبت خدای متعال است. دوست داشتن معصوم، دوست داشتن است. در روايت داريم: «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ».[13] اگر کسی معتصم به شما شد، این فرد اعتصام به خدای متعال پیدا کرده است. یکی از مراحل سیر انسان در حرکت به سوی خدای متعال، مرحله ای است که انسان باید به اعتصام برسد و با اعتصام به خدای متعال، راه را طی بکند. این همان مرحله ای است که انسان مخاطرات را احساس می کند و سختی راه را مي بيند و دوری راه را مي نگرد و می بینند نمی شود این راه طولانی را با این امکانات پیمود. از اين رو، به مرحله اعتصام بالله می رسند، یعنی آدم هایی که راه افتادند، در قدم اول سختی ها و موانع راه را نمی دانند و قله های دوردست را نمی شناسند و راه می افتند و خیال می کنند آدم با یک قدم برداشتن، به قله ها می رسد. اگر کسی اهل بصیرت نباشد، در اين مرحله می ماند.

عامل توقف انسان

عده زیادی از اهل راه که راه افتادند، یک قدم هایی را طی کردند و حقایقی را نيز ديدند. واقعاً یک حجاب های برداشته و نورانيت هاي پديدار شد و مکاشفاتی داشتند، ولي نتوانستند به مراحل بالاتر بروند. برای این است که چشم از قله ها و هدف ها برداشتند و قانع شدند به چیزهایی که به آن رسیده بودند. انسان هر جا قانع شود، متوقف مي شود. خيلي ها اين گونه هستند. آدم مي داند به رياضتي دست يافته، از اين رو ديگر بالاتر نمي تواند برود و همان جا مي ايستد و متوقف مي شود. حالات خوبي پيدا كرده، ولي در همين حالت خوب مي ماند.

راه شناخت حربه های شیطان

گروهي هستند كه راه خدا را انتخاب مي كنند و با همه توان پيش مي روند. وقتي كه راه را آغاز مي كنند، كم كم با سختي هاي راه آشنا مي شوند و موانع برايشان روشن مي شود و دشمني هاي شيطان را مي شناسند. شیطان دشمني تواناست، كسي كه شش هزار سال به عبادت پرداخت، كسي كه همه انبيا را رصد كرده و با آن ها راه رفته و كوشيده رموز كارشان را ياد بگيرد و حتي خواسته آن ها را فريب بدهد. خودش را پنهان كرده و از مخلوقات ديگر حرف زده است. شيطان در ماجراي حضرت آدم علیه السلام دشمني اش را در قالب دوستی پنهان و دوستانه صحبت کرد. خودش نیامد حرف بزند، بلکه از زبان دیگران با جناب آدم و حوا حرف زد که به تدریج آن ها را به ترکِ بهشت کشاند. اگر انسان راه بيفتد، كم كم می فهمد. اگر اهل رصد کردن باشد، دشمنی های شیطان را می فهمد و متوجه مخاطرات راه می شود و به عظمت راه، دوری هدف و در دسترس نبودن هدف پی می برد.

آدم خیال می کند، همین که راه افتاد و نماز خواند و روزه گرفت، به مقصد رسيده است. همه اين ها قدم اول به شمار مي آيد. قدم هاي اصلي را بايد به گونه اي ديگر برداشت. گاهی عقل ما نمي تواند معرفت را درك كند. عشق و محبت ما به اندازه اي نیست که بتواند ما را به وصال برساند. برخي هم وصال را دور از دسترس می بینند، هم معرفت را. این ها کسانی هستند که طالب اند. راه مي افتند. قصد برگشتن هم ندارند. قصد ايستادن هم ندارند. همواره مي خواهند پيش بروند تا به قله ها برسند و به محبت خداي متعال دست يابند. وقتي اين آدم ها به ناتواني شان و به سختي هاي راه و دوري هدف، شياطين و دشمن ها پي مي برند، درمي يابند تنها راه، تكيه زدن است.

معنای اعتصام

اعتصام یعنی سپرگرفتن، یعنی خود را حفظ کردن. اعتصام باید اعتصام به الله باشد. اگر کسی می خواهد به مرحله عصمت برسد، اگر می خواهد به مرحله ای برسد که محفوظ بماند، باید اعتصام داشته باشد. اعتصام به الله یعنی به مرحله حفظ رسیدن و از مخاطرات محفوظ ماندن و با توسل به او و با تکیه به خدا متعال، خود را نگاه دارند.

شرط هدایت، یافتن صراط مستقیم

خداوند در قرآن مي فرمايد: «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيم». (آل عمران : 101) کسی که معتصم به الله بشود، یعنی خودش را به مرحله حفظ و دوري از خطر و شیطان برساند، با تکیه به خدای متعال، با اتصال به الله، راه را يافته و ديگر به راه راست رسيده است، راهي كه او را به مقصد مي رساند. اگر کسی معتصم به الله شد، با این اتصال به الله به اعتصام می رسد. این فرد هدایت شده است. اگر به امتناع به الله رسید، اتصال به خدای متعال پیدا کرد و دیگر خطری او را تهديد نمي كند.

خداوند يكتا در قرآن مي فرمايد: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ» (نساء: 69) اين افراد اهل صراط مستقيم اند. اين افراد كساني هستند که به شاهراه راه پيدا كردند، گويي به مقصد رسيدند.

اعتصام معصومین علیه السلام ، کامل ترین اعتصام

کسانی که معتصم اند و با اعتصام، به مقام عصمت کلی رسیدند، حضرات معصوم اند. در روایات داریم که حشام بن حکم از امام صادق علیه السلام پرسيد: شما می گویید ائمه معصومین، معصوم اند. چگونه مي شود يك آدم معصوم باشد. حضرت فرمودند: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ» .[14] معصوم کسی است که با اتصال به خدای متعال، به مرحله عصمت و امتناع می رسد و دیگر هیچ حرامی راه ندارد و هیچ وسوسه ای كارايي ندارد و هیچ شیطانی نمی تواند او را تصرف کند، چون به مرحله امتناع رسیده است. بعد حضرت اين آيه نورانی را خواندند: «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيم» (آل عمران: 101) معصوم با اعتصام به الله، به صراط مستقیمی مي رسد که صراط اوست. این اعتصام برای دیگران اعتصام به حبل الله و معصوم است.

اعتصام به قرآن و وجود مقدس رسول خدا(ص)

مرحوم علامه طباطبایی(ره) معتقدند، اعتصام به قرآن و وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و اعتصام به الله برای غیرمعصوم، اعتصام به حبل الله است. خداوند مي فرمايد: «اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا». (آل عمران: 103) بعضي مفسرين به گونه دیگری معنا كردند، ولی اعتصام به الله، یعنی اعتصام به قرآن. بنابراین، اگر انسان بخواهد در میان راه نماند، بايد با تکیه به خدای متعال، از هلاکت نجات پیدا بکند. اگر كسي می خواهد در عصمت الهی واقع و با تکیه به خدای متعال پاک بشود و محفوظ بماند و از همه آفات و مخاطرات در امان باشد، تنها راه این است که معتصم به الله و معصومین بشود. در روايت داريم: «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ ».[15]

ذکر مصیبت امام حسین (ع)

«السلام علیک یا ابا عبدالله صلی الله علیک یا ابا عبدالله السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولادالحسین و علی اصحاب الحسین».[16]

هر روز بر زخم ها و تاول بدنت نيز گریه می کنم. وصیت کرد این پیراهن مال فرزندم حسین است. آن را با خودت به کربلا ببر و در آخرین لحظات، وقتی می خواست به میدان برود، این پیراهن را در اختیار او قرار بده. وقتی این پیراهن را طلب کرد، زمان شهادتش نزدیک شده بود. وقتی به میدان می روی، عوض من گلوی او را ببوس!

روز عاشورا فرا رسيد. پيراهن را طلب كرد. زينب بي قرار شد و او را آرام كرد. پیراهن را زیر لباس ها پوشید. نمی تواند به زینب بگوید چرا این پیراهن را می پوشد. نمی تواند به زینب بگوید که دشمن بسیار بدکار است. ای وای، ولی لباس کهنه، زیر سُم ستور مي ماند و جسم يوسف زهرا، لگدكوب مي شود. دشمن با سنگ، زخم های بدنش را هدف قرار می داد. به همین هم اکتفا نکرد و دستور داد، ده نفر نعل تازه به اسب ها زدند و به گونه اي بر این بدن مطهر تاختند که خواهر، بدن برادر را نشناخت.


[1] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ... .

[2] . مستدرك الوسائل، شیخ حرعاملی، ج 12، ص 226، ح 14، باب وجوب الحب في الله و البغض ف.

[3] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 124، باب الحب في الله و البغض في الله ... .

[4] . وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی، ج 16، ص 177، ح 17، باب وجوب حب المؤمن و بغض الكافر.

[5] .همان.

[6] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 125، باب الحب في الله و البغض في الله... .

[7] . همان، ص 16، باب الإخلاص ... ، ص 15.

[8] . مع الركب الحسينى، محمد جعفرطبسی، ج 5، ص 126، العقيلة زينب في مواجهة ابن زياد...، ص 124.

[9] . مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 7، ص 447، ص 14، باب استحباب الدعاء في كل يوم من.

[10] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، 613ص ، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ... .

[11] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ... .

[12] .همان.

[13] .همان.

[14] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 25، ص 194، باب 6، عصمتهم و لزوم عصمة الإمام ع.

[15]. من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 2، ص 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ... ص.

[16] . مفاتیح، زیارت عاشورا.