سخنران استاد میرباقری

انواع بلاي الهي

بلاي الهي براي مومن دو نوع است: گاهي بلا، بلاي پاك سازي و تطهير است كه خطاي مومن را جبران مي كند. اما قسم ديگر بلا كه براي مومن پيش مي آيد بلايي است كه براي ترفيع درجه مومن صورت مي گيرد. اين گونه نيست كه مومن خطايي كرده و او را مبتلا مي كنند تا بي حساب شود؛ بلكه بلا براي ترفيع درجه و بالا رفتن مقام مومن است. در روايات مي خوانيم بلايي كه براي شما پيش مي آيد، هر بلايي كه باشد، حتي اگر پايتان به سنگ بخورد و رگتان بپرد، به خاطر خطايي است كه كرده ايد. در قرآن هم مي خوانيم: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ؛[1] هیچ مصیبتی به شما نمی رسد و هیچ بلایی بر شما فرود نمی آيد مگر اینکه به واسطه كارهاي خودتان است.

از حضرت پرسيد: پس بلایي که بر شما پیش مي آيد چطور؟ آیا این بلا هم از همین دست است؟ حضرت فرمود: بلایي که بر ما پیش مي آيد، برای ما ترفيع درجه است.

مقدار بلا، متناسب به خوب بودن انسان

این بلای حق هم که برای رشد انسان است متناسب با درجات انسان تعيين مي شود. هر چه انسان ها خوب تر باشند، این بلا بر آنها بیشتر می بارد. پس در روایات مي خوانيم گرفتار ترین افراد در این دنیا، انبیا بودند و در درجه بعد كساني که در پي انبیا بوده اند. هرکه نزدیک تر بوده بلايش بیشتر است: إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ [2] اين بلا، بلايي است كه اوليا را مي گيرد و براي آنها درجه مي آورد. هر كه مقرب تر باشد، خداي متعال بر او بيشتر سخت مي گيرد.

بلایی که یوسف پیامبر به آن مبتلا شد

خداي متعال در قرآن ماجراي پيامبرش يوسف صديق علیه السلام را نقل مي كند. يوسف علیه السلام حاضر شد اتهام را به جان بخرد، به زندان مبتلا شود، ولي پاك بماند. به خدا گفت: قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْهِ؛[3] خدایا! ابتلا به زندان و گرفتاری در زندان برای من دوست داشتنی تر است از اینکه دامن من به معصیت تو مبتلا شود. بد نام می شود، متهم می شود، در زندان می ماند و فراموش می شود. گویا کسی به فکر او نیست.

دو نفر از درباريان با تدبير حق محكوم به زندان مي شوند. در زندان به عظمت يوسف پي مي برند. سپس خواب مي بينند و خوابشان را به يوسف صديق مي گويند. يوسف خوابشان را تعبير مي كند. يكي به دار آويخته مي شود و پرندگان سر او را مي خورند و دومي هم آزاد مي شود و ساقي دربار. يوسف به او مي گويد: قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ [4] وقتی آزاد شدی، یادی از من بکن. بگو زندانی فراموش شده ای در این زندان است که سالها کسی به یاد او نیست. قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ. خدا خواست آن ساقی فراموش کند و یوسف صدیق فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ؛[5] سالهای دیگر در زندان ماند.

خواب پادشاه مصر و عزیز شدن یوسف

سالها مي گذرد و پادشاه مصر خواب مي بيند كه هفت گاو لاغر ، هفت گاو چاق را خوردند. شاه همه خواب گذارها را احضار مي كند و تعبير خواب را مي خواهد. قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْويلِ الْأَحْلامِ بِعالِميننَ ؛ [6] آنها نمي دانند، ولي شاه قانع نمي شود. در همين بين، ساقي دربار، يوسف و تعبير خواب را به ياد مي آورد. به پادشاه مصر مي گويد: من كسي را مي شناسم كه خواب تو را تعبير مي كند.

يوسف مي آيد و نه فقط خواب را تعبير مي كند بلكه به آنها مي گويد هفت سال، سال هاي خوشي و خرمي در پي داريد و در پي آن هفت سال قحطي پيش مي آيد. چاره را نيز مي گويد.

وقتي پادشاه دنبال او فرستاد، پاسخ داد که اول حساب ها را تسويه كنيد و ماجراي خيانت را مشخص نماييد. اگر معلوم شد من بدنام نيستم؛ بيرون مي آيم. زنان مصري همه به پاكي يوسف شهادت دادند بعد بيرون آمد. اتهام ها رفع شد، خزانه دار مصر شد و در سایه خزانه داری او، مردم مصر در سالهای قحطي زنده ماندند.

نتیجه ابتلای یوسف به زندان

غرض اين است كه متوجه باشيم بلاي خدا با اين انسان چه كرده همان انساني كه هفت سال قبل به ساقي دربار مي گفت اذكرني عند ربك، اكنون حاضر نيست بيرون بيايد. پادشاه مصر او را مي خواهد ولي او ابتدا خواستار رفع اتهام است. رسول گرامي اسلام فرمود: چقدر بزرگوار بود يوسف كه وقتي در پي او فرستادند، حاضر نشد بيرون بيايد. خدای متعال می فرماید: كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ [7] ما بودیم و سرانگشت تدبیر ما بود که این ما جرا را پیش می برد؛ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[8] حقایقی را به او خواهیم آموخت تا زيبايي هاي حق را ببينيد.

نكته مهمتر اينجا است كه چون خوب ها بزرگند، وقتي شعاع رحمت آنها را بگيرد اين رحمت، ديگران را هم تحت پوشش قرار مي دهد.

نجات جامعه به خاطر صبر مؤمن در بلاهای الهی

در روايت مي خوانيم گاهی صبر يك مومن، عامل نجات يك جامعه است. اين مومن صبر كرده و بلا را از سر گذرانده و بلاي حق را تحمل كرده، ولي در سايه لطف حق، يك جامعه نجات پيدا مي كند. در سايه ابتلای يوسف، مردم مصر در سال هاي قحطي، از مرگ نجات يافتند. یکی از برکاتی که در بلای خوب هاست، نزول رحمت بر خلایق است. به هر میزان که این خوب بزرگتر باشد، برکاتی که از بلای او بر جامعه می بارد وسيع تر است.

بارش رحمت الهی بر کل هستی، به برکت ابتلای سیدالشهدا علیه السلام

در بلای عاشورا، آنكه بلا کشیده، خوب ترین خوب ها بود. بلای او سنگین ترین بلاها بود. به طوری که در عالم وقتی این تکلیف را عرضه کردند، کسی جز سيد الشهدا بارش را به دوش نکشید. حتی انبیای اولوالعزم. حال اين شخص آنقدر بزرگ بوده و اين بلا رفيع كه رحمت آن، همه هستي را گرفته و بر همه هستي باريده است. اگر چه رحمت حق، اول به خود او باريده ولي اين رحمت همه را سيراب كرده است. پس به سبب بلاي سيد الشهداء امامت را در نسل او قرار دادند؛ يعني اين امامت ثمره اين بلاست. همه انبياي اولوالعزم بر سر سفره سيد الشهداء مهمانند. از آدم(رض) گرفته تا عيسي روح الله علیه السلام . جن و حيوان و نبات و جماد، همه بر سر سفره عاشورا مهمانند؛ چون سيد الشهداء همه هستي را پوشش داد، رحمتي كه به او نازل مي شود به همه جا مي بارد.

امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی پنجاه نفر را براي امام حسين علیه السلام به گریه انداخت، اهل بهشت است. حتي چهل نفر يا سی نفر يا بیست نفر يا ده نفر، حتي يك نفر. خودت هم اگر به گريه بيافتي اهل بهشتي. ايشان تباكي كننده را هم اهل بهشت مي داند. تباكي يعني اداي گريه را درآوردن. ماجرای سید الشهدا عظیم و با برکت است. کمترین ارتباط عاطفی با او، موجب رحمت و مغفرت خداوند است.

حکایت

مرحوم نراقی صاحب كتاب مثنوی طاقديس است. در آنجا شعري دارد كه مضمون آن چنين است: پیر زنی بود و فرزند جوانی داشت. این فرزند، دل به دختر پادشاه داد. عشق بر او کارگر افتاد و در بستر بیماری افتاد و هر روز حالش بدتر می شد. این پیر زن، تدبیری کرد. راهی به وزیر پیدا کرد. ماجرا را با او در میان گذاشت. وزیر چاره کرد و گفت: تو به فرزندت بگو برود بالای کوه و هیئت عبادت و ریاضت به خود بگیرد و مشغول عبادت صوری بشود. بقیه کارها با من.

بر طبق نقشه، این جوان، بالای کوه خیمه ای زد و شروع کرد عبادت کردن. وزیر هم در شهر شایع کرد که جوان عابدی پیدا شده، چنین و چنان، مستجاب الدعوه است. خبر به شاه رسيد. وزير را خواست و گفت: مي گويند چنين شخصي پيدا شده، بريم ببينيم. وزير انكار كرد و گفت: نه، شايد دروغ باشد. اول تحقيق كنيم. شاه ناراحت شد و گفت: همه مي گويند تو انكار مي كني. زود بساط را آماده كن تا برويم.

مادر را باخبر كرد و شاه به راه افتاد. وقتي رسيدند، شاه شيفته اين جوان شد. وزير هم با حرفهايش خواست از شاه پاسخ مثبتي بگيرد. اما از آنطرف جوان پاسخ منفی داد. پادشاه بعد از مدتی برخواست و رفت. وزیر آمد پیش جوان و گفت: جوان! همه بافته ما را خراب کردی. چرا جواب مثبت ندادي؟ من شاه را تا اینجا آوردم. گفت: نه، من مدتي تظاهر به عبادت خدا كردم؛ با اين حال خدا شاه را ذليل من كرد؛ تو را ذليل من كرد. اگر عبادت كنم چه مي شود؟

حقيقت اين است حتي تظاهر به عبادت خدا هم، بزرگ ها را ذليل انسان مي كند. به انسان بزرگي مي دهد بايد دانست پيوند با سيد الشهدا، حتي در حد يك پيوند صوري انسان را به درجات بالا مي رساند انسان را عزيز خدا مي كند. رحمت و مغفرت خدا را بر انسان نازل مي كند.

ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام

السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ.[9] یا أنا قتيل العبرة [10] من کشته اشکم. بعضیها این را خوب معنی نکرده اند. ظاهر مطلب این است که من کشته شدم که بر من گریه كنند؛ یعنی بار و سنگینی تکلیف را سید الشهدا برده است. او به بدترين شكل از بين رفته. اگر اين بار تكليف را بين همه عالم تقسيم مي كردند، كمر همه عالم مي شكست. اگر پيوند عاطفي با او برقرار كنيم، اين پيوند عاطفي عامل نجات ماست. اگر امام حسين علیه السلام بار تكليف را بر دوش نمي كشيد، ما بسيار به زحمت مي افتاديم. در روايات مي خوانيم به حضرت موسي بن جعفر علیه السلام عرضه شد، بلايي است كه بايد شيعه شما متحمل شود، آيا شما آن را به جان مي خريد؟ حضرت بلا را به جان خريد كه از شيعه برداشته شود. وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ [11] او خودش شمع شده و سوخته و بر بلند ترین قله هم ایستاده و همه عالم را نورانی کرده است که انَّ الْحُسَيْن مِصْباحُ الْهُدى وَ سَفينَةُ النَّجاة [12]

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِيَرَتِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرُ الْمَوْتُورُ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ...[13]


[1] . الشورى : 30

[2] . الكافي، شیخ کلینی،ج 2، ص 252، باب شدة ابتلاء المؤمن ... ص 52.

[3] . يوسف : 33

[4] . يوسف : 42

[5] .همان

[6] . يوسف : 44

[7] . يوسف : 21

[8] .همان

[9] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 467، هشتم زيارت اربعين است ... ص 467.

[10] . كتابشناسى اختصاصى امام حسين(ع)، حشمت الله صفرعلی پور... ص 121.

[11] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی ج 1، ص 468، هشتم زيارت اربعين است ... ص 467.

[12] . فرهنگ عاشورا، جمعی ازنویسندگان، ص 51، ج 6، حيات بخشى و زايندگى ... ص 47.

[13] . بحارالأنوار/مجلسی/98/290/باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه یوم عاشوراء...ص:290