سخنران استاد میرباقری

عاشورا، جلوه اي از انتقام جويي ابليس

اين فاجعه بزرگ و عظيم يعني شهادت سيدالشهدا (ع) به دست دشمنان اسلام به تعبير ديگر به دست ابليس و دستگاه ابليس اتفاق افتاد. يعني در واقع ابليس انتقام خودش را از خداي متعال گرفت. همه حرفش همين بود كه چرا مقام خلافت را به او ندادند و به نبي اكرم و به اهل بيتش بخشيدند. اين كينه اي بود كه از ابليس در روز عاشورا ظهور كرد. با تمام وجود صف آرايي كرد و انتقام خود را گرفت. در واقع همه دستگاه طاغوت سنگين ترين انتقامي كه از جبهه حق در طول تاريخ گرفتند ماجراي عاشوراست. پس بزرگترين غصه بر دل اولياء خدا و بزرگ ترين مصيبت جبهه حق هم در طول تاريخ مصيبت عاشوراست. به حسب ظاهر از ديد اهل دنيا جنگ مغلوبه شد و كار به نفع جبهه ابليس تمام شد.

ولي آيا واقعيت همين است؟ چه چيزي مايه دلخوشي اولياء خدا در مقابل اين شكست به حسب ظاهر بسيار بزرگ است؟ چه چيزي در متن حادثه عاشوراست كه دل اولياء خدا را خوش مي كند؟

خداوند ياور اوليا

اصلي ترين مساله اين است كه خداي متعال وعده نصرت اولياء خودش را داده است. خدا فرموده: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا [1] خدا سرپرست و اولياست إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا[2] خداي متعال مدافع مؤمنين است. اگر همه دست به دست هم بدهند تا يک ولي از اولياء خدا را ذليل كنند و از او انتقام بگيرند، خداي متعال مدافع اوست و كار برعكس مي شود.

در داستان انبياي الهي مي بينيد که همه نمرود و قومش دست به دست هم دادند كه ابراهيم خليل را در آتش بسوزانند، ولي خداي متعال نخواست. درباره موساي كليم و ديگر انبيا هم همين طور است. هر تلاشي كه آنها كردند خداي متعال اين تلاش ها را معكوس كرد.

اين همان چيزيست كه مسير تاريخ را عليه ميل و پسند دشمنان اولياء خدا پيش برده. هر كجا احساس مي كردند پيروزند، خداي متعال بي درنگ آثار شكست آنها را ظاهر كرده است.

چگونه خداوند يوسف را ياري کرد؟

در مورد جناب يوسف(ع) برادرها حسد ورزيدند و او را در چاه انداختند. خداي متعال مدافع اوست. پس قومي را تشنه مي كند. گذرشان به اين چاه مي افتد و يوسف را بيرون مي آورند. آنها به قصد به دست آوردن سود و مال دنيا يوسف را به عنوان برده مي فروشند. ولي خدا مدافع يوسف است. او را در خانه يكي از بزرگان مصر وارد مي كند كه آنها را از نعمت فرزند محروم كرده و بعد يوسف فرزند خوانده آن خانه بزرگ مي شود.

وقتي بانوان مصري بناي كيد و مكر مي گذارند، خداي متعال فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنّ،[3] كيد آنها را برمي گرداند. وقتي بناست يوسف از زندان آزاد شود و به آن درجاتي كه بايد، برسد دوره عزت يوسف است. خداي متعال خوابي را به هر دليل بر گبري ارائه مي كند و اين عامل نجات جناب يوسف (ع) مي شود.

از قبل هم زمينه هاي پاكي يوسف و تبرئه يوسف را فراهم كرده است: وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كاَنَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكَاذِبِين وَ إِن كاَنَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّاتىِ قَطَّعْنَ أَيْدِيهَُنَّ؛[4] خداي متعال از قبل اين شاهدها را براي صدق يوسف گرد آورده و بعد اورا نجات مي دهد.

همه عليه يوسفند. از برادرها و عشيره خودش گرفته تا زنان مصري و بزرگان مصر. ولي خداي متعال مي خواهد يوسف عزيز بشود.

ظهور امام زمان(عج)، ثمره نهضت عاشورا

خداي متعال مدافع سيدالشهدا (ع) است و وعده پيروزي قطعي داده. در صلوات امام حسن عسكري عليه السلام مي خوانيم: أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى الطَّالِبُ بِثَأْرِكَ وَ مُنْجِزُ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ التَّأْيِيدِ فِي هَلَاكِ عَدُوِّكَ وَ إِظْهَارِ دَعْوَتِك؛[5] من يقين دارم كه خداي متعال آن وعده اي كه به تو داده را نقد مي كند، تو را تاييد مي كند و دعوت تو آشكار و جهان گير مي شود. دشمنان تو يعني همه كفار در طول تاريخ، در صف دشمنان امام حسين(ع) هستند که هلاك و نابود مي شوند. اين بركات خون مقدس سيدالشهدا(ع) است.

همه حق در تاريخ و همه جبهه انبيا و اولياي تاريخ، مرهون عاشوراي امام حسين(ع) هستند. آنها تنها به ظهور امام زمان دلخوش كرده اند. خداي متعال در نسل سيدالشهدا امام زمان عليه السلام را قرار داده و اين همان چيزيست كه در قبال اين شهادت در روايات وجود دارد. خداي متعال وعده اش را به نبي اكرم و صديقه طاهره سلام الله عليها و وجود مقدس اميرالمومنين داد و آنها به اين شهادت راضي شدند.

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ [6] در تفسير اين آيه آمده كه خداي متعال به نبي اكرم و صديقه طاهره و امير المومنين فرمود كه فرزندي با اين خصوصيات به شما مي دهيم، ولي چنين بلاي عظيمي هم در بين است. خداي متعال وعده داد که در مقابل اين شهادت، امامت را در نسل سيدالشهدا(ع) قرار مي دهد.

امام زمان(عج)، منتقم همه انبيا و اوليا

مساله يك انتقام جويي ساده نيست. مساله يك قتل و يك كشته شدن نيست. مي دانيد ما ماموريم اگر كسي با خود ما پدر كشتگي هم داشته باشد ولي از دوستان ائمه(ع) باشد با او دوست باشيم و اگر نزديك ترين انسان به ما، دشمن اولياء خدا بود ما مكلفيم با او دشمن باشيم. معني سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُ [7] اين است. مساله خونخواهي يك پدر نيست. مساله خونخواهي همه انبيا و اولياست. مساله خونخواهي ولي خداست. اين چيزيست كه به دست وجود مقدس امام زمان عليه السلام اتفاق مي افتد: أين الطالب بذحول الأنبياء و أبناء الأنبياء أين الطالب [المطالب ] بدم المقتول بكربلاء [8] آن چيزي كه مايه دلخوشي ماست اين است كه سيدالشهدا (ع) اولا اين راه را با يك ميثاق قبلي طي كرده و ثانيا در متن اين بلا به ضيافت خداي متعال رسيده و در گودي قتلگاه مخاطب به خطاب يَأَيَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً [9] شده است.

شفاعت و هدايت امام حسين(ع)، از ابتداي خلقت آدم

بايد گفت دست شفاعت امام حسين همه انبيا و اولياء و خوبان را هدايت و شفاعت را از همين دنيا آغاز کرده است. شفاعتي كه قبل از روز عاشورا شروع شده. گاهي حادثه اينقدر عظيم است كه آثارش پيش از ظهورش در عالم ديده مي شود. از همان ابتدا كه حادثه رقم مي خورد آثارش در دنيا ظهور پيدا مي كند.

شفاعت سيدالشهدا نسبت به عاشورا قبل از ظهور عاشورا در عالم دنيا شروع شده. اينكه خداي متعال ماجراي سيدالشهدا را با پيامبران اولواالعزم در ميان مي گذارد براي چيست؟ براي اين است كه اينها با شفاعت سيدالشهدا بتوانند راه را طي كنند و به مقصد برسند. و گرنه دليل ندارد خداي متعال روضه حضرت سيدالشهدا را براي جناب آدم بخواند. دليل ندارد روضه اش را براي حضرت ابراهيم بخواند يا به هر كيفيت و بهانه اي انبياي اولواالعزمش را به کربلا بياورد. در شب معراج وارد شده كه رسول خدا گذرش به سرزمين كربلا افتاد؛ يعني همه بايد از صحنه كربلا عبور كنند.

مجالس عزاي اباعبدالله(ع)، اشاعه دعوت آن حضرت است

امروز ميليون ها انسان دلشان مشغول امام حسين (ع) و عاشوراست. اگر مي بينيد ائمه خوشحال مي شدند از اينكه اين مجالس و محافل به پا شود مساله اين نبوده كه دلشان مي خواسته براي كسي كه از دنيا رفته عزاداري کنند و بعد رواج يابد. يك عاطفه معمولي نيست.

محافلي كه براي امام حسين برپا مي شود معنايش اشاعه دعوت حضرت است. معنايش اين است كه هدف حضرت دارد در عالم ظهور پيدا مي كند و خون دارد به ثمر مي نشيند. مردم دارند به موضع گيري در مقابل حق و باطل مي رسند. زماني امام حسين با تمام تلاشي كه كرده توانسته هفتاد نفر ياور پيدا کند. آن هم با کمي فاصله از عهد نبي خاتم (ص). عده اي از همين هايي كه در كربلا در لشکر دشمن بودند شايد سيدالشهدا را در آغوش رسول خدا ديده بودند. از خود نبي اكرم درباره سيدالشهدا شنيده بودند.

نزديک شدن به خدا با ريختن خون اباعبدالله(ع) !

اين همان احتجاح صبح عاشوراي سيدالشهداست. هنگام صبح حضرت دو خطبه خوانده است. اين دو خطبه خيلي خواندني است و در هر دو سخنراني اتمام حجت كرده است. فرموده كسي نگويد فردا من را نمي شناخته. با اينکه امام حسين مي دانست اينها به راه نمي آيند ولي در عين حال حجت را بر آنها تمام كرد. مي پنداشت شايد دلي متحول شود. شما از جدم درباره من و برادرم نشنيديد: الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة؟[10] شما نشنيديد آن فضيلت هايي را كه درباره من نقل شده؟ اگر نشنيديد، از اصحاب رسول خدا بپرسيد.

اما تنها هفتاد نفر از همه دنياي اسلام گرد امام جمع شدند. مابقي بنا به تعبير روايات که صرفا براي تاكيد بر عاطفه ها نيست وجود مقدس امام حسين(ع) را در روز عاشورا مثل گوسفند سر بريدند. يعني كسي براي امام حسين حرمت قائل نبود. احساس نمي كردند كار بدي انجام داده اند، بلكه در تعابير آمده يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّه[11]، با ريختن خون سيدالشهدا در پي نزديكي به خدا بودند. اين غربت اسلام است.

بقاي اسلام مديون خون سيدالشهدا(ع) است

ولي شما ببينيد امروز ياد امام حسين نام امام حسين قلوب را متحول مي كند. آنچه غصه ها را كم مي كند اين است كه شفاعت امام حسين(ع) دارد ظهور پيدا مي كند و مردم هدايت مي شوند. اگر نبود خون امام حسين (ع) در آن فضاي تاريكي كه اينها ايجاد كردند احدي مسلمان نمي ماند.

شما مي بينيد قلوبي در اطراف و اكناف دنيا در بلاد كفار تكان مي خورند و رو به خدا مي آورند. به دنيا پشت مي كنند و در لذت ها و تمدن مادي ترديد مي كنند. اينها همه آثار راه امام حسين است. اينهاست كه موجب شادي دل اولياء خدا بوده است.

در گودي قتلگاه وقتي امام سجاد(ع) دارند جان مي دهند زينب كبري مي فرمايند: پسر برادرم چرا با جان خودت بازي مي كني؟ اوضاع عوض مي شود. اين جا زيارتگاه مي شود.

بعد از رفتن امام حسين عزاداري بر امام حسين چه نتيجه اي دارد كه دلي را خوش بكند؟ آن هم دل صديقه طاهره سلام الله عليها را. مساله اين است امام حسين شهيد شد براي اينكه همه را دستگيري كند و اين تحول قلوب معنايش تاثير شفاعت امام حسين است. اگر ما اينجا جمع شديم به شفاعت امام حسين عليه السلام است. اگر امروز ميليونها قلب متحول مي شوند، اين با دست تواناي خود سيدالشهدا صورت مي گيرد.

سوره فجر، سوره امام حسين(ع)

در سوره فجر كه سورة الحسين عليه السلام نام گرفته همين دو مطلب آمده يا به تعبير من سه مطلب اساسي وجود دارد. يك مطلب ذيل سوره است كه: يَأَيَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ.[12] اين آيات بر اساس تفاسير روايي مربوط به سيدالشهداست. «نفس مطمئنه» خود سيدالشهداست و «راضية مرضية» اصحاب سيدالشهدا هستند.

و اما صدر سوره درباره امام زمان عليه السلام است. در شب تاريك دولت بني اميه و دولت اصحاب سقيفه كَظُلُماتٍ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ[13] خداي متعال مي فرمايد: وَ الْفَجْرِ[14] سوگند به آن سپيده اي كه طلوع مي كند. در روايات مي خوانيم مقصود از اين فجر دولت حضرت بقية الله و ظهور امام زمان عليه السلام است و بعد: وَ لَيَالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ [15] كه تفسير آن را ائمه عليه السلام مي دانند.

روز ظهور، روز غلبه جبهه حق

آن كساني كه محدود نگاه مي كنند مي پندارند جبهه اولياء خدا شكست خورده. لذا خداي متعال در دوره ضعف انبيا مي فرمود وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ [16] خدا يك ايام اللهي دارد كه روز غلبه كلمه توحيد و ظهور پيروزي كلمه حق است. مردم را دائما متذكر شو به آن روز كه اميدوار شوند. اين يك عبور است. در روايات ايام الله را روز ظهور دانسته اند.

خداي متعال به موساي كليم مي فرمايد به آنها بگو روز رجعتي است كه خوبان برمي گردند. بدها هم برمي گردند و صحنه عوض مي شود. در بعضي نقلها آمده که همه انبيا برمي گردند و روز سوم روز قيامت است. خدا چنين ايامي دارد.

واقعه عاشورا و عظمتِ تاريخ و هستي

اگر كسي عاشورا را در دل اين عظمت هستي و تاريخ نبيند قابل تحمل نيست. اولياء خدا اين صحنه را در مجمع عالم مي ديدند. در روز عاشورا مجموع سوره والفجر را مي ديدند هم صدر سوره را هم ذيل سوره را هم بقيه معارفي را كه در سوره آمده: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ[17] نديدي پروردگارت با آنهايي كه به اسم بهشت خدا ارم درست مي كردند چه کرد؟ نديدي خدا با فرعون چه كرد؟ وَ فِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتَادِ [18]. بعضي ها ذِى الْأَوْتَادِ [19] را اهرام مي دانند. خدا همه آنان را مايه عبرت همه عالم قرارداد. بنابراين جاي نگراني نيست. درست است عاشورايي در پيش است، ولي اقتضاي عالم همين است.

نعمت و نقمت، دو ابتلاي الهي

براي اولياي خدا خوشي و سختي فرق نمي كند. در سوره و الفجر خداي متعال مي خواهد به ما آرامش بدهد. مي خواهد مجموعه دنيا را به ما نشان بدهد. پس مي فرمايد: فَأَمَّا الْانسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَئهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبىّ ِ أَكْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَئهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبىّ ِ أَهَانَنِ كلاََّ بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ [20] انسان يك اشتباه بزرگ مي كند. وقتي در دنيا به او نعمت مي دهيم مغرور مي شود. وقتي مبتلايش مي كنيم مايوس مي شود. ولي براي مومن شكست و پيروزي در دنيا دقيقا يكسان است.

در آيه شريفه سوره حديد مي خوانيم: ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ[21] هر مصيبتي كه به شما مي رسد قبل از اينكه در اين دنيا ظهور كند در كتابي ثبت شده. پس لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ [22] وقتي چيزي از دست مي دهيد غم نخوريد وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ[23] و وقتي چيزي به دست مي آوريد خوشحال نشويد.

پرسش اين است: آيا صرف نوشته شدن وقايع در کتاب مي تواند از احساسات ما جلوگيري کند؟ شايد نكته اش اين باشد که اگر انسان فهميد رخ دادها بي حساب و كتاب نيست و امتحان است آرام مي گيرد: فَأَمَّا الْانسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَئهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ [24] براي اين انسان تكليف موضوعيت دارد. پس به دنيا فكر نمي كند به تكليفش مي انديشد.

پيروز حقيقي در اين دنيا چه کسيست؟

در پايان سوره فجر مي خوانيم: وَ جِاْى ءَ يَوْمَئذِ بجَِهَنَّمَ يَوْمَئذٍ يَتَذَكَّرُ الْانسَانُ وَ أَنىَ لَهُ الذِّكْرَى [25] خيال كرديد كار به همين دنيا تمام مي شود؟ اين دنيا يك دار امتحان بود. عده اي شكست خوردند. عده اي پيروز شدند. شكست خورده ها فراعنه بودند. آنها خيال مي كردند پيروزند. حالا پشت سرتان را ببينيد. ببينيد فرعون پيروز بود يا موساي كليم. نمرود پيروز بود يا حضرت ابراهيم. شداد پيروز بود يا حضرت هود. با بصيرت بيشتر قيامت را ببينيد: وَ جِاْى ءَ يَوْمَئذِ بجَِهَنَّمَ يَوْمَئذٍ يَتَذَكَّرُ الْانسَانُ وَ أَنىَ لَهُ الذِّكْرَى[26] سعادتمند کيست؟ وقتي جهنم را مي آورند همه انبيا مي گويند: وانفسا[27]جز نبي اكرم كه مي فرمايد: واامتاه [28].

وَ جِاْى ءَ يَوْمَئذِ بجَِهَنَّمَ يَوْمَئذٍ يَتَذَكَّرُ الْانسَانُ وَ أَنىَ لَهُ الذِّكْرَى [29] آن روز ديگر تذكر به کار نمي آيد. گناه کاران مي گويند: يَقُولُ يا لَيْتَني قَدَّمْتُ لِحَياتي[30] اي كاش براي امروزم يك كاري مي كردم. فَيَوْمَئذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَ لَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ[31] هيچ كس جاي او را نمي گيرد. بايد خودش عذاب شود.

فجر تاريخ

وقتي مجموع سوره فجر را ببينيد ديگر جايي براي نگراني نمي ماند. اين شب تاريك دولت بني سقيفه و بني العباس و بني اميه، در همين دنيا روز روشني دارد و آن روز امام زمان است. نگاهتان به فجر تاريخ باشد. نگاهي به پشت سرتان بيندازيد و ببينيد با فراعنه چه كردند: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ.[32]

دنيا دار امتحان است

نگاهي به حقيقت دنيا بيندازيد. دنيا كه جاي خوشي نيست. شما از بلاها ناراحتيد. دنيا دار امتحان است؛ نه خوشي آن موضوعيت دارد و نه رنجش. نگاهي هم به بعد از دنيا بيندازيد. وقتي همه اين بساط جمع مي شود وَ جِاْى ءَ يَوْمَئذِ بجَِهَنَّمَ يَوْمَئذٍ يَتَذَكَّرُ الْانسَانُ[33] پس چنين صحنه هايي در پيش است. شما عاشورا را در دل همه اين صحنه ها ببينيد. آن وقت انسان مي فهمد چه کسي پيروز شده؟

در شام کسي به امام سجاد گفت: ديدي خدا با شما چه كرد؟ ديدي چگونه شكستتان داد.امام فرمود: بگذار ظهر بشود موذن اذان بگويد، مي فهمي پيروز کيست. اينها مي خواهند نام خدا و پيغمبر خدا نباشد ما ميخواهيم اين نام باشد. اينها مي خواستند نام اميرالمومنين را حذف كنند و امام حسين مي خواست نام امير المومنين زنده شود.

خلاصه مطلب

پس اگر امام زماني هست، امام حسين پيروز است. اگر كسي مي خواهد با امام حسين پيوند داشته باشد بايد با امام زمان پيوند داشته باشد. انتظار حضرت فضيلت هايي استثنايي دارد. شنيديد كسي كه در ركاب امام زمان باشد گويي در ركاب نبي اكرم شهيد شده است. اين انتظار چيست؟ انتظار يعني باز شدن گره عاشورا عجل فرجهم[34] اين انتظار هم اركاني دارد. انسان بايد وليش را بشناسد. هدفش را بشناسد و به پيروزي آن هدفها اميد داشته باشد. بعد وارد ميدان شود و خودش را وقف كند براي رسيدن به يک هدف بزرگ.

ذکر مصيبت اتمام حجت سيدالشهدا(ع) با سپاه دشمن

امروز صبح دو لشكر، صفوف خودشان را منظم كردند. يك طرف كه نگاه مي كني يك بيابان لشكر مي بيني. سي هزار تا 120 هزار گفته اند. يك شهر بزرگ همه مسلحند. عمر سعد جناح راست چپ ميمنه و ميسره را صف آرايي كرد. حضرت هم همين لشكر كوچك خودشان را صف آرايي كردند. فرمانده راست زهير است، فرمانده چپ حبيب. قلب لشكر هم برادرشان حضرت ابالفضل سلام الله عليه.

پيش از همه حضرت دو سخنراني دارند. حضرت خودشان را معرفي كردند تا كسي نگويد من نمي شناختم. شخصيت خودشان را هم معرفي كردند گفتند امروز روزي است كه صلح در آن اتفاق نمي افتد عقب گرد و عقب نشيني و تسليم نيست. اگر شما بايستيد ما تا پاي خون ايستاده ايم. كسي نگويد ما نمي خواستيم خون امام حسين را بريزيم علي و ان الدعي يابن دعي قد ركض بين اثنتين بين سلة و ذله[35] يك ناپاك در مقابل من است او به من مي گويد تو بايد ذليل ما بشوي يا كشته بشوي. من را بين شمشير و ذلت مخير كرده هيهات من الذله يابي الله ذلك لنا[36] خدا اجازه مي دهد من ذليل ابن زياد بشوم؟ آن دامنهاي پاكي كه من از آنها برخواستم اجازه مي دهند؟ دامن فاطمه زهرا كه تا جان داشت ايستاد. او را كوبيدند، عقب نشيني نكرد. با اينكه ناموس خدا و رسول خدا بود در كوچه ها ايستاد كتك خور نامحرم ها شد. پشت در آمد. در مسجد خطبه خواند. خردش كردند. دست برنداشت. آيا او راضي مي شود من ذليل ابن زياد بشوم ؟ اين شدني نيست. تا آخرين قطره خون تا آخرين نفر ايستاده ام.

متاسفانه صف آرايي جدي شد وقتي نصيحت ها و حرفها اثر نكرد جنگ در گرفت. حضرت به اصحابش اجازه شروع جنگ نداد. فرمود ما شروع نمي كنيم. اولين تير را عمر سعد به سوي اردوگاه امام حسين عليه السلام پرتاب كرد. ديگر اين حادثه عظيم و اين مصيبت نگفتني آغاز شد. جنگ تن به تن آغاز شد. ولي بعد عمر سعد نهيب زد و گفت تن به تن با اينها نجنگيد. هجوم عمومي و دسته جمعي را شروع كردند. در بعضي از اين هجوم ها عده اي از اصحاب سيدالشهدا در محاصره افتادند. وجود مقدس قمر بني هاشم حمله كرد. حلقه محاصره را شكست و آنها را از محاصره در آورد.

به هر كيفيتي بود اين جنگ تا ظهر به طول كشيد. وقت ظهر ابوسمامه ساعدي به حضرت عرض كرد دوست داريم آخرين نمازمان را پشت سر شما به جماعت بخوانيم. حضرت فرمود از دشمن آتش بست بگيريد. ببينيد آتش بست را مي پذيرند تا به اندازه يك نماز به ما فرصت بدهند، نپذيرفتند. لذا حضرت فرمود عده اي سپر شدند تا امام حسين نماز خواند. نماز حضرت كه تمام شد ديگر صحنه جنگ عاشورا جدي شده بود. از اين به بعد همه اصحاب رفتند.

نوبت به بني هاشم رسيد. حضرت يكي يكي شهدا را به خيمه مي آورد. هر شهيدي روي زمين مي افتاد مي آمد سرش را به دامن مي گرفت. نمي گذاشت در ميدان بمانند. مرحوم شوشتري نقل مي كند: تا امام حسين عليه السلام زنده بود اجازه نداد سر از يك بدن جدا كنند. البته بعضي از مقاتل يك نفر ديگر را هم نوشتند كه سرش را جدا كنند. بر اساس فرمايش مرحوم شوشتري اولين سري كه از بدن جدا شده سر خود امام حسين عليه السلام است.

حضرت دور و برش را نگاه كرد. ديد هيچ كس باقي نمانده. آمد در ميدان. آخرين اتمام حجت را با مردم كرد. فرمود مردم شما دور من را گرفتيد من را محاصره كرديد مي خواهيد من را بكشيدف ولي بگوييد چرا؟ من حلال خدا را حرام كردم؟ بدعت در دين گذاشتم؟ حرام خدا را حلال كردم كه خون من هدر است؟ به ناحق خون شما را ريختم؟ گفتند هيچ كدام از اينها جرم تو نيست. تو يك جرم بزرگتر داري كه مستحق قتلي. تو پسر علي هستي و پسر علي نبايد زنده بماند. هرچه عقده هاي بدر و حنين و جمل و صفين و نهروان به خصوص نهروان بود از اهل بيت امام حسين گرفتند.

لحظه وداع

روز عاشورا حضرت آماده ميدان شد. دلگرمي بچه ها به امام حسين بود. محافظ خيمه هايش بود. راههاي ورود را بسته بود. وداع هاي امام حسين خيلي عجيب است. آن صحنه عظيم غرق در محبت خدا بود. ولي بچه هايش را فراموش نكرد. براي خداحافظي آمد كنار خيمه هايش و برگشت. شايد اين ديگر آخرين بار بود كه امام حسين براي وداع آمد. ديگر مساله قطعي است. وارد خيمه نشد. از بيرون خيمه عزيزانش را صدا زد. عزيزان من خداحافظ. وقتي صداي امام حسين را شنيدند ديگر باورکردند كه امام حسين دارد مي رود. سخت ترين لحظه عاشورا از اينجا شروع مي شود. اين وداع امام حسين دل همه خوبها را آتش زده. همه اميدشان به امام حسين بود. دور امام حسين حلقه زدند. به امام حسين مي گويند بابا اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ[37] واقعا خودت را به مرگ سپردي ؟ مي خواهي بروي؟ فرمود عزيزم كسي كه يار و ياور ندارد و تنها شده چه كند؟ بايد خودم به ميدان بروم. بابا ما را به مدينه جدمان برگردان. بابا ما را در اين بيابان به كه مي سپاري و مي روي؟ من تشنه ام برو اول براي من آب بياور.

نمي دانم حضرت چگونه بچه هايش را قانع كرد. اجازه خداحافظي به امام حسين ندادند. تيراندازها شروع كردند. حضرت هنوز خداحافظي اش تمام نشده بود. از خيمه هايش فاصله گرفت. بچه هاي امام حسين در چند لحظه با بابايشان وداع كردند. در چند لحظه دل از امام حسين برداشتند. با اينكه مي دانستند ديگر بابا برنمي گردد. روز عاشورا وقتي سوار ذوالجناح شد همه رفتند. عزيزانم ديگر از خيمه بيرون نياييد. چونكه ديگر برايتان محرمي در اين بيابان باقي نمانده. هر چه هست دشمن است و نامحرم.

سوار بر مركب به طرف ميدان حركت كرد. ديد دخترش مقابل ذوالجناح ايستاده: دخترم مطلبي داري؟ آري بابا بايد از اسب پياده بشوي تا من مطلبم را بگويم. نمي دانم امام حسين چقدر اين دخترش را دوست داشت. حضرت از اسب پياده شد. بابا بايد روي زمين بنشيني. مقاتل نقل كردند امام حسين روي زمين نشست. بابا من را روي دامنت بنشان. دختر بابايش را خيلي دوست دارد. دوست دارد در دامن بابايش بنشيند، ولي رويش نمي شود. اين آخرين لحظه است. چطور باباي او باشد دست نوازش روي سر همه بكشد همه بهره مند بشوند ولي روي سر او دست نكشد؟ گفت: بابا يادتان است وقتي خبر شهادت مسلم آمد، دخترهاي مسلم دخترهاي خواهرت را روي دامنت نشاندي و نوازششان كردي؟ بابا درست است که من هنوز يتيم نشده ام ولي مي دانم اين ديگر آخرين ديدار است. مي شود من را نوازش كني؟ امام فرمود دخترم اينقدر با اشكهايت دل بابايت را آتش نزن. اينقدر دل من را نسوزان.

نمي دانم چگونه از دخترش جدا شد؛ ولي بايد جدا مي شد و به طرف ميدان حركت مي كرد. اين صحنه جانسوز هم از صحنه هاي سنگين است. يك صدا از پشت سرش شنيد دارد مي دود و صدا مي زند؛ مي سوزد و صدا مي زند. اگر امام حسين نايستد مي ميرد. صدا مي زند: مهلا مهلا يابن الزهرا. پسر فاطمه آرام آرام. اي تو كه داري جان من را با خود ميبري. امام حسين ايستاد. مطلبي داري؟ من نمي دانم رمز اين وصيت چيست، ولي مادرم گفته در آخرين وداع، گلوي تو را ببوسم.


[1]. البقرة: 257

[2]. الحج: 38

[3]. اليوسف: 34 فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ

[4]. اليوسف:ايات26و27و50

[5]. بحارالأنوار/مجلسي/ 91/74باب 30- الصلوات الكبيرة المروية مفص

[6]. العنكبوت: 8

[7]. مفاتيح/ زيارت عاشوراء

[8]. إقبال الأعمال/ 297/ دعاء آخر بعد صلاة العيد و يدعى به ف

[9]. والفجر:ايه27و28

[10]. من لايحضره الفقيه/شيخ صدوق/2/572 زيارة فاطمة بنت النبي صلوات الله عل

[11]. أمالي الصدوق/شيخ صدوق/ 462/ المجلس السبعون

[12].والفجر:ايات27و28و29و30

[13]. ا لنور: 40 أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ

[14]. وَ الْفَجْرِ:ايه1

[15]. وَ الْفَجْرِ:ايات2و3

[16]. إبراهيم: 5

[17]. والفجر: 6و7

[18]. والفجر: 10

[19]. همان

[20]. والفجر: 15و16و17

[21]. الحديد: 22

[22]. الحديد: 23

[23]. والفجر:6

[24]. والفجر:15

[25]. والفجر: 23

[26]. همان

[27]. آينه يقين/335 مبحث نوزدهم در فضايل فرزندان امير مؤمنان عليه السلام است.. ... ص: 323

[28]. همان

[29]. والفجر: 23

[30]. الفجر: 24

[31]. والفجر:ايات25/26

[32]. والفجر: 6

[33]. والفجر: 23

[34]. ارشاد/شيخ مفيد-ترجمه ساعدى خراسانى- باب سى و چهارم رحلت حضرت عسكرى و مرقد مطهر و فرزند بزرگوار او.. ... ص: 670

[35]. الاحتجاج/طبرسي/2/300 احتجاجه ع على أهل الكوفة بكربلاء..

[36]. همان

[37]. همان