معرفت الامام طريق معرفت الله؛ شرح مقام خليفة الله

معرفت الامام طريق معرفت الله؛ شرح مقام خليفة الله

معرفت امام، طريق معرفت الله

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد الله رب العالمين و صل الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين. در روايت آمده است که: «من عرفکم فقد عرف الله و من جهلکم فقد جهل الله» اين تعبير در زيارت کوتاه جامعه صغيره است که از وجود مقدس ثامن الحجج علي بن موسي الرضا عليه السلام نقل شده است.

ما دو جور زيارت داريم، يک زياراتي داريم که جامعه است که براي همه معصومين مي توان خواند مثل زيارت جامعه کبيره و امين الله و همين زيارت جامعه صغيره که زيارت کوتاهي است و مرحوم محدث قمي هم در ترتيب زيارات جامعه اين زيارت را اولين زيارت قبل از زيارت جامعه کبيره قرار داده است که وقتي انسان فرصت نداشت اگر اين زيارت کوتاه را بخواند، خيلي از معارف جامعه کبيره در همين زيارت کوتاه هم هست. يک نوع زيارت هم داريم که جامعه نيست مثل زيارت مخصوص سيد الشهدا عليه السلام. همينطور که ما دو جور زيارت داريم، بعضي از زيارات مطلقه است، همه وقت و همه جا مي توان خواند ولي بعضي ديگر مخصوصه است، مثلا ورودش براي شب قدر و شب نيمه شعبان و امثال اينهاست.

در اين زيارت جامعه صغيره که خيلي هم معارف بلندي در آن است از ثامن الحجج نقل شده که فرمودند: «وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللَّه »(۱) معرفت شما معرفت الله است و جهالت نسبت به مقامات شما جهالت نسبت به مقامات الهي است. کسي که جاهل به حقوق و مقامات شما باشد جاهل به حقوق الهي است، جاهل به مقامات الهي است. البته اين به اين معنا نيست که اگر خداي متعال اراده مي کرد که مستقيم خودش را به بندگانش معرفي کند العياذ بالله براي او مقدور نباشد.

در کتاب شريف کافي اين حديث نقل شده که اميرالمومنين(ع) فرمودند: اينکه در سوره اعراف آمده است «عَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ» اعراف ما هستيم، توضيح اين جمله نياز به شرح و وصف آيه اعراف دارد که فعلا مجالش نيست و بعد فرمودند: «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا»(۲) غير از طريق معرفت ما خداي متعال شناخته نمي شود، معرفت الله حاصل نمي شود. بعد هم فرمودند که اين که مي گويند ما سبيل معرفت هستيم معنايش اين نيست که خداي متعال مجبور بوده از طريق ما خودش را به مردم معرفي کند «ان الله جل و عز لو شاء لعرف العباد نفسه» اگر مي خواست مي توانست مستقيم خودش را به عباد الله معرفي مي کرد. اراده حکيمانه و مشيت الهي به اين تعلق گرفته که ما را طريق معرفت خودش قرار داده «لکن جعلنا ابوابه و سبيله و صراطه و الوجه الذي لا يعطي منه» چهار خصوصيت از خصوصيات معصومين را اينجا بيان کرده اند: ائمه ابواب الله هستند، سبيل الله هستند، صراط الله هستند، وجه الله هستند. فرمودند خداي متعال ما را اين گونه قرار داده ما را باب خودش، وجه خودش، سبيل و صراط خودش قرار داده است.

 

خشوع در مقابل امام(ع)، طريق تواضع در مقابل خدا و عبور از باب الله

اين کلمات واقعا جزء کلمات نوراني است و پر از اسرار است که چه طور مي شود که کسي در قالب بشر آمده باشد ولي باب الهي باشد و درهاي توحيد با او باز بشود. هر کسي مي خواهد وارد وادي توحيد بشود بايد از باب ولايت اميرالمومنين بيايد. در روايات متعددي آمده که ما باب حطه شما هستيم. براي فهم اين معنا بايد توجه داشت که بني اسرائيل بعد از دوران حيرت و سرگرداني در آن بيابان و سرزمين تيه که بخاطر گناهشان چهل سال سرگردان شده بودند، وقتي بنا شد از اين سرگرداني نجات پيدا کنند و به شهر وارد بشوند، گفته شد: «وادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا و قولوا حطة نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطِايَاکم و سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ»(بقره/۵۸) از اين باب وارد بشويد و در حالت سجده وارد بشويد، با تواضع و خشوع وارد بشويد و از خداي متعال تقاضاي بخشش گناهانتان را کنيد و بگوييد: «حطة» يعني خدايا گناهان ما را بريز، ما را پاک کن. آنوقت خطاهاي شما را، اشتباهات شما را ما مي بخشيم. و براي آنهايي که محسن و اهل نيکوکاري بودند بيش از اين در نظر گرفتيم.

در روايات آمده است که: «نحن باب حطتکم»(۳) باب حطه شما ما هستيم. آن بابي که اگر از آن در وارد بشويد به خداي متعال، گناهانتان بخشيده مي شود و پاک مي شويد و خداي متعال مغفرتش را شامل حال شما مي کند ما هستيم. اگر از وادي ولايت ما وارد شديد، موجب مي شود که به مغفرت و بخشش و طهارت برسيد. فقط يک نکته را بايد توجه داشته باشيم که اينجا بابي است که اگر کسي مي خواهد از وادي ولايت اميرالمومنين شود و به خدا برسد، بايد «سجدا» وارد شود يعني بايد دم در تواضع کند، با استکبار کسي را اينجا راه نمي دهند. اگر کسي در مقابل معصوم تواضع کرد، قلبش فکرش چشم و گوش و زبانش همه تسليم شد و خاشع شد درهاي وادي ولايت به رويش باز مي شود. والا اگر کسي بخواهد با استکبار وارد اين وادي بشود اصلا وارد وادي امام رضا(ع) نمي تواند بشود. تواضع و خشوع در مقابل امام لازم است. البته اين تواضع و خشوع در مقابل امام عبادت خداست، منتهي سجده بر امام طريق تواضع در مقابل خداي متعال است.

 

خضوع در مقابل امام اطاعت خداست / تحليل جايگاه خليفه الله

همان طور که ملائکه وقتي مي خواستند به خدا نزديک بشوند خداي متعال ملائکه خودش را امتحان کرد به اينکه آيا در مقابل او تواضع، خشوع، تذلل مي کنند يا نه؟ فرمود من آدم را از گل خلق مي کنم، برويد سجده کنيد. اين سجده در مقابل آدم اولا به جا بود، چون آن چيزي که در مقابلش سجده مي کردند که گل نبود. آيا در مقابل گل سجده مي کردند؟ اين مطلب از اميرالمومنين در احتجاج نقل شده که فرمودند: آن چيزي که ملائکه در مقابلش سجده مي کردند روح بود. از اميرالمومنين ارواحنا فداه سوال کرد که اينکه شب قدر «تنزل الملائکه و الروح» ملائکه همراه با روح بر ولي خدا و امام زمان خودشان نازل مي شوند آيا اين روح از ملائکه است؟ حضرت فرمودند: نه. آن سائل آدم پخته اي نبود به حضرت عرض کرد آقا ديگران که اين حرف را نمي زنند، اين حرف را شما مي گوييد خيلي حرف عجيبي است. حضرت چند آيه از قرآن را خواندند که استشهاد کردند که روح غير از ملائکه است. يکي از آنها اين بود که فرمودند که خداي متعال به ملائکه فرمود: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ»(حجر/۲۹) وقتي از روح خودم در اين گل دميدم شما بر اين روح سجده کنيد، بر اين آدم سجده کنيد. سجده در مقابل روح بود، روح مسجود ملائکه است. خداي متعال مي خواست ملائکه را به عبادت و بندگي خودش، به تواضع در مقابل خودش، به تضرع و ذلت و مسکنت در مقابل عزت خودش امتحان کند. آدم را در قالب گل آفريد، فرمود اين خليفه است در مقابل او سجده کنيد. اين خلافت حرف نبود که بيخودي به او بگويند خليفه. اين طور نيست واقعا اين روح که در آن قرار گرفت مقام خلافت پيدا کرد. اين خلافت ظاهرا براي اين روح است و اين است که خليفه الله است، اينست که امام است. که امام علي(ع) در آن حديث مفصلي که از ايشان نقل شده که جريان خلقت خودشان و نبي اکرم(ص) را توضيح دادند آنجا فرمودند که «نحن کلمه الله و روحه»، ما کلمه الهي هستيم، ما روح الهي هستيم.

در روايتي طولاني در کافي و عيون اخبارالرضا آمده که وقتي امام رضا(ع) بر مرو وارد شده بودند، بحث امامت از نو تازه شد. همه بحث مي کردند که حالا امام کيست؟ آيا واقعا اين خلفاي بني عباس و بني اميه امامند يا اهل بيت عليهم السلام؟ شخصي به حضرت عرض کرد آقا من امروز در مسجد بودم خيلي در باب امامت بحث مي کردند حضرت فرمودند: آنها چه مي دانند امامت چيست؟ يک چيز غيبي را در موردش صحبت مي کنند. بعد آنجا مقاماتي راجع به امام عرض کردند که خيلي فوق العاده است. از جمله فرمودند: «الامامة خلافة الله و خلافة رسوله»(۴) امامت مقام خلافت الهي است، مقام خلافت الرسول است. خلافت خدا يعني اين آدم به حسب ظاهر روي زمين است، ولي خلافت الهي را در همه عوالم دارد. در همه عوالم تدبير و تصرف مي کند و کاري هم که مي کند از طرف خودش نيست بلکه از جانب خداست.

در قرآن خداي متعال در باب نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اين طور مي فرمايند: اين وجود مقدس در جنگ بدر سنگ ريزه ها را از دست اميرالمومنين عليه السلام گرفتند، به صورت کفار پاشيدند. آنوقت اين آيه نازل شده که اي پيامبر ما «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمي»(انفال/۱۷) خيلي تعبير لطيف است آن موقعي که شما اين سنگريزه ها پرتاب مي کرديد به طرف دشمن شما اين کار را نکرديد. پرتاب مي کرديد ولي در عين حال کار شما نبود بلکه کار خدا بود. اگر انسان در مقامي قرار گرفت که همه کارهايش اين گونه شد، آن موقعي که نگاه مي کند، حرف مي زند، راه مي رود، جنگ مي کند، صلح مي کند، همه کارهايش کار الهي بود، يعني اراده اش محل ظهور اراده الهي است، محل مشيت خداست؛ کسي که اينطور شد، خليفه الله است. لذا نقل شده که «مَوْضِعَ مَشِيَّةِ اللَّه »(۵) منظور ائمه هستند.

اين که بعضي ها فکر ميکنند «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»(بقره/۳۰) منظور ما انسانهاي معمولي هستيم، من خيلي تعجب مي کنم! ما چطور مي توانيم خليفة الله باشيم؟ آيا ما خلافت الهي مي کنيم؟! خلافت الهي به نحو کليه اش مخصوص اميرالمومنين است. مخصوص اهل بيت و وجود مقدس رسول الله صلي الله و عليه و آله و سلم است که خلافت الهي دارند. يعني از طرف خداي متعال خليفه هستند براي اداره و تدبير عالم. حتي تدبير عالم ملائکه به دست آنها واقع مي شود. فرمود «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا»(۶) ملائکه کارگزاران دستگاه اميرالمومنين هستند، تحت فرمان هستند و هر شب قدر همه ملائکه، جناب جبرئيل و ميکائيل نازل مي شوند و به محضر امام عصر(ع) مي رسند. (البته ما هم بايد مراقب باشيم که آن فيض از بين نرود و آن را درک کنيم. البته بهتر است از قبل مراقب باشيم تا بتوانيم شب قدر را درک کنيم)

 

جايگاه خليفه الله در عوالم و قيامت

اما چرا ملائکه محضر امام مي آيند؟ به خاطر اينکه «الملائکة خدامنا» هيچ ملکي در هيچ امري به زمين نازل نمي شود الا اينکه اول محضر امام عليه السلام مي آيد. گويي کارش را با امام هماهنگ مي کند بعد دنبال کار خودش ميرود. اين مقام خلافت اللهي اصلش براي اميرالمومنين عليه السلام است که خليفة الله مطلق است و بعد انبيا و اوليايي که فاني در اميرالمومنين شده اند و اراده شان تبع اميرالومنين شده است. کما اينکه اراده اميرالمومنين، تبع اراده الهي است، آن انبيا و اوليايي که همه وجودشان تبع اميرالمومنين است، دست اميرالمومنين مي شوند، گوش اميرالمومنين مي شوند. در واقع مقام خلافت جزئيه پيدا مي کنند در اينصورت همه تصرفاتشان تصرفات الهي است. لذا آنهايي که اين گونه هستند همه تصرفاتشان نوراني است و هر کجا تصرف مي کنند آنجا را نوراني مي کنند. اگر حرف بزنند نوراني مي کنند، اگر محبت کنند نوراني مي کنند، همه کارهايشان کارهاي نوراني است چون مقام خلافت دارند. اينکه در باب مومن نقل شده «الْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى النُّور»(۷) مومن قلبش چراغدان نور الهي است دائما در نور است، ورود و خروجش نوراني است. هر عالمي را وارد مي شود ورود نوراني است. خارج مي شود به عالم بعدي باز نوراني است. علمش وکلامش نور است، مسيرش تا بهشت در روز قيامت سراسر نور است. اين نور همان نور امامش است که در وجود مومن است. اگر کسي مومن شد نور امام در وجودش آمد، ممکن است در ظرف خودش يک خلافت جزئيه پيدا کند، اما خلافت کلي براي وجود مقدس معصومين است.

در همين راستا در روايت آمده است که در روز قيامت يک منادي از باطن عرش، از آن مقام بالا صدا مي زند: «أين خليفة الله»، خليفه الله کجاست؟ اول جناب داوود از جا برمي خيزند. چون حضرت داوود خلافتي داشتند، اين خلافت خلافت جزئي بود. منادي مي فرمايد در اين مقام شما مقصود نيستيد بنشينيد. دوباره صدا مي زنند «اين خليفة الله في ارضه؟» وجود مقدس اميرالمومنين برمي خيزند. آنوقت گفته مي شود هر کسي به اميرالمومنين اقتدا کرده و استضائه به نور اميرالمؤمنين کرده، از نور ايشان درخشش گرفته، نوراني به نور اميرالمومنين است، انوار اميرالمومنين در وجودش است، برخيزد و با اميرالمومنين به مقامات بهشت برود.(۸) حضرت همه مومنين از اولين تا آخرين را مي برند و در درجاتشان در بهشت جا مي دهند و مقامات بهشتي را به آنها عطا مي کنند. اين مقام خليفة اللهي است. پس هر کسي نمي تواند خليفة الله باشد.

 

اطاعت ائمه، عبادت خدا و آثار آن

پس مطلب اين بود که خداي متعال وقتي مي خواهد ملائکه را به توحيد امتحان کند مي گويد: در مقابل خليفة من سجده کنيد اين سجده عبادت خداست عبادت آدم نيست. خليفه را عبادت نمي کنند ولي اطاعت مي کنند بايد تسليم محض باشند. مرحوم کليني در کافي نقل کرده اند که امام رضا عليه السلام فرمودند: به مردم بگوييد من و اجدادم هيچگاه نگفته ايم مردم بنده ما هستند، ما نگفته ايم مردم ما را عبادت مي کنند، اين همان غلو است. عبادت مخصوص خداي متعال است. «ولکن عبيد لنا في الطاعة»(۹) ولي مردم در طاعت عبد ما هستند. يعني مثل عبد بايد حرف ما را گوش بدهند، اگر مي خواهند به جايي برسند بايد اينگونه باشند. اگر نمي خواهند هم راه باز است، در طرف مقابل قرار مي گيرند. «وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» کسي مجبور نيست اين طرف بيايد. نعمت ولايت چيزي نيست که به زور به کسي بدهند. نعمت هاي دنيايي را گاهي به زور به انسان مي دهند، انسان نمي خواهد ثروت در دامنش مي ريزند. ولي نعمت ولايت اين طور نيست. تا طلب نکني تا التماس نکني تا نتواني تحمل کني محال است يک قطره از آن را در وجود انسان بريزند. سر خداست، اکسير اعظم است. اين که شنيده ايد يک اکسيري است به مس مي زنند طلا مي شود همان ولايت اميرالمومنين است که اگر به مس وجود انسان بخورد از طلا هم نوراني تر مي شود. اگر يک ذره از نور اميرالمومنين در وجود انسان آمد انسان خودش مشکات الانوار مي شود. چراغدان نور خدا اميرالمومنين و وجود مقدس نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم هستند که جان اميرالمومنين با ايشان يکي است، «أنفسنا». اين چراغدان است. اما گاهي اوقات وجود مومن آينه اميرالمومنين مي شود مثل سلمان. اگر اينطور شد انوار اميرالمومنين در وجود او مي آيد. آنوقت در روايت هست که فرمود: همين طوري که شما در شب نور خورشيد را از ماه مي گيريد، پرتوي خورشيد را بايد از ماه بگيريد، مومنين هم اين طوري هستند شما نور ما را بايد از مومنين بگيريد. مومن اينقدر نوراني مي شود که ملائکه از انوار اين مومن استفاده مي کنند کسي که شعاع نور اميرالمومنين در وجودش مي آيد خودش چراغي براي آسماني ها مي شود. کمااينکه نور قرآن هم اين طور است فرمودند خانه اي که در آن قرآن تلاوت مي شود، براي آسمانيها، براي ملائکه مي درخشد. آنها نور قرآن را مي بينند. اما متاسفانه امثال من محروم هستيم. اين خانه براي آسمانيها مثل ستاره براي شما مي درخشد. کمااينکه اگر نور قرآن در خانه اي آمد ملکوتي ها و سماواتي ها از آن استفاده مي کنند، اگر نور اميرالمومنين هم در وجود کسي آمد سماواتي ها از دور مي بينند. اينکه مومن معروف در آسمانها و مجهول در ارض است چون چيزي در او هست که سماواتي ها قدر آن را مي دانند. فرمود: «به ذره گر نظر لطف بوتراب کند * به آسمان رود و واقعا کار آفتاب کند» اگر ما يک تجلي از اميرالمومنين در وجودمان پيدا بشود، در آنصورت ملائکه مثل خورشيد دنبال ما مي گردند که از نور ما استفاده کنند و بهره مند بشوند. ولي ولايت اميرالمومنين را به سادگي به کسي نمي دهند. اگر کسي خواست و تحمل کرد و عبد ممتحن شد اسرار ولايت به او داده مي شود.

 

مقام تسليم محض در همه قواي انسان در رسيدن به معرفت و محبت خداوند

در اذن دخول زيارات ائمه مکرر آمده است که دم در بايستيد و بگوييد: «عبدک و ابن عبدک و ابن امتک» يعني اين کسي که دم در آمده کنيز زاده شماست، بنده زاده شماست. جا دارد انسان به امام رضا بگويد: اينکه دم در آمده بنده زاده شماست. پدرم بنده شما بود، مادرم کنيز شما بود، خودم هم بنده زاده شما هستم. يادم هست در بقيع زيارت مي خوانديم يکي از وهابي ها مفاتيح جلوي من گرفت و گفت: ببين وقتي ما مي گوييم شما مشرک هستيد بي جهت نمي گوييم، در اينجا نوشته است: «عبدک و ابن عبدک و ابن امتک» به ائمه مي گوييد من بنده شما هستم. من گفتم: قرآن نخوانده اي؟ احکام اماء و عبيد را در قرآن بلد نيستي؟ در آن دوران که برده داري بود، پول مي داده کسي را مي خريده و او عبدش مي شد. آيا او خدايش مي شده؟ بت پرست و موحد هر دو اين کار را مي کردند. هر عبدي که معنايش اين نيست که چون عبد او هستيم يعني او را مي پرستيم. همانطور که امام رضا(ع) فرمودند: «عبيد لنا في الطاعة». عبد در طاعت يعني چه؟ خدا فرمودند در طاعت عبد امام رضا(ع) باشيد، يعني مثل عبد فرمان ببريد. هرچه گفت انجام دهيد. چشمتان، گوشتان، زبانتان، قلبتان همه فرمانبردار امام باشد. اگر کسي اين طوري شد آنوقت رشد مي کند.

روايت است که امام صادق(ع) فرمود: « لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِين »(۱۰) حج خانه خدا را به جاي مي آورند، نماز مي خوانند، روزه مي گيرند و زکات مي دهند، بعد از آن به کاري که خدا و رسول انجام مي دهند اعتراض مي کنند، که چرا خدا اين حرف را زد؟ چرا پيامبرش اين حکم را کرد؟ بعد فرمود ولو به زبان هم نياورند، و فقط در دلشان نتوانند حکم خدا را تحمل کنند، اينها هنوز از وادي شرک بيرون نرفته اند، موحد نشده اند. چون اگر در دل انسان يک چيزي غير از خدا نيست چرا در مقابل حکم خدا چون و چرا مي کند؟ کسي که در مقابل حکم خدا چون و چرا مي کند به يک تکيه گاهي تکيه مي کند و مي گويد حکم خدا با اين نمي سازد. همان خدايش مي شود. موحد و مومن آن کسي است که در مقابل حکم خدا و رسول در دلش هم احساس دل تنگي نمي کند. بعد حضرت اين آيه قرآن را خواندند، خداي متعال مي فرمايد: پيامبر ما «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا»(نساء/۶۵) اينها ايمانشان کامل نمي شود، انوار ايمان در وجودشان قرار نمي گيرد، مگرتو را در همه مشاجرات حَکَم قرار دهند و سپس در دلشان در مقابل قضا و حکم تو احساس دلتنگي نکنند. هرچه گفتي بايد تسليم محض باشند، قلبشان تسليم باشد نه فقط چشم و گوششان، قلبشان هم بايد تسليم باشد. تسليم محض باشند. بعد امام صادق(ع) فرمود: «عليکم بالتسليم» برويد اين مقام تسليم را پيدا کنيد. اگر تسليم معصوم شديد آنوقت معصوم به شما توجه مي کند. در روايت امام باقر(ع) به ابوخالد کابلي فرمود: اگر مي خواهيد انوار معرفت و محبت ما، اين سر اعظم در دلتان بيايد، که اين معناي شب قدر است. کسي شب قدر دارد که امشب معرفت و محبتي از امام زمان در دلش بيايد. به اندازه اي که راهمان به امام باز شده به شب قدر رسيده ايم، والا شب قدر ديگري در کار نيست. اگر کسي امشب يک راهي به ولي خدا پيدا کرد، يک نوري از ولي خدا در قلبش تابيد، معرفتي محبتي دلدادگي پيدا شد، به شب قدر رسيده است.

امام باقر به ابوخالد کابلي فرمود:- من اين طوري روايت را ترجمه مي کنم- اگر مي خواهيد به معرفت و محبت ما برسيد و اين گوهر را به شما بدهند اول تسليم بشويد. وقتي تسليم شديد خدا تطهيرتان مي کند پاکتان مي کند. وقتي گوهر وجودتان پاک شد انوار ولايت ما را در وجود شما مي ريزند. ديديد شما عسل را در ليوان آلوده مي ريزيد؟ وقتي عسل را نمي ريزيد، چطور خدا ولايت اميرالمومين را در قلب آلوده به دنيا بريزد؟!

اين همان است که فرمودند: «حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا»(۱۱) بر قلب شما حرام است که شيريني ايمان را بچشد مگر در دنيا زاهد شويد. حلاوت الايمان يعني حب اميرالمومنين. شيريني ايمان، شيريني محبت امام رضا(ع) است. چون اصل ايمان خود امام است که ذيل آيه «لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان»(حجرات/۷) يعني ايمان را در قلب شما محبوب کرد، روايت داريم که ايمان يعني اميرالمؤمنين. حب الايمان و شيريني ايمان يعني حب اميرالمؤمنين(ع). تا زاهد نشويم به ما نمي دهند. فرمود تسليم بشويد بعد خداي متعال با امتحانات تطهيرتان مي کند، پاک که شديد آنوقت محبت ولايت ما را به شما مي دهند.

اما اگر به اين جا رسيديد «من عرفکم فقد عرف الله» ديگر خدا را شناختيد، معرفت خدا در وجودتان آمده است. اينکه شبهاي قدر دوستان اميرالمومنين با امير المومنين گره خورده است، چون قدر خود اميرالمومنين است، فاطمه زهراست، ائمه هداة معصومين هستند. اينها قدر حقيقي هستند کسي به آنها رسيد شب قدر را درک کرده است. حر بن يزيد رياحي تا يک ساعت قبل يک جهنمي تمام عيار بود، يک لحظه طرف اميرالمومنين آمد، شد حر. اگر با آن وضعيت جهنمي بودنش هزار سال عبادت مي کرد بارش بسته نميشد ولي يک لحظه آمد اين طرف، شد شب قدر. شب قدر آن لحظه اي است که ما حقيقتا به امام زمان تسليم بشويم به حضرت قول بدهيم: ما قول مي دهيم تسليم محض شما باشيم. در آنصورت امام به ما عنايت مي کند.

«السلام عليک يا امير المومنين» روز سوم اميرالمومنين هست و عزاي اميرالمومنين. اگر کسي دلداده امير المومنين باشد اشکش براي اميرالمومنين خشک نمي شود. گريه هاي مرحوم علامه اميني صاحب کتاب الغدير معروف است که چطوري براي اميرالمومنين گريه مي کردند و مي گفتند دلم مي خواهد خدا يک عمر طولاني به من بدهم تا تمام عمرم را براي مظلوميت اميرالمومنين گريه کنم. واقعا هم همين طور است ولي الان اين جمله امام رضا(ع) را بخوانم. امام رضا(ع) به پسرش شبيب فرمودند: «يابن الشبيب ان کنت باکيا لشي فابک للحسين بن علي بن ابي طالب» اگر خواستي براي کسي گريه کني براي حسين بن علي گريه کن. ابن عباس نقل مي کند: علي(ع) به طرف صفين مي رفتند ديدم در يک وادي حضرت فراوان گريه کرده اند و فرمودند: ديدم که در اين سرزمين حسينم در خون دست و پا مي زند. بله همه براي امام حسين عليه السلام گريه کردند. بعد فرمودند مي دانيد چرا؟ يک جمله اي امام رضا گفتند که اصلا معنا کردنش براي روز عاشوراست، «فانه ذبح کما ذبح الکبش. صل الله عليک يا ابا عبد الله و رحمت الله و برکاته»

 

    پي نوشت ها:
  • (۱) كامل الزيارات، النص، ص: ۳۱۵
  • (۲) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص: ۱۸۴
  • (۳) تفسير فرات الكوفي، ص: ۳۴۸
  • (۴) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص: ۲۰۰
  • (۵) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۹۷، ص: ۳۴۸
  • (۶) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ۱، ص: ۲۶۲
  • (۷) الخصال، ج ۱، ص: ۲۷۷
  • (۸) الأمالي (للمفيد)، النص، ص: ۲۸۵
  • (۹) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص: ۱۸۷
  • (۱۰) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص: ۳۹۰
  • (۱۱) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۲، ص: ۱۲۸

جدیدترین ها در این موضوع

ويژگي هاي انتخاب همسر2

ويژگي هاي انتخاب همسر2

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
ويژگي هاي انتخاب همسر

ويژگي هاي انتخاب همسر

بحث ما خانواده در قرآن بود. البته وقتي مي‌گوييم: قرآن، منظور ما قرآن و اهل بيت است.
ويژگيهاي بندگان خوب خدا -۳

ويژگيهاي بندگان خوب خدا -۳

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
ويژگيهاي بندگان خوب خدا -۱

ويژگيهاي بندگان خوب خدا -۱

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
ويژگي بندگان خوب خدا -۲

ويژگي بندگان خوب خدا -۲

در محضر مبارك گروه‌هايي هستيم كه بد نيست در يك دقيقه اسم آنها را ببريم در دقايق اول يك بسيج دانش آموزي استاني است كه زير يك ميليون جمعيت دارد ششصد و چهل دانش آموز شهيد داده است

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS