سخنران استاد میرباقری

آثار حکومت اهل نفاق بر جامعه

بعد از رحلت حضرت رسول اکرمصلی الله علیه واله وسلم در دنیای اسلام اتفاقاتی افتاد. همان کسانی که به درب خانه علی علیه السلام هجوم آوردند و از حضرت خواستند که مسئولیت حکومت و خلافت را برعهده بگیرد، همان ها به شکل های مختلف در برابر حضرت صف بندی و صف آرایی کردند و یا اینکه از حضرت کناره گرفتند. جنگ اساسی که حضرت داشتند جنگ با معاویه و شام و خوارج و همچنین با اصحاب جمل بود. نتیجه این سه جنگ به قدرت رسیدن معاویه پس از امیرالمومنین علیه السلام است. در زمان معاویه هم اتفاقات زیادی در دنیای اسلام افتاد. (این فرد سیاستمدار در عرب معروف است و گاهی آنقدر در سیاست های ظاهری و دنیایی خودش موفق بوده که کم کم برای طرفداران امیرالمومنین علیه السلام تردید شده بود که علت شکست حضرت شاید این باشد که حضرت مثل معاویه سیاست مدار نیستند. لذا از حضرت نقل شده که حضرت فرمودند: اگر تقوا مانع من نمی شد من از همه ی این ها به این کارها آشناترم. منتهی من اهل این بازی ها نیستم.) برای نفی فضایل اهل بیتعلیهم السلام دستور به جعل روایات داد و بالعکس در جعل فضیلت برای دیگران و شخصیت سازی در مقابل امیرالمومنین و اهل بیتعلیهم السلام بسیار تلاش کرد. بسیاری از احادیثی که در کتب معتبر و صحاح اهل سنت موجود است براساس مدارک قطعی تاریخی از مجعولات در زمان همین معاویه است. معاویه دستور داد به نفع بعضی از صحابه ها روایت جعل کنند و از آنطرف اگر در منابع روایی روایاتی دیده می شود که با شان اهل بیت هماهنگ نیست و تنقیص هایی را بیان می کنند در دوره ی معاویه جعل شده اند. علاوه بر این کار دستور داد هر کجا دوستی از دوستان اهل بیت علیه السلام که شناخته شده است تحت تعقیب قرار دادند. اصحاب امیرالمومنین علیه السلام تحت تعقیب یا در زندان و یا کشته می شدند. در دوره ی امام حسن علیه السلام هم برخلاف تعهدی که در قرارداد با امام حسن مجتبی علیه السلام داشتند خلافت را تبدیل به یک حکومت سلطنتی و موروثی کرد و برای یزید بیعت گرفت. بعد هم این سنت غلط باقی ماند وحکومت و خلافت اسلامی شکل موروثی پیدا کرد.

وقتی چنین اتفاقی در دنیای اسلام افتاد و مسیرحاکمیت و خلافت منحرف شد و حکومت بدست ارباب نفاق افتاد و پرچم داران نفاق، نفاق را در تاریخ دمیدند طبیعی است روح جامعه روح نفاق می شود. همان طوری که اگر اولیای الهی در جامعه ای حاکمیت پیدا کنند کلمه توحید را اقامه می کنند و توجه به خدای متعال و معنویت را احیاء می کنند. سردمدارانی که اسلام حجاب و پوشش آن هاست. و به تعبیری که در روایات آمده برای یک چشم برهم زدن هم به خدای متعال ایمان نیاوردند. (در مقابل امیرالمومنین علیه السلام علیه السلام هم فرمودند: «أنّي لم اشرك باللّه طرفة عين»[1]. چشم برهم زدنی شرک برای خدای متعال نورزیدم.) وقتی کسانی که به خدای متعال ایمان نیاوردند محور کار قرار بگیرند پیداست که معنویت را پوسته ظاهری برای دنیا گرایی و دنیا پرستی قرار می دهند. در چنین جامعه ای همه چیز اتفاق می افتد و لو به اسم اسلام هم تمام بشود. این حادثه اتفاق می افتد که به خانه صدیقه ی کبری علیها السلام هجوم ببرند و امیرالمومنین علیه السلام را کشان کشان به مسجد بیاورند. خانه ای را که رسول خداصلی الله علیه واله وسلم اجازه می گرفتند و وارد آن خانه می شدند با آن وضعیت واردش شدند. وقتی محور یک جامعه ای نفاق قرار گرفت ممکن است صدیقه طاهره بیاید در مسجد خطبه بخواند و از مردم کمک بخواهد (تنها یادگار پیامبر، که نقل شده وقتی ایشان وارد مجلس پیامبر می شدند پیامبرصلی الله علیه واله وسلم برمی خاستند به استقبال ایشان می آمدند و گاهی جای خودشان می نشاندند.) یک نفر هم جواب او را ندهد با اینکه توانایی دفاع از حضرت را هم دارند، که این همان روح نفاق است که در جامعه دمیده می شود و بعد هم به حسب ظاهر نماز هم می خوانند. این نماز چه خاصیتی دارد؟ این نماز جز توجیه بستن دست امیرالمومنین هیچ خاصیت دیگری ندارد. اگر این نماز را نمی خواندند و کافر بودند این کارها به اسم اسلام و مسلمانی نوشته نمی شد.

عاشورا ثمره افول معنویت در جامعه اسلامی

در چنین جامعه ای که معنویت افول کرد و دنیا محور شود همه طور حادثه ممکن است اتفاق بیافتد. حادثه ی عاشورا هم اتفاق می افتد. جریان عاشورا از طرف دشمن محصول نفی معنویت در جامعه است. وقتی معنویت در جامعه افول کرد و میل به دنیا در آن محور شد حادثه ی عاشورا اتفاق می افتد. این هایی که در حادثه ی عاشورا آمدند و دستشان به خون سیداشهدا ارواحنا له الفدا آلوده شد این ها یا دنیایی داشتند که می خواستند بدست بیاورند یا ترس از دست دادن دنیایی را داشتند که در اختیارشان بود. یا به فکر این بودند که به ریاست و مقام وغنیمت برسند و یا می ترسیدند ابن زیاد اموال و امکاناتی را که دارند از آن ها بگیرد. در جامعه ای که دنیا اصل شود خوف و طمع مادی موجب می شود انسان سیدالشهدا علیه السلام را هم به شهادت برساند و بعد هم کار خود را توجیه کند و روبه قبله بایستد و نماز بخواند.

وقتی حاکمان جامعه ی اسلامی اهل نفاق بودند طبیعی است که جنایتی مثل عاشورا بنام اسلام و مسلمانی اتفاق می افتد و این کل ماجرای عاشوراست و قابل پیش بینی هم بود. این همان چیزی است که صدیقه ی طاهرهعلیها السلام هشدار دادند که شما مسیر را منحرف کردید و فاجعه ی بزرگی اتفاق افتاده و شما این را ساده تلقی نکنید که امیرالمومنین را خانه نشین کردید. وقتی در روز غربت و تنهایی اسلام، روزی که اسلام نیاز به کمک مسلمانان داشت مسلمانان در میدان حاضر نشدند و (به تعبیر فاطمه زهرا علیها السلام ) در روزهای خطر اسلام اهل خوشگذرانی بودند و کسانی به مسند قدرت تکیه کردند که لایق نبودند. و آن کسی که در روز خطر اسلام سپر اسلام بوده و با تمام وجود خودش را وقف رسول الله و اسلام کرده کنار گذاشته شد همه ی این حادثه ها قابل پیش بینی بود. و لذا رسول اللهصلی الله علیه واله وسلم هم سیدالشهدا را برای این روز غربت اسلام پرورش دادند. روز غربت اسلام، کار اسلام بجایی کشید که مسلمانان خون تنها یادگار باقیمانده ی پیامبر را بریزند. تنها سبط پیامبر را که روی زمین است به اسم اسلام و مسلمانی کشتند.

چرا حادثه ی عاشورا اتفاق افتاد؟ زمانی که انحراف در اصلی ترین مسئله یعنی خلافت الهیه باشد احتمال چنین حادثه ی را باید داشت. اول، از جامعه معنویت رخت می بندد و بعد برای دنیا طلبی همه کاری انجام می شود.

ولایت مداری شرط پذیرش اعمال

چطور شد که حاکمیت در جامعه اسلامی بدست ارباب نفاق افتاد. آیا این کار بیرون از اراده ی مردم اتفاق افتاد یا نه؟ آیا با همکاری و هم یاری مردم اتفاق افتاد یا در اثر بی تفاوتی مردم؟ که بی تفاوتی در این امر هم بزرگترین جرم است. این کافی نیست که کسی بگوید من با معاویه و امیرالمومنین کاری ندارم؟ وقتی امیرالمومنین با معاویه درگیر است انسان اگر در صف امیرالمومنین نباشد جرم است. هر کار دیگری بکند حتی اگر قرآن بخواند جرم است. ابو موسی اشعری از جمله کسانی است که قصد ترور رسول اللهصلی الله علیه واله وسلم را در عقبه و گردنه داشتند. به جنگ صفین نیامد و مشغول قرآن خواندن شد. مرحوم محدث قمی در سفینه البحار نقل کردند ابو موسی اشعری داشت وضو می گرفت حضرت علی علیه السلام به او گفتند چرا اینطور وضو می گیری و اسراف می کنی؟ ابوموسی برگشت گفت: شما اینطور خون مردم را می ریزید اسراف نیست من آب وضو می ریزم اسراف است. حضرت فرمودند: چرا نیامدی در جنگ شرکت بکنی؟ گفت: داشتم می آمدم ندایی شنیدم که گفت هر دو طرف اهل جهنم هستند. حضرت فرمودند: می دانی چه کسی آن ندا را داد؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: ابلیس بود.

این ها اگر چه قیافه مقدس هم به خوشان بگیرند موید ابلیس هستند. اگر کسی در موقعی که امیرالمومنین علیه السلام با معاویه درگیر است قرآن بخواند این قرآن خواندن او هم ممکن است از هر گناهی بدتر باشد. این قرآن خواندن توجیه تنها گذاشتن حضرت است. این کار خود را مقدس نشان دادن و تخطئه کردن حضرت امیر است. لذا وقتی ما جرای حکمیت اتفاق افتاد خوارج، ابوموسی اشعری را انتخاب کردند. گفتند این آدم صالح است نه مالک اشتر و نه ابن عباس. مهمترین عبادتی که انسان باید انجام بدهد که اگر این عبادت را خوب انجام داد همه ی گناهانش قابل بخشش است (اگرچه مومن هیچ گناهی نباید بکند. گناه هیچ توجیهی ندارد. بقول بزرگواری که می فرمود: غیراز معصوم هیچ کس در دم و دستگاه خدا ارزش ندارد. چون گناه کرده و لو یکبار، کسی که گناه کرد ارزش ندارد. انسان نباید گناه بکند گناه آدم را از اعتبار ساقط می کند.) عبادت تسلیم بودن به ولایت الهیه است. این مهمترین امتحانی است که خداوند از هر فرد و از هر جامعه ای می گیرد. این سخن روح خطبه ی قاصعه امیرالمومنین علیه السلام است که از طولانی ترین خطبه های حضرت است. حضرت همین هشدار را در آن خطبه می دهند و در ذیل خطبه خودشان را معرفی می کنند و مقام و موقعیت خودشان را می گویند. در صدر خطبه هم مردم را توجه می دهند که مردم خدای متعال شما را با من امتحان می کنند.

عزت در سایه بندگی خدا

در دعای عرفه آمده سیدالشهدا علیه السلام فرمودند: «كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَ فِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي»[2]. من چه طور احساس عزت بکنم در مقابل تو که مرا به مذلت نشاندی. بنده چیزی ندارد عزت در مقابل خدای متعال نتیجه اش ذلت است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُونَ»[3]. ولی وقتی بنده شدی و شعاع و سایه ی عزت خدا روی انسان افتاد هیچ چیز نمی تواند انسان را ذلیل کند. مثل اهل بیت سیدالشهدا اسیر می شوند ولی ذلیل نمی شوند. یک جمله ی ذلت بار که بوی ذلت بدهد از لسان کودک سه ساله ی سیدالشهدا هم نمی شنویم. همه جا عزیزانه و آمرانه است دست.

دشمن آن ها را با ریسمان بست و در خیابان های شام گرداند. به آن ها سنگ زدند و ناسزا گفتند. در مجلس مجلل یزید که یزید لعنة الله علیه و سران دیگر بودند زینب کبری علیها السلام در همان مجلس فرمود: ای برده زاده،عادلانه است نوامیس رسول خدا را همراه نامحرم ها کرده ای. حجاب از صورتشان برداشته ای و زنان خودت را پشت پرده نشانده ای. این یعنی عزت، این عزت از شعاع عزت خداوند است. ولی هیچ کسی حق ندارد در مقابل خداوند متعال احساس عزت بکند. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[4]. هرچه هست امر توست ما چه کاره هستیم. کمترین احساس عزت در مقابل خدای متعال منشاء ذلت است. اینجا جایی است که خدای متعال به احدی اجازه ابراز وجود نداده است. ابلیس چند هزار سال عبادت کرد تا آسمان چهارم رفت و همنشین ملائک شد. در برخی نقل ها هست که معلم برخی ملائکه شد. ولی به خاطر منم گفتن بیرونش کردند. کسی حق ندارد پا به حوزه ی کبریایی حق دراز بکند.

چیزی که روح و جان تمدن غربی است تمدن مادی به نام انسان مداری است که اسم آن را هم دفاع از انسان گذاشته اند و جزء افتخارات خودشان می دانند. انسان مداری در مقابل خداوند یعنی پا به حوزه ی خداوند دراز کردن. بعد هم توجیه فلسفی و نظام حقوقی برای آن درست کردند و بعد بحث راه انداختند که انسان در مقابل خداوند متعال مکلف است یا ذی حق است؟ انسان چه حقی بر خداوند دارد!؟ می گویند انسان در مقابل خداوند ذی حق است مکلف نیست. بعد هم می گویند انسان مکلف است خودش برای خودش تصمیم بگیرد. خدای متعال انسان را آفریده، می خواست که نیافریند حالا که آفریده پس خود انسان حق دارد برای خودش تصمیم بگیرد. این همان پا دراز کردن در حوزه کبریای خدا است. چیزی که اصلا قابل مغفرت و بخشش نیست.

وقتی انسان از اینجا شروع کرد که انسان خود مدار بشود و در مقابل خداوند و خدامداری بشود انسان مداری باشد این دفاع از انسان نیست این نفس اماره است. جنبه حسی و غریزی انسان را اصل قرار می دهند نه اعماق و لایه های باطنی انسان که فطرت انسان است. دروغ می گویند انسان مداریست، نفس مداریست . اومانیسم یعنی نفس مداری محور بودن، نفس اماره بالسوء. این نظریه در غرب که الان نظریه رسمی است در تاریخ سابقه نداشته الا در یک قوم (قوم لوط) که خدای متعال می فرماید سنگسارش کردیم.

ولایت علی علیه السلام امتحان بزرگ الهی

حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه هشدار می دهند و می فرمایند: خدای متعال وقتی می خواهد امتحان بکند (که کسی به حوزه ی کبریایی او پا دراز می کند یا نمی کند؟ نمی آید بگوید سجده کنید. همه خدا را سجده می کنند. چه کسی می گوید من خدا را سجده نمی کنم؟ امتحان ما به تسلیم بودن به ولایت الهیه است. خدای متعال انسانی را که به حسب ظاهر مثل خود ماست «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[5]. با یک تفاوت که «يُوحى إِلَيَّ» متصل به علم مطلق الهی است و از آنجا سیراب می شود و البته این به غیر مومنین بر همه پنهان است. او را می فرستد و می گوید خضوع کنید و تسلیم محض او باشید و الا مومن نیستید. «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ»[6]. به پروردگارت قسم این ها پابه عرصه ایمان نمی گذراند الا اینکه در همه ی اختلافاتشان تو را حکم قرار بدهند و در باطنشان احساس دلتنگی از قضاوت تو نکنند هر قضاوتی کردی با کمال رضایت بپذیرند و تسلیم محض تو باشند. ایمان یعنی این. خدای متعال این طوری امتحان می کند. پیامبری که به حسب ظاهر یتیم است و دستش از مال دنیا کوتاهست ولی پا بر زمین و دست بر عرش دارد. ولی چه کسی این را می بیند تا کسی ایمان نیاورد که این را نمی فهمد. وقتی ایمان آورد و قدم به قدم جلو رفت حجاب ها کنار می رود و آن وقت می فهمد پیامبرصلی الله علیه واله وسلم یعنی که؟ پیامبرصلی الله علیه واله وسلم می فرماید: «كنت نبيّا و آدم بين الماء و الطين »[7]. هنوز آدم از آب و گل در نیامده بود که من مقام نبوت داشتم. «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي»[8]. اول چیزی که خدا خلق کرد روح من بود. ولی این را که می فهمد؟ چه کسی می فهمد پیامبر یعنی چه؟ «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[9]. خداوند از روحش در او می دمد که برخی از بزرگان گفتند این روح همان خلافت الهیه است که آن هم یکی بیشتر نیست. «أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ»[10]. خلافت الهیه همان مقام خلافت است. خدا همه چیز را به پیامبر و ائمهعلیهم السلام داده و به حسب ظاهر هم بشری مثل ما هستند ما هم فکر می کنیم مثل مایی هستند و همه ی مشکلات از اینجا ناشی می شود. لذا می گوییم ما چه نیازی به ائمهعلیهم السلام داریم آن ها هم یکی مثل ما هستند. خدای متعال این طوری امتحان می کند که ببیند کسی کبریای الهی را قبول دارد یا نه؟ قبول کبریای الهی یعنی توحید و انکار آن یعنی کفر محض. لذا استکبار ابلیس در مقابل خداوند متعال کفر است. «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»[11]. و دیگر عبادتش در این جا عبادت بدرد نمی خورد و فقط وقتی بدرد می خورد که در مسیر عبودیت و بندگی باشد و الا عبادت اگر در مسیر بندگی نباشد خود عبادت هم حجاب می شود. و دکان باز کردن در مقابل انبیاء است. عبادت در مسیر عبودیت موضوعیت دارد نه عبادت صرف و لو در مسیر بندگی نباشد. خدای متعال جامعه را این گونه امتحان می کند.

مردم خوب می فهمیدند که امیرالمومنین علیه السلام کیست. بحث نفهمیدن نبوده است. «السَّلامُ عَلَى حُجَّةِ اللَّهِ الْبَالِغَةِ»[12]. چون امیرالمومنین علیه السلام حجت را تمام کرد و ایشان حجتشان رساست. مگر ندیده بودند که امیرالمومنین در خیبر را به تنهایی از جایش کند؟ شجاعت های امیرالمومنین در راه دین را نشنیده بودند؟ شجاعت های امیرالمومنین ندیده بودند و ندیدند در این ماجرا ایستاده و سکوت کرده و دستانش را بسته اند؟ در این مهمترین امتحان خدا پا را به عرصه کبریایی خدا دراز کردند. خداوند فرمودند: « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[13]. من این را ولی شما قرار دادم «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام أَخِي وَ وَصِيِّي»[14]. ولی مردم گفتند: نه، ما زیر بار این نمی رویم. یعنی خدایا ما زیر بار نمی رویم (العیاذ بالله) تو چه کاره هستی که برای ما ولی معین بکنی. خودمان آدم معین می کنیم خودمان برای خودمان رییس تعیین می کنیم. آن بزنگاهی که شیطان در کمین نشسته همین جاست. شیطان خودش وقتی سجده نکرد به تعبیر من خدای متعال فرمود: حالا اگر به امیرالمومنین سجده بکنی جای تو در بهشت است و الا بفرما بیرون. شیطان گفت: شش هزار سال عبادت کردم. این حرف شیطان نفس پرستی است. بهشت جای امیرالمومنین و دوستان امیرالمومنین است. وقتی خدای متعال بیرونش کرد شیطان گفت: من هم می روم سر راه می نشینم «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»[15]. مسلمین را به بی راهه ها می کشم. مرحوم فیض(ره)در تفسیر صافی نقل کرده امام صادق علیه السلام فرمودند: اینجا اهدنالصراط المستقیم، یعنی امیرالمومنین، یعنی سر راه امیرالمومنین می نشینم نمی گذارم در خانه امیرالمومنین بروند و همین کار را کرد و موفق هم شد. همان جایی که باید بنشیند نشست. ابلیس، نفس انسان را هدف قرار می دهد. می گوید خودت از علی چه کمتر داری؟ وقتی کسی در این امتحان شکست خورد و نفس خود را محور قرار داد بر اینکه من حق دارم برای خودم سرنوشت تعیین کنم. (این حرف هایی که این روزها زده می شود.)

امیرالمومنین علیه السلام در زیارت غدیریه فرمودند: «لا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعا لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعا اعْتَصَمْتَ بِاللَّه». مردم دور من جمع بشوند بر عزت من علی اضافه نمی شود، اگر هم پراکنده بشوند وحشت مرا بر نمی دارد. چرا؟ چون «اعتصمت بالله ...». کسی که با اتصال به خدای متعال به عزت رسید دیگر آمد و رفت مردم چه تاثیری بر او می تواند داشته باشد؟ مردم بیایند بر عزت او اضافه نمی شود و بروند بر عزت او اضافه نمی شود. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»[16]. دیگران عزتی ندارند که به عزت امیرالمومنین اضافه بکنند الا خدا که علی علیه السلام هم وصل به سرچشمه است.

اگر انسان فقط خودش را ببیند و حق و انصاف را ازخدا به خودش منتقل بکند و بگوید ارزش و خوب همان چیزی است که من می خواهم، زشت همان چیزی است که من نمی خواهم. (نه اینکه بگوید خوب همان چیزی است که برمی گردد به امر الهی و بد آن است که برمی گردد به نهی الهی.) این بت پرستی مدرن ریشه اش در این است که جامعه از معنویات تهی شده است. روح نفاق و ولایت نفاق در آن دمیده شده است. وقتی مردم زیر سایه بار ولایت نروند سقوط قطعی جامعه قطعی است و هیچ راه نجاتی ندارد. لذا در روایات آمده اگر هزار سال عبادت داشته باشی ولی ولایت ائمه را قبول نداشته باشی این عبادت ها دیگر بدردت نمی خورند.

سیدالشهداء تنها مدافع اسلام

وقتی معنویت در جامعه از بین رفت کم کم پرچم داران کفر وابلیس که با رسول الله درگیر بودند به خیال خودشان خواستند در یک نقطه ای کل ماجرا را تمام کنند و آن اینکه یک خط بطلان روی همه ی اسلام بکشند. گفتند از سیدالشهدا بیعت می گیریم و اگر بیعت نکرد گردن او را می زنیم و کار تمام می شود و دیگر کسی نیست از اسلام دم بزند. اگر اسلام مدافعی داشته باشد همین یک نفر است این را هم از سر راه بر می داریم. ولی وقتی جنگ راه انداختند معلوم شد چه کسی بازنده و چه کسی برنده است. ابلیس در همان قودی قتلگاه فهمید قافیه را باخته است. فهمید حریف لشگر خدا نمی شود. تعبیر قرآن است که «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»[17]. می خواهند با دهانشان نور خدا را خاموش کنند مگر می شود؟ در روایات آمده نورالله یعنی امیرالمومنین، یعنی ولایت امیرالمومنین علیه السلام . نورالله یعنی ولایت رسول الله و اهل بیتعلیهم السلام . می خواهند با دهانشان نور خدا را خاموش کنند و خدا کار را تمام می کند. خدای متعال در جای دیگر به پیامبر می فرماید: ای پیامبر همه ی این ها در مقابل تو صف کشیدند تو هم خوب می دانی که خدا با توست. «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ»[18]. امیرالمومنین با توست این کفایت می کند. از امیرالمومنین علیه السلام سوال شد افضل و سرآمد فضائل شما چیست؟ فرمودند: آیه ی شریفه «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»[19]. پیامبر آن هایی که اهل ایمان نیستند (کفار) می گویند تو رسالتی نداری. به آن ها بگو من دوتا گواه دارم و همه ی کار من با این دوتا تمام می شود. «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ». یکی خداوند است که بین من و شما حاکم است. (بعد معلوم می شود که من رسول هستم یا نه. چون شاهد وقتی دادگاه می آید حق را اثبات می کند و حق تنجیز می شود.) یکی هم «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ». کسی که همه ی علم کتاب پیش اوست. (که به تعبیر امام صادق علیه السلام یک قطره از آن پیش عاصف بن برخیا بود که تخت بلقیس را در یک چشم بر هم زدن پیش حضرت سلیمان آورد و همه ی علم الکتاب در اختیار امیرالمومنین بود.) کسی که نفوذ بر همه ی عوالم دارد پیش من است. وقتی امیرالمومنین کفه ی ترازوی رسول الله است وقتی سیدالشهدا، صدیقه ای کبری، امام حسن مجتبی و امام زمانعلیهم السلام در کفه ی ترازوی رسول خداصلی الله علیه واله وسلم هستند دیگر رسول خدا به چه احتیاج دارد. وقتی امام زمان بیایند معلوم می شود ابلیس برنده است یا حضرت؟ در برخی روایات هست که حضرت گردن ابلیس را می زند. همان چیزی که زینب کبری علیها السلام در مجلس یزیدلعنة الله علیه فرمود: هر کاری می خواهید بکنید و هر کیدی دارید بکار ببرید. «فَكِد كَيْدَك واسْعَ سَعْيَك، فَواللَّهِ لا تَمْحُو ذِكْرَنا، وَ لا تُميتُ وَحْيَنا...»[20]. تو نمی توانی نام سیدالشهدا را از بین ببری. تو کوچک تر از آن هستی که نام سیدالشهدا را از بین ببری. تو می توانی به لب و دندان حضرت بزنی و همین هم نام او را زنده می کند. این هم طرح خود سیدالشهدا هست که سر مطهرش را ببرند و اگر نمی خواست چه کسی می توانست سر مبارک او را چهل منزل بگرداند. راضی شد به رضای الهی که کار را تمام کند و ماجرایی در عالم شکل داد که جایی در عالم برای سوال باقی نماند. لذا حادثه ی عاشورا طوری شکل گرفته که احدی نتوانسته تحریفش کند. حضرت طوری اقدام کردند که دیگر رویشان نمی شود بگویند: یزید هم اجتهاد کرده. جایی برای ان قلت باقی نگذاشته است.

در دوره ی غربت اسلام، برای نشان دادن غربت اسلام همین بس بود که سبط رسول خداصلی الله علیه واله وسلم یک طرف و نوه ی ابو سفیان هم یک طرف باشد. یک طرف صحابی و یک طرف هم قمار بازان و دائم الخمران باشند. حضرت در این دوره ازغربت اسلام کاری کردند که فقط خدا می داند چه کرده است. کار را تمام کردند و لذا برای اثبات حقانیت اهل بیتعلیهم السلام دیگر لازم نیست هیچ خونی ریخته شود. و الا اگر لازم بود اینطور علنا جنگ کنند همه ی ائمه این کار را می کردند. برای دم ودستگاه خداوند همین کافی بود. وقتی حضرت مهدی(عج)ظهور کند حضرت اختلاط ها را از بین می برند بعد وقتی صف ها جدا شد کار تمام شده است. «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»[21]. آن گاه خدا همه ی خبث ها را به و همه طیب ها را به بهشت می برد.

ذکر مصیبت: اباعبدالله الحسین علیه السلام

مرحوم آقا میرزا آقاجواد تبریزی در المراقبات وقتی مراقبات ماه محرم را نقل می کنند می گوید وقتی کسی برای رسول اللهصلی الله علیه واله وسلم و اهل بیت عصمت وطهارت و امام حسین علیه السلام عزاداری می کند باید یک مقدار برای خودش خلوت داشته باشد. اوقات خودش را فارغ کند و بتواند برای سیدالشهدا عزاداری بکند. واقعا حادثه ی عظیمی اتفاق افتاده است. درست است سیدالشهدا ارواحنا له الفدا همه تاریخ را بیمه کرد و هرچه آدم خوب بود از دست شیطان نجات داد ولی به قیمت گرانی تمام شد. جلوی چشم او به حرم او حمله کردند. سر مطهرش بالای نیزه بود و می دید عزیزانش را تازیانه می زنند. این اسلامی که بدست ما رسیده به قیمت اسب تاختن بر بدن سیدالشهدا و اسارت زینب کبری علیها السلام تمام شد.

در مجلس میرزای شیرازی عالمی روی منبر روضه خواند و عرض کرد: «و دخل زینب علی ابن زیاد». خواست جمله بعدی را بخواند میرزای شیرازی گفت: صبر کنید حق این جمله ادا نشده. یک مجلس به همین یک جمله گذشته بود. واقعا هم همین جور است. این مصیبت ها مصیبت های عادی نیستند. این که سیلی به صورت سه ساله ی سیدالشهدا بزنند و اینکه العطش بچه های سیدالشهدا بین دو نهر آب بلند باشد این چیز کمی نیست. «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»[22].

سیدالشهدا آنقدر غریب و تنها شده بود که حتی اطفال خردسال و نوجوانان غیربالغ احساس وظیفه می کردند بیایند از سیدالشهدا حمایت بکنند. بطور قطع لااقل دو کودک از امام مجتبی در کربلا به شهادت رسیده اند. یکی عبدالله بود. وقتی حضرت سیدالشهدا در گودی قتلگاه بود وقتی عبدالله مظلومیت آقا را دید از خیمه ها به طرف قتلگاه آمد هر چه کردند مهارش کنند سد راه او بشوند نتوانستند. آمد خودش را سپر شمشیر کرد در آغوش سیدالشهدا به شهادت رسید. دیگری قاسم بن الحسن علیه السلام هست. وقتی خدمت سیدالشهدا آمد که اجازه بگیرد به میدان برود. مقاتل نوشته اند: فاتنبه و بکاء حضرت این عزیز برادر را در آغوش گرفت ابتدا گریست و بعد به او اجازه داد عازم میدان شود. این جوانی که می فرمود مرگ برای من از عسل شیرین تر است وقتی به میدان می رفت لباسش لباس رزم و جنگ نبود لباس عادی به تن داشت. لذا آسیب پذیر بود وقتی به دشمن حمله کرد دشمن او را محاصره کرد. یک موقع روی زمین افتاد . عمو را صدازد سیدالشهدا به میدان آمد تا دشمن را دفع کند. دشمن استمداد طلبید لشکر حمله کرد وقتی گرد و غبار میدان فروکش کرد حضرت دیدند قاسم زیر دست و پای اسب ها مانده است. فرمود: «عزّ- واللّه- على عمُّك أن تدعوه فلا يجيبك، أو يجيبك فلا ينفعك، صوت- واللّه- كثر واتروه وقلّ ناصروه!!»[23]. خدا می داند چقدر برای عمویت سخت است که صدا بزنی ولی آمدنش سودی برایت نداشته باشد. سیدالشهداء خودش بدن علی اکبرش را به خیمه نیاورد ولی مقاتل نوشتند بدن قاسم را خودش بغل گرفت آورد و در خیمه کنار پیکر علی اکبر قرار داد.


[1] . تحرير المواعظ العددية/على مشكينى / لأمير المؤمنين عليه السلام سبعون منقبة لم يشركه فيها أحد من الأئمة عليهم السلام ..... ص : 651

[2] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ دعاء حضرت امام حسين عليه السلام در روز عرفه... ص: 274

[3] . المنافقون/ 8

[4] . يس/ 82

[5] . الكهف/ 110

[6] . النساء/ 65

[7] . گنج حكمت يا احاديث منظوم/باقرى بيدهندى/ زمان نبوت پيامبر اسلام(ص) ..... ص : 277

[8] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 1/ باب 2 حقيقة العقل و كيفيته و بدو خلقه ..... ص : 96

[9] . الحجر/ 29

[10] . عيون أخبار الرضا عليه السلام/شيخ صدوق/ ج 2/ زيارة أخرى جامعة للرضا علي بن موسى ع و لجميع الأئمة ع ..... ص : 272

[11] . البقرة/ 34

[12] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ زيارت چهارم ..... ص : 352

[13] . المائدة/ 55

[14] . الإحتجاج على أهل اللجاج/ احمد بن على طبرسى/ ج 1/ احتجاج النبي ص يوم الغدير على الخلق كلهم و في غيره من الأيام بولاية علي بن أبي طالب ع و من بعده من ولده من الأئمة المعصومين صلوات الله عليهم أجمعين ..... ص : 55

[15] . الأعراف/ 16

[16] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ دوم زيارتى است كه به سندهاى معتبره .... ص:366

[17] . يونس/ 65

[18] . الصف/ 8

[19] . الأنفال/64

[20] . زمينه هاى قيام امام حسين(ع)/ جمعى از نويسندگان/ ج 2/ زينب كبرى(س) ..... ص : 276

[21] . الأنفال/ 37

[22] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ أول زيارت عاشوراء معروفه است ..... ص : 458

[23] . مع الركب الحسينى/ عزت الله مولايى/ ج 4/ مقتل القاسم بن الحسن عليهما السلام ..... ص : 377