کمال و شهادت

کمال و شهادت
 

 

یا لطیف

سخنرانی حجة الاسلام سید محمد انجوی نژاد

 

موضوع: کمال و شهادت

 

شهادت به عنوان آخر کمال بر قلبی حاکم می شود که آن قلب زمینه ی رسیدن به کمال را داشته باشد.

بزرگان اخلاق با 60 – 70 سال تجربیات اخلاقی معتقدند قلبی آمادگی و زمینه برای رسیدن به آخرین درجه ی کمال را دارد، که مملو از عاطفه باشد.

عاطفه؛ رحم، دلسوزی. عاطفه محور کمالات انسانی است. انسان ها وقتی به آخرین درجه ی انسانیت می رسند که قلبشان مملو از عواطف باشد. عاطفه ای که خیلی ها آن را سدی در پیشرفت می دانند!عاطفه یعنی داشتن قلبی که هر لحظه آمادگی بازگشت داشته باشد.

بر طبق روایاتی که وارد شده،

صحبت هایی که شهدا پس از عروجشان

، با زمینیان می زنند، بدین گونه است:

 

1. دنیا را با تمام جذابیت ها و جلوه هایی که برایمان داشت، رها کردیم!

چه کسی می تواند ادعا کند دنیا برایش جذابیت ندارد؟! همه ی ما به دنیا دلبستگی غیر قابل انکاری داریم، چه بسا اگر غیر از این بود، الان در دنیا نبودیم! این ها چگونه توانستند از این جذابیت ها دل ببرند و به خدا برسند؟

اینگونه نیست که این ها فقط مشتاق آخرت باشند؛ یک قسمت اصلی این است که دوست دارند برای خلق فدا شوند. برخی تصور می کنند شهادت فقط این است که سینه ات را در مقابل گلوله ی تانک سپر کنی. اینطور نیست. عده ای جانشان را برای درد دین می دهند. خونش می ریزد؛ از اثر این خون، 4 نفر به خدا بر می گردند، 4 نفر توبه می کنند، دو نفر آدم می شوند!

قرآن می فرماید اگر تمام عمرت را بگذاری، تمام توانت را به کار ببندی، به اندازه ی آن کسی که باعث می شود یک نفر به خدا برسد، دست یک نفر را از دست شیطان خارج می کند و در دست خدا می گذارد، کار نکردی! _ احیا الناس جمیعاً _ گویا زنده کرده است هر آنکس که در زمین است. ( زمر / 32 )

 

از این همه جذابیت خودش را جدا می کند تا یک نفر را به خدا برساند. هر چه انسان کامل تر باشد، عاطفه اش قوی تر است. امیرالمؤمنین(ع) می فرمود من بخاطر ظلم کوچکی که به یک پیرزن یهودی در آنسوی زمین شد، ناراحتم! علی(ع) چون در اوج کمال است، در اوج عاطفه است. در لحظات آخر عمر، حتی به قاتلش هم توصیه می کند که توبه کند! دوست ندارد حتی قاتلش را هم در آتش ببیند.

ما خیلی وقت ها شعار می دهیم که میخواهیم به این مسیر برسیم. تا حالا دقت کردی میزان عاطفه ات چقدر است؟!

شهید نمی تواند آرام بگیرد چون قلبش پر از عاطفه است. حتی اگر به مرگ طبیعی بمیرد، انقدر دردهای جامعه رویش فشار آورده، که مرگش غیر طبیعی بوده. تصور ما این است که به مرگ طبیعی مرده!

 

2. شهید پس از عروجش از عرش به زمینیان می خندد. 

این خنده چند معنی دارد:

- دوست دارند من و تو بفهمیم که جایشان خیلی راحت تر از ماست. می گویند فکر نکنید جای ما روی زمین خالی است!

- می گویند ما از این بالا دنیا را می بینیم. این کره ی خاکی که انقدر برای شما بزرگ بنظر می آید، در چشم ما یک کره ی پر از هرج و مرج و ریا و ظلمات و نامردی هاست. می گویند حالا که بالا آمدیم، می فهمیم چه خبر است! چه بساطی برقرار است!

می گویند آرزو نکنید چشمانتان به روی دنیا باز شود که برایتان قابل تحمل نخواهد بود! چشمانتان را بسته نگاه دارید.

از این بالا هیچ کس به ظاهر شما نگاه نمی کند؛ همه باطن و دل شما را می بینند. شما در محضر چشم هایی هستید که دارند به باطن شما نگاه می کنند. اینجا از قواعد دنیا هیچ خبری نیست. از القاب و عناوین و اسم و رسم ها خبری نیست. فقط دلت..!

جوری زندگی کن که حالا که دلت را می بینند، خوشحال شوند؛ و تو شرمنده نباشی. می گویند شماهایی که زیر تابوت ما اشک ریختید و رد اشک هایتان روی سنگ قبر ما بجاست، یادتان باشد ما اینگونه رفتیم چون دلمان را نگه داشتیم. شما هم باید از دلتان مراقبت کنید.

 

شهید کل تاریخ انسانیت و بشر را بر پرده هایی در عرش در حال نمایش می بیند. 

می گویند بدانید دنیایی در پشت سر شما بوده است، خیلی از شما بزرگ ترها در دنیا زمین خوردند، مراقبت کنید! خیلی ها بودند از شما بالاتر و شیطان خیلی راحت به زمینشان زد.

می گویند ما تک تک کارها و رفتارهایمان را تحت کنترل داشتیم. جوری زندگی کردیم که می دانستیم اگر صبح از خواب بیدار نشدیم، کجا هستیم!

در این دنیایی که ما داریم می بینیم، ایمان فلک بر باد می رود! دستت را که به دامان امام رضا(ع) گره خورده است، رها نکن. رها کنی، همه چیز را باختی. در دنیا شما مانند کسانی هستید که در مسیر رود خروشانی قرار دارند که امواجش همه چیز را نابود می کند و با خود می برد. وقتی به اهل بیت متوسل هستی، انگار که در مسیر این رود، دستت را به چیز محکمی گرفتی که تو را از جا تکان نمی دهد.

 

3. واستعینوا بالصبر و الصلوة.

صبر داشته باشید و به نمازتان بسیار توجه کنید. دنیای ناجوری است؛ اگر این ها را رها کنی، همه چیز را از دست داده ای.

 

4. مشیت الهی مقرر و مقدر می شود.

از مشیت الهی نمی شود فرار کرد؛ لا یُمکن الفِرارُ من حُکومتک. خودتان را به مشیت الهی بسپارید. هر چقدر بادبان بلند کنی و در وسط این دریای پرتلاطم لنگر بیندازی، مشیت الهی آنقدر قوی است که کار خودش را می کند.

 

بارها گفته ام و بار دگر می گویم

که من دلشده این رحم نه به خود می پویم

در پس آئینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت، بگو، می گویم!

 

گرچه با دلق ملمع می گلگون عیب است

مکنم عیب کزو رنگ ریا می شویم

خنده و گریه ی عشاق زجای دگر است

می سرایم به شب و وقت سحر می مویم

 

می گوید من اعمالم را به گونه ای انجام می دم که بوی خوشش را سحر استشمام می کنم. آنجایی که خدا هست و اولیاء خدا هستند.

 

5. کمال را از یوسف بیاموزید.

تمام داستان یوسف پیامبر(ع) یک جمله است: هر کس با خدا بود، به همه چیز خواهد رسید و هرکس خدا را رها کرد، رها شد و هر کس رها شد، از دنیا و آخرت او را سودی نرسید.

یوسف نشست و تفکر کرد. دید فقط دوستی خداست که برایش می ماند. نه دوستی برادرانش، نه زلیخا و نه حتی خواب هایش! هیچ کدام برایش نماندند و هر کدام به گونه ای به او ضربه زدند. آن نصف عمری که فقط به خدا دلخوش کرد، به همه چیز رسید، همه چیز.

تمام داستان یوسف این است: با خدا باش .

در طول تاریخ اسلام، میلیون ها شهید رفتند که بگویند ما با خدا بودیم، خدا هم با ما بود. بقیه تماماً افسانه است!

 

6. در دنیا، کمال در صدق است. 

نگران دنیایت هستی؟ نگران برزخ و عاقبتت هستی؟ دروغ نگو! یکرنگ باش. با خدایت و با مردم صادق باش. نصف روز یک رنگ باشی و نصف دیگر روز یک رنگ دیگر، خدا تو را نمی خرد.

پیش خدا صادق باش. أنا عبدُ ک الضّعیف الذَلیل الحقیرُ المِسکینُ المُستَکین... به ضعف هایت اعتراف کن. بگو که دست خالی و گناهکار هستی. یا مُحسن! قد اتیک المُسیئ.

ممکن است دیر شود، ولی بالاخره جواب می دهد. صداقت این است که هر وقت هم که گناه کرد، به خاک می افتد. 

اگر نگران آبروی دنیا و آخرتت، معنویت دنیا و آخرتت هستی، صادق باش.

 

7. اینقدر از مرگ و از دنیای آنطرف نترسید!

مرگ برای مؤمن الذّ لذات است. لذت بخش ترین اتفاق ممکن برای مؤمن مرگ است. این چیزهایی که تعریف می کنند، برای ایجاد خوف در دل مؤمن است، چون خوف و رجاء لازم است.

روایت است که عزرائیل در هنگام شهادت، دسته گلی می آورد و می گوید آنرا بو کن! می بوید و می بیند که دیگر در دنیا نیست! شهید می گوید در لذت بوی گل غرق بودیم که ناگهان سر بلند کردیم و دیدیم در مقابل مادرمان فاطمه ی زهرا (س) ایستاده ایم. الموت اخ النوم؛ به شیرینی یک خواب، یک رؤیا.

 

8. آن چیزی که در این طرف، در دنیا خریدار دارد، شکیبایی است. 

می گویند لذت می بریم وقتی می بینیم مؤمنین دریادل هستند.

کمال در دریادلی است. هیچ کدام از محبت ها و نفرت های دنیا بر دلش اثر ندارد. محبت می بیند می گوید إنا لله و إنا الیه راجعون.دشمنی می بیند می گوید إنا لله و إنا الیه راجعون .

نا امید می شود، شاد می شود، همین را می گوید. هر چه اتفاق افتد، می گوید چیزی نیست، می گذرد؛ مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک.

پشت و روی دنیا برایش یک جور است، ارتباطش با امام زمانش بسیار قوی است.

 

9. قبل از ارتکاب گناه، بترسید، مشکوک باشید.

قبل از انجام گناه، بگو شاید این گناه را کردم و از چشم خدا افتادم. شاید این آخرین فرصت من باشد. شاید با این گناه برای همیشه در مسیر گناه بیفتم و دیگر راه بازگشتی برایم نباشد. بگو با این گناه به پستی و کثافت کشیده خواهم شد. 

اما اگر گناه اتفاق افتاد، دیگر جای این صحبت ها نیست! این ها مال قبل از گناه است. اگر اتفاق افتاد، چشمت به کَرم خدا باشد. بگو خدا کریم است، از خدا و از خودت هرگز نا امید نشو.

شهدا شق القمر نکردند! مسیر عادی انسانیت را طی کردند.

**

کمال، درب ورود به شهادت است.

شهدا می گویند ما از این بالا می بینیم که در شهادت همیشه باز است! هیچ وقت بسته نشده.

 

10. تمام اشکالات شما از درجا زدن و عدم پیشرفت، این است که در عبادات و معنویاتتان هم 100% نیستید.

قول بده حداقل در معنویاتت جدی باشی.

پاکی، میزان علاقه ی تو را به رجس و کثیفی کم می کند.

کمال این است که انسان در معنویاتش خالص باشد. کسی که این گونه نباشد، در اوج ضلالت خواهد مرد.

یک حرف، یک جمله، یک حسادت، یک کینه ورزی، کل معنویاتت را باطل می کند. مشهد می روی، معتکف می شوی، سعی کن حداقل در این چند روز کامل باشی. 100% باشی و نه حتی 99%.

شهدا می گویند مؤمنین و مؤمنات! حداقل در ارتباطات خودتان مؤمن باشید.

انتظار از تو این است .

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
Powered by TayaCMS