سخنران استاد میرباقری

امتحان معصومین

محور اخلاق حمیده و رذیله، کیفیت ارتباط انسان با خدای متعال است. اگر انسان در مقابل خدای متعال متواضع باشد، موجب می شود انسان رشد کند. امتحان به تواضع و خضوع در مقابل خدای متعال یا استکبار در مورد چهارده معصوم، نسبت به ولایت خود هم حضرت حق است و امتحانی که از آن ها گرفته شده و سنگین ترین امتحان است، از احدی متصور نیست که گرفته شود و آن ها هم در این امتحان، با ظرفیتی که خدای متعال به آن ها عطا کرده، تواضع و خضوع کردند.

مقام عصمت مطلقه

ائمه مقام عصمت مطلقه داشتند. این عصمت مطلقه، همان مقام عبودیت مطلقه است که مجرای ولایت حضرت حق به شمار می آید و طریق فیض حضرت حق و عنایت حضرت حق نسبت به همه عوالم، از جمله عالم انسانی است.

ولایت آن ها طریق جریان ولایت حضرت حق و جزو میثاق های اصلی است که از قبل از دنیا این میثاق گرفته شده و نوع ظهور انسان در دنیا و امتحانی که نسبت به امر ولایت هم می شود، بی ارتباط با نحوه میثاقش در عالم آخرت نیست. این که انسان در کدام عهد و دوره ظهور کند، در دوره انبیای سلف باشد که ارتباطش با معصومین از طریق آن پیغمبر باشد یا نه، شاید تابع نوع میثاق عالم و به نحوی با او ارتباط دارد.

چگونگی اخلاق حمیده

اخلاق حمیده، اخلاقی است که به وسیله آن، شئون مختلف تواضع و خضوع و پذیرش ولایت معصومین، محقق و جاری می شود. بنابراین، توکل یکی از مجاری نور ولایت آن هاست. همه صفات حمیده به شفاعت ولایت آن ها، عطا، و از طریق تولی به آن ها حاصل می شود که هم خضوع و تولی شرط آن است و هم شفاعت محقق می شود.

عبادت در عالم

جریان عبادت در عالم، به شفاعت و عبادت آن ها و سجده آن ها بستگی دارد که همه موجودات ساجد در مقابل خدای متعال هستند. اگر کسی متولی بود، به تبع آن سجده می کند و از طریق این تولی، جنود طاعت نبی اکرم و اولیای معصومین به نسبت در آن محقق می شود.

اخلاق عبادت در همه مخلوقات

شاید معنای «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[1] این باشد که بعثت برای این است که اخلاق عبادت در همه مخلوقات، از جمله در عالم انسانی به کمال برسد. حضرت در خطبه قاصعه اساس امتحان را امتحان در عزت و کبریای الهی قرار می دهند و همه عبادات را، حتی امتحان با اولیا را و عباداتی مثل مناسک حج و زکات و صوم و صلات را، طریق این خضوع و تواضع و امتحان به خضوع و برای تحقق این امر بیان می کنند.

امتحان به امر ولایت

حضرت بعد از این که در سر آغاز خطبه تأکید می کنند، خدای متعال شما را امتحان می کند، می فرمایند: «إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَاءُ الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ ع».[2] حضرت خودشان را معرفی می کنند و از خصوصیات وجودی و جایگاهشان نسبت به وجود مقدس نبی اکرم (ص) و موقعیت شان سخن می گویند. ایشان به مردم می گویند که امتحان شما به امر ولایت ماست و این اصلی ترین موضع ظهور عبودیت و تواضع در مقابل خدای متعال است.

جنود عقل

در حدیث عقل و جهل آمده که جنود عقل به وجود مقدس و نورانی عقل عطا شده و جنود جهل هم از آن ابلیس است. نکته دیگر این است که اگر اخلاق حمیده در انسان پیدا شد، یعنی انسان شئون مختلف تواضع در مقابل ولی خدا و تذلل در بارگاه الهی در وی محقق و به انحای مختلف سجده واقع شد. این اصلاح ارتباط انسان با ولی خداست و از طریق اوصاف حمیده، روابط روحی انسان با کل نظام خلقت، واقع و اصلاح می شود. منتهی محورش باید ارتباط با ولی خدا و تحقیق ارتباط با حضرت حق باشد.

ارتباط مؤمن

اگر این ارتباط در شئون مختلف اصلاح شد، سایر ارتباطات هم اصلاح می شود. ارتباط مؤمن با جمادات، یک ارتباط متناسب و طرفینی است که این ارتباط تحت ولایت ولی معصوم واقع می شود و مبدأ کمال هر دوست، یعنی تصرفات ناشی از این ارتباط روحی، مبدأ کمال هر دوست.

تعلق مؤمن

تعلقی که مؤمن دارد، از خضوعش در مقابل خدای متعال است. این ارتباطی متواضعانه و خاضعانه است، یعنی مؤمن غذایی که تناول می کند، مستکبرانه نیست. غذا را نعمت خدا می داند. برای او احترام قائل است. مخلوق حضرت حق با توجه به حضرت حق، غذا می خورد و شاکر است و به اندازه می خورد و از حلال آن بهره می برد. بنابراین ارتباط روحی مؤمن با غذایی که تناول می کند، ارتباط ملکوتی است. مؤمن تحت ولایت حضرت حق و ولایت اولیای معصوم است که همه عالم را هماهنگ می کنند. لذا غذای حلال به مؤمن، مشتاق است، کما این که مؤمن به غذای حلال علاقه دارد.

در احوالات عارفان

در احوالات بعضی عرفا گفتند که فرمودند میوه های بهشتی، مؤمن را صدا می زنند که بیا ما را تناول بکن. این طور نیست که مؤمن فقط مشتاق آن هاست. آن ها مشتاق مؤمن اند.

اشتیاق بهشت به سلمان

در روایاتی درباره سلمان نقل شده که اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر از اشتیاق سلمان به بهشت است. وقتی تعلقات تهذیب شد، همه تعلقات در محور محبت حضرت حق قرار می گیرد. ابراهیم خلیل بعد از این که قربانی کرد، عرض کرد: خدایا چرا موفق نشدم فرزندم را قربانی کنم و ثواب اعظم را ببرم. مصیبت سیدالشهدا را بیان فرمودند که خودت را بیشتر دوست داری یا پیغمبر آخرالزمان را؟ عرض کرد: پیغمبر آخرالزمان را. این گونه تعلقات و اشتیاقات تهذیب می شود. کسی را بیشتر دوست دارد که خدا او را بیشتر دوست می دارد.

روابط اجتماعی مؤمنین

مؤمن با ملکوت عالم و انسان های دیگر ارتباط دارد. بنابراین روابطی که انسان های مؤمن با هم دیگر پیدا می کنند، روابط اجتماعی مؤمنین و حتی روابط تاریخی شان، روابطی است که از بستر خضوع و تواضع عبور می کند و جزو صفات حمیده است. لذا صفات حمیده فقط با ارتباط روحی انسان با خدای متعال تأیید نمی شود، یعنی نه ارتباط روحی انسان با دنیا اصل در صفات حمیده است و نه ارتباط انسان با آخرت، ولی ارتباط انسان با حضرت حق همه روابطش است. لذا صفات حمیده آثار دنیایی و اخروی مثبت دارند.

حاملان ولایت

در روایت هست: «الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ».[3] این فرد در مقابل اولیای معصوم متواضع و خاشع است. این طور نیست که عقل عملی به تعریف انتزاعی و ارسطویی اش، محور اخلاق حمیده باشد. اگر عقل سهمی در تهذیب دارد، آن عقل به مفهوم روایی است و شاید شعبه ای از شعب وجود معصومین علیهم السلام در وجود مؤمن است که ذیل روایت عقل و جهل فرمود. همه این جنود، فقط در سه دسته از انسان هاست. انبیا و اوصیا و عباد و مؤمنین ممتحن، حامل ولایت اند. بنابراین شعبه ای از ولایت در آن ها جاری می شود. وجود انسان یعنی بر محور ولی خدا بودن. او شعبه ای از آن نورانیت است.

تحقق صفات حمیده و کریمه

عقل طریق جریان ولایت در انسان است، ولی اگر عقل مستقلی گرفتیم که هر انسانی خودش واجد اوست و او شاقول تراز است که گاهی در حکمت عملی بیان می شود، نمی تواند مبنای عدالت در انسان و در حیات اجتماعی باشد. تحقق صفات حمیده و کریمه، رسیدن به نقطه عدل و نقطه ای است که ولایت ولی خدا در همه شئون حیات روحی انسان و بعد به تبعش در سایر وجود انسان و در شئون فردی و اجتماعی و تاریخی و تکوینی اش جاری می شود.


[1] . مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج11، ص187، 6، باب استحباب التخلق بمكارم الأخلاق...، ص187.

[2] . بحارالأنوار، مجلسی، ج14، ص475، باب 31، ما ورد بلفظ نبي من الأنبياء...، ص451.

[3] . الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص11، كتاب العقل و الجهل ...، ص10.