سخنران استاد میرباقری

مسأله ولایت و امامت و خلافت الهی

عمده ترین بحث، بحث صف بندی و نظام بندی بر محور ولایت حق در جهان است که مردم بر این اساس به سه دسته منعم علیهم و مغضوبین و ظالین تقسیم می شوند. این سه دسته و تطبیق آن بر جریانات موجود و بر اساس یک دسته بندی قرآنی که هر دو دسته بندی در آغاز قرآن هست و مرز بندی ها روشن شده، به متقین و کفار و منافقین دسته بندی می شود.

طبقه بندی های قرآنی

بر خلاف دسته بندی های رایجی که در جهان و جوامع انسانی، متعارف است و بر اساس آن طبقه بندی می کنند و از دیرباز، مکاتب مختلف، جوامع را طبقه بندی می کردند، طبقه بندی های قرآنی بر محور ولایت حق است و بر اساس این طبقه بندی، مدار صف بندی انسان ها، پذیرش و عدم پذیرش ولایت حقه است.

ائمه علیهم السلام طریق الوهیت

ائمه علیهم السلام طریق جریان الوهیت خدای متعال در عالم هستند، یعنی خدای متعال، معبود همه عالم است و همه عالم در مقابل عظمت و کبریایی او متذلل و خاشع اند. الوهیت خدای متعال در عالم جاری است و اگر الوهیت خدای متعال در عالم جاری نمی شد، امکان عبادت و بندگی خدای متعال و عبودیت هم فراهم و رابطه ما با خدای متعال برقرار نمی شد.

رابطه عالم و اسمای الهی

در روایات هست که خدای متعال اسما را آفرید تا امکان عبادت خدای متعال واقع شود. مقام الوهیت، مقامی است که همه اسمای الهی از او ناشی و عالم با اسمای الهی، اداره و تنظیم اداره می شود.

جریان اسمای الهی در عالم

معصومین علیهم السلام می فرمایند: «و باسمائك الّتى ملأت اركان كلّ شي ء».[1] اسمای الهی در عالم جاری است. خدای متعال، الله هست. معنای الله این است که خالق، رازق، رب، حی، قیوم، علیم، حکیم و قدیر است و همه این اسما در عالم جاری است. قدرت، حکمت و علم الهی در عالم جاری است که باطن عالم را پر کردند.

حضور خدا در آسمان ها و زمین

خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ».[2] خدای متعال در آسمان ها و ارض الله است و در همه عالم حضور دارد. در روایت می خوانیم: «دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ ءٍ دَاخِلٍ فِي شَيْ ءٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَيْ ءٍ....».[3]

خدا و مخلوقات او

خدای متعال با همه چیز هست، اما این معیت به معنای تقارن خدای متعال با مخلوق نیست که خدای متعال قرین مخلوقات باشد، ولی با مخلوقات است. داخل در همه عالم است، ولی به معنای این نیست که عالم ظرفی باشد و او را احاطه کند.

حضور خداوند در عالم

خدای متعال در همه عالم حضور دارد و اسمای او هستند که در عالم کار می کنند و چون اسمای او در عالم جاری است، الله عالم است. اگر اسمای حسنای او در عالم جاری نبود، او هم الله نبود. وقتی الله می شود که اسمای اش در عالم جاری شود. اگر اسمای او در عالم جاری شد، همه عالم بخواهند یا نخواهند، محتاج او هستند. صمدیت او در عالم جاری است. نیاز همه عالم به اوست. همه عالم فقیر او هستند. اگر صمدیت او در عالم جاری نبود، همه عالم در خلأ بود. او با صمدیت خودیش، همه عالم را پر می کند. حقیقتاً همه عالم به او نیاز دارد.

حقیقت توحید

وجود مقدس امام باقر علیه السلام بیان فرمودند: «عَنْ شَيْ ءٍ مِنَ التَّوْحِيدِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَتْ أَسْمَاؤُهُ الَّتِي يُدْعَا بِهَا وَ تَعَالَى فِي عُلُوِّ كُنْهِهِ وَاحِدٌ تَوَحَّدَ بِالتَّوْحِيدِ فِي تَوَحُّدِهِ ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَى خَلْقِهِ فَهُوَ وَاحِدٌ صَمَدٌ قُدُّوسٌ يَعْبُدُهُ كُلُّ شَيْ ءٍ وَ يَصْمُدُ إِلَيْهِ كُلُّ شَيْ ءٍ وَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْما»[4] خدای متعال واحد است و در مقام توحید متوحد بوده و هیچ شریکی نداشته و هیچ کسی در این مقام با او نبوده که درکی از توحید داشته باشد.

این که در مقام رفعت توحید متوحد بوده، به این معناست که احد دیگری به آن مقام راه ندارد و درکی از آن توحید نداشته است. او حقیقت توحید را جاری بر همه خلق کرده است. صمدیت خدای متعال، جریان توحید است. اگر اسمای او در عالم جاری نبود، امکان عبادت نبود و از او درکی و به او راهی نداشتیم. فقر همه موجودات متوجه اوست، چون او صمد است.

ائمه، اسمای الهی

به تعبیری حضرات معصومین علیه السلام اسمای حسنای الهی اند. لذا طریق جریان توحید در عالم هستند. اگر توحید جاری در همه خلق و عالم و مقام الوهیت خدای متعال جاری است، طریق جریان این الوهیت، اسمای حسنای الهی هستند.

ظهور توحید در عالم

خدای متعال در قرآن دستور می دهد: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها».[5] دعوت و دعا و عرض خواهش و فقر و نیاز از طریق این اسما واقع می شود. لذا ائمه طریق جریان توحید در عالم اند. معنای دعای ماه رجب نیز همین است: «فبهم ملأت سمائك و أرضك حتّى ظهر أنّ لا اله الا أنت».[6] ظهور توحید در عالم به واسطه جاری شدن اسمای حسنی و پر شدن باطن عالم از این اسماست. لذا ائمه اسمای الهی اند و همه عالم مملو و مالامال از اسمای الهی و پر شده از این اسماست. اگر آن اسما در عالم جاری نمی شد، چیزی در عالم وجود نداشت.

ائمه، طریق جریان اسمای الهی

خدای متعال صمد و مصمد است. هر چه هست، اوست. هیچ اراده ای در او نفوذ ندارد و اراده او در همه عالم نفوذ دارد. اگر این اسما عالم را پر نمی کرد، عالم در خلأ بود و چیزی نبود. از این رو، ائمه طریق جریان اسمای الهی و طریق جریان الوهیت و ربوبیت و طریق جریان خالقیت و رازقیت خدای متعال در عالم هستند. ائمه با تمام وجود، واجد مقام بندگی و عبودیت هستند و همه مدارج بندگی و خدای متعال را طی کردند و به مقامی از عبودیت رسیدند که بالاتر از آن در عبودیت ممکن نیست، چون به مقام عبودیت و معرفت تام رسیدند، هر چه آن معرفت تعریف شود، حجابی بین حجت و خدای متعال نیست. بنابراین وجهه دیگر اولیای معصوم این است که «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ،لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ».[7]

ملائکه الهی و ائمه

مقام بندگی و سبقت نگرفتن بر خدای متعال، مختص به نازله وجودی آن ها در عالم دنیا نیست و در همه عوالم بوده است. وقتی مراتب خلقت نورانیت ائمه هدات معصومین توضیح داده می شود که خدای متعال انوار ما را آفرید. ملائکه الهی عبادت ها را از ائمه آموختند. از این رو، معلوم مي شود که در آن مقام در بندگی و عبادت و تسبیح و تکبیر و تحمید و تحلیل الهی مستغرق بودند.

مقام عبادت و کمال بندگی

آن ها در همه مراتب وجودی شان، در مقام عبادت و کمال بندگی، طریق جریان عبودیت در عالم اند و این معنای سبیل امام علیه السلام است، معنایی که در روایت مفضل آمده که مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده است: «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصِّيَامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ». [8]

راه ورود به آستان الهی

حضرت در ذیل روایت، تعبیر لطیفی دارند. می فرمایند خدای متعال در قرآن فرموده است: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً».[9] اگر پیامبر ملک هم بود، ما او را در لباس یک انسان و رجل قرار می دادیم. حضرت در ذیل آن می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ».[10] خدای متعال خواسته به واسطه انسان هایی رجالی شناخته و به واسطه آن ها طاعت شود. بنابراین آن ها را سبیل خود قرار می دهد. از این رو، هر کس بخواهد ورود به آستان الهی پیدا بکند، از طریق آن وجه باید پیدا کند. معنای وجه و سبیل بودن، طریق طاعت و معرفت و سبیل طاعت و وجه طریق معرفت است. معنای مختلفی دارد. معنای دقیق تر این است که وقتی خدای متعال اراده فرمود از طریق انسان هایی شناخته و طاعت شود، این ممکن نبود، جز این که این انسان ها موجودات خاصی باشند.

طریق سیر در درجات ولایت

تا انسانی سبیل خدا نشود، از طریق او خدا طاعت نمی شود و تا انسانی وجه نشود، از طریق او معرفت واقع نمی شود. با وجود مقدس معصومین می توان به سوی خدای متعال رسید که اسمای حسنی هستند و از طریق آن ها همه عنایات خدای متعال واقع می شود. هر کسی هم بخواهد سیر صعودی کند و به خدای متعال نزدیک شود، باید به مقام طاعت و بندگی و معرفت برسد، باید از طریق سیر در درجات ولایت آن ها حرکت بکند. به میزانی که انسان در درجات ولایت آن ها سیر و رفعت پیدا کند، به همان میزان به معرفت و طاعت می رسد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ».[11] معرفت الله برای ما یعنی معرفت به نورانیت. لذا امام، طریق معرفت خدای متعال است و به میزانی که انسان به مقام معرفت امام راه پیدا می کند، به معرفت خدا می رسد.

نورانیت معصومین علیهم السلام

معرفت از طریق نورانیت قلب حاصل می شود و همه نورانیت هایی که برای قلوب علما و عرفا و انبیا حاصل شده، همان نورانیت معصومین علیه السلام است که با انوار خودشان قلوب اولیای خدا را نورانی کردند و وقتی قلوب نورانی شد، حاصل نورانیت قلب رسیدن به معرفت به امام است. آن چه صید می شود، معرفت امام است که وجه الله است.

امام، طریق معرفت و طاعت

ائمه معصومین طریق جریان الوهیت و طریق عبودیت اند، لذا تمام وظایفی که انسان نسبت به خدای متعال پیدا می کند، انجام آن ها از طریق امام علیه السلام است. یعنی اگر باید طاعت خدا را کرد، این طاعت، طاعت معصوم است. اگر باید تسلیم آن ها باشد، این تسلیم، تسلیم به معصوم است. لذا امام طریق معرفت و طاعت است و طریق محبت خدای متعال. امام طریق تسلیم بودن به خدای متعال و تسلیم امام بودن است که در روایات فراوانی آمده است: «مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ [وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ ] وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ».[12] هر کسی از شما فاصله گرفت، از خدا فاصله گرفته و هر که به شما رسیده، به خدای متعال رسیده است. جهل به مقامات آن ها هم جهل نسبت به توحید است. عرفان به مقامات آن ها هم عرفان نسبت به توحید است. این امر ثمره طبیعی این نوع معرفت است.

ذکر مصیبت: امام حسین علیه السلام

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ [13]، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ».[14]

شیطان دستش به روح بلند شهدای کربلا نمی رسید، ولی تا جایی که مي توانست از آن ها انتقام گرفت. لذا همه یاران امام مورد هجوم قرار گرفتند. در عین حال این شهدا هم متفاوت اند. بعضی مجروح شدند، برخی حتی سر از بدن شان جدا شد. نوبت که به بنی هاشم رسید، کار سخت تر شد. «فقطعوه بأسيافهم ارباً ارباً».[15]

وقتی امام حسین علیه السلام بالای سر جوانش آمد، دید بدن قطعه قطعه شده است. این که کودک شیرخواره را روی دست پدر هدف تیر قرار مي دهند، این که دستان قمر بنی هاشم را قطع و او را تیرباران کردند و به چشم مبارکش تیر و عمود آهنین به فرقش زدند و بعدها او را قطعه قطعه کردند، نهایت دشمنی است. حتی به گونه ای بدن نوجوان امام مجتبی علیه السلام را زیر سم اسب لگدکوب کردند که بر امام حسین علیه السلام سخت گذشت.

وقتی کنار این بدن رسید که قاسم داشت جان می داد. امام فرمود: «عزّ- واللّه- على عمُّك أن تدعوه فلا يجيبك، أو يجيبك فلا ينفعك».[16] ای یتیم برادر من، برایم سخت است که چیزی از من بخواهی و مرا صدا بزنی و من اجابت نکنم.

وقتی او را در آغوش گرفت، به طرف خیمه ببرد، پاهای این نوجوان روی زمین کشیده می شد. این گونه بدن را هدف قرار داده بودند. با وجود این، همه دشمنی ها برای امام حسین علیه السلام مانده بود.

یزد در نامه ای به عمر سعد نوشت که باید سر از بدن حسین علیه السلام جدا کنی، سپس اسب بر این بدن بتازی. می دانم اسب تاختن بعد از شهادت و قتل فایده ای ندارد، ولی این تصمیم را گرفتم.

  • لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستورتنی نماند که جامه بپوشند یا کفن
  • کفن مگر به کربلا به غیر بوریا نبودمگر حسین تشنه لب عزیز مصطفا نبود

[1] . شرح دعاى صباح(خوئى)، ج 1، ص110.

[2] . الزخرف : 84.

[3] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 85، باب أنه لا يعرف إلا به ...، ص 5.

[4] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 123، باب تأويل الصمد...، ص 123.

[5] . الأعراف : 180

[6] . شرح الأسماءالحسنى، ملاهادی سبزواری، ج 1، ص 623، كلام في إحقاق الله الحق بكلماته و مظاهر.

[7] . الأنبياء : 26،27

[8] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، ج 24، ص 303، باب 66، أنهم الصلاة و الزكاة و الحج و الصيام و سائر الطاعات و أعداؤهم الفواحش و المعاصي في بطن القرآن و فيه بعض الغرائب و تأويلها ...، ص 286.

[9] . الأنعام : 9.

[10] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 24، ص 292، باب 66.

[11] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 26، ص 1، باب 14.

[12] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 615، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ...، ص 609.

[13] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 583، باب دعوات موجزات لجميع الحوائج للدنیا والآخرة...، ص 577.

[14] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 458، أول زيارت عاشوراء معروفه است... ، ص 458.

[15] . ذخيرة الدارين فيما يتعلق بمصائب الحسين(ع)، جمعی ازنویسندگان، ص 261.

[16] . مع الركب الحسينى، عزت الله مولایی، ج 4، ص 378.