آنچه کادر باید بدانند

آنچه کادر باید بدانند
 

آنچه کادر باید بدانند

 

بسم الله الرحمن الرحیم

توصيه هاي حجت الاسلام انجویش نژاد در مورد اخلاق كادر

میخوایم در دو بحث قالب و محتوا صحبت کنیم.

بحث محتوایی نقش خیلی مهمی است که مسئولین واحدها و معاونینشون در ساختن روحیه معنوی افراد واحد دارن و نقش بسیار مهمی که افراد واحدها به عنوان کادر در ساختن روحیه مستمعین عادی کانون دارن، بحث «کونوا دعات الناس بغیر السنتکم» دستور امام صادقه (ع) یعنی مردم را دعوت کنید به مسیر حق از غیر مسیر زبان این دستوره، این دستور به معنی تعطیل کردن وعظ یا تعطیل کردن زبان نیست، این دستور داره اینو میگه، میگه مثلا اگر یه وعظی بالای منبر انجام میشه، این وعظ باید در عمل توسط خود، دور و بر اون کسایی که وعظ رو میشنون، پخش بشه یعنی بنده باید یه جوری عمل کنم که دور و بری هام راضی بشن از نظر اخلاقی؛ دور و بری هام باید یک جوری عمل کنند که حلقه بعد راضی بشن، همین طوری بره تا برسه، جوری عمل کنن که خونواده هاشون راضی بشن از نظر اخلاقی برسه به محل، یعنی یه کار فرهنگی اخلاقی وقتی جواب میده که این طوری بره جلو ؛

 

بنابراین مسئولین واحدها در برنامه ریزی معنوی برای بچه های خود واحدشون نقش خیلی مهمی دارن و اونا هم در انتقال این فرهنگ به مستمعین عادی کانون نقش مهمی رو دارن، بنابراین الان نکاتی رو که عرض می کنم در محتوا برای کادر داریم عرض می کنیم، اینا خیلی ضروریست که دقت بشه روش. اولیش این که یک دستی و وحدت جهتی که به لطف خداوند تبارک و تعالی دیدید در قضیه بمب گذاری این وحدت جهت بود که مجموعه رو سر پا نگه داشت و مجموعه تونست خودش رو جمع کنه، خیلی از آقایون ابراز نگرانی می کردند که آقا نمیشه این قضیه دیگه سیاسی شده شماها حذفید؛ ولی وقتی جمع تونست خودش رو جمع کنه و یک دست بشه و حتی کسانی که اختلاف سلیقه داشتند دیدیم آقا کنار وایسادن و دارن به این یک دستی هم افتخار میکنن هم دارن کمک میکنن. یک دستی خیلی مهمه، بنابراین واحدها نباید در کانون ساز جداگانه بزنن، ایجاد جدایی نکرده در میان واحد یا خود واحد تبدیل به باند بشه ما بچه های فلانیم، ما بچه های فلانیم، این کارهای که به یک دستی لطمه میزنه ماها در واحدهامون کثرت در عین وحدت داریم. یعنی ما کثرت داریم اما همه با وحدت جهت، یک جایی یک مسئله ای راجع به دینمون، راجع به نظاممون پیش اومد همه یک دستیم،همه چیز رو فراموش میکنیم. بعد سیستمی که بین ماها باید حاکم باشه، از نظر اخلاقی سیستم مهر و گذشت است، یعنی انسان اگر بد و بیراه هم بهش گفتن اول با نگاه مهر نگاه کنه، که این آقایی که داره بد و بیراه میگه، داد میزنه سر من، این احتمال داره دلیلش این باشه که دلش برای من میسوزه اول از این منظر نگاه کنه، بین خودتون، بین همه. مسئولت سرت داد زد، بغل دستی، هر کس هر عصبانیتی دید، آدم اول این گمان رو ببره، اسلام این رو داره میگه، اول این گمان رو ببره که آقا پشت این داد یک مهری خوابیده، یک دلسوزی نهفته ای اینجا هست. حتی در اختلافاتی که پیش میاد! دو نفر به داد و فریاد سر یک مساله ای مثلا برای تزئینات، برای چیزی مثل برگزاری مراسم، اولین چیزی که به دست میاد اینکه آقا این بابا اینقدر به کارش علاقه داره، اینقدر به کارش علاقه داره، این قدر به کارش مهر داره، اینقدر به اهل بیت تعصب داره اینقدر داره عصبانیت داره به خرج میده. دوم مهر به علاوه گذشت، یعنی به محض این که کار گذشت،عصبانیت خوابید، قبل کلا فراموش بشود.اینا چیزایی که برای کادر خیلی لازمه، و بعد کار اثباتی! کار اثباتی یعنی چی ؟! یعنی آقا به جای اینکه خودت رو درگیر به جواب دادنها بکنی سعی کن خودت رو اثبات کنی، سیستم هایی که میرن به سمت اینکه دفاع کنن، مثلا در واحدتون دفاع کنین، وقت خودتون رو دارین تلف میکنین. خودت رو اثبات کن! کار اثباتی یعنی کارفرهنگی، کار فرهنگی کار تداخلی نیست، کار اثباتیه، خودت رو باید اثبات کنی. خدمت سردار غیب پرور که بودیم ایشون گفتن که من شب انفجار وقتی اومدم تو کانون، دم در دیدم هر چی سرهنگ و سردار بازنشسته ای و از کسایی که بیست ساله ندیده بودمشون همه الافن دم در کانون و بعد میگم اینجا چیکار میکنی؟ میگه زن و بچه ام توان تازه فهمیدم که چقدر این کانون ریشه دونده تو خود سپاه می گفت همشون زن و بچه هاشون تو بودن عین جملات خودشونه. این میشه کار اثباتی، آقا فلان نهاد بر علیه ما فلان چیز رو گفت جواب بده، نه آقا کارتو بکن، زمان خودش، خودش رو روشن میکنه، ( چقدر آقای اینا خوشهالن از این که یک جمعی تشکیل شده که داره کار اخلاقی میکنه فرزندانشون[می رن اونجا]) این میشه کار اثباتی کردن، این رو شما داشته باشید ما باید این کار رو انجام بدیم. لذا کار تداخلی نمی کنیم کار مقابله ای نمی کنیم ،کار اثباتی یعنی سرت رو می ندازی پائین و کارت رو میکنی، یک عده ای میان میگن آقا وضعیت کانون در شیراز اینه که هیچ کس رو آدم حساب نمی کنه، هیچ مجموعه ای رو آدم حساب نمی کنه، این معناش این نیست، ببینید ما نه اینکه هیچ مجموعه ای رو نخواهیم نقد کنیم، کاری به کسی نداشته باشیم، سرمون رو انداختیم پائین داریم کار خودمونو میکنیم، ضمن این که اینقدر کارمون زیاده که اصلا فرصت این که به بقیه فکر کنیم یا کارشون رو نقد کنیم رو نداریم، من خودم خیلی دوست دارم بعضی از جلسات هفتگی تو شیراز برم واقعا فرصت نمی کنم، دیشب میخواستم برم وقت نکردم، نمیدونم اصلا نمی رسیم. کارها اینقدر زیاده که این فرصت رو نداریم خب! این به معنای این نیست که آدم حساب نمی کنیم. به این معناست که داریم کار خودمونو میکنیم. آدم حساب کردن به این معنا نیست که هی آدم بگه فلان جلسه هم فلان مشکلات رو داره، ما اصلا کاری به کار کسی نداریم. این میشه کار اثباتی کردن به این مسیر انشالله جلو بریم.

 

وقتی قالب ما بزرگتر شد، یعنی با وضعیتی که الان کانون پیدا کرده، حتما و حتما باید نفس ما کوچیکتر بشه و گرنه نفس بزرگ در قالب بزرگ یعنی شکست هر چقدر شما در زندگیتون ،( فردا ما مرده شما زنده)، هر چقدر جلو میری باید نفست کوچک تر بشه، امام سجاد علیه السلام فرمودند: خدایا یک رتبه در نیا به من عنایت نکن، مگر این که به میزان اون بالایی که در دنیا داری منو بالا می بری من در نزد خودم و نفس خودم پایین آمده باشم (مناجات). مطمئن باشید بزرگ شدن کانون اگر همراه با کوچک شدن نفس ما نباشه داریم در مسیر جهنم پیش می ریم، حالا ممکنه الان نریم جهنم ولی یک روزی میریم. آدمی که اینجوری خودش رو بار بیاره که وقتی خداوند بهش رتبه داد به جای اینکه خاکسارتر بشه خودش فکر کنه بالا رفته، این آدم مسیرش مسیر جهنمه ممکنه تو جلسه اهل بیت نره، فردا میره بیرون یه جای دیگه میره جهنم. بنابراین، رو این قضیه خیلی باید کار کنیم، مردم الان حساس شدن رو این قضیه که آقا فکر میکنی مثلا ما کی هستیم؟!، کجا هستیم ؟! چه کاره شدیم ؟! چقدر مهمیم ؟! فلانیم، اله ایم، بله ایم، مثلا به من نامه نوشته که، آقا قبلا که کارت داشتیم نمی تونستیم الان که ده تا هم محافظ داری، کو محافظ، خیلی با مزه است، ما محافظ نداریم اصلا، اصلا ما محافظ میخوایم برای چی؟ قراره چیکار کنیم؟ چی کاره هستیم ما که محافظ داشته باشیم. نمی دونم حالا مثلا بچه ها دور و بر ما رو میگیرن میگن محافظن؟ نمیدونم ولی مردم دیدشون اینه.یعنی مردم فکر میکنن ( الان خدمتتون گفتم ما به برکت خون شهدامون، تا الان 92 میلیون تومان بده کاریم. هیچ وقت تو کل تاریخ کانون ما اینقدر بدهکار نبودیم. به برکت خون شهدا). حالا ما میلیاردی ریخته سرمون نمیدونیم چیکار کنیم. نامه هایی برامن میاد بیا نیگاه کن که آقا من فقط اگه ده میلیون بدید شوهرم آزاد میشه از زندان، نمی دونم اگر 20 میلیون فلان! و ... همینجوری نامه اینجوری داره میاد دیگه، این دید مردمه لذا شما باید چیکار کنید؟! باید اینجا تواضع بیشتری داشته باشید، بیرونمون ملت رو کشته، داخلمون خودمونو کشته، باید بیشتر این کار رو داشه باشید. البته عرض میکنم خدمتتتون این بودجه هایی که دولت هست مصوب شده برای ما این که لفتش دارن میدن، هیچ چیش رو به ما ندادن، این غرضه دیگه، یعنی بودجه تو حسابه برای ما تا اینجاش غرضه این غرض ورزا که نمیتونن همینجوری نیگردارن، به حساب بیبیشون هم نمیتونن بریزن، این مال ماست، میگیرم ازشون ... ما باید خودمون رو حفظ کنیم، شان خودمون رو حفظ کنیم باید ظرفیت داشته باشیم. بنابراین بزرگترین آفتی که بعد از این داستان میتونه گریبان ما رو بگیره آفت کبر و غروره، یعنی فکر کنیم کسی شدیم، فکر کنیم اهمیتی داریم، فکر کنیم مهم شدیم، نمی دونم اگر بیرون کسی می بینه، فکر کنه کانون عددی شده، الان ما در جهان اسلام ما دیگه وزنه ای هستیم! نه، از این بساطا نیست، سه تا روایت چهار مرحله برای ما مشخص می کنه، برای رسیدن به خدا، رهپویان وصال،

وصال یعنی چی؟!

یعنی این آخر روایت اینه. و تجدنی قریبا مجیبا. خداوند میفرماید: آخرش( وصال یعین چی ؟) مرا می یابی، قریب : نزدیک، مجیب: اجابت کننده، میگه چهار تا کار باید بکنید ؛

 

1- خضوع در ظاهر داشته باشید، یعنی آدم وقتی نیگات میکنه، از حرف زدنت، از نگاه کردنت، اصلا بعضی ها چنان بالا چشمی و زیر چشمی به آدم نگاه میکنن داد میزنه یارو چقدر تکبر داره، یه بنده خدایی رو آوردن ،گفتن آقا میخوایم سی دی ایشون رو بفروشیم، تو صوت الحسین، شما بشی نماینده، مثلا نمایندگی ایشون برافروش سی دیهاشون، من گفتم خب یکیش رو گوش بدم. یکیش رو گوش دادم، همون ده دقیقه اول که گوش دادم خاموش کردم، بعد فهمیدم که بابا کلی مشکلات داره اصلا این بابا مال یک فرقه انحرافی فلانه، ده دقیقه اول گوش دادم، سنش هم خیلی بالاهه این هوا ریش سفید. گفت بله الان که اینجا نشسته ام (همین کلام) صحبت میکنیم و جمعیت الان تو کوچه ها و خیابونا (یه خونه ای حالا پرشده رفته تو کوچه مثلا سر جمع رفته تو کوچه) هستن، الان رو اینترنت هم دارن پخش میکنن کل جهان داره صدای منو میشنوه، همین رو فهمیدم خاموش کردم گفتم یارو اولا سواد نداره که روی اینترنت پخش کرده به این معنا نیست که کل جهان بشنون، ما خودمون یک عمره داریم پخش مستقیم میکنیم، کل جهان بشنوه! ماهواره نیست، ماهواره هم باشه، معلوم نیست کسی ببینه، بعد هم همین که اصلا با این لحن میگه جمعبت کثیری اون ور خیابون همون های که صدای من رو میشنوند، خوشم نیومد، توقع خداوند اینه که خضوع در ظاهر، از لحنت، از نگاه کردنت، از راه رفتنت، خضوع بباره، طرف زنگ میزنه، سلام میکنه، آدم این پشت قبض روح میشه، سلام علیکم. آدم فکر میکنه عزرائیل زنگ زده. دستور ما برای رسیدن به خدا خضوع در ظاهر است.

 

2- خشوع در جان، این خضوع در ظاهر، ظاهر یعنی چی، یعنی چیری که چشم میبینه، خشوع در جان چیه، اونی که دل می بینه، یعنی در مقابل خداوند خاکساری، در احوالات عیاض می نویسند که تو بارگاه سلطان محمود بود، بعد روزی یک ساعت غیبش می زد. دور و بریها اومدن شکایت کردن، پهلو سلطان محمود. بابا این عیاض روزی یک ساعت غیبش میزنه، این میره پهلو دشمن جاسوسی میکنه، خلاصه براش مامور گذاشتن پیگیری کردن، دیدن ایشون، (یک دونه به اصطلاح چوپان زاده بوده، یعنی باباش چوپاین بود خوش هم این تیپی بود ،به باباش کمک می کرد ) رفت تو یک اتاقی یک صندوقچه ای رو باز کرد، یک لباس چوپانی در آورد، و یک چوب دستش گرفت، و خلاصه یک، یک ساعتی، تو اون صحرا راه رفت و برگشت گفتن، آقا این چه بساطیه، گفت : روزی یک بار می رم خودم رو در اون روال سابق می بینم، این جوری هم خدا رو شکر میکنم هم هر چه خدا من نعمت داده خشوعم رو به خدا نشون میدم. بالاترین مسئولین اولیای ما یعنی کسی که مسئولیت داشته و اما ولی خدا هم بوده، مثل حضرت امام رحمت الله علیه پاسدارش می گفت شب رفتیم خونه حضرت امام که اونجا پاسدار بودیم یه وقت دیدیم حاج خانم اومدن گفتن حاج آقای نیستن، ما خیلی ترسیدیم، سریع این ور و انور، گفتیم کجاست؟ گقتن شاید تو انباری فلان باشن بعضی وقتها اونجا میرن، میگفت یک انباری متروکی بود رفتیم آروم در رو بازکردیم دیدیم روی زمین، رو خاک امام نشسته بازیر شلواری و یه دونه مثلا زیرپوش عادی، خودش رو به خاک های زمین داره میماله به همون ریش سفیدنش، و اشک میریزه و با خداوند اینجوری مناجات میکه که من که هر کی باشم تو عالم در مقابل تو اینم. این میشه خشوع درجان. حتما و حتما برادرها باید اهل تهجد باشن، جوونین، انرژی دارین، از صبح تا شب میدووین، شب خوابت میاد یک شبش رو در هفته باید بلند شید، ولو 5 دقیقه ولو10 دقیقه یک هفته بر شما بگذره یک شبش رو حداقل به مناجات و خشوع به خدا نپرداخته باشی (خشیت یعنی این دیگه) اگر نپرداخته باشی اون هفته بعد توفیق کار کردنت رو ازت میگیرن، آدم چه جوری میتونه تو این مسیر بمونه؟! شهید علی نصیری هم من با خودم فکر میکردم که چرا شهید شده؟ تعجب کردم! وقتی خانمش میگفت نماز شبش ترک نمیشده، بنده خدا کار میکرد، از صبح تا شب تو شهرداری، کارهای سنگین، اینا برای ما درسه، پس اولیش گفت خصوع در ظاهر یعنی در رفتارت باید تواضع مشخص باشه حتی تن صدات. در سالگر شهید چمران قرار داریم، در مناجاتش می نویسه، خدایا! مهر و عشقی که تو به من هدیه دادی از تن صدام مشخص است. یعنی کسی نگاه میکرد به چمران، انگار محبت خدا رو میدید کادر باید این طوری باشن، یعنی باید طوری باشن که نگاه کنن بهتون باید محبت اهل بیت تو دلشون بیفته، اولیش خضوع در ظاهره دومیش خشوع در جان؛

 

3- سومیش فرمودند : اشک در چشمان، یک روز نگذره مگر این که اون روز حداقل دو قطره اشک برای امام حسین علیه السلام، نه این بلوتوثها و موبایل ها و نوارها، مسخره کردن بس که این مداحیهارو پخش می کنه، همین ها داره بچه های ما رو قصی القلب میکنه، نه 5 دقیقه مداحی گوش کنی برای این که گریه کنی. اشک در چشمان! نماز عشاته، دیگه فرصت تمومه، داری میری خونه، هر طوری شده سجده آخرش یک قطره اشک،

اشک برای انسان طراوت میاره

، اشک باعث میشود انسان به خدا نزدیک بشه، بعضی ها سوال میکنن میگن، آقا بعضی روایت های مسخره رو نمی خوان جمع کنن از تو کتب ببین چی نوشته علامه مجلسی؟ میگم چی نوشته؟ خب این مسخره که میگی چیه؟ میگه نوشته تو جلسه امام حسین نشستی گریه ات نگرفت یاد دردها و غم ها و غصه هات و بابات و که زده اتت و مادرت که فوت کرده، خواستگاری که رفتی گفتن :نه، یاد اینا بیفت. به محضی که اشک در چشمانت جاری شد رسید به اینجای مژه اومد بیاد رو گونه از اونجا بگو السلام علیک یا ابا عبدالله، بذار پای امام حسین علیه السلام، میگه: مسخره نیست؟ میگم: اتفاقا این دلیلش این است که تو نمی فهمی اشک یعنی چی، خداوند فرمود : «انا عند المنکسرت قلوبهم» من نزد دلهایی هستم که اشک چشم را جاری می کند؛ خب دیگه نگفت برای چی یعنی فی نفسه دل شکسته ارزش منده. به هر بهانه ای که شده، اشکت جاری میشه تنور دلت داغ میشه، اشک برای قلب زلالیت میاره.فقط روزی یک بار با اشک مانوس بودن، حتما دنبال این باشین. خداوند فرمود چهار کار بکن تجدنی قریبا مجیبا، من رو هم نزدیک میبینی هم اجابت کننده، خدا چرا جواب نمیده؟! برای اینکه این چهار تا کار رو نمیکنی، خضوع در ظاهر، خشوع در جان، اشک در چشمان ؛

 

4- ادعونی، مرا بخوان! تموم شد. مسیر اینه مسیر رسیدن به خدا همینه تمام صحبتهای اخلاقی و تمام تفاسیر و روایات در حاشیه این مسیره و برای تعریف این مسیر خلق شدن، اصلا غیر از این مسیر ما مسیری نداریم.

 

اهل ذکر باشید،

ذکر در معنای حقیقی خودش،

، ذکر در معنای حقیقی صبح [روز] شهادت [حضرت زهرا سلام الله علیها] عرض کردم یعنی اینکه انسان غیر از خدا کس دیگر را موثر نبیند، ذکر در معنای حقیقی همیشه لا اله الا الله گفتن نیست. دو تا معنا گرفته اند؛ برای ذکر در معنای عرفانی:1- غیر از خدا کسی را موثر نبیند2- خیر و شری را منشاء غیر از خدا نشناسد. اگر شری به ما نازل میشه، از طرف خداست، خیر هم بر ما نازل میشه از طرف خداست، این میشه معنای ذکر. روی اینها فکر کردن که انسان فکر کند و همیشه در این فکر باشدکه همه چیز از طرف خداوند است.

 

اهل چله باشید .جانبازهای قضیه بمب گذاری، اونایی که دستشون رو از دست دادن و یا سوختگی دارن، اینها راحت از کسی است که جفت چشمش رو از دست می ده چشم خیلی بده، خیلی کوری بده، خیلی، بعد بهش میگم، که سختت نیست؟ عادت کردی؟ اینا.... میگه : آقا چی میگی شما؟ سختت نیست، چیزی که من یک عمر آرزوش رو داشتم، از خدا میخواستم، حالا بهم داده، بگم سختمه، حرفهایی میزنید!. این دیگه اتمام حجته برای ما اینا فراموش شدنی نیست، اتمام حجته! شهید دادن فقط افتخار نیست اتمام حجته، این که در کنار ما بودند جانباز شدن، شهید شدن، اینا اتمام حجته برای ما یعنی دیگه از این بالاتر نداریم اتفاقی از این بالاتر در کانون نخواهد افتاد مگر فرج امام زمان «عج» .همین دیگه چی می خواستین؟ اگر این باعث شود که ما تغییر نکنیم و آدم نشویم و مسیر زدگیمون عوض نشه. هیچ چیزی فایده نداره، منتظر اعتکاف بی خود نشسته اید، منتظر ماه رمضون بیخود نشسته اید، منتظر شبهای قدر بیخود نشستید، کربلا رفتن دوزار در مقابل شهادت نمی ارزه، دوزار نمی ارزه! اصلا جو رو دیدی، عباس طهماسب پور اون شب به من گفت دیگه بچه های شما میگی بین الحرمین اتفاقی نمی افته، تو جمعشون وقتی سینه میزنی میگی نمیدونم آرزومه برم بین الحرمین اتفاقی نمی افته میگه اون شب من هر چی از این مدل شعرها میخوندم خیلی عادی یک کلمه گفتم : شهادت، مجلس ترکید. خب این تغییر یک فرهنگه، این فرهنگ رو باید قدر بدونیم. یعنی این بچه ها دیگه عاشق هستند نخل های بین الحرمین و کف العباس و تل زینبیه، رفت رده سوم، چهارم، رسیدیم به اصل خود امام حسین. اتفاقی از این بالاتر دیگه در کانون غیر ممکنه بیفته، اگر تغییر نکردی یک تکون دیگه باید به خودت بدی، میگه اتمام حجت این امتامش، یعنی این آخرین پله حجت بود، این تو کادرمون اگر اتفاقی نیفته، یک شعری بود میگه ما مدعیان صف اول بودیم که البته مدعیان صف اول وقتی 50، 60 درصد از جانبازامون جزء کادرن، 3، 4 تا شهیدمون، 2 تاش مسئول واحدن این جوری هم نبوده. سهم کادر نسبت به جمعیت یک به صده، میران جراحت جانبازها و شهدامون، ما چند تا مسئول واحدمون الان جانباز شدن و شهدامون به نسبت کادر الان درصدش زیاده، 50، 60 درصد کادر بودن اینا، این جوری نبوده خوشحالیم از این قضیه و اقلا کادر باید الان متحول بشود این دیگه آخریش بود، منتظر هیچ چیز دیگه نباشین، سفر کربلا برای کانون چی کار کنه؟ کانون دیگه هیچ کار بالاتر از این تشییع جنازه نمی تونه بکنه، تو تاریخ کانون، نوشته شده ما همه میمیریم. روز قیامت میگه آقا بزرگترین کار کانون فرهنگی رهپویان وصال برگزاری تشییع جنازه؛ تموم شد! هیچ کار دیگه نمی تونیم بکنیم،کارهای ما اینه که دوباره بتونیم خودمون رو به اون حد از لیاقت برسونیم دیگه از این بالاتر وجود نداره، تو تاریخ، پیامبر به امام حسین علیه السلام فرمودند: حسین جان، هر کاری بکنی باید آخرش شهید بشی، و گرنه کارت تموم نمیشه، به امام حسین فرمودند: تو مادرت: سیده زنان، پدرت: علی سید مردان، داداشت: مجتبی، جدت: نم حسین جان اگه شهید نشی اکمالت تموم نمیشه. کمال به شهادته این میشه اتمام حجت. دیگه چی کار میشه کرد؟ اینجاست که آدم تغییر کنه، مطمئن باشید اگر در شهادتی دوباره باز بشه دیگه مثل این سری نمیگیره از آدم. میگه آقا اینا کسایی بدون شهید شدن که اتمام حجت بهشون نشده بود، بر ما دیگه اتمام حجت شده، بنابراین باید تغییر کرد، باید مسیر زندگی عوض بشه، باید جلو بریم، این که کانون باید جلو بره الکیه تو باید جلو بری. کانون سیخی چند؟ آدم باید عوض بشه و دیدگاهتون هم تغییر بدید، به برادراتون اجازه بدید که اگر تغییر کرده شما باورشون داشته باشید، برخوردها این طوری باشه تو واحدها، مسئول واحدها با هم دیگه که اگر طرف مقابل میاد ببینه آقا شما رفتارت تغییر کرده تا قبل از این انفجار و بعد از انفجار، اگر طرفت تغییر کرده، تغییر هم نکرده جوری باهاش برخورد کن که طرف مقابلت احساس کنه تو توقع داری تغییر کرده باشه، اینا رو خیلی دقت کنید. گفتمان باید فرق کنه، فلان، الان دیدگاه بقیه رو ما اینجوریه، اصلا اون شب مهدی سلحشور میگفت اعتکاف امسال رو ما چی کارش کنیم؟ اصلا مونده داره فکر میکنه، از الان نشسته داره فکر میکنه که چه جوری اعتکاف رو شروع کنه، داره برنامه ریزی می کنه میکه، من الان همین جوری ذهنم گرفتاره که اعتکاف امسال رو چی بخونم؟ چی کار کنم؟ دیگه این جلسه، جلسه پارسال نیست که، شهد داده، خیلی یک چیز عجیب غیریبه، یک کمی عادی شده برای ما شهدید داده بابا، این مکان مثل شلمچه میشه که اونجا شهید داده بود.این جا الان اونجوری شده، این زمین الان شهید داده، وقتی میگی شهید داده یعنی چی؟ یعنی چهارده معصوم با هم دیگه اومدن این جنازه ها رو ورداشتن بردن قدمهاشون رو گذاشتن اینجا، اینه ما الان دیگه چی میخوایم؟ بریم کربلا، بریم کربلا چیکار.خیلی دقت کنید. حاج احمد آقا حرف قشنگی می زد میگفت تو برنامه عملکرد کانون رو که نگاه میکنم، همه کار کرده بودید شهادت رو کم داشتید می گفت : تو مجمع هیئتهای مذهبی مشهد گفتم، گفتم شهادت رو به کسایی میدن که همه کار کرده باشن این کم باشه، میگفت شما اینو کم داشتید، به بقیه دارم میگم برید کاراتون رو تکمیل کنید، تا اينو بهتون بدن، این آخرین پله بود.حالا این پله رو اگه من و تو تغییر نکرده باشیم حتی تابلو تغییر کرده باشیم؛ فامیل بهفهمن، همه فهمن، بفهمن که آقا خون شهید چقدر تغییر ایجاد میکنه.

 

برادرا خیلی مراقب زبانتون باشید، در آخرالزمان از طریق زبان همه بیچاره میشن، خیلی مراقبت کنید، مراقب جملاتی که گفتم، تو واحدها برخورد کنید. مراقب غیبت باشید با کوچکترین چیزی برخورد کنید که به غیبت منجر نشود، با عادیش هم برخورد کنید، شائبه داره برخورد کنید. این چه وضعشه مثلا فلانی، فلانه! بگو آقا جان خودت رو کنترل کن تا به غیبت دچار نشی. خیلی دقت کنید، انشاء الله مراقبت از زبان داشته باشید، پوششتون، پوشش مناسب باشه انشاء الله مخصوصا در واحدها دارید کار میکنید و توجامعه هر جا میبینتتون، پوشش مناسب باشه دیگه تو این تهاجمی که داره میشه مقاومت کردن خیلی سخت نیست، مقابل پوشش تو پوشش خودتون دقت کنید گفتیم پوشش در ظاهره از نظر مدیریتی مسئولین واحدها و غیره مطالبشون رو انتقال بدن انشاء الله ولی بیشتر من توقع ام اینه که رو کادر کار اخلاقی بشه. حتما و حتما کار اخلاقی بشه انشاء الله که کادر بتونه بالابره کار اگر برای خدا باشد حتما دشمن داریم، برادرها از دشمن داشتن نترسن بلکه افتخار کنن به دشمن داشتن حالا این دشمن بعضی هاش هم لباس خودی میپوشن بعضی هاش هم نه. شما مراقبت بیشتری داشته باشید. از رفتارتون، از سکناتتون، خدایی نکرده آتو دست کسی ندید، برخوردهاتون برخوردهای مودب باشه ببینید برای من فقط یک تهمت غیر قابل تحمله، اونم که بگن آقا اخلاق کادر کانون بده، با مردم بد برخورد میکنن، این اگر باشه حتما یه چیزی توش بوده، من دوست دارم با مردم خوب برخورد کنید؛ همین!

 

دعا کنید برای مردم، با محبت برخورد کنید، همین برای ما مهمه قدر این ملت رو بدونید.

 

 

+ توصيه هاي استاد مدبری

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یک نکته کوتاه رو بگم، حالا هر چقدر بدون هیچ تعارفی بعضی جاها آدم حد و اهلیت این رو نداره که بعضی چیزها رو بگه، این دیگه از تعارفات به دوره، اهلیت متن رو آدم باید پیدا کنه بعد بگه، ولی خب یک نکته در حد خودم میگم اونم این که اگر ما روزی تصور کنیم که کار اخلاقی و تزکیه بدون در جمع قرار گرفتن امکان پذیره! امکان پذیر نیست. نتیجه ای نداره برای ما؛ یعنی ماها الزاما اگر می خوایم بخشی از تربیت دینیمون کامل بشه باید در جمع قرار بگیریم و رفتارهایی مانند رذیله های اخلاقی رو ما؛ مثل حسادت، هیچ وقت بروز پیدا نمی کنه مگر این که ما در جمع قرار بگیریم، و بعد از این که در جمع قرار گرفتیم بروز پیدا میکنه؛ اینا خطره که ما بیایم از جمع فرار کنیم و در کنجی بشینیم به امید این که به عرفان دست پیدا کنیم. این اتفاق نمی افته؛ برای من و شما این اتفاق نمی افته لذا آمدن ما در جمع و درپناه گروه قرار گرفتن برای ما یک ضرورت است، چرا؟ چون بخشی از تربیت دینی ما اینجا تکمل میشه، حالا یک پله می آیم بالاتر، یعنی می آیم توی این جمعی که قرار میگیریم یه خرده خاص تر میشیم، به دید عموم مردم خاص تر می شود وقتی که خاص تر شدیم، تکلیف سنگین تر می شود، به جای اینکه حرکت بیاره سکون میاره خطر بعدیش هم اینجاست وقتی در جمع قرار گرفتتید و این ضرورت رو تشخیص دادید، اومدید توی جمع و شروع کردید به کار کردن، باید این حرکت رو ادامه بدید، این حرکت الزاما رو به بالا نباید باشه اگر رو به پایین بود با عرض تاسف زمین خوردن ما خیلی بده، لذا باید این حرکتمون یک حرکت سعودی باشه و بیایم خودمون رو جزء خواص قرار بدیم نگاه کنید، ببینید توی گروه : 1- قرار میگیرد 2- باید حرکت کنید، 3- باید چی کار کنیم!؟، باید تابلو بزنیم، نباید بترسیم، برای چی می ترسیم ما، ریا بشه عیب نداره از همتون ریاکارتر منم، .... ریاکارتر از همه اینجا الان بنده هستم، نشستم جلو همه دارم حرف میزنم تمومه دیگه خیال همه راحت!

 

[خیلی از بزرگان ما تو کار و فعالیتهای اجتماعی اگه الان بودن] به من و تو هم توجه نمی کردن کاری نداشتن که بعد از مرگشون من مثلا بیام اینجا يک نکته اینجوری ازشون بگم یا نه، وظیفه ایشون این بود که به این حرکت ادامه بدن. تو بحث اخلاق، نود ساله و ده ساله و دوساله و سه ساله هم نداره، برای همه مون الزامیه، برای همه ما الزامیه! اگر این کار رو کردیم جزء خواص قرار می گیریم پس جزء خواص قرار گرفتن سخت هم نیست ولی سختیش می دونید کجاست؟ اونجایی که بخوایم حسش کنیم. یعنی تو این مرحله حس که میایم خیلی از ما می بریم. کما این که بعد از جنگ خیلی از رزمنده ها بریدن جزء خواص شدنا! اون زمان همونها جزء خواص شدن ولی بعد به مرور زمان که اومدن جبهه، آروم آروم رنگ باختن، بعضی از ماها این جوری شدیم، دیگه نتونستیم حس کنیم و چون نتونستیم، خراب شدیم و اینا رو باید همه حساب پس بدیم حرکت اخلاقی ادامه داره، مستمره. 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
Powered by TayaCMS