خداشناسی(4)

خداشناسی(4)

موضوع : خداشناسی (قسمت چهارم)




خداوند تبارك و تعالي در آيه شريفه قرآن براي يك عده از مردم عبارت ” ذرهم في خوضيهم يلعبون ” را بكار مي برد . اين آيه شريفه ، يه عبارت تحقير آميزه كه مي گه : ولشون كن و بگذار در خَوض خودشون بازي كنند . خَوض يا خواض بر وزن غواص ” دقيقاً كلمة مقابل غواص هست . خواض يعني كسي كه خودش رو به دل مشغولي هاي فريبكارانه اي مشغول كرده و خودش رو فريب مي ده

.
نشانه های خوض


خواض هاي عالم خيلي زياد هستند

عده اي در شهوات ، خواض هستند


، يعني اينقدر در درياي
شهوتها غوطه ور مي شن كه فراموش مي كنن ، اصلاً در دنيا چيز ديگه اي هم وجود داره . متأسفانه وقتي كه بلاي شهوت مي ياد ، علم و منطق و حكمت و حتي ديد انسان رو از بين مي بره . در بحث متافيزيك ، يكي از موانع چشم سوم ، شهواته . البته شهوت فقط مانع چشم سوم نيست . بلكه كور كننده دو چشم ديگة انسان هم هست . اصلاً فرد نمي بينه . حتي اگر همون لحظه فرد رو كناري بكشي و ازش سؤال كني ، عقلش جواب خلاف كاري كه الان مي كرد رو مي ده . ولي نمي بينه . لذا امام صادق (ع) فرمودند : دلي كه بر آن شهوت حاكم است ، حكمت نمي پذيرد . ” پس يكي از خواضها كساني هستند كه در درياي شهوت غرق شده اند . تمام مسائل زندگيش رو رها كرده و فقط و فقط در پي ارضاء شهواته . شهوات به معناي عام . خور و خواب و خشم و . . .

نوع دوم خواض ها كساني هستند كه در درياي علم گم مي شن .


 اين همون علمي هست كه امام (ره) در اربعين حديث مي فرمايند
: ” العلم هو الحجاب الاكبر ” علمي كه حجاب بزرگ هست ، اين علم اگر نباشه بهتره . اينقدر خودش رو توي كتاب گم كرده كه ديگه يادش رفته توي دنيا چيزي غير از مطالعه و كتاب هم هست . اينقدر توي همين رشته اي كه الان هست غرق شده كه فراموش كرده تمام درسها عالم ، روي هم ، يك قطره از علم الهي هم نيست . به سمت علم الهي بريد ، به معرفت نفس هم بپردازيد .
عده اي در يك سري مسائل دنيوي مثل مقام ها خوض مي كنند و خواض مي شن . اينها كساني هستند كه روز تا شب و شب تا روز دائماً در اين فكرند كه با چه حربه و وسيله اي اين مقام دنيايي رو بالاتر ببرند . چقدر اين عبارت قرآن ، زيباست : مي فرمايد : ” ذرهم في خوضيهم يلعبون ” ولشون كن در اين خواضي هاشون بازي كنند !
اينها بازي مي كنند . قرآن مي گه : بذار بازي كنه ، چكارش داري ؟!
ديديد يه بچه 4 ، 5 ساله داره از درخت مي ره بالا ، يا مثلاً باغچه رو به هم مي يزه ، تا بياي جلوش رو بگيري باباش مي گه : ولش كن ! بچه است ، بذار بازي كنه .
دليل مخالفتي كه قرآن با اين افراد داره اينه كه اينها حكمت و فلسفة انسانيت رو اصلاً نگرفتند . حاضره تمام عالم و آدم رو براي رسيدن به مقام ، پائين بكشه .

خدا لعنت كنه از اول تا آخر اونهايي كه نسبت به حق آل پيغمبر (ص) بد كردند . براي چي ؟ اون كسي كه حق امام علي (ع) رو غصب كرد ، چي بهش رسيد ؟ اون زمان كه امكانات الان نبوده ، براي چهار روز امر و نهي كردن به چهار تا عرب ، امام علي (ع) رو از مقام خلافت كنار گذاشتند . كه اگر علي (ع) مي موند و اگر مي گذاشتند كه اهل بيت (ع) باشند ، الان ما اين بدبختي ها رو نداشتيم .
چشم هاش بسته است و مقام كورش كرده . اين بيچاره هم داره بازي مي كنه . قرآن مي فرمايد : ولشون كنيد ! بذاريد بازيشون رو كنن .

قرآن مي فرمايد : سراغ كساني بريد كه غواصي مي كنند نه خواضي . غواصان كساني هستند كه از درياهاي تاريك و در اعماق دريا ، فشارها رو تحمل مي كنند و صدفها رو پيدا مي كنند و در صدف رو باز كرده و مرواريدي نوراني رو بيرون مي كشن .
توي درياي تاريك اين زمانه ، غواص ها خوب توي خال مي زنن ! صدف رو پيدا مي كنند و مرواريد وجود خودشون رو كشف مي كنند . (اينها بحث خداشناسيه ، با وجود خداي غير واقعي قصد پيدا كردن خداي واقعي رو داريم و اين مقدمات لازمه ) اون مرواريدي كه مي خوايم بهش برسيم ، خداي واقعيه . ان شاءالله .
رمز رسیدن به خدا


رمز رسيدن به خداوند و رمز ديدن خداوند در كلمة لا اله الا الله هست . همون طوري كه اميرالمؤمنين (ع) هم مي فرمايند : خداوند را اگر نبيني چطوري عبادت مي كني ؟ وقتي كه مي خواي به خداوند برسي قبل از اينكه بگي : “ الا الله ” بايد “ لا اله ” رو تكميل كني . ” الّا ” رو هم بايد مشدد بگي . دليل تشديد داشتن ” الّا ” اين هست كه بايد شديداً به اين مطلب معتقد باشي . برش كامل . ” لا اله ” نيست خدايي ، و اين كلمه رو ” لا اله ” رو بايد تمرين كني . اول اون اله هاي غير واقعي و خيالي رو كه در قسمت اول و دوم بحث گفتيم ، از زندگي خارج كني . هر مقداري كه موفق بشي اين خداهاي غير واقعي رو از زندگيت خارج كني ، خود به خود ، به خداوند واقعي نزديك تر مي شي

.

تا ديروز فكر مي كردي پول همه كاره است . امروز اين فكر رو و اين خدا رو از ذهنت خارج كردي ، به خداي واقعي نزديك تر شدي . تا ديروز فكر مي كردي همه چيز در مقامه ، امروز اين خدا رو از ذهنت بيرون كردي ، به خداي واقعي نزديك تر شدي . تا ديروز فكر مي كردي به دنيا اومدي كه به هر طريقي شده به شهواتت برسي . امروز اين فكر رو از ذهنت خارج مي كني و به خداي واقعي نزديك تر مي شي . و هزاران خداي ديگه رو از ذهنت پاك مي كني .
ما مشرك نيستيم ، اما خرافاتي هستيم . هزاران خداي ديگه داريم كه بايد از اونها دوري كنيم . وقتي به اينجا مي رسه و ” لا اله ” تكميل مي شه . فاصلة بين عبد و مولا كم مي شه . ( به جاي باريكي رسيديم ، بايد در اينجا ظرفيت معنوي رو بالا برد ) فاصلة بين عبد و مولا كم مي شه . يعني يواش يواش ، به اون حديث” من عرف نفسه فقد عرف ربه ” كه مي گه اگه مي خواي خدا رو ببيني ، خودت رو ببين . نزديك مي شيم . ( تو خودت يه پا خدايي ! ) . بنده كه اصلاً قدر خودم رو نمي دونم فكر مي كنم يه آدم گنهكاري هستم كه غرق در لجنزار و فلان و فلانم ، اگه يه كم به خودم بيام ، يواش يواش به جاي اينكه توي آسمونها دنبال خدا بگردم ،‌ در خودم خداوند رو پيدا مي كنم . مگر نفرمودند : ” و نفخه فيه من روحي ” ؟ مگه نفرمودند : ” من زار المؤمن كمن زار الله في عرشه ” كسي كه مؤمني را زيارت كند ، گويا خداوند را در عرشش زيارت كرده است ” ؟ پس فاصلة بين عبد و مولا كم مي شه و اينجا يه حالتي به انسان دست مي ده كه احساس سلامتي مي كنه . احساس ايمني . در اين حالت انسان احساس مي كنه به يه جايي وصل شده كه كسي نمي تونه بهش لطمه بزنه .

اگر شما توي خيابون باشيد و بارون شديدي بياد ، يه دفعه احساس ضعف مي كني كه الان خيس مي شم ، اما اگر توي ماشينت نشسته باشي و شيشه ها رو هم بالا كشيده باشي هيچ احساس ضعفي نمي كني . وقتي اين فاصله بين عبد و مولا كم شد ، انسان در يك مركب الهي سوار مي شه كه ديگه كوچكترين نگراني از اطرافش نداره

.

در يكي از آيات قرآن خداوند تبارك و تعالي رو “ سلامٌخطاب مي كنه . اينكه مي گن سلام كردن مستحبه و جواب سلام واجبه ، و سفارش مي كنند كه در جواب سلام ، سلام عليكم بگيد به اين دليل هست كه وقتي سلام مي كنيد ، اگر سلام تنها بگيد يك معنا داره اما وقتي مي گيد سلامٌ عليكم يعني خداوند در خود توست . خداوند با توست . من وقتي تويي كه مؤمن هستي رو مي بينم ، گويا خداوند رو مي بينم و دارم به خداوند سلام مي كنم . يك احساس سلامتي ، احساس ايمني به انسان دست مي ده .
يه وقت با چند تا از دوستان صحبت مي كرديم ، يكي مي گفت : من احساس خوبي دارم ولي نگرانم . يكي ديگه گفت : من خيلي امام حسين (ع) رو دوست دارم ولي نمي دونم آيا واقعاً مردش هستم كه اگر صحنه كربلا دوباره تكرار بشه ، وقتي اون نيزه ها و شمشيرها رو مي بينم ، كنار امام حسين (ع) بمونم ؟ من در نعمت و راحتي و آرامش ، خيلي حسيني هستم ، اما اگر بخوام دو تا سيلي براي امام حسين (ع) بخورم ، آيا پاي كار هستم ؟ آيا مي تونم اينطوري باشم ؟ يا با اون سيلي اول همه چيز رو ول مي كنم ؟


شايد اين سؤال شما هم باشه ، چه جوري مي شه اين ها رو كشف كرد ؟ اولاً يه نكته اي رو بگم : اينكه زياد هم نااميد نباشيد .
بعضي وقتها در نقاط حساس ، فكر مي كنيم كم مي ياريم ، اما خداوند كمك مي كنه . معمولاً اينطوريه . خيلي از اونها كه رفتند در ميدان جنگ و حماسه ها آفريدند ، قبل از اينكه بخوان به جبهه برن ، اگه يه دونه سوسك مي ديدند 5 متر بالا مي پريدند . اما چي شد كه اينجوري جنگيدند ؟ چي شد كه تونستند اينقدر شجاعت از خودشون نشون بدن ؟



اينها همه با كمك خداوند تبارك و تعالي بود . مادري كه وقتي فرزندش براي خريد بيرون مي رفت اگه 5 دقيقه دير برمي گشت ، از ناراحتي به حال سكته مي افتاد ، 4 تا بچه اش شهيد شد ، خودش مي گفت : نمي دونم اين توان رو از كجا آوردم ؟ خداوند كمك مي كنه .

پس اين نكته رو هميشه به خاطر داشته باشيد ، زياد نترسيد و نااميد نباشيد . دوماً اين ترس ، اگر هم باشه ترس مقدسيه . دليلش اينه كه تو نگراني كه با خدا نباشي . يه مثال مي زنم : ( يه فرض محال ! ) اگه امشب بعد از اتمام مجلس وقتي كه داري به خونه مي ري ، يه آقايي بياد و تو بدوني كه اين آقا امام زمان (عج) هست و به تو بگه از فردا صبح ديگه من با تو هستم ، با هم مي ريم ، با هم مي يايم ، صحبت مي كنيم و

 . . .
آيا امشب وقتي كه مي خواي بخوابي ، سر سوزن احتمال مي دي كه از فردا صبح حتي بتوني يه دونه گناه انجام بدي ؟ اصلاً احتمالش رو هم نمي دي . چرا ؟ چون سالمي ، در سلامتي . اونهايي كه به خداوند مي رسند ، سلامٌ عليكم هستند . اونها با خدا هستند . فاصلة بين عبد و مولا اونقدر كم شده كه عالم و خدا چيز قابل جدا كردني نيست .


يكي از اساتيد عرفان مي فرمود : (‌يكي از كساني كه چشم بازي داشت ) . مي يان به من مي گن : آقا ! اسم اعظم خدا چيه ؟ من تعجب مي كنم . مگر خداوند اسم اصغر هم داره ؟ خداوند همه چيزش اعظمه .

شايد بپرسيد پس چرا مي گن : اگر اسم اعظم خداوند رو پيدا كني و خداوند رو به اسم اعظمش قسم بدي حتماً ، حتماً حاجت روا مي شي ؟ اسم اعظم خدا همينه كه تو به خدا برسي . وقتي كه به خداوند برسي ، متوجه مي شي كه همه اسمها اعظمه . چه بگي : يا الله ، چه بگي : خدا . به هر زبان ديگه اي هم كه بگي ، هيچ فرقي نمي كنه . پيدا كردن اسم اعظم وقتي هست كه تو خداوند رو در وجودت احساس كني . ( انا اقرب عليكم من حبل الوريد ) تو خداوند رو در كنار رگ گردنت و حتي نزديكتر ، احساس كني

.

امام زمان (عج) در شرح مناجات رجبيه مي فرمايد : ( يا غائباً من فرط ظهوره ) اي كسي كه اينقدر به من نزديكي كه من احساست نمي كنم . خيلي از ما پدر و مادرمون رو احساس نمي كنيم . چون خيلي به ما نزديكند ، اما اگه يه وقت از ما دور بشن ، احساسشون مي كنيم .
اي كسي كه اونقدر به من نزديكي كه احساست نمي كنم و اون لحظاتي كه احساست مي كنم لحظاتي هست كه كاملاً در سلامتي و در امنيت هستم

 .

تا الان بحث عرفاني بود . يه كمي كاربردي تر صحبت كنيم :

ذكر ” لاحول و لاقوه الا بالله ”


ذكر لاحول و لاقوه الا بالله ” رو همه بلديد . معناي ذكر چيه ؟ ” لاحول ولاقوه ” در اينجا لا ، لاي نفي جنس هست . يعني ابداً ، هيچ گونه حول و هيچ گونه قوتي نيست مگر نزد خداوند . حول يعني هيئت ظاهري ، يعني شكل و شمايل ظاهري . يعني اسباب ظاهري . همين ظواهر . هيچ ظاهري نيست ، ” ولاقوه ” و هيچ قدرت باطني نيست ، ” الا بالله ” مگر در نزد خداوند .
اگر واقعاً ما خداپرستيم و اگر واقعاً ” لاحول و لاقوه الا بالله ” مي گيم و به اين ذكر معتقديم ، پس براي چي خودمون رو براي برخي از مسائل به زمين و آسمون مي زنيم ؟ يه جاي ديگه بايد دنبالش بگرديم . اگر واقعاً هيچ قدرتي نيست ، مگر در درگاه خداوندي ، پس چرا ما كاسة گدايي رو در مقابل قدرتهاي ظاهري دنيا دراز مي كنيم ؟ اگر واقعاً هيچ قدرتي نزد هيچ بني آدم و هيچ موجودي غير از خداوند نيست ، پس چرا راحت نمي شينيم روي منبر با آرامش تمام بگيم : آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند ؟ امام (ره)‌ اينطوري مي گفتن . به همين راحتي ، اصلاً گويا هيچ خبري نبود . و هيچ داد و فريادي هم نكردند . پس چرا ما مي ترسيم ؟
اگر قدرتي كه در دست خداونده هيچ جاي ديگه اي وجود نداره ، ما براي چي براي قدرتمند شدن از اسبابهايي استفاده مي كنيم كه غير الهيه ؟ اگر حتي هيچ ظاهري ( لاحول ) جز ظاهر خداوند نيست ، از چي مي ترسيم ؟



اگر هيئت ظاهري ( حول ) در دست خداونده ، چرا فكر مي كنيم خودمون در اين كه هيئت و ظاهرمون مورد پسند قرار بگيره ، دخيليم ؟ اون چيزي كه مردم از ما مي بينند ، اون قيافه اي است كه خداوند از ما به به اونها نشون مي ده . يه روز اينجوري نشون مي ده ، يه روز يه جور ديگه .

نشده تا حالا در نگاه اول از كسي كينة وحشتناك داشته باشي و بعد . با يك اتفاق كوچيك از اون خوشت بياد ؟ هرچند ظاهر اون تغيير نكرده . ولي حول الهي ، حولي كه خداوند براي اون شخص در نظر گرفته بود ، الان تغيير كرده

 .
لذا اصلاً نترسيد . هيئت ظاهري هم دست خداونده . ” ولاقوه الا بالله ” اينها همه اش در همونلا اله ” داره جمع و جور مي شه . وقتي كه بخوايم ” لا اله ” رو تكميل كنيم ، بايد اينها رو راه بيندازيم .

صفات خداوند



اما صفات خداوند : صفات خداوند رو به شكلهاي مختلفي مي تونيم باز كنيم . امروز مي خوايم اينطوري به صفات خداوند نگاه كنيم . وقتي به اينجا رسيدي كه احساس كردي واقعاً اگر بخواي خداوند رو پيدا كني ، بايد در خودت به دنبال او بگردي ، حالا مي توني در خودت ، به دنبال صفات خداوند هم بگردي . خيلي از شما انسانهاي با محبتي هستيد ، انسانهايي لطيف ، مهرورز ، رحيم و مهربان . ولي متأسفانه چون روي اين وجه باطني كار نكرديد ، كشف نشده و فكر مي كنيد آدم بدي هستيد . فكر مي كنيد بد اخلاقيد . اتفاقاً خيلي هم خوش اخلاق هستيد . تو فكر مي كني آدم دل سنگي هستي ، فكر مي كني خيلي قسي القلبي . اما اينطوري نيست . به محض اينكه محبت رو در خودت كشف كني به صفت محبت الهي مي رسي . كشف محبت الهي همينه . فكر كن و اين محبت رو در بيار و نسبت به مردم ابراز كن . چرا مي ترسي مهرت رو نشون بدي ؟ چرا فكر مي كني نشون دان مهر ضعفه ؟ نشون دادن مهر ، نشون دادن صفت الهيه

 .

از امام صادق (ع) روايت داريم كه مي فرمايد : اگه از كسي خوشت مي ياد و دوستش داري ، واجبه بهش بگي . ( البته واجب نه به اون معناي واجب وجوب ، يعني واجب اخلاقي ) يعني وقتي بتوني مهر رو در رفتار خودت بروز بدي ، تونستي محبت الهي رو كشف كني . اون وقته كه خداوند تبارك و تعالي هم محبتش رو به تو نشون مي ده ، مي گه : تو مي خواي محبت من رو بچشي ؟ پس بچش ! تو محبت خودت رو نشون بده . توقعت از من چيه ؟ مگه نگفتم كه روحم رو در تو دميدم ؟ مگه نگفتم كه من وجودم رو در تو وارد كردم ؟ وقتي تو اين محبتي كه من به تو وديعه دادم ، نشون مي دي از من هم محبت خواهي ديد . از منِ خدا كه در وجودت قرار دارم ، محبت مي بيني

.

دنبال غفاريت خداوند مي گردي ؟ در خودت به دنبالش بگرد . اين ور و اون ور گله مي كنه كه خداوند من رو نمي بخشه ؟ يه گناهي كرديم حالا 10 ساله داريم چوبش رو مي خوريم و خدا از اون گناه ما نمي گذره .
اينجا هم باز سريع برگرد به خودت . خداي واقعي اينطوري پيدا مي شه . تويي كه واقعاً مي توني غفار باشي ، مي توني ببخشي . چرا نمي بخشي ؟ بخشش سخت نيست . وقتي كسي اشتباهي مي كنه و بعد مي ياد روبه روت و عذر خواهي مي كنه ، مي توني بهش سخت نگيري . تو حتي مي توني بشيني توي خونه ات بگي : هر كسي هم براي عذرخواهي نياد اشكالي نداره ، همه رو مي بخشم . مگر خداي تو شبهاي جمعه ، همه رو يه دور نمي بخشه ؟ چه اونهايي كه بيان و چه اونهايي كه نيان ؟ مگه امام رضا (ع) قبل از اين كه وارد حرم بشيد ، شما رو نمي بخشه ؟ غفاريت خودت رو كشف كن .”‌من عرف نفسه ، فقد عرف ربه ” باز هم به دنبال خداوند در خودت بگرد . وقتي كه غفاريتت رو نشون بدي ، خداوند رو هم مي بيني

 .

وقتي كه يه اتفاق بدي افتاد ، نذار توي دلت بمونه . خيلي سريع و بدون معطلي همون جا طرف مقابلت رو ببخش . هر كي مي خواد باشه . حتي اگر كافره . ما پيرو اهل بيت (س) هستيم . هركاري مي خواد كرده باشه . اگر نسبت به شخص خودت هست ، هيچ ايرادي نداره . هميشه بخشش داشته باشيد . اول بايد غفاريتت رو نشون بدي . مگه نمي خواي از غفاريت خداوند بهره ببري ؟ پس غفاريتت رو نشون بده

.

يا محسن ” اي كسي كه سراپا حسن هستي ! اي كسي كه هيچ عيبي در تو نيست . هرچه بيشتر حسن هات رو نشون بدي ، به حسن هاي الهي بيشتر نزديك مي شي . هرچه بيشتر بتوني محاسنت رو ، رو كني ، معايبت يواش يواش خاموش مي شه

.
هرچه بيشتر بتوني نقاط مثبت وجودت رو نوراني تر كني ، تاريكي ها يواش يواش در اين نور از بين مي ره

.
شاكر ” خيلي عجيبه ، خداوند هم شكرگزاره . يكي از صفات الهي شاكر بودن است . تو هم شاكر باش ، هرچقدر بتوني بيشتر شكر كني ، بيشتر به صفت شاكر بودن خداوند نزديك مي شي . وقتي توي آئينه نگاه مي كني ، هرچي بتوني شكر نعمتهايي كه خدا بهت داده رو به جا بياري ، براي چشمت ، براي زبانت ، براي صحبت كردنت ، براي دستت ، براي راه رفتنت . براي خيلي چيزهايي كه خيلي ها ندارند ، براي عقلت و . . . شكر كني بيشتر به مقام شاكري نزديك مي شي . هرچي بيشتر يادت باشه كه چقدر خداوند براي تو حفظ آبرو كرده ، هرچي بيشتريا من اظهر الجميل و ستر القبيح ” بگي ، جمال خداوند ، بيشتر برات ظاهر مي شه . تمام راههاي خداشناسي به خودت ختم مي شه . هرچه بيشتر روي خودت كار كني ، خدا رو بهتر مي شناسي . اگر اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد : من خداوند را مي بينم ، علي (ع) داره خودش رو مي بينه . براي اينكه امام علي (ع) از غفاريت خداوند ، هيچي كم نداره ، يعني اينطوري نيست كه در روز قيامت يه بندة گنهكاري بياد و اهل بيت (س)‌ بگن ما نمي بخشيم و خدا بگه : من مي بخشم .



هرچي اينها بخشيدند ، خداوند هم بخشيده . امام علي (ع) از رحمت خداوند چيزي كم نداره . امام علي (ع) از قدرت خداوند هم كم نداره . همه چيز رو از همين نگاه به خود گرفته .
”‌
غنا ” باز هم به وجودت نگاه كن ، هرچقدر نسبت به دنيا فقير باشي ، به غناي الهي نزديك تر شدي و هرچقدر نسبت به دنيا آرزوهايي داشته باشي و به دنيا التماس كني ، بدون كه از غناي الهي دور شدي . وقتي كه سراپاي وجود ما خدا بشه ، آرام مي گيريم . خيلي آرام . اون وقت سالم مي شيم

.

تعريف مي كنند يكي از علماء و بزرگان ، مي خواست نماز بخونه ، آماده شد كه تكبيره الاحرام رو بگه ، يه پيرزني از مقابلش رد شد و چون عالم رو ديد ، خوشحال شد و در حقش دعا كرد ، گفت : خدا خيرت بده ! عالم خيلي آروم گفت : خدا خير داده و بعد الله اكبر رو گفت .
خدا خير داده و من به همه چيز رسيدم ! به جاي اينكه 60 سال دنبال دنيا و آخرت بدوم و به هيچ چيز نرسم ، روي خودم كار كردم . و يك شبه ، به همه چيز رسيدم . تازه فهميدم ” و ذرهم في خوضيهم يلعبون ” يعني چي ؟ تازه فهميدم در اين دنياي پر از بازي ، حقيقت ها در خود من بوده ، بي خودي در جامعه دنبالش مي گشتم . بي خود اين در و اون در مي زدم . بي خود نزد افراد دريوزگي مي كردم . همه چيز پيش خودم بوده . حالا فهميدم كه اگر من بخوام مي تونم همين الان يك تنه ، با همه وجودم عالم رو تكون بدم

.
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت ” من نمي شينم تا يه روزي بر مراد من بچرخه ، پا مي شم و بر مراد خودم مي چرخونمش

!
انسان با غنا ، قدرت پيدا مي كنه . شما در احوالات حضرت امام (ره) نگاه كنيد . جملات ايشون تكون دهنده است . يه زماني شوروي براي خودش قدرتي بود . قطب دوم جهان بود ، ايشون در همون زمان ، در نامه اي رسماً براي رئيس جمهور شوروي نوشت : از اين به بعد ماركسيسم را بايد در موزه هاي تاريخ جستجو كرد

 .

خيلي راحت ! با كسي تعارف نداشت . خيلي عجيبه كه ما شخصيتي مانند امام (ره) ‌رو داريم و متأسفانه از ايشون الگو نمي گيريم . چقدر بده كه ما فقط روز رحلت حضرت امام (ره) ، درباره ايشون صحبت مي كنيم . براي اينكه در هر موردي بخوايم به سمت دنيا و يا آخرت بريم . امام (ره) براي ما الگوي مناسبيه . چقدر بده خواهران ما نامة امام (ره)‌ به فاطمه رو نخونده باشند و چقدر بده برادران ما نامة امام (ره) به احمد آقا رو نخونده باشند . هربار كه آدم مي خونه يه چيز جديدي كشف مي كنه . هر بار كه مي خوني انگار اون قسمتي كه برات لازمه ، نوراني تر مي شه و اون رو مي گيري . واقعاً اينطوريه .

من وقتي كتابهاي حضرت امام خميني (ره) رو مي خونم ( شايد جسارت باشه ولي ) ياد صحيفه سجاديه مي يوفتم . چون صحيفه سجاديه رو هر وقت مي خونم ، اون تكه هايي كه براي روحم لازمه ، بيشتر نمود پيدا مي كنه . و اونها بيشتر به دلم مي شينه . مثلاً بعضي وقتها يكي از دعاها رو براي يكي از مشكلاتم مي خونم و سريع حل مي شه . بعد براي يه مشكل ديگه . همون دعا رو مي خونم مي بينم اين مشكل هم حل شد . دقيقاً مثل قرآن . هر وقت قرآن رو باز مي كنيد ، بر مبناي اون چيزي كه نياز داريد ، قرآن يه مقدار از نورانيتش رو به شما نشون مي ده .

من زار المؤمن كمن زار الله في عرشه ” اگر مومن رو ببيني ، گويا خداوند رودر عرشش ديده اي . وقتي كه بزرگان رو مي بينيم واقعاً همين طوريه . هيچ ايرادي نداره كه آدم به بزرگان ، علاقه داشته باشه . يا به يك گنبد و ضريح . براي اينكه اينها در حقيقت يك جلوه اي از خداوند هستند .
يكي ديگه از راهها ، راه اهل بيت (س) ” من اراد الله بداً بكم من عطاكم نجاالحمدلله رب العالمين ما در جهان مفتخريم به اين كه اهل بيت (س) رو داريم . يه وقت هست مي خوايم در جمع مخالفين ، صحبت كنيم . يه جور ديگه صحبت مي كنيم . آيات و روايت مي ياريم . اما در جمع خودمون كه همه چيزهايي از اين ذوات مقدسه گرفتيم ، صحبت كردن خيلي راحت تره . عالم و آدم هرچي مي خوان بگن ، ما چشيديم . يه روز در جمع مخالفي صحبت مي كردم ، گفتم شما هرچي مي خوايد بگيد ، من از امام رضا (ع) چيزي گرفتم . كه فقط خداوند مي تونست بده . من از حضرت زهرا (س) و امام حسين (ع) و . . . چيزهايي گرفتم كه فقط خداوند مي تونست بده . نمي دونم شما چي مي گيد . خودشون گفتن ، ” من اراد الله بدأ بكم ” ( هر كس كه خداوند را بخواهد ، با شما ارتباط برقرار مي كند . ) و ما سراغ اينها مي ريم . ما امام علي (ع) ، امام حسين (ع) ، امام رضا (ع) ، پيغمبر (ص) ، حضرت فاطمه (س) رو داريم .

راههاي ارتباطي به خداوند ختم نمي شه مگر اينكه از راه اهل بيت (س) باشه . حالا اگر كسي پيدا بشه كه به دليل دسترسي نداشتن به اهل بيت (س) از راه ديگه اي مي خواد به خداوند برسه ، اين چون قاصره و مقصر نيست خدا كمكش مي كنه و دستش رومي گيره . نمي تونيم بگيم كه هيچ دين ديگه اي به خداوند نمي رسه . چون يه عده اي ، اون ور دنيا بودند كه به دليل آشنا نشدن با اهل بيت (س) به خداوند رسيدند ، خيلي ها به خداوند رسيدند خيلي ها به مهدي (عج) رسيدند . يك راهبة مسيحي در كتابش تحت عنوان دست نوشته هاي دل ، جمله اي نوشته بود ، كه من كلي با اين جمله گريه كردم ، نوشته بود : ” غروب هاي جمعه كه مي شه ، من دلم مي گيره ، رفتم تحقيق كردم ، كه ببينم دليلش چيه ؟ فهميدم كه دلم براي نيامدن آقاي شيعيان مي گيره . ”
خيلي عجيبه ، يك كلمه از اسلام نخونده ولي احساس دلتنگي مي كنه . يعني كسي كه بخواد خودش رو جمع كنه و به خداوند برسه . خداوند كمكش مي كنه . نمي گيم هيچ كسي ، هيچ مسيحي ، هيچ يهودي ، هيچ كليمي به خداوند نمي رسه . مگر ماها كه اهل بيت (س) رو داريم ، نه ، اونهايي كه قاصرند ، به خداوند مي رسند ولو دين هم نداشته باشند . بودا ، حرفهاي الهي زده ، خيلي از مطالب و مضامين بودا ، كاملاً الهيه . معلومه كه در يه جاهايي با خداوند ارتباط برقرار كرده . ولي حساب ما از اونها جداست . ماها مثل اونها قاصر نيستيم ، بايد سراغ اهل بيت (س) بريم . همه چيز ما دست اين ذوات مقدسه است . همة‌ صفات خداوند رو مي توان از طريق اينها شناخت . مخصوصاً و مخصوصاً در حالات عشقي و الهي و عاطفي مراقب باش اون زمانهايي كه دلت مي خواد با خداوند صحبت كني ، اگه از غير مسير اهل بيت (س) بري ، باختي و فقط بايد از اين مسير بري . اگر خيلي دلت گرفت بشين و در خونة امام رضا (ع) گريه كن . بشين براي امام حسين (ع) گريه كن . اگر دلت گرفت با مادرت حضرت فاطمه (س) صحبت كن . با امام زمان (عج) صحبت كن . خودشون دستور دادند . اون وقت تازه آدم مي فهمه كه چقدر زود سيم اتصال وصل مي شه . شايد الان اگر من يك ساعت از خداوند براي شما بگم اونقدر دلت نلرزه اما يك كلمه از امام حسين (ع) كه بگم دلت مي لرزه .
از طريق اينترنت يه مكالمه اي با شخصي در سوئيس داشتم ، باور كنيد از شما مؤمنتر و عاشقتره . ( شماي فرضي ) تا گفتم فردا مي خوام برم حرم امام رضا (ع) ، اصلاً بساطي به پا شد كه بيا و ببين ! تعجب كردم . در حالي كه اين شخص اصلاً در ايران هم متولد نشده . اصلاً با فرهنگ ايران ، بيگانه است . اصلاً درست نمي تونه فارسي رو صحبت كنه .

اگر 40 ساعت از خداوند صحبت كني ، شايد اون تأثيري رو نداشته باشه كه دوبار اسم امام رضا (ع) رو ببري . با اسم حضرت دلها متحول مي شه . بابا ! اينها ديگه كي اند ؟!
خدا رو شكر مي كنيم ، ما اهل بيت (س) رو داريم . روايت مي فرمايد : حرم امام رضا (ع) خواستي ، برو ، بقيع ، خونة خدا ، نجف ، حرم حضرت عباس (ع) ، هرجا مي خواي برو ، اما يادت باشه كه علم ما حسين (ع) هست . و باز فرمودند : كُلُنا سُفن نجاه ” همه ما سفينه و كشتي نجات هستيم ، ما شما رو نجات مي ديم . همه ما دست شما رو مي گيريم . ” و سفينه الحسين اسرع ” اما كشتي حسين (ع) سريعتر است .

لذا نگو اين حسين (ع) كيه كه هر وقت اسمش مي ياد ، دل ما مي لرزه ؟ فقط تو اينطوري نيستي . علامة حلي مي فرمايد : از كنار نهر آبي رد مي شدم ، ديدم ، موجودي در آب هست كه گويا نيزه صيادي زخميش كرده ، همين طور كه درد مي كشيد ، به طرف خشكي مي يومد و دوباره به درون آب مي رفت . جلو رفتم ، ديدم در اطراف او حالت خاصي حاكمه گويا ماهيان ديگه دورش هَروله مي كنند و يه جوري مي خوان كمكش كنند . تعجب كردم ، جلوتر رفتم ديدم نوايي كه از اين موجود زخم خورده بلند مي شه اينه : ” السلام عليك يا حسين عطشان ” !! هر موجودي كه درد مي كشه ، نام مبارك امام حسين (ع) آرومش مي كنه .لذا ايراد نگير از اينكه بعضي ها در مجلس براي غصه هاي خودشون گريه مي كنند . دستور داريم كه : ” بيايد براي حسينِ ما زانو بزنيد ، ما غم هاتون رو از دلتون بيرون مي كنيم . غم كربلا ، غمهاي ديگه رو مي بره . آدم با كلي غصه مي ياد توي مجلس ، دو زانو مي شينه ، تا اسم امام حسين (ع) رو مي شنوه ، مي بينه دلش آروم شد .

ديدي وقتي از مجلس بيرون مي ري چقدر راحت مي خندي ؟ اگه يه جلسه گريه و سينه زني رو تعطيل كنيم با اون شادي قبلي از مجلس خارج نمي شي و به اون راحتي نمي خندي . غم كربلا ، ساير غمها رو مي بره و امام حسين (ع) دست همه رو مي گيره . ان شاءالله .

منبع: سایت رهپویان

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
Powered by TayaCMS