|
406 وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ أَنَّهُ عليه السلام قَالَ لِلْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ مُعَزِّياً إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الْأَكَارِمِ وَ إِلَّا سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِمِ
|
|
راه تحمّل مصيبت ها
(اخلاقى، تربيتى)
|
|
406- و در خبر ديگر است كه آن حضرت عليه السّلام به اشعث ابن قيس كه او را تسليت و دلدارى مى داد (نيز در شكيبائى) فرمود 1 اگر شكيبائى كردى مانند شكيبائى بزرگان پس (نزد خداوند سبحان) نيكو و شايسته است، و اگر شكيبائى نكردى (آن مصيبت را) از ياد خواهى برد مانند فراموشى چهارپايان (رنج خود را، خلاصه ناچار شكيبا خواهى شد بدون پاداشى).
( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1279)
|
|
414 [و در خبر ديگر است كه به اشعث پسر قيس در تعزيت وى فرمود:] چون بزرگواران شكيبايى، و گرنه چون چارپايان فراموش نمايى.
( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 434 و 435)
|
|
|
|
|
|
408- (و قال للأشعث بن قيس معزّيا): إن صبرت صبر الأكارم و إلّا سلوت سلوّ البهائم.
المعنى
لا تختلف هذه الكلمة عن سابقتها في المعنى، و تقدم في الحكمة 290 قوله معزيا لهذا الأشعث الأغبر: ان صبرت جرى عليك القدر، و أنت مأجور، و ان جزعت جرى عليك القدر، و أنت مأزور.
( . فی ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 455)
|
|
332- إن صبرت صبر الأكارم، و إلّا سلوت سلوّ البهائم.«» الأغمار: الجهّال، جمع غمر. و ذكر أبو تمّام هذا الخبر في قوله:
و قال عليّ في التّعازي لأشعث و خاف عليه بعض تلك المآثم
أ تصبر للبلوى عزاء و حسبة
فتؤجر أم تسلو سلوّ البهائم
( . شرح حکم نهج البلاغه، ص242)
|
|
|
|
(443) و قال (- ع- ) للاشعث بن قيس معزيّا ان صبرت صبر الأكام و الّا سلوت سلو البهائم يعنى و گفت (- ع- ) مر اشعث پسر قيس را در حالتى كه تعزيه مى گفت او را كه اگر صبر كردى مانند صبر كردن كريمان پس صابر باشى و اگر صبر نكردى فراموش خواهى كرد البتّه آن مصيبت را مانند فراموش كردن چارپايان زحمت خود را
( . شرح نهج البلاغه نواب لاهیجی، ص 328)
|
|
|
|
[405] و فى خبر اخر أنّه عليه السّلام قال للأشعث ابن قيس معزيّا: إن صبرت صبر الأكارم، و إلّا سلوت سلوّ البهائم.
ترجمه
در خبر ديگر است كه آن حضرت از روى دلدارى باشعث ابن قيس (كه شايد فرزندش مرده بود) فرمودند اگر شكيب ورزيدى و صبر كردى كه خوب، و گرنه همچون چارپايان مصيبت را از ياد خواهى برد
نظم
- مگر از اشعث ابن قيس كندى اجل بگرفت فرزندش بتندى
- همين شكّر كه مى گردد مكرّربدو گفت و ز لب پاشيد گوهر
- كه گر در اين مصيبت صبر كردىبدانكه در صف مردان مردى
- و گر طى در جزع شد روزگارتبود همچون بهائم فعل و كارت
- ز كف دادى تو عقل و فكرت و هوشبناچارى بلا كردى فراموش
- به بى صبرى دو روزى مى گذارىنه اجر صبرى و نى مزد دارى
( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 186 و 187)
|