خطبه 123 نهج البلاغه بخش 1 : آموزش روانى در جنگ

خطبه 123 نهج البلاغه بخش 1 : آموزش روانى در جنگ

موضوع خطبه 123 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 123 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 123 نهج البلاغه بخش 1

آموزش روانى در جنگ

متن خطبه 123 نهج البلاغه بخش 1

و من كلام له ( عليه السلام ) قاله لأصحابه في ساحة الحرب بصفين

وَ أَيُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ رَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلًا فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتِي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ فَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لَا يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ

ترجمه مرحوم فیض

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه هنگام جنگ براى اصحاب خويش فرموده:

هر مردى از شما كه هنگام ملاقات دشمن قوّت قلب (دليرى) در خود احساس مى نمايد و در يكى از برادرانش خوف و ترس را مشاهده نمود، بايد بسبب برترى و دليرى كه خداوند باو عطاء فرموده دشمن را از برادرش دفع نمايد همانطور كه از خود دفع مى نمايد، پس (نگويد بمن چه هر كس بايد از خود دفاع نمايد و بر ترسناك سزاوار است دشمن مسلّط گردد، زيرا) اگر خواست خدا بود او را هم (شجاع و نترس) مانند او قرار مى داد (پس چون او را دلير فرموده به شكرانه اين نعمت عظمى بايد به وظيفه خود يعنى جلوگيرى از هجوم دشمن بر شخص ناتوان و ترسنده قيام كند، و به كشته شدن در اين راه اهمّيّت ندهد، زيرا) مرگ با شتاب طلب كننده است (همه را دريابد) ايستنده (دليرى كه از ترس كشته شدن در چنين وقتى از برادر خود دفاع نمى نمايد) از چنگش بيرون نرفته، و گريزان از آن آنرا عاجز و ناتوان نمى گرداند (و چون فرار و رهائى از آن ميسّر نيست) گراميترين مرگ كشته شدن است (زيرا باعث بقاى نام نيك در دنيا و ثواب در آخرت است) سوگند به آن كه جان پسر ابو طالب بدست او است هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از جان دادن بر بسترى كه در غير طاعت خدا باشد (زيرا درد شمشير الم دنيوىّ است كه زائل مى گردد، ولى مردن بر چنين بسترى عذاب هميشگى در پى خواهد داشت).

ترجمه مرحوم شهیدی

و از سخنان آن حضرت است كه در ميدان نبرد به ياران خود فرمود

هر يك از شما كه هنگام برخورد با دشمن در خود دلاورى ديد، و از يكى از برادرانش بد دلى، بايد برادر خود را از دشمنانش نگاهدارد، به خاطر فضيلت دليرى كه بر او دارد. و به دفاع از او برآيد، آن چنانكه خود را مى پايد. پس اگر خدا خواست او را همچون وى- دلير- نمايد. همانا، مرگ طالبى شتابنده است، و آن كس كه برجاى است، از دستش نرود، و آن كه گريزنده است از آن نرهد. همانا، گراميترين مرگ ها كشته شدن- در راه خدا است- . بدان كس كه جان پسر ابو طالب در دست او است، هزار مرتبه ضربت شمشير خوردن بر من آسانتر است، تا در بستر مردن.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله كلام آن حضرتست كه فرموده آنرا بأصحاب خود در ساعت جنگ و هر مردى از شما كه احساس كند و بفهمد از نفس خود قوت قلب را هنگام ملاقات أعداء و ببيند از يكى از برادران خود ترس و جبن را پس بايد كه دفع نمايد از برادر خود بزيادتى شجاعت خود كه تفضيل داده شده بآن شجاعت ببرادر خود همچنان كه دفع ميكند از نفس خود، پس اگر مى خواست خداوند تعالى هر آينه مى گردانيد او را در شجاعت مثل آن، بدرستى كه مرگ طلب كننده است شتابان كه فوت نمى شود از او اقامت كننده، و عاجز نمى كند او را گريزنده، بدرستى كه كه گرامى ترين مرگ كشته شدن است، بحق آن كسيكه جان پسر أبي طالب بيد قدرت او است هر آينه هزار ضربت با شمشير سهل و آسان تر است بر من از مردن بر روى بستر. 

شرح ابن میثم

و من كلام له عليه السّلام قاله لأصحابه في ساعة الحرب

وَ أَيُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ رَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلًا فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتِي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ فَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لَا يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ

اللغة

أقول: نجدته: شجاعته. و التذبيب: الدفع و المنع.

المعنى

و قد أمرهم في هذا الفصل بمساعدة بعض لبعض في الحرب و منع بعضهم عن بعض منعا صادقا كما يمنع عن نفسه، و بذلك يكون انعقاد الاجتماع و تعاون الهمم حتّى يكون الجميع كنفس واحدة، و بذلك يكون الظفر و الغلبة و استمال ذوى النجدة بذكر فضيلة تخصّهم دون من يذبّون عنه استثارة لنجدتهم و تعطيفا لهم.

و قوله: إنّ الموت طالب حثيث. إلى قوله: إنّ أكرم الموت القتل: تسهيل للقتل و الموت بذكر أنّه لابدّ، و تسهيل للحرب عليهم. أمّا أنّ أكرم الموت القتل فأراد القتل في سبيل اللّه، و ذلك لاستلزامه الذكر الجميل في الدنيا و الثواب الدائم في الاخرى. ثمّ أكّد ذلك بالقسم لألف ضربة بالسيف أهون من ميتة على الفراش. و صدق ذلك في حقّ من نظر إلى الدنيا بعين الاستحقار في جنب نعيم الأبد في الآخرة و الذكر الجميل في الدنيا و حصلت له ملكة الشجاعة ظاهر. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است. اين گفتار را هنگام نبرد براى ياران خود ايراد فرموده است:

قوله لأصحابه فى ساعة الحرب وَ أَيُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ رَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلًا فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتِي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ فَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لَا يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ

لغات

نجدته: دليرى او تذبيب: دفاع و جلوگيرى

ترجمه

«هر مردى از شما هنگام برخورد با دشمن، در خود احساس دليرى مى كند، و در يكى از برادرانش ترس و سستى بيند به شكرانه دلاورى بيشترى كه خداوند به او بخشيده، بايد همان گونه كه از خويشتن دفاع مى كند، از او نيز دفع خطر كند، زيرا اگر خدا مى خواست، اين مرد را نيز در دليرى مانند او قرار مى داد.

مرگ، جوينده اى است شتابان، آن كسى را كه بر جاى خود ايستاده مقاومت مى كند از دست نمى دهد، و كسى كه از آن مى گريزد وى را ناتوان نمى سازد، شرافتمندانه ترين مرگ ها شهادت است، به خدايى كه جان فرزند ابو طالب در دست اوست سوگند مى خورم، هزار ضربه شمشير بر من آسانتر است از مرگ در بستر كه در غير طاعت پروردگار باشد.»

شرح

امام (علیه السلام) در اين گفتار به ياران خود دستور مى دهد، كه در جنگ يكديگر را كمك كنند. و همان گونه كه از خويشتن دفاع مى كنند، از برادر همرزم خود نيز دفاع كنند و دشمن را از او دور گردانند، زيرا با اين شيوه است كه اجتماع و اتّفاق وجود پيدا مى كند، و انسجام و همآهنگى صورت مى گيرد، و به آن جا مى رسد كه تمام جامعه مانند يك فرد تجلى مى كند، و پيروزى و غلبه به دست مى آيد. امام (علیه السلام) پس از بيان اين مطالب، با ذكر برترى دلاورانى كه در ميان كسانى كه در ركاب او مى جنگيدند به دليرى ممتاز بودند از آنان دلجويى مى كند تا شجاعت آنها را برانگيزد و آنها را به جنبش و جوشش وادارد، و نيز عنايت و توجّه خود را به آنها ابراز فرمايد.

فرموده است: إنّ الموت طالب حثيث تا... إنّ أكرم الموت القتل،

امام (علیه السلام) با ذكر اين كه مرگ امرى اجتناب ناپذير، و انسان از تن دادن بدان ناگزير است، جنگ را براى آنان سهل، و كشتن و مردن را براى آنها آسان مى گرداند، و اين كه فرموده است شرافتمندانه ترين مرگ، قتل است، مراد آن حضرت كشته شدن در راه خداست، زيرا شهادت، در دنيا موجب نيكنامى، و در آخرت مستلزم پاداشهاى هميشگى است، سپس امام (علیه السلام) گفتار خود را با سوگند، همراه و تأكيد مى كند كه تحمّل هزار ضربه شمشير براى او آسانتر از مردن بر روى بستر است، و صدق اين سخن در باره كسى كه به دنيا با ديده حقارت مى نگرد، و آن را در برابر نعمتهاى آخرت، و نيكنامى دنيا ناچيز مى شمارد، و شجاعت و دلاورى ملكه و سرشت او گشته، روشن و آشكار است، و توفيق از خداست.

شرح مرحوم مغنیه

اكرم الموت القتل:

و أيّ امرى ء منكم أحسّ من نفسه رباطة جأش عند اللّقاء، و رأى من أحد من إخوانه فشلا فليذبّ عن أخيه بفضل نجدته الّتي فضّل بها عليه كما يذبّ عن نفسه. فلو شاء اللّه لجعله مثله. إنّ الموت طالب حثيث لا يفوته المقيم و لا يعجزه الهارب. إنّ أكرم الموت القتل. و الّذي نفس ابن أبي طالب بيده لألف ضربة بالسّيف أهون عليّ من ميتة على الفراش.

اللغة:

جأش قلبه: اضطرب. و رباطة الجأش: شدته و قوته. و النجدة: الشجاعة

الإعراب:

أي امرى ء «أي» شرطية، و فيها معنى العموم، و محلها الرفع بالابتداء، و فليذب جواب أي، و الجملة خبرها، و قيل: الخبر فعل الشرط لا جوابه، و القتل خبر «ان»

المعنى:

(و أي امرى ء- الى- نفسه). كونوا في الحرب كنفس واحدة و جسم واحد يعاضد بعضكم بعضا، و يذود عنه تماما كما يذب المرء بيده عن عينيه، فإن كان أحدكم أقوى و أشجع من أخيه، و رآه في حاجة الى نجدته فليسرع اليه و يقف الى جنبه يدفع العدو عنه، و يقصد بذلك وجه اللّه حيث أغناه عن معونة معين (فلو شاء اللّه لجعله مثله) في الحاجة الى العون (ان الموت طالب حثيث لا يفوته المقيم و لا يعجزه الهارب) و ما دام الأمر كذلك فلما ذا الخوف و الهرب من الجهاد.

(ان أكرم الموت القتل). ان الشريف الحر لا يستطيع العيش في مجتمع يستعبد فيه و يستغل هو أو أخوه الانسان، و يبحث جاهدا عن طريق الحرية و الخلاص من العبودية، فإن أعيته الحيل آثر الموت على الحياة، و أقدم عليه عن طيب خاطر، و لكن كيف و في أية صورة يموت هل ينتحر كما فعل كثير في الهند الصينية و غيرها احتجاجا على الظلم و العدوان، أو يشهر السلاح على المعتدين، و يجاهدهم حتى الموت ليس من شك ان المنتحر يفر من سي ء الى أسوأ، من رق الحياة الى قتل الحياة، أما المجاهد الذي يقتل في ساحة الوغى ضد أعداء الحق و الحرية فإنه يموت شهيدا، و يفر من الرذيلة الى الفضيلة، من الرق الى الدفاع عن الحرية و العدل.

(و الذي نفس ابن أبي طالب بيده لألف ضربة بالسيف) جهادا في سبيل اللّه و تحرير المستضعفين تلبية لنداء الضمير و لأمر اللّه تعالى في قوله: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ- 75 النساء» (لأهون عليّ من ميتة على الفراش في غير طاعة اللّه) و التي هي الجهاد و القتال في سبيل اللّه و المستضعفين. و هذا يدل بوضوح على ان أي انسان يؤثر السلم و الدعة على جهاد الطغاة العتاة فهو مجرم و آثم يحيا في غضب اللّه و معصيته، و يموت مدبرا عنه، و معاندا له. و في الحديث: ان رجلا سأل النبي: هل من عمل يعدل الجهاد فقال له: لا أجد هذا العمل.

شرح منهاج البراعة خویی

كلام له عليه السّلام و هو المأة و الثاني و العشرون من المختار فى باب الخطب

قاله للاصحاب فى ساعة الحرب و أيّ امرء منكم أحسّ من نفسه رباطة جاش عند اللّقاء، و راى من أحد من إخوانه فشلا، فليذبّ عن أخيه بفضل نجدته الّتي فضّل بها عليه كما يذبّ عن نفسه، فلو شاء اللّه لجعله مثله، إنّ الموت طالب حثيث، لا يفوته المقيم، و لا يعجزه الهارب، إنّ أكرم الموت القتل، و الّذي نفس ابن أبي طالب بيده لألف ضربة بالسّيف أهون عليّ من ميتة على الفراش.

اللغة

(ربطه) يربطه من بابى نصر و ضرب شدّه، قال الفيروز آبادى و رابط الجاش و ربيطه شجاع و ربط جاشه رباطه بالكسر أشدّ قلبه و اللّه على قلبه ألهمه الصبر و قوّاه و (النجدة) الشجاعة قال الشارح المعتزلي (الميتة) بالكسر هيئة الموت كالجلسة و الركبة هيئة الجالس و الراكب يقال مات فلان ميتة حسنة قال: و المروىّ في نهج البلاغة بالكسر في أكثر الروايات، و قد روى من موتة، و هو الأليق يعني المرّة الواحدة ليقع في مقابل الألف

الاعراب

أىّ شرطية مرفوعة على الابتداء، و جملة أحسن خبر، و جملة فليذبّ جواب و الباقي واضح.

المعنى

اعلم أنّ هذا الكلام (قاله عليه السّلام للأصحاب في ساعة الحرب) و لم أظفر بعد على أنه أىّ حرب، و المقصود به امرهم بقضاء حقّ الاخوّة و رعاية شرايط المواساة و المحبة و الذّب عن اخوانهم المسلمين و حماية بيضة الاسلام و حوزة الدّين قال عليه السّلام (و أىّ امرء منكم أحسّ) أى علم و وجد (من نفسه رباطة جاش) و قوّة قلب (عند اللّقاء) أى عند القتال و لقاء الأبطال (و رأى من أحد من اخوانه) المؤمنين (فشلا) و جبنا (فليذبّ) أى ليدفع المكروه (عن أخيه بفضل نجدته) و شجاعته (التي فضّل) أى فضّله اللّه (بها عليه كما يذبّ) و يدفع (عن نفسه) بنهاية الاهتمام و الجدّ (فلو شاء اللّه لجعله مثله) أى لجعل أخاه الجبان شجاعا مثله، و حيث آثره بتلك النعمة و تفرّد بهذه الفضيلة و اختصّ بها و لم يجعل أخوه مثله فلا بدّ له من القيام بوظائف النعم و التشكّر بالدفع عن الآخر و ذلك ل (أنّ الموت طالب) للانسان (حثيث) أى سريع في طلبه (لا يفوته المقيم و لا يعجزه الهارب) يعنى لا يخلص«» منه الراضي به المقيم له، و لا ينجو منه السّاخط له الهارب عنه، و مع ذلك فلا ينبغي للعاقل أن يختار الفرار على القرار، و يؤثر البقاء على اللقاء، مع ايجابه العارفى الأعقاب، و النار يوم الحساب و أيضا قال (إنّ أكرم الموت القتل) حيث إنّه موجب للذكر الجميل في الدّنيا و الأجر الجزيل في العقبا و مع ذلك فلا يجوز للبصير تفويت هذا النفع الكثير على نفسه و الاقدام على الموت بحتف أنفه قال الشاعر:

  • و إن تكن الأبدان للموت انشئتفقتل امرء و اللّه بالسيف أفضل

ثمّ حاول عليه السّلام تحريص أصحابه و تحريضهم على الجهاد و الثبات عليه و جعل طباعهم مناسبة لطبيعته فقال (و الذى نفس ابن أبي طالب بيده لألف ضربة بالسّيف أهون علىّ) و أسهل (من ميتة على الفراش).

فان قلت: حلفه ذلك هل هو على الحقيقة أو من باب المجاز و المبالغة ترغيبا لأصحابه في الجهاد قلت: بل هو على حقيقته، لأنّه لفرط محبّته في اللّه و منتهى شوقه إلى اللّه و غاية رغبته في ابتغاء مرضات اللّه سبحانه كان في أعلى مراتب الفناء في اللّه و البقاء باللّه، فارغا عن نفسه في جنب مولاه، و مع ذلك الحال لا تأثير فيه لضربات السيوف و طعنات الرّماح البتّة و يشهد بذلك ما رواه غير واحد من أنه عليه السّلام قد أصابت رجله الشريف نشابة في غزوة صفّين و لم يطق الجرّاحون إخراجها من رجله لاستحكامها فيه، فلما قام إلى الصّلاة أخرجوها حين كونه في السجدة، فلما فرغ من الصّلاة علم باخراجه و حلف أنه لم يحس ذلك أصلا و يؤيد ذلك ما عن الخرائج مسندا عن أبي جعفر عليه السّلام قال الحسين عليه السّلام قبل أن يقتل إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: يا بنىّ انّك ستساق إلى العراق و هى أرض قد التقى بها النّبيون و أوصياء النّبيين، و هى أرض تدعى غمور او أنك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من أصحابك لا يجدون ألم مسّ الحديد، و تلى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: يا نار كونى بردا و سلاما على إبراهيم، يكون الحرب عليك و عليهم سلما، الحديث وجه التأييد أنّ أصحاب الحسين عليه السّلام مع كونهم من أدنى عبيد أمير المؤمنين إذا لم يجدوا ألم الحديد بما فيهم من المحبّة و الشوق إلى لقاء الحقّ فكيف به عليه السّلام مع خوضه في بحار المعرفة و كماله في مقام المحبّة.

هذا كلّه على ما في أكثر النسخ من رواية كلامه عليه السّلام كما أوردنا و في نسخة الشارح المعتزلي هكذا: لألف ضربة بالسيف أهون من ميتة على فراش في غير طاعة اللّه، و عليه فلا اشكال أصلا لأنّ ألم السيوف دنيوىّ، و الميتة على الفراش بغير الطاعة معقبة للألم الاخروى، و الأوّل أهون و أسهل من الثاني لا محالة و لعذاب الآخرة أشدّ و أبقى.

و العجب من الشارح أنه حمل ذلك على المجاز و المبالغة حيث قال، بعد ايراد كلامه عليه السّلام على ما حكينا من نسخته: الواجب أن يحمل كلامه إمّا على جهة التحريص فيكون قد بالغ كعادة العرب و الخطباء في المبالغات المجازية، و إمّا أن يكون أقسم على أنه يعتقد ذلك و هو صادق فيما اقسم لأنّه هكذا كان يعتقد بناء على ما هو مركوز في طبعه من محبّة القتال و كراهيّة الموت على الفراش، انتهى.

و فيه ما فيه.

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) قاله لاصحابه فى ساعة الحرب يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است كه گفت مر اصحابشرا در وقت جنگ و اىّ امرء احسّ من نفسه رباطة جاش عند اللّقاء و راى من احد من اخوانه فشلا فليذبّ عن اخيه بفضل نجدته الّتى فضّل بها عليه كما يذبّ عن نفسه فلو شاء اللّه لجعله مثله يعنى هر مردى كه بيابد در نفس خود ثبات دل را در نزد ملاقات دشمن و ببيند از يكى برادرانش جبن را پس بايد البتّه دفع بكند از برادر خود دشمن را و كمك او بكند بسبب زيادتى شجاعتى كه تفضّل شده است بر او چنانچه دفع دشمن از نفس خود ميكند پس اگر مى خواست خدا هر آينه مى گردانيد انشجاع را مثل جبون لكن چون نگردانيده است پس بشكرانه اين مطلب لازمست از شجاع دفع خوف و هلاكت از جبون انّ الموت طالب حثيث لا يفوته المقيم و لا يعجزه الهارب انّ اكرم الموت القتل و الّذى نفس ابن ابي طالب بيده لالف ضربة بالسّيف اهون من ميتة على الفراش يعنى بتحقيق كه مرگ طلبكار سريع است فوت نمى كند مرگ را مقيم بر موت و راضى باو و عاجز نمى گرداند او را گريزنده از او يعنى مرگ هر دو را مى يابد بتحقيق كه گرامى ترين مرگ قتل در جهاد است و سوگند بان كسى كه نفس پسر ابي طالب در دست او است كه هر اينه هزار ضربت شمشير در راه خدا اسان تر است از مردن بر جامه خواب

شرح ابن ابی الحدید

و من كلام له ع قاله لأصحابه في ساعة الحرب

وَ أَيُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رِبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ رَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلًا فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتِي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ فَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لَا يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ أحسن علم و وجد و رباطة جأش أي شدة قلب و الماضي ربط كأنه يربط نفسه عن الفرار و المروي رباطة بالكسر و لا أعرفه نقلا و إنما القياس لا يأباه مثل عمر عمارة و خلب خلابة و الفشل الجبن و ذب الرجل عن صاحبه أي أكثر الذب و هو الدفع و المنع و النجدة الشجاعة و الحثيث السريع و في بعض الروايات فليذب عن صاحبه بالإدغام و في بعضها فليذبب بفك الإدغام و الميتة بالكسر هيئة الميت كالجلسة و الركبة هيئة الجالس و الراكب يقال مات فلان ميتة حسنة و المروي في نهج البلاغة بالكسر في أكثر الروايات و قد روي من موتة و هو الأليق يعني المرة الواحدة ليقع في مقابلة الألف و اعلم أنه ع أقسم أن القتل أهون من الموت حتف الأنف و ذلك على مقتضى ما منحه الله تعالى من الشجاعة الخارقة لعادة البشر و هو ع يحاول أن يحض أصحابه و يحرضهم ليجعل طباعهم مناسبة لطباعه و إقدامهم على الحرب مماثلا لإقدامه على عادة الأمراء في تحريض جندهم و عسكرهم و هيهات إنما هو كما قال أبو الطيب

يكلف سيف الدولة الجيش همه  و قد عجزت عنه الجيوش الخضارم

و يطلب عند الناس ما عند نفسه   و ذلك ما لا تدعيه الضراغم

ليست النفوس كلها من جوهر واحد و لا الطباع و الأمزجة كلها من نوع واحد و هذه خاصية توجد لمن يصطفيه الله تعالى من عباده في الأوقات المتطاولة و الدهور المتباعدة و ما اتصل بنا نحن من بعد الطوفان فإن التواريخ من قبل الطوفان مجهولة عندنا أن أحدا أعطي من الشجاعة و الإقدام ما أعطيه هذا الرجل من جميع فرق العالم على اختلافها من الترك و الفرس و العرب و الروم و غيرهم و المعلوم من حاله أنه كان يؤثر الحرب على السلم و الموت على الحياة و الموت الذي كان يطلبه و يؤثره إنما هو القتل بالسيف لا الموت على الفراش كما قال الشاعر

لو لم يمت بين أطراف الرماح إذا  لمات إذ لم يمت من شدة الحزن

و كما قال الآخر

يستعذبون مناياهم كأنهم  لا ييأسون من الدنيا إذا قتلوا

فإن قلت فما قولك فيما أقسم عليه هل ألف ضربة بالسيف أهون ألما على المقتول من موتة واحدة على الفراش بالحقيقة أم هذا قول قاله على سبيل المبالغة و التجوز ترغيبا لأصحابه في الجهاد قلت الحالف يحلف على أحد أمرين أحدهما أن يحلف على ظنه و اعتقاده نحو أن يحلف أن زيدا في الدار أي أنا حالف و مقسم على أني أظن أن زيدا في الدار أو أني أعتقد كون زيد في الدار و الثاني أن يحلف لا على ظنه بل يحلف على نفس الأمر في الخارج فإن حملنا قسم أمير المؤمنين ع على المحمل الأول فقد اندفع السؤال لأنه ع قد كان يعتقد ذلك فحلف أنه يعتقد و أنه يظن ذلك و هذا لا كلام فيه و إن حملناه على الثاني فالأمر في الحقيقة يختلف لأن المقتول بسيف صارم معجل للزهوق لا يجد من الألم وقت الضربة ما يجده الميت دون النزع من المد و الكف نعم قد يجد المقتول قبل الضربة ألم التوقع لها و ليس كلامنا في ذلك بل في ألم الضربة نفسها و ألف سيف صارم مثل سيف واحد إذا فرضنا سرعة الزهوق و أما في غير هذه الصورة نحو أن يكون السيف كالا و تتكرر الضربات به و الحياة باقية بعد و قايسنا بينه و بين ميت يموت حتف أنفه موتا سريعا إما بوقوف القوة الغاذية كما يموت الشيوخ أو بإسهال ذريع تسقط معه القوة و يبقى العقل و الذهن إلى وقت الموت فإن الموت هاهنا أهون و أقل ألما فالواجب أن يحمل كلام أمير المؤمنين ع إما على جهة التحريض فيكون قد بالغ كعادة العرب و الخطباء في المبالغات المجازية و إما أن يكون أقسم على أنه يعتقد ذلك و هو صادق فيما أقسم لأنه هكذا كان يعتقد بناء على ما هو مركوز في طبعه من محبة القتال و كراهية الموت على الفراش و قد روي أنه قيل لأبي مسلم الخراساني إن في بعض الكتب المنزلة من قتل بالسيف فبالسيف يقتل فقال القتل أحب إلي من اختلاف الأطباء و النظر في الماء و مقاساة الدواء و الداء فذكر ذلك للمنصور بعد قتل أبي مسلم فقال قد أبلغناه محبته

شرح نهج البلاغه منظوم

و من كلام لّه عليه السّلام

(قاله لأصحابه فى ساعة الحرب:) و أىّ امرى ء مّنكم أحسّ من نّفسه رباطة جأش عند اللّقاء، و رأى من أحد من إخوانه فشلا، فليذبّ عن أخيه بفضل نجدته الّتى فضّل بها عليه، كما يذبّ عن نفسه، فلو شاء اللّه لجعله مثله. إنّ الموت طالب حثيث، لّا يفوته المقيم، و لا يعجزه الهارب. إنّ أكرم الموت القتل، و الّذى نفس ابن أبي طالب بيده لألف ضربة بالسّيف أهون علىّ من ميتة على الفراش فى غير طاعة اللّه.

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه در هنگام جنگ بيارانش فرموده: هر يك از شما كه هنگام ديدار دشمن، در خويش قوّت قلب و شجاعتى احساس نمود، و در يكى از برادرانش ترس و سستى ديدار كرد، بايد بواسطه آن تهمتنى و دلاورئيكه خداوند باو عنايت فرموده دشمن را از برادرش دفع كند، همانطورى كه از خودش مدافعه مى نمايد، و اگر خواست خداوند تعالى بودى آن شخص (ترسنده) را مانند او (دلير) قرار مى داد (البتّه شكرانه بازوى توانا بگرفتن دست ناتوان است، در هر موردى كه بوده باشد) براستى كه مرگ طلب كننده ايست شتابان كه نه ايستنده در مكان از چنگش رها مى شود، و نه گريزنده از آن آنرا عاجز مى گرداند، گرامى ترين مرگ كشته شدن (در راه خدا) است، سوگند بدان كسى كه جان پسر ابي طالب بدست او است كه هزار ضربت شمشير خوردن (در ميدان جنگ و جهاد براى دين) بر من آسانتر است از مردن در بسترى كه در غير طاعت خدا باشد.

نظم

  • على سرهنگ و سالار اميرانبجنگى گفت اينسان با دليران
  • كه هر يك از شما درگاه پيكاركه خصم بد كنش را كرد ديدار
  • اگر دارد بتن تاب و بدل توشنبايد سازد او ياران فراموش
  • دچار دشمن اربد ناتوانى ببايد همچنان شير ژيانى
  • بدان خصم قوى بازو كند روبتابد دست اين را از سر او
  • بدون اين كه بر يارش بنازدببايد بر سر خصمش بتازد
  • به برّان تيغ و با درّنده زو بينبرون از سينه دشمن كشد كين
  • چنان كز خود نمايد دفع هر شرّنمايد دفع هر شرّ از برادر
  • مگر شكر دليريها كه يزدانعطا كردش ادا سازد بدينسان
  • اگر مى خواستى يزدان داوربر اين كردى دليرى را مقرّر
  • شجاعت را كه در آن قلب بنهادبدين يك گر مقدّر بود مى داد
  • بود مرگ آن طلبكار شتابان بوقت خود بسوى ما است پويان
  • نه آن استاده از چنگال وى رستگريزان را نه از سر مى كشد دست
  • بشر را او باوقات معيّن كشد بيرون بتندى روح از تن
  • مآل كار انسان چون بر اينستبهر جا رفت مرگش در كمين است
  • پس آن بهتر كه روز جنگ و ميدان دهد جان زير شمشير درخشان
  • نكوتر مرگ باشد كشته گشتنبخاك و خون بدشت آغشته گشتن
  • بزير تيغ بايد جان سپردن ز ميدان گوى نام نيك بردن
  • بذات اقدس گيتى خداوندكه جان من بدست او است سوگند
  • هزاران ضربت شمشير منكربراه حقّ خورم گر من به پيكر
  • بسى آسانتر از آن كاندر عصيانميان بستر نرمى دهم جان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS