أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَ صُلَحَاؤُكُمْ وَ أَحْرَارُكُمْ وَ سُمَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهِمْ أَ لَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ الْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ وَ هَلْ خُلِقْتُمْ إِلَّا فِي حُثَالَةٍ لَا تَلْتَقِي بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ وَ ذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ أَ فَبِهَذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ وَ تَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ هَيْهَاتَ لَا يُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ
لغات
حثاله: درد، پست از هر چيزى دائب: كوشا وقر: كرى
ترجمه
و كجايند آزادگان و جوانمردان شما و كجا رفته اند آنانى كه در كسب و پيشه پرهيزگار، و در مذهب و رفتار از بديها به دور بوده اند، آيا جز اين است كه همه از اين دنياى پست و اين جهان گذرا و درد آلود كوچ كردند مگر نه اين است شما وارث انسانهاى بى ارزشى شده ايد كه به سبب پستى و فرومايگى آنها، لبها جز به مذمّت آنان گشوده نمى شود، «فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» تباهيها آشكار شده است، نه كسى هست كه با اين مفاسد مخالفت و آنها را دگرگون كند، و نه منع كننده اى كه مردم را از اين كارها باز دارد، آيا با اين وضع مى خواهيد در سراى قدس الهى و در جوار رحمتش قرار گيريد، و از ارجمندترين دوستانش باشيد، و چه دور است اين خداوند را براى به دست آوردن بهشتش نمى توان فريب داد، و خشنودى او را جز به فرمانبردارى از او نمى توان به دست آورد، لعنت خدا بر آن كسانى باد كه به كارهاى نيك فرمان مى دهند ليكن خود آن را ترك مى كنند، و از كارهاى بد نهى مى كنند و خود آن را به جا مى آورند.»
شرح
فرموده است: أين خياركم... تا مذاهبهم.
اين پرسشى است كه به اصطلاح، از باب تجاهل العارف به عمل آمده تا آنها را متذكّر سازد كه آن گروه چگونه از اين سراى فانى به ديار ديگر منتقل، و دنيا را ترك كردند و حتى در ميانشان يكى از نيكوكاران باقى نماند تا اينها براى درك ضرورت پيروى از اعمال صالحه و كارهاى نيك، به او مراجعه كنند، منظور از أحرار جوانمردان و بخشندگان است و مقصود از جمله المتورّعون في مكاسبهم كسانى است كه در كار و كسب خود بر پرهيزگارى و خوشرفتارى و نيكوكارى پايدارند و حقوق خداوند را از اموال خود، اخراج و پرداخت مى كنند، و مراد از المتنزّهون في مذاهبهم آنانند كه در سلوك و رفتار خود از داخل شدن در كارهاى حرام و آلودگى به شبهات دورى مى ورزند.
فرموده است: أليس... تا المنغّصة.
سؤال بر سبيل تقرير است«» براى اين كه آنان را به لزوم جدايى از دنيا و پستى و زبونى آن در مقايسه با ثوابهاى آخرت متذكّر ساخته، و آلودگى لذّات اين جهان را به انواع كدورتها و آلام و دردها و غيره به آنها يادآورى فرموده بود، تا آنجا كه يكى از حكيمان گفته است هر لذّتى كه در دنيا هست در حقيقت لذّت نيست بلكه خلاصى از درد است. فرموده است: و هل خلقتم... تا عن ذكرهم.
اين پرسش نيز بنا بر آنچه پيش از اين ذكر شد بر سبيل تقرير است. واژه حثاله براى مردم سفله و فرومايه به كار رفته است.
فرموده است: لا تلتقي بذمّهم الشّفتان،
يعنى: اينان كوچكتر از آنند كه انسان به مذمّت آنها پردازد. واژه استصغارا و ذهابا بنا بر اين كه مفعول له مى باشند منصوب شده اند، استشهاد به آيه شريفه و استرجاع امام (علیه السلام) در اين جا بسيار به جا و نيكوست، زيرا چگونگى احوال، و فقدان نيكان و بقاى اشرار و فرومايگان آنان مصيبتى است كه دامنگير آنها شده، و يكى از آدابى كه خدا براى صابران در برابر مصيبتها تعيين فرموده اين است كه خود را تسليم ذات حق كنند و در برابر مصيبتها بگويند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ چنان كه خداوند متعال فرموده است: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ» سپس با اظهار درد و اندوه در باره تباهيهاى اجتماعى و نبودن كسانى كه جلو اين مفاسد را بگيرند و اين اوضاع را دگرگون كنند، و مردم را از اين آلودگيها باز دارند ياد مى كند، و اين تذكّر براى بيدارى و هشيارى آنهاست كه اگر چه در ميان آنان كسانى هستند كه از اين تباهيها به دور و آنها را ناخوش مى دارند امّا در صدد دگرگونى اوضاع و جلوگيرى از منكرات و بازداشتن تبهكاران از ارتكاب مفاسد نيستند، و اين خود رياكارى و از اعمال زشت است.
فرموده است: أ فبهذا...
يعنى: با اين تبهكاريها و كوتاهيها مى خواهيد در جوار قدس الهى قرار گيريد و به مقام قرب او دست يابيد، و در بهشتى كه از پليديهاى اين قالب بدنى پاك، و مقام تنزيه حقّ تعالى از هر گونه مانند و شريك است جاى گيريد، و اين از قبيل استفهام انكارى است، چنان كه در دنباله آن مى فرمايد هيهات... و چون اين اعمال فاسد آنها كه كار زشت را بد مى شمارند، ولى از ارتكاب آن جلوگيرى نمى كنند، نوعى زهد ظاهرى و نفاق باطنى است، لذا به آنها هشدار مى دهد كه عمل آنها مانند اين است كه بخواهيد خداوند را براى به دست آوردن بهشت او فريب دهيد، و تصريح مى كند به اين كه خداوند رازهاى درون را مى داند و فريب نمى خورد، و بى شكّ بهشت او را جز به وسيله طاعت و جلب رضايت او نمى توان به دست آورد، طاعتى مخلصانه و حقيقى و دور از رياكارى و ظاهرسازى. سپس سخنان خود را به لعن كسانى كه به كار نيك فرمان مى دهند و خود بدان عمل نمى كنند، و از كار زشت نهى مى كنند و خود آن را به جا مى آورند پايان مى دهد، زيرا اينان منافقانى هستند كه پيروان خود را مى فريبند، و شخصى كه نفاق دارد مستحقّ لعن و دورى از رحمت پروردگار است، و توفيق از خداوند است.
|