خطبه 39 نهج البلاغه بخش 2 : علل شكست و نابودى كوفيان

خطبه 39 نهج البلاغه بخش 2 : علل شكست و نابودى كوفيان

موضوع خطبه 39 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 39 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 39 نهج البلاغه بخش 2

2 علل شكست و نابودى كوفيان

متن خطبه 39 نهج البلاغه بخش 2

أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً وَ أُنَادِيكُمْ مُتَغَوِّثاً فَلَا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلًا وَ لَا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً حَتَّى تَكَشَّفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثَارٌ وَ لَا يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ دَعَوْتُكُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ وَ تَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ أقول قوله (عليه السلام) متذائب أي مضطرب من قولهم تذاءبت الريح أي اضطرب هبوبها و منه يسمى الذئب ذئبا لاضطراب مشيته

ترجمه مرحوم فیض

(3) در ميان شما ايستاده فرياد كنان يارى و همراهى مى طلبم، سخن مرا گوش نمى دهيد و فرمانم را پيروى نمى كنيد تا اينكه (بر اثر نافرمانى و مخالفت با من) پيش آمدهاى بد هويدا گردد (دشمن بر جان و مال و ايمان شما تسلّط پيدا نمايد) (4) بتوسّط شما خونخواهى نمى توان نمود (با شما مقاومت با دشمن ممكن نيست) و به همراهى شما مقصودى (در امر دين و دنيا) حاصل نمى شود، (5) شما را براى يارى برادرانتان دعوت كردم، ناله كرديد (آخ و واى گفتيد) مانند ناله شتر هنگامى كه نافش درد ميكند، و (در رفتن بكار زار و يارى برادرانتان) مانند (راه رفتن) شتر بيمارى كه پشتش زخم است سستى كرديد، و سپاه كمى از شما هم كه بسوى من آمد نگران و ناتوانند مانند اينكه ايشان بسوى مرگ فرستاده ميشوند و آنان مرگ را در مقابل خود مى بينند. (سيّد رضىّ فرمايد:) مى گويم: متذائب در سخن آن حضرت بمعنى مضطرب و نگران است و اين مأخوذ از گفتار عربست كه گفته اند تذاءبت الرّيح يعنى بادهاى مضطرب و درهم وزيد، و از اين جهت گرگ ذئب، ناميده شده كه در رفتارش نگران است.

ترجمه مرحوم شهیدی

فرياد مى خواهم و يارى مى جويم، نه سخنم مى شنويد نه فرمانم را مى بريد، تا آن گاه كه پايان كار پديدار گردد و زشتى آن آشكار. نه انتقامى را با شما بتوان كشيد، و نه با يارى شما به مقصود توان رسيد. شما را به يارى برادرانتان خواندم، همچون شترى كه از درد سينه بنالد و زخم پشت او را از رفتن بازدارد، ناله در گلو شكستيد و بر جاى خويش نشستيد. سرانجام دسته اى نزد من آمد لرزان، ناتوان «گويى به كام مرگشان مى برند و آنان نگران». [مى گويم، «متذائب» از سخن امام، به معنى مضطرب است، از «تذائبت الرّيح» يعنى وزش باد مضطرب گشت، و ذئب را ذئب- گرگ- ناميده اند چون در رفتن اضطراب دارد.]

ترجمه مرحوم خویی

ايستاده ام در ميان شما فرياد كننده بجهت دفع أشرار، و مى خوانم شما را بفرياد رسى در قتل دشمنان جفا كار.

پس گوش نمى دهيد به گفتار من، و اطاعت نمى كنيد بأمر و فرمان من تا اين كه اظهار ميكند اين كارهاى ناشايسته شما از عاقبت هاى بدى، يا اين كه ظاهر مى شود كارهاى دشوار از عاقبت هاى بد، پس ادراك نمى شود با عانت شما كينه جوئى و خون خواهى از اعداء، و رسيده نمى شود بيارى و حمايت شما مقصودي از مقصودها.

دعوت كردم شما را بيارى برادران خودتان پس آواز گردانيديد در حنجره بجهت دلتنگى از دعوت من چون آواز گردانيدن شترى كه درد ناف داشته باشد و ناله كند از آن، و گرانى نموديد در كار زار چون گرانى شتر لاغر ريش پشت در رفتار، پس بيرون آمد بسوى شما از جانب شما لشكركى مضطرب و ناتوان گويا كه رانده ميشوند با جبر و اكراه بسوى مرگ در حالتى كه نظر ميكند بشدايد مرگ و أهاويل آن.

شرح ابن میثم

أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً وَ أُنَادِيكُمْ مُتَغَوِّثاً- فَلَا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلًا وَ لَا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً- حَتَّى تَكَشَّفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ- فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثَارٌ وَ لَا يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ- دَعَوْتُكُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ- فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ- وَ تَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ- ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ- كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ

اللغة

المستصرخ: المستجلب بصوته من ينصره. و الغوث: الصوت يستصرخ به، و قيل: هو قول الرجل: و اغوثاه. و الثار: الذحل.

و الجرجرة: ترديد صوت البعير في ضجرته عند عسفه. و السرّ: داء يأخذ البعير في سرّته يقال منه جمل أسرّ. و النضو من الإبل: البالى من تعب السير. و الأدبر: الّذي به دبر و هى القروح في ظهره.

المعنی

و كذلك قوله: أقوم فيكم. إلى قوله: أمرا. من الأسباب الباعثة لهم أيضا على الاجتماع فإنّ ذكر حاله من استصراخه لهم و استغاثته بهم مع ذكر حالهم في مقابلة ذلك من تثاقلهم عن ندائه و عدم طاعتهم له ممّا ينبّئهم على خطأهم و تقصيرهم. و قوله: حتّى تكشّف الامور عن عواقب المسائة. ذكر لغاية تثاقلهم عن دعوته و تنبيه بذكر استعقابه للمساءة على خطأهم فيه، و كذلك قوله: فما يدرك بكم ثار و لا يبلغ بكم مرام. عتاب و توبيخ يبعث طباع العرب على التآلف في النصرة إذ من شأنهم ثوران الطباع بمثل هذه الأقوال.

و قوله: دعوتكم. إلى قوله: الأدبر.

و قوله: دعوتكم. إلى قوله: الأدبر. استعار لفظ الجرجرة لكثرة تملّلهم و قوّة تضجّرهم من ثقل ما يدعوهم إليه، و لمّا كانت جرجرة الجمل الأسرّ أشدّ من جرجرة غيره لاحظ شبه ما نسبه إليهم من التضجّر بها. و كذلك تشبيهه تثاقلهم بتثاقل النضو الأدبر و ذكرهم ما دعاهم إليه من نصرة أخوانهم أعنى أصحاب مالك بن كعب المذكور و جوابهم له بالتبرّم من ذلك و التثاقل ثمّ أردف ذلك بتصغير من خرج منهم من الجند و وصفه بالاضطراب و الضعف. و تشبيههم بمن يساق إلى الموت و هو ينظر في تثاقله و اضطرابه و ضعفه عن الحركة إلى ما يساق إليه لشدّة خوفه. كلّ ذلك ذمّ و توبيخ يستثير به طباعهم عمّا هى عليه من التثاقل عن ندائه و التقصير في إجابة دعائه. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً وَ أُنَادِيكُمْ مُتَغَوِّثاً- فَلَا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلًا وَ لَا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً- حَتَّى تَكَشَّفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ- فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثَارٌ وَ لَا يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ- دَعَوْتُكُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ- فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ- وَ تَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ- ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ- كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ

معانی لغات

مستصرخ: فرياد كننده اى كه مردم را به يارى مى خواند.

غوث: فريادى كه با آن كمك مى طلبند، معناى ديگر اين لغت صداى مردمى است كه واغوثا مى گويند.

ثار: عداوت، دشمنى.

جرجرة: صدايى كه در گلوى شتر بر اثر درد شكم مى پيچد.

سرّ: دردى است كه در ناف شتر مى گيرد. از همين ريشه است جمل اسرّ. عرب به شتر نرى كه بيمارى ناف دارد مى گويد.

نضو من الابل: شترى كه از زيادى سفر فرسوده شده باشد.

ادبر: زخمى كه در پشت شتر باشد.

ترجمه

تا كى در ميان شما بپاخيزم، فرياد يارى كشم و نداى وامددا بلند كنم و شما فرياد مرا نشنيده گيريد، و امر مرا اطاعت نكنيد، تا اين كه عواقب بد اين نافرمانى آشكار شود. با كمك شما مردم، نه خونى را مى توان طلبيد و نه به مقصودى مى توان رسيد. هرگاه شما را به يارى برادرانتان خواندم، صداهاى ناهنجار از خود در آوريد، شبيه به صداى شترى كه نافش درد مى كند و در كار جنگ سنگينى كرديد يا چونان شترى كه پشتش از زحمت بار زخم شده باشد و اگر از شما گروهى از روى اجبار به يارى من برخاستند، اندك لرزان و سست بودند، چنان كه پندارى به زور به سوى مرگ رانده شده و آن را با چشمان خود مى بينند.»

شرح

سپس مى فرمايند: «من در ميان شما بپاخاستم» اين جمله امام (ع) آنها را به وحدت و اجتماع برمى انگيزد، كه حضرت فرياد زده است و از آنها يارى خواسته امّا آنها سستى و سهل انگارى كرده و از فرمان آن بزرگوار سر برتافته اند. اطاعت نكردن آنها خطا و تقصيرشان را ثابت مى كند. آن گاه حضرت مى فرمايند نتيجه اين سنگينى و قيام نكردن به جهاد، كيفرى سخت خواهد بود. با اين عبارت نتيجه بد كار آنها را توضيح داده خطاكارى يارانش را ثابت مى كند، و سپس مى فرمايد به وسيله شما دشمن گوشمالى نمى خورد و انسان به مقصد عالى مطلوب نمى رسد. اين سخن امام (ع) خطاب توبيخ آميزى است، كه عرب را بر اجتماع براى يارى تهييج مى كند.

اصولا چنين سخنانى طبيعت همگان را بر مى انگيزد. پس از بيان اين مطالب حضرت سرزنش را نسبت به ياران خود شدّت مى بخشد و مى فرمايد: من شما را دعوت به جهاد كردم، شما مثل شترى كه نافش درد بگيرد و از شدّت درد صدا در گلويش بپيچد شانه از زير بار وظيفه خالى كرديد.

لفظ جرجرة را كنايه از بهانه گيرى زياد و ناراحتى فراوان از سختى دعوت به جهاد آورده اند و به اين دليل كه شتر نر به هنگام درد شكم از ديگر شتران بيشتر فرياد بر مى آورد، ناراحتى و دلتنگى اصحابش را بدان تشبيه فرموده است. حالت آنان در شانه از زير بار جهاد خالى كردن را تشبيه به شترى كرده است كه كوهانش بر اثر بار گران زخم شده باشد. چنان كه شتر به آسانى حاضر نيست بار بر پشتش بگذارند. هنگامى كه حضرت آنها را براى يارى برادرانشان مالك و اصحابش فرا خواند، به بهانه هاى واهى سهل انگارى كردند و آماده پيكار نشدند و آن تعداد اندكى هم كه آماده شدند سخت مضطرب و نگران بودند، بمانند اشخاصى كه بزور به سوى مرگ رانده شوند و با نگرانى مرگ را نظاره گر باشند. حضرت در اين عبارت حالت آنان را كه اعلام آمادگى كرده بودند، به دليل دلهره و هراس آنها به حالت افرادى كه احتضار و مرگ به آنها دست دهد و آنها ترسان و لرزان تماشاگر مرگ باشند، تشبيه كرده است.

جملات امام (ع) و تشبيهات، همگى براى توبيخ و سرزنش مردم كوفه آورده شده است، هر چند با عبارتها و كنايه هاى گوناگون بيان شده امّا هدف توضيح تقصير و كوتاهى آنها در انجام وظيفه و سرپيچى از اطاعت و فرمان، آن حضرت است.

شرح مرحوم مغنیه

أقوم فيكم مستصرخا و أناديكم متغوّثا فلا تسمعون لي قولا. و لا تطيعون لي أمرا. حتّى تكشّف الأمور عن عواقب المساءة فما يدرك بكم ثار و لا يبلغ بكم مرام. دعوتكم إلى نصر إخوانكم فجرجرتم جرجرة الجمل الأسرّ. و تثاقلتم تثاقل النّضو الأدبر ثمّ خرج إليّ منكم جنيد متذائب ضعيف كأنّما يساقون إلى الموت و هم ينظرون.

اللغة:

مستصرخا: طالبا العون: و متغوثا: طالبا الغوث. تكشف: تنجلي. و جرجر البعير: ردد صوته ضجرا. و الجمل الأسرّ: فيه نوع من المرض. و النضو: البعير المهزول. و الأدبر: في ظهره جرح و قرح. و متذائب: مضطرب، يقال: تذاءبت الريح أي جاءت مرة كذا و مرة كذا.

الاعراب:

مستصرخا حال، و مثله متغوثا، و تكشف مضارع، و الأصل تتكشف.

المعنی:

(أقوم فيكم مستصرخا، و أناديكم متغوثا، فلا تسمعون لي قولا، و لا تطيعون لي أمرا).

لأن أمرك هو أمر اللّه و الحق، و لو كان أمر الشيطان لسمعوا و أطاعوا، و من قبل قال تعالى لنبيه الكريم: فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ- 52 الروم.

(حتى تكشف الأمور عن عواقب المساءة). لا تعرفون نصحي إلا بعد فوات الأوان، و عندئذ تعضون يد الندامة و الكآبة على ما كان من عنادكم و تقصيركم (فما يدرك بكم ثأر، و لا يبلغ بكم مرام). لأنك- يا مولاي- لا تقتص و تثأر إلا من الباطل و أهله، و لا تروم إلا الحق و إعلاء كلمته، و لو كنت من أهل الدنيا لكانوا أطوع اليك من بنانك (دعوتكم الى نصرة اخوانكم) الذين غزاهم معاوية بشياطينه (فجرجرتم جرجرة الجمل الأسرّ، و تثاقلتم تثاقل النضو الأدبر). اذا كلّ البعير و تعب ردد صوته في حنجرته، بخاصة اذا كان هزيلا، و في ظهره عقر، و من فوقه حمل ثقيل، و كان الإمام اذا دعى أصحابه الى الجهاد شق ذلك عليهم، و تضجروا تماما كما يفعل الجمل الهزيل الذي اعتقر ظهره و ثقل حمله.

(ثم خرج إليّ منكم جنيد متذائب ضعيف كأنما يساقون الى الموت و هم ينظرون). هذا كل ما ترتب على الوعظ و التحريض، بل و الاستصراخ و الاستغاثة: نفر قليل ضعيف مضطرب، لا يسمن و لا يغني من جوع.

و ذكر طه حسين السبب المباشر لذلك بقوله: «كان علي لا يستكره أحدا على الحرب.. و لو شاء لجند الناس تجنيدا.. و لو شاء لاستمالهم بالمال، و لكنه لم يفعل.. و أراد أن ينصروه عن بصيرة و إيمان». يريد البصيرة و الإيمان بالحق ممن لا يقاد إلا بجيبه و معدته التي لا حد لها و لا قعر.. قال فيلسوف معاصر ما معناه: للإنسان معدة، و للقرد معدة أيضا، و أنا لا أعرف قرودا تأكل قرودا، و لكني أعرف بشرا يأكلون البشر على الصعيد الفردي و الاجتماعي و الدولي.. و الفرق بين الانسان المتوحش و الانسان المتحضر أن الأول يقتل أخاه الانسان و يأكله، و الثاني يقتله و يكفنه و يصلي عليه و يدفنه و يؤبنه، ثم يأكل ما كان قد أعده لقوته و حياته.

شرح منهاج البراعة خویی

أقوم فيكم مستصرخا، و أناديكم متغوّثا، فلا تسمعون لي قولا، و لا تطيعون لي أمرا، حتّى تكشف الامور عن عواقب المساءة، فما يدرك بكم ثار، و لا يبلغ بكم مرام، دعوتكم إلى نصرة إخوانكم فجرجرتم جرجرة الجمل الأسرّ، و تثاقلتم تثاقل النّضو الأدبر، ثمّ خرج إليّ منكم جنيد متذائب ضعيف، كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ. قال السّيد (ره) أقول قوله عليه السّلام: متذائب أى مضطرب من قولهم تذائبت الرّيح اى اضطرب هبوبها، و منه سمى الذّئب ذئبا لاضطراب مشيته.

اللغة

(المستصرخ) المستنصر مأخوذ من الصّراخ و هو الصّياح باستغاثة و (المتغوث) القائل و اغوثاه و (تكشف) بصيغة المضارع من باب ضرب أي تظهر و في بعض النّسخ تنكشف و في بعضها تكشف بصيغة الماضى من باب التّفعل يقال تكشف الامر و انكشف أى ظهر.

و (الثّار) الدّم و الطلب به و قاتل حميمك قاله في القاموس و (الجرجرة) صوت يردّده الابل في حنجرته و أكثر ما يكون ذلك عند الاعياء و التّعب و (السرر)

داء يأخذ البعير في سرّته يقال: منه جمل السّر و (النّضو) البعير المهزول و (الأدبر) الذي به دبر و هي القروح في ظهره و (الجنيد) تصغير الجند للتحقير.

الاعراب

مستصرخا و متغوثا منصوبان على الحال من فاعل أقوم و أنادي، و قوله: حتّى تكشف الامور الغاية داخل في حكم المغيّى، و على ما في بعض النّسخ من تكشف بصيغة الماضى فحتّى ابتدائية على حدّ قوله سبحانه: ثمّ بدلنا مكان السّيئة الحسنة حتّى عفوا، و إضافة العواقب إلى المسائة بيانيّة، و جملة و هم ينظرون منصوبة المحلّ على الحال من فاعل يساقون.

المعنی

(أقوم فيكم مستصرخا، و أناديكم متغوّثا، فلا تسمعون لى قولا، و لا تطيعون لى امرا حتّى تكشف الامور عن عواقب المسائة) أراد أنّ عدم طاعتهم له مستمرّ إلى أن تظهر الامور«» أى الامور الصّادرة عنهم عن عواقب السّوء و ترجع مآلها إلى النّدامة و ملامة النّفس اللّوامة، أو المراد انه ظهر«» الامور الفظيعة اى الامور الصّادرة عن عدوّهم بالنّسبة اليهم كالقتل و الغارة و انتقاص الاطراف.

(فما يدرك بكم ثار و لا يبلغ بكم مرام) تهييج لهم على التألف في النّصرة إذ من شأن العرب ثوران طباعهم بمثل هذه الأقوال (دعوتكم إلى نصر إخوانكم فجرجرتم جرجرة الجمل الاسرّ) قال الشّارح البحراني استعار لفظ الجرجرة لكثرة تملّلهم و قوّة تضجّرهم من ثقل ما يدعوهم إليه، و لمّا كانت جرجرة الجمل الأسرّ أشدّ من جرجرة غيرها لاحظ شبه ما نسبه إليهم من التضجّر بها، و كذلك التشبيه في قوله (و تثاقلتم تثاقل النّضو الأدبر).

و قوله (ثمّ خرج إلىّ منكم جنيد متذائب) مضطرب (ضعيف) اشارة إلى حقارة شأنهم و قلّة عددهم و قد ذكرنا أنهم كانوا نحوا من ثلاثمائة أو دونها و قوله (كأنّما يساقون إلى الموت و هم ينظرون) اشارة إلى شدّة خوفهم و جبنهم و اضطرابهم فيما يساقون إليه مثل اضطراب من يساق إلى الموت و خوفه منه هذا.

و قال صاحب الغارات: إنّه بعد ما خطب هذه الخطبة نزل من المنبر فدخل منزله، فقام عديّ بن حاتم فقال: هذا و اللّه الخذلان ما على هذا بايعنا أمير المؤمنين، ثمّ دخل إليه فقال: يا أمير المؤمنين انّ معي من طىّ ألف رجل لا يعصوني فان شئت أن أسير بهم سرت، قال: ما كنت لأعرض قبيلة واحدة من قبايل العرب للنّاس و لكن اخرج إلى النخيلة و عسكر بهم، فخرج و عسكر و فرض عليّ عليه السّلام لكلّ رجل منهم سبعمائة فاجتمع إليه ألف فارس عداطيا أصحاب عديّ و ورد عليه الخبر بهزيمة النعمان.

و روى عبد اللّه بن جوزة الأزدي قال: كنت مع مالك بن كعب حين نزل بنا النّعمان و هو في ألفين و ما نحن إلّا مأئة، فقال لنا: قاتلوهم في القربة و اجعلوا الجدر في ظهوركم و لا تلقوا بأيديكم إلى التهلكة، و اعلموا أنّ اللّه ينصر العشرة على المأة و المأة على الألف و القليل على الكثير.

ثمّ قال انّ اقرب من ههنا إلينا من شيعة أمير المؤمنين قرطة بن كعب و مخنف ابن سليم فاركض إليهما فاعلمهما حالنا و قل لهما فلينصرانا فمررت بقرطة فاستصرخته فقال إنّما أنا صاحب خراج و ليس عندي من اغيثه به، فمضيت إلى مخنف فسرح معي عبد الرّحمن بن مخنف في خمسين رجلا.

و قاتل مالك و أصحابه النّعمان و أصحابه إلى العصر فأتيناه و قد كسر هو و أصحابه جفون سيوفهم و استقبلوا الموت، فلو أبطانا منهم هلكوا، فما هو إلّا ان رآنا أهل الشام و قد أقبلنا عليهم أخذوا ينكصون عنهم و يرتفعون و رائنا مالك و أصحابه فشدّوا عليهم حتّى دفعوهم عن القرية، فاستعرضناهم فصرعنا منهم رجالا ثلاثة فظنّ القوم أنّ لنا مددا و حال الليل بيننا و بينهم فانصرفوا إلى أرضهم.

و كتب مالك إلى عليّ عليه السّلام أمّا بعد: فانّه نزل بنا النّعمان بن بشير في جمع من أهل الشّام كالظاهر علينا و كان أعظم أصحابي متفرّقين و كنا للّذي كان منهم آمنين فخرجنا رجالا مصلتين فقاتلناهم حتّى المساء و استصرخنا مخنف بن سليم فبعث لنا رجالا من شيعة أمير المؤمنين و ولده، فنعم الفتى و نعم الأنصار كانوا فحملنا على عدوّنا و شددنا عليهم، فأنزل اللّه علينا نصره و هزم عدوّه و أعزّ جنده و الحمد للّه ربّ العالمين و السّلام على أمير المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته.

شرح لاهیجی

اقوم فيكم مستصرخا يعنى ايستاده ام در شما فرياد بيارى كننده و اناديكم متغوّثا يعنى و مى خوانم شما را واغوثاه وامدداه گوينده فلا تسمعون لى قولا و لا تطيعون لى امرا يعنى پس نمى شنويد از من گفتنى را و اطاعت و پيروى من نمى كنيد در امرى حتّى تكشّف الأمور عن عواقب المسائة يعنى تا اين كه ظاهر گردد كارها از عاقبتهاى بد يعنى تا اين كه ظاهر بشود عواقب بدكارها فما يدرك ثار بكم يعنى پس دريافت نشود بشما خون دارى و لا يبلغ بكم مرام يعنى و رسيده نشود بشما مقصودى دعوتكم الى نصر اخوانكم فجرجرتم جرجرة الجمل الاسرّ يعنى خواندم شما را بيارى برادران شما پس صداهاى توى حلقى خشن كرديد مثل صداهاى شتر سينه زخم و تثاقلتم تثاقل النّضو الادبر يعنى و سنگينى كرديد در حركت مثل سنگينى شتر ضعيف پشت زخم ثمّ خرج الىّ منكم جنيد متدائب ضعيف كانّما يساقون الى الموت و هم ينظرون يعنى پس بيرون شد بسوى يارى من از شما سپاه كمى مضطرب سست كه گويا رانده مى شدند بسوى مرگ و حال آن كه مى ديدند مرگ را

شرح ابن ابی الحدید

أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً وَ أُنَادِيكُمْ مُتَغَوِّثاً- فَلَا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلًا وَ لَا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً- حَتَّى تَكْشِفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ- فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثَأْرٌ وَ لَا يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ- دَعَوْتُكُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ- فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ- وَ تَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ- ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ- كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ قال الرضي رحمه الله- قوله ع متذائب أي مضطرب- من قولهم تذاءبت الريح أي اضطرب هبوبها- و منه سمي الذئب ذئبا لاضطراب مشيته روى محمد بن فرات الجرمي عن زيد بن علي ع قال قال علي ع في هذه الخطبة أيها الناس إني دعوتكم إلى الحق فتوليتم عني- و ضربتكم بالدرة فأعييتموني- أما إنه سيليكم بعدي ولاة لا يرضون عنكم بذلك- حتى يعذبوكم بالسياط و بالحديد- فأما أنا فلا أعذبكم بهما- إنه من عذب الناس في الدنيا عذبه الله في الآخرة- و آية ذلك أن يأتيكم صاحب اليمن- حتى يحل بين أظهركم- فيأخذ العمال و عمال العمال- رجل يقال له يوسف بن عمرو- و يقوم عند ذلك رجل منا أهل البيت- فانصروه فإنه داع إلى الحق

- . قال و كان الناس يتحدثون أن ذلك الرجل هو زيد ع

شرح نهج البلاغه منظوم

أقوم فيكم مستصرخا، و اناديكم متغوّثا، فلا تسمعون لى قولا، وّ لا تطيعون لى امرا، حتّى تكشّف الأمور عن عواقب المساءة، فما يدرك بكم ثار، و لا يبلغ بكم مرام، دعوتكم الى نصر اخوانكم، فجر جرتم جرجرة الجمل الأسرّ، و تثاقلتم تثاقل النّضو الأدبر، ثمّ خرج الىّ منكم جنيد مّتذآئب ضعيف «كانّما يساقون الى الموت و هم ينظرون». اقول: قوله (عليه السّلام) متذائب اى مضطرب من قولهم تذاءبت الرّيح اى اضطراب هبوبها، و منه يسمّى الذّئب ذئبا لاضطراب مشيته.

ترجمه

(اى اهل كوفه) تا چند من بپاى خاسته و در شما فرياد يارى بركشيده نداى وا غوثاه و وامدداه بلند كنم و شما فرياد مرا نشنيده گرفته و امر مرا اطاعت نكنيد تا اين كه پرده از (روى) كارها (ى زشت) بر افتاده و عواقب بد نمودار گردد (دشمن بخون و مال شما دست يازد) شما مردم بى دين و حميّتى هستيد كه به پشتيبانى شما نه خونى را مى توان دريافت كرد و نه با شما به مقصودى مى توان رسيد (هر وقت) شما را بيارى برادرانتان خواندم صداهاى ناهموارى شبيه بصداى شترى كه نافش درد ميكند از خود بيرون داديد در كار جنگ با دشمن سنگينى كرديد مانند سنگينى كردن شترى كه پشتش از زحمت بار زخم شده (و ديگر قادر بباركشى نيست) اگر هم كسانى از شما (از روى اجبار) بيارى من برخواستند سپاهى بودند كم لرزان سست چنانكه تو گوئى (عنفا) بسوى مرگ رانده شده و آن را بچشم مشاهده مى نمايند.

سيّد رضى عليه الرّحمة گويد در فرمايش حضرت لفظ متذائب بمعنى مضطرب است و عرب گويد تذائبت الرّيح هبوبها يعنى بادى لرزان وزيدن گرفت و اين كه گرگ را ذئب ناميده اند براى آنست كه در رفتار متذائب و لرزان است.

نظم

  • بپا تا چند خيزم از ميانهبر آرم ناله مستصرخانه
  • بواغوثا كشم تا چند از دلفغان و ناله بهر حلّ مشكل
  • كسى بر ناله جان سوز من گوشنداد ار داد شد زودش فراموش
  • بامر من نياورديد اطاعتكه تا ظاهر شد آثار شناعت
  • هزاران زشتى از رخ پرده افكندعدو ناموستان افكند دربند
  • بكشورتان شبيخون برد و غارتزد و بست و بكشت او از شرارت
  • قصاصى با شما نتوان كشيدنبجائى با شما نتوان رسيدن
  • چه بيخون مردمانى كه شمائيدبظاهر جمع و در باطن جدائيد
  • شما را جانب يارىّ اخوانبخواندم روز شب گرديد افغان
  • بر آورديد از دل ناله سردچو آن اشتر كه نافش ميكند درد
  • و يا چون آن شتر كوهست بيمارشده زخمين تنش از زحمت بار
  • دگر از بار بردن ناتوانستشماها را مثل مانند آنست
  • تمامى بار جنگ افكنده از دوشز خاطرتان شده مردى فراموش
  • ز خصم خود هراسان گشته آنسانكه روباهان ز گرگ تيز دندان
  • سپاهى كم بمن گشتند نزديكپى پيكار دل پر ناله شان ليك
  • ز بيم تيغ تيز و دشت ناوردبدن سيما بسان لرزان و رخ زرد
  • فرو در مغز سرشان رفته چشمانتو گوئى سوى مرگ اندى شتابان
  • بدين لشكر چسان داد دل خويشتوان بگرفتن از خصم بد انديش
  • بيارانى چنين سست و سيه روزنشايد گشتن اندر جنگ پيروز

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 : وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 موضوع "وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره" را بیان می کند.
No image

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 : وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS