وَ قَدَّرَ الْأَرْزَاقَ فَكَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا- وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّيقِ وَ السَّعَةِ- فَعَدَلَ فِيهَا لِيَبْتَلِيَ- مَنْ أَرَادَ بِمَيْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا- وَ لِيَخْتَبِرَ بِذَلِكَ الشُّكْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّهَا وَ فَقِيرِهَا- ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِيلَ فَاقَتِهَا- وَ بِسَلَامَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا- وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا- وَ خَلَقَ الْآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا- وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا- وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لِأَشْطَانِهَا- وَ قَاطِعاً لِمَرَائِرِ أَقْرَانِهَا
لغات
عقابيل: بقاياى بيمارى- سختيها- عقبولة در اصل بمعناى زخمهاى كوچكى است كه بدليل بيمارى بر لب ظاهر مى گردد ترح: حزن و اندوه فاقه: فقر و بى چيزى خلج: گرفتن و كندن اشطان: جمع شطن: ريسمان مرائر: ريسمانى كه نخهايش ظريف و لطيف باشد
ترجمه
پس فقر و پريشانى را به افراد ثروتمند و بلاهاى ناگهانى را به اشخاص سالم، نزديك ساخت، شاديهاى فراوان را بغمها و اندوهها مبدّل فرمود، و سپس مدّت عمرها را كوتاه و بلند قرار داد، و مقدّم و مؤخّر آنها را براى اشخاص معيّن كرد و اسباب تمام شدن عمر را بمرگ پيوسته كرد، و ريسمانهاى پر پيچ خم عمر را بدست مرگ سپرد و طنابهاى لطيف عمر افراد جوان را بوسيله مرگ از هم گسيخت.
شرح
فايده هشتم: در اندازه گيرى روزى خلايق و تقسيم آن مى باشد. خداوند بهر آفريده اى آنچه در لوح محفوظ برايش مقرر شده است (كم، زياد، تنگنا، گشايش، آسانى و يا سختى) و متعاقب حالات متضاد او يعنى پس از چيز دارى فقر و يا پس از فقر ثروت را عنايت فرموده است. چنان كه در تحوّل و گوناگونى وضع انسان گفته اند: در همان حال كه انسان در ملك و مكنت روز را به شب مى برد، صبح بر او طالع مى شود در صورتى كه محتاج به يك پول سياه است، و يا در عين سلامتى و نعمت دارندگى، آفات و بلاهايى (همچون بيمارى، غرق شدن در آب، سوختن و يا غصب كردن ستمگرى و يا سلطه طغيان گرى) پيش مى آيد.
و يا بهنگام وسعت رزق و روزى و نهايت خوشحالى و شادمانى، غمى فرا مى رسد و زندگى را تلخ و ناگوار مى كند و بدينسان مدّت عمر و أجل مخلوقات نيز به لحاظ بلندى و كوتاهى تقدّم و تأخّر متفاوت است.
فايده نهم، خداوند، مرگ انسانها را، با پيوسته بودن به اسبابش اندازه گيرى كرده است. با توجّه به اين كه اجل هنگام ضرورت مرگ است و اسباب مرگ نيز ورود آفاتى از قبيل بيماريها يا كشته شدن مى باشد، بنا بر اين صحيح است كه گفته شود، مرگ كه عبارت از جدا شدن روح از بدن است بستگى به اين علل و اسباب دارد.
امام (ع) لفظ «خلج» كه به معناى جذب است استعاره از مرگ به كار برده و با عبارت «اشطان» يعنى ريسمانها استعاره را ترشيحيّه كرده است. وجه مشابهت ميان جذب و مرگ اين است كه مرگ نزديكى اجل را ايجاب مى كند چنان كه جذب كننده مجذوب را بيدرنگ جذب مى كند. بنا بر اين مرگ گويا با ريسمان اجل اشخاص را بسوى خود جذب مى كند، چنان كه انسان مقصود خود را با طناب وريسمان بدنبال خود مى كشد. و باز مرگ اسباب دوستى و رفاقت را قطع مى كند.
امام (ع) لفظ «مرائر» را براى اسباب علاقه و وابستگى استعاره آورده است، زيرا ميان زمان فرا رسيدن اجل و قطع شدن اسباب دوستى، ارتباط بر قرار بوده و وحدت زمانى دارند. فرا رسيدن مرگ موجب گسسته شدن علائق دوستى و برادريها و ارتباطات ميان مردم مى شود، روشن است كه مرگ تمام اين علايق را قطع كرده و از ميان مى برد.
فايده دهم، امام (ع) تقسيم روزى و اندازه گيرى آن را به كم و زياد، تنگنا و فراخنا، از جهت امتحان براى شكرگزارى ثروتمندان و شكيبائى فقراء و مستمندان قرار داده است. و ما در شرح اين گفتار حضرت كه فرموده است: ألا انّ الدّنيا دار لا يسلم منها الّا فيها، به بيان اين موضوع خطبه 91 نهج البلاغه بخش 13 اشاره كرده ايم كه منظور از ابتلاى انسان رفتارى است كه خداوند متعال با بندگان خود از جهت آزمودن و امتحان كردن دارد، يعنى مطابق نتيجه امتحان حق تعالى با انسان رفتار مى كند، زيرا حق سبحانه و تعالى بر امور پوشيده و نهان واقف است، پس آزمودن حقيقى براى كشف حقيقت در باره خداوند صدق نمى كند. امّا آنچه در اينجا مى خواهيم بر توضيح گذشته خود اضافه كنيم اين است: كه اگر بنده اى در خاطر و باطن خود اين ذهنيّت را داشته باشد كه آنچه خداوند از نعمت و يا محروميّت نصيبش مى گرداند، آزمايشى بر شكرگزارى و يا شكيبائى است. و در نتيجه شكرگزار شود و يا صبر پيشه كند از جهت اين شكرگزارى و يا شكيبائى ملكات فاضله اى برايش حاصل مى گردد، كه شايسته زيادى كمال و تمامى نعمت مى شود، چنان كه حق تعالى خود فرموده است: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ«» و باز فرموده است: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ«». پس آگاهى بر حقيقت ابتلاء فوايدى را بدنبال دارد امّا اين كه چرا روزى بدين سان يعنى كم و زياد و... تقسيم مى شود، و عمر طولانى و يا كوتاه است و عواقب و تبعات هر يك كه عبارت از سختى و دشوارى و يا آسانى و يا حزن و اندوه و خوشحالى باشد پديد مى آيد، علل و اسبابى دارند كه بر تحقيق كنندگان پوشيده است و به قضاى الهى و اراده خداوند موكول مى شود.
پس آنچه خير و نيك شمرده شود داخل در اراده كلى حق تعالى كه همانا خير مطلق بالذّات است مى باشد و آنچه شر و بدى به حساب آيد بالعرض داخل در قضاى الهى است آن طورى كه در محلّ خود اين حقيقت شرح و توضيح گرديده و دانسته شده است «و نيازى به تطويل و تفصيل بيشترى نيت».
|