بخش اول از خطبه هاى ديگر آن حضرت (ع) است كه در توصيف خداوند متعال و اوصاف پيامبر (ص) ايراد فرموده است.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ فَلَا شَيْ ءَ قَبْلَهُ- وَ الْآخِرِ فَلَا شَيْ ءَ بَعْدَهُ- وَ الظَّاهِرِ فَلَا شَيْ ءَ فَوْقَهُ- وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَيْ ءَ دُونَهُ
ترجمه
«سپاس خداوندى را سزاست كه اوّل است، پس هيچ چيز قبل از او نيست (منشأ ايجاد همه چيز اوست او خالق و همه چيز مخلوق اوست) او پايان همه چيز است پس هيچ چيز پس از او نخواهد بود (رجوع همه چيز در آخرت بسوى اوست). خداوند آشكارى است كه هيچ چيز بدان وضوح نبوده و در جلا به مرتبه او نمى رسد. او باطن است، پس چيزى در نزديكى با حقايق همچون او نيست (او در لطافت وجود باطن بحساب آمده و از ادراكات بدور است، پس هيچ چيز به پوشيدگى و خفاى او نيست)».
شرح
امام (ع) خداوند سبحانه تعالى را به چهار اعتبار: اوليّت- آخريّت- ظاهريّت و باطنيّت ثنا گفته است و هر يك از صفات ياد شده را در بيان نهايت كمال تأكيد آورده است.
كمال اوليّت را به نبودن هيچ چيز قبل از خداوند و كمال آخريّت را به نبودن هيچ چيز بعد از حق تعالى دانسته است.
كمال ظاهريّت خداوند را به نبود ما فوقى برايش، و كمال باطنيّت وى را به نداشتن همتايى در نزديكى به اشيا بيان نموده است.
منظور از «ظاهر» بودن خداوند بلندى مقام و رتبه است و لذا فرموده است كه هيچ چيز ما فوق او نيست و مقصود از «باطن» بودن حق تعالى آگاهى داشتن بر امور باطنى و مخفى است و بدين لحاظ به امور نهفته، نزديك مى باشد، و نزديك نبودن هيچ چيز باندازه او نسبت به اشيا تأكيدى بر باطن بودن خداوند است. يعنى به اندازه اى كه حق تعالى به اشيا نزديك است هيچ چيز آن تقرّب و نزديكى را ندارد.
با توجّه بدو معنايى كه براى «ظاهر و باطن» كرديم ميان بلندى و نزديكى تقابل بر قرار گرديد. احتمال ديگر در معناى اين دو كلمه اين است كه ظاهر را به معناى آشكار و واضح بگيريم در اين صورت عبارت امام (ع) كه فرمود: «فلا شي ء فوقه» اين خواهد بود كه هيچ چيز با وجود خداوند مقابله و برابرى نمى كند، تا مانع شناخت خلق نسبت به خالق گردد و باطن به معناى پوشيده باشد. «فلا شي ء دونه» هيچ چيز به اندازه ذات حق تعالى در استتار و پوشيدگى نيست.
معناى چهار ويژگى فوق را براى خداوند بارها و بارها بيش از اين توضيح داده ايم.
|