آثار ایمان(1)

آثار ایمان(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .

 

همه می دانید در قرآن کریم و روایات و اخبار و دعاها منابع عظیم خیری، چون وجود مبارک حضرت حق، پیامبران و با اوصاف و صفات، امامان، و عقل و روح و نفس و بدن، مطرح است. این منابع خیر در خیمۀ حیات انسان با چه رشته ای و با چه حبلی، کنار یکدیگر قرار می گیرند و آثار باعظمتشان را به انسان منتقل می کنند؟ آن رشته چه حقیقتی است؟ که اگر آن رشته و آن حبل نباشد، انسان نه از خدا بهره مند می شود در عالم معنویت، نه از پیامبران خدا بهره مند می شود و نه از ائمۀ طاهرین و نه از روج و نه از نفس و نه از بدن، بلکه انسان می شود یک کارگاه تولید خسارت. یعنی می شود یک کارخانه ای که که این کارخانه شروع می کند به نابود کردن تمام سرمایه های وجودی انسان. می شود (إنَّ الإنسانَ لَفی خُسر) با این که همین (إنَّ الإنسان) خانه دارد، پول دارد، سرمایه دارد، ولی (لَفی خُسر) است. یا انسان اگر آن رشته را نداشته باشد، آن حبل را نداشته باشد که به توسط آن حبل به همۀ این منابع خیر پیوند بخورد، می شود (قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالأخسَرینَ أعمالا الذین ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسبُون أنَّهُم یُحسِنونَ صُنعا) حتی در روشن ترین مسائل دچار ارزیابی غلط می شوند، یا بدون آن رشته که نباشد و انسان به این منابع خیر متصل نشود، می شود (إنَّ الشَّرَ دَواب عِندَ الله الصُّم البُکم) گوش دارد و کر زندگی می کند، زبان هم دارد و لال زندگی می کند. هشتاد سال حرف می زند ولی حرف هایش همه حرف های لالی است، حرف های بی ربطی است. گوش دارد و صدا می شنود، اما نه صدای به درد بخور، همیشه صدای باطل می شنوند. یا اگر آن رشته و حبل را نداشته باشد، چون وصل به آن منابع نیست، می شود (لَهُم قُلوبٌ لایَفقَهونَ بِها وَ لَهُم آذانُ لایَسمَعونَ بِها وَ لَهُم أعیُنٌ لایُبصِرونَ بِها) از درک می افتد، یعنی واقعیاتی که مایۀ سعادت است و باید درک کند را درک نمی کند. علم یک طرفه دارد و آنی را که باید در کند و پروازش دهد و ارزش به آن بدهد، آن را درک نمی کند، و إلّا قرآن منکر درک امور مادی این طایفه نیست، عالم هم می داند آن ها را، (یَعلَمونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاةِ الدُّنیا) و در این زمینه هم هر کاری می کند برای رفاه بدن است. اگر بهترین اختراع را می کند برای رفاه بدن است، دندانی اصلاح کند، به جای این که سفری را از این جا به غرب عالم سه ماهه انجام دهد، پنج ساعته انجام می دهد، اما همه در مسیر بدن است. انسان هم بدن نیست، بدن ظرف انسان است، مرکب عیسیِ وجود است. (وَ لَهُم آذانُ لایَسمَعونَ بِها) بیست و سه سال صدای پیغمبر می آمد و نمی گرفت، گوش نمی گرفت. یک ماه رمضان، دو ماه محرم و صفر، دو ماه فاطمیه می آید، همان صدای خدا و پیغمبر بلند می شود، نمی گیرد. (وَ لَهُم أعیُنٌ لایُبصِرونَ بِها) یک نفر به یک نفر گفت که فلانی را اگر ببینم چه می شود؟ گفت دیدن او آدم را هدایت می کند. یک افرادی هستند که پیغمبر(ص) می فرماید (یُذَکِّرُکُمُ الله رُؤیَتُ) شما آن ها را ببینید یاد خدا می افتید. گفت خب این آدم نه امام است و نه پیغمبر، او را ببینند هدایت می شوند، چه طور سیزده سال ابوجهل پیغمبر(ص) را دید، هدایت نشد؟ گفت این پیغمبر(ص) را که نمی دید، او یتیم عبدالله را می دید. اگر پیغمبر(ص) را می دید که هدایت می شد. بلال پیغمبر(ص) را دید شد بلال، ا بوذر پیغمبر(ص) را دید شد ابوذر. اما ابوجهل یتیم عبدالله می دید. آن ها هم همین چشم را دارند، حالا یک انسان عالم الهی ملکوتی، که پنجاه سال است در شهرشان است، امتحانش را پس داده، عدالتش را نشان داده، زهدش را نشان داده، کرامتش را نشان داده، این هم این پنجاه ساله او را دیده، ولی باز مسخره می کند، در حقیقت ندیده است، آن وقت با نبود این رشته می شود (اولئِکَ کَالأنعام) یک مقدا خدا فشار بیشتری به مسئله می آورد و می گوید (بَل هُم أضَل وَ اولئِکَ هُمُ الغافِلون) ما چه کار باید بکنیم در وجودمان، خدا، انبیاء، ائمه، عقل، نفس و بدن فیضشان را به ما بدهند، هیچ کدام هم بخل در هزینه کردن فیض ندارند. شما وجود مقدس حضرت حق را، صد و چهارده بار در قرآنش می بینید، (بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم) الله، جامعِ صفاتِ کمال، رحمان، بنا به فرمودۀ بعضی از محققین سفره پهن کن انواع نعمت های مادی، رحیم یعنی سفره پهن کن انواع پاداش های بی نهایت قیامت برای رفیق هایش. منبع فیض بی نهایت است این خدا، دریغ در آن جا محال است. (یا دائِمَ الفَضلِ عَلَی البَریّة) یعنی بی توقف، بریّة، یعنی موجودات زنده در همۀ عالم. (یا باسِطَ الیَدَینِ بِالعَطیَّة، یا صاحِبَ المَواهِبِ الثَنیَّة)، این خداست، دریغ هم که ندارد از هزینه کردن فیض، ولی اگر من بخواهم فیوضات ویژۀ او را انتقال به خودم بدهم، باید اتصال به او را برقرار کنم. این اتصال چیست؟ انبیاء الهی، منبع خیر، منبع برکت، منبع رحمت، منبع محبت. (اُبَلِّغُکُم رِسالاتِ رَبِّی) ما مسئولیم پیام های پروردگارمان را، مالکمان را، تربیت کنندۀ مان را، به شما مردم برسانیم. ما مسئولیم چون می توانیم از خدا بگیریم، و به شما که نمی توانید برسانیم. ما دلال بین شما و خداییم، واسطه ایم، شفیعیم. (وَ عَمَلَکُم ناصِحٌ أمین) همۀ ما نسبت به شما خیرخواه امین هستیم. یعنی یقین بدانید که یک نفر از ما به شما به اندازۀ ارزن خیانت نمی کند. ما شما را دوست داریم. یک تعبیری قرآن راجع به انبیاء نسبت به ملت ها دارد، خیلی تعبیر لطیفی است، (إلی مَدیَنَ أخاهُم شُعَیبا) اصلا انبیاء را برادر ملت ها حساب کرده خدا، انگار از پدر و مادر مردم به دنیا آمده اند. برادرشان را فرستادم، آن هم برادران دلسوز. تا حالا شما را کسی اذیت کرده؟ کسی تا حالا تلنگری به شما زده؟ تلنگری به آبرویتان زده؟ تلنگری به موقعیتتان زده؟ دل شما را کسی سوزانده؟ چه کار کرده اید در برابرش؟ بیست و سه سال کتکش زده اند، چوب به او زده اند، سنگ به او پرت کرده اند، پیشانیش را شکسته اند، دندانش را شکسته اند، یارانش را کشته اند، یارانش را تبعید کرده اند، هزار شبانه روز در شعب ابی طالب گشنه و تشنه، خودش و خدیجه و امیرالمؤمنین(ع) و دیگران را محاصره کرده اند، حالا که قدرت پیدا کرده، دو حرف به این مردم زده است: ۱- خون از پیشانیش داشت می ریخت، دست هایش را بالا کرده بود به طرف پروردگار و با یک دنیا محبت می گفت: (اللهمَّ إهدِ قومی فَإنَّهُم لایَعلَمون) خدایا این ها مرا نمی شناسند، بیدارشان کن. و وقتی هم وارد مکه می شود، با ده هزار مسلح، به این اسلحه به دست ها می گوید یک نفرتان اسلحۀ تان را از غلاف نکشید، وقتی وارد مسجد الحرام می شود، تمام این آزاردهندگان رو به روی چشمش می ایستند، یک نگاه با محبت به آن ها می کند و می گوید: (إذهَبوا، أنتُمُ التُّلَقا) و من همان حرفی را به شما می زنم که یوسف به برادرانش زد، (لاتًضریبَ عَلَیکُمُ الیُوم) گناهی به گردن شما بار نمی کنم، آزادید. این ها چه می خواهند به ما بپردازند؟ آن وقت آدم جدای از این ها زندگی کند، بگوید خدا نه، انبیاء نه، خیلی خب، دو منبع عظیم خیر را فعلا پس زدید. دلیلی هم ندارد که می گوید نه. شما تمام بی دین ها را جمع کن، اگر توانستند برایتان دلیل بیاورند که چرا خدا را نمی خواهند، دلیل ندارد. چرا ابراهیم و نوح و موسی و پیغمبر را نمی خواهی؟ دلیل ندارد. (الفُلکُ الجاریَّة فِی اللُجَجَ الغامِرَه یَعمَلُ مَن رِکِبَها وَ یَقرَبُ مَن تَرَکَها، ألمُتِقَدَّمُ لَهُم مارِغ وَ المُتَأخِّرُ أنَّهُم زاهِق، وَ اللّازِمُ لَهُم لاهِق، کَهفِ الحَسیب وَ قیاسِ المُضطَّرِ مُستَکین) این دوازده نفر در طول پروردگار و در عرض انبیا و بالاتر از انبیاء، عالی ترین منابع خیر برای انسانند. عالی ترین منابع کرامت و سرمایه و مایه برای انسانند. شما یک نهج البلاغه را نگاه کن، چه قدر منفعت دارد. شما صحیفۀ سجادیّه را نگاه کن به تنهایی می تواند جهان را از نظر فرهنگی و تربیتی اداره کند. شما حادثۀ کربلا را نگاه کن. یک روز امام حسین چه قدر منفعت دارد برای بشر. و شما آیندۀ جهان را نگاه کنید، وقتی یک نفر از این دوازده نفر می آید، فحشا از بین می رود، منکر از بین می رود، فساد خاتمه پیدا می کند، بی اعتمادی از بین می رود، فقر از بین می رود، ظلم از بین می رود، تمام جهانیان به خاطر همان یک نفر در همۀ شئون زندگی، سر سفرۀ عدالت می نشینند. امام باقر(ع) می فرماید: روزگار دوازدهمین ما، اگر یک دختر زیبای خوش چهرۀ خوشگل، از وسط بازار یک شتری را بار بزند، این دختر، نصف بار طلا، نصف بار نقره، تک و تنها از بازار بغداد راه بیفتد برود بازار شام، نه یک چشمی پیدا می شود به او بد نگاه کند و نه یک دستی پیدا می شود که به آن مال دراز شود، از برکت یک نفر. این دوازده تا منبع خیرند. وجود مبارک حضرت صدیقۀ کبری(س) چه منبع خیری است که خدا در قرآن اسمش را گذاشته کوثر؟ این لغت را دیگر باید پیجویی کرد که این جاهر عقلی نسبت به عظمت ایشان و برکات ایشان لنگ است. یک گوشه اش را امام صادق(ع) می فرماید: اسمش را گذاشته اند فاطمه به خاطر این است که قیامت، تمام شیعیان اهل بیت را این یک نفر از عذاب و مشقت و شکنجه جدا نگه می دارد. یعنی این تأثیر را در قیامت مردم دارد، در دنیای مردم که همین یک خانم، یازده امام به این جهان تحویل داده است که آخرینش را می بینید چه قدر برکت دارد. خدا، پیغمبران، ائمه و ریشۀ ائمه، وجود اقدس صدیقۀ کبری(س). و اما عقل که به همۀ ما هم داده شده. دو کار عقل را از قول امام صادق(ع) بگویم. روایت در کتاب شریف کافی جلد اول است، فرزند مرحوم حاج شیخ عباس قمی، حاج میرزا علی آقا، ایشان می فرمود: پدرم چشم درد شدیدی گرفت، دکتر و دوا هم خدا گذاشته، نجف رفت دکتر خوب نشد، رفت بغداد خوب نشد، آمد نجف با چشم درد، با آه و ناله، به مادرم گفت: خانم، این کتاب کافی را بردار و بیاور. کتاب کافی را مادرم داد دستش، گفت دکتر که مرا خوب نکرد، دوا که مرا خوب نکرد. این هم جزء دواهاست. چون حرف هایی که از دل ائمه درآمده در این کتاب است، این کتاب اثر دارویی هم دارد، برای آن کسی که در این کلاس باشد. گفت کتاب کافی را مالید به چشمش، چشمش خوب شد. یک بار دیگر هم سخت مریض شد، که تا بغداد او را بردیم و نشد. به مادرم گفت یک کاسه و یک کتری بیاور. همین طور که داشت در رختخواب ناله می کرد، دستش را دراز کرد در کاسه، گفت این انگشت های من شصت سال است دارد قال صادق(ع) و قال باقر(ع) می نویسد، آب بریز رویش که بخورم و خوب شوم. آب ریخت روی انگشت ها، ریخت توی کاسه و خورد و خوب شد. برکات ائمۀ طاهرین، کل این کتاب های شیعه یک گوشۀ برکات ائمۀ طاهرین است. الان ما که متدین و شیعه هستیم، ان شاء الله قیامت هم با امید به لطف خدا اهل نجاتیم، جهنم نرفتن ما و بهشت رفتن ما از برکات اهل بیت است. کم است که بهشت ابدی را از برکت آن ها به ما بدهند؟ در جلد اول کافی شریف است، (عَقل ماعُبِدَ بِهِ الرَّحمان وَاکتُسِبَ بِهِ الجِنان) چه کار کند انسان که از این عقل، عبدالله شود و از طریق این عقل هم کاسب بهشت؟ خیلی عقل ها که الان این گونه نیست. اما روح، بس است که قرآن می گوید: (وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحی) این مرکز اسرار الهی است. اما نفس، تابلوی حسنات اخلاقی است. (وَ النَّفسٍ وَ ما سَوّاها قَد أفلَحَ مَن زکّاها) یعنی این نفس ما می تواند چهار نعمت را برای ما بیاورد، چنان که راغب در المفردات (فلاح) را ترجمه می کند، (قَد أفلَحَ مَن زکّاها) یعنی اگر این نفس، (زَکّاها) شود، قیامت خدا به شما حیات بی مرگ، علم بی جهل، ثروت بی فقر، عزت بی ذلت می دهد. و اما بدن، دربارۀ بدن من یک کلمه از امیرالمؤمنین(ع) بگویم. حضرت آمده بدن را قیمت گذاری کرده، ارزش بدن شما بهشت است، به چیز دیگری آن را نفروشید. این برکت بدن است. چشم این بدن چه قدر می تواند برکت برای ما داشته باشد. همین امشب طبق روایات زیاد و مهمی که داریم، می فرمایند کسی که برای حسین(ع) ما گریه کند، گریه اش می شود شفاعت، مغفرت، جنت. البته روایات ما اغلبش ابتدایشان کلمۀ مؤمن دارد. یعنی نماز باید باشد، روزه باید باشد، عبادت باید باشد، حساب مال باید باشد، اما قیامت این عمل قابل شفاعت و مغفرت بهشت است، چشم تنها و بقیۀ اعضاء و جوارح. حالا اگر خدا در زندگی نباشد، انبیاء نباشند، ائمه نباشند، عقل به آن معنا نباشد، روح الهی نباشد، نفس زکّاای نباشد، بدن عبادت کنند نباشد، انسان عبارت در این خلوت و تنهایی و بریدگی از شکم و شهوت است، هیچ چیز دیگر نیست. این آیه را ببینید: (الذینَ یَتَمَتَّعونَ وَ یَأکُلونَ کَما تَأکُلُ الأنعام فَالنّار مَسویً لَهُ) آن وقت این آدم به بن بست می خورد، به مشکل می خورد، به خلأ می خورد، به پوکی می خورد، بعد هم به دستپاچگی هر کسی را می بیند بعد از این همه گرفتاری، می گوید چه کنم؟ یا می گوید التماس دعا. چه کسی برایش دعا کند، این الان بستۀ به زنجیرهای سنگین شده، اسیر هم شده، زندانی هم شده، این زنجیرها و زندان و اسارت را فقط خدا و انبیاء و ائمه می بینند. (جَعَلنا فی أعناقِهِم أغلالاً فَهیَ إلی الأذقانِ فَهُم مُقمَهون، یَزعُ عَنهُم إسمَهُم وَ الأغلال) این زنجیرهای رذایل، شهوات، ظلم ها، تاریکی ها، فحشا، منکرات، فرهنگ های باطل، وسوسه ها، فتنه ها. اما اسارت، (کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت) زندان، (رَهینَة). و اما اسارت، امیرالمؤمنین(ع) می گوید به چیزی اسیر شده که (لایَفُکُّ أسیرُها) چه کسی می تواند این اسیر را آزاد کند؟ حالا بگو التماس دعا، چه کنم؟ هیچ کاری نمی شود کرد. اگر می خواهید این بن بست از بین برود، مشکلاتت حل شود و این گرفتاری ها برطرف شود و زنجیرها برداشته شود، از زندان تو را در بیاورند و از اسارت آزادت کنند، باید با آن رشته به خدا، انبیاء ائمه، عقل، روح، نفس، بدن، وصل شوی، آن رشته اسمش ایمان است. وقتی مؤمن شدی، زنجیرها گسسته می شود. وقتی مؤمن شدی، عقل تو را به عبادت و کسب بهشت می کشاند. وقتی مؤمن شدی، خدا رحمت ویژه اش را نصیبت می کند. وقتی مؤمن شدی، روحت به تدریج الهی می شود. مؤمن شدی، نفست (زَکّاها) می شود. مؤمن شدی، بدنت در خدمت خدا قرار می گیرد. آن وقت دنیا و آخرت می شود مال تو. آن حبل و رشته، آن رشته ای که خدا و انبیاء و ائمه و عقل و نفس و روح و بدن را در حوزۀ تولید فیوضات قرار می دهد برای انسان، ایمان است.

“بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمین”

مقالات مرتبط

آثار ایمانʂ)

آثار ایمان(2)

از کسانی که حق بسیار عظیمی به فرهنگ پاک اسلام و مردم مؤمن دارد، که تجربه نشان داده خداوند مهربان، شخصیت او را و عظمت و هویت او را، حفظ کره و حفظ می کند، و هیچ خطری متوجه وجود مبارک او نیست، مرحوم علامۀ مجلسی ملا محمد باقر (رضوان الله تعالی علیه) است.
 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
Powered by TayaCMS