تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی بیستم و چهارم

تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی بیستم و چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

رابط قلب، گوش است، کلمه سمع که لغت عربی است فراوان در قران ذکر شده است، ارزش این عضو به حدی است که در آیاتی که خداوند می خواهد اعضاء را بیان کند، گوش را مقدم بر همه بیان می کند. مثلا در آیاتی همچون "إِنّا خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً" و "إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً " و " وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ" و " شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ" سایر آیات قرآن هم به همین ترتیب است اول گوش، بعد چشم و سپس اعضای دیگر بدن است.

 

گوش رابط بین قلب و جهان بیرون است، این رابط را خدا برای قلب قرار داده که بتواند با بیرون در ارتباط باشد، بهترین غذایی که می‌توان از این روزنه به قلب وارد کرد، کلام مثبت، نورانی، حکیمانه و آسمانی است، کلامی که نسبت به پروردگار، انبیاء، ائمه و خوبان، ایجاد محبت می‌کند، کلامی که در بیداری انسان مثل صدای زنگ و جرث است که گذشته در کاروان‌ها به  کار می‌گرفتند.

 

به خاطر عظمت موضوع و اینکه غذای قلب، کلام نور و حکیمانه است، پروردگار مهربان عالم برای این گونه کلام بالاترین ارزش را قائل شده، و می‌گوید نیکوترین و زیباترین کلام است، چرا؟ چون در ذات این کلام حیات است و  این حیات به قلب می‌بخشد، قلب را زنده می‌کند، قلب را با پروردگار، انبیا، ائمه و انسان‌های ملکوتی پیوند می‌دهد.

 

 وقتی از یک انسان پاک، والا و درستی، تعریف شود، روی دل اثر می‌گذارد و قلب را وادار می‌کند، آن انسان ملکوتی را پیدا کند. دلایل این جذب هم  کلام خوب برای هدایت، دلالت، راهنمایی یوده است.

 

انسان وقتی به یک انسان ملکوتی پیوند بخورد استعداد هم داشته باشد زرتشتی هم باشد می‌شود سلمان. بت‌پرست جاهلی باشد می‌شود مصعب ابن عمیر.

 

شخصی از پیغمبر گفته، دل تحت تاثیر قرار گرفته و صاحبدل به خدمت این  منبع خیر آمده در حالی که اهورامزدا و اهریمنی بوده، یعنی دل با کلام پیغمبر که غذای قلب بوده و بهترین غذا زنده شده، رشد پیدا کرده، زیبا، دارای کمالات، مهربان و رقیق شده، آلودگی‌ها از او پاک شده، دیگر بخل، حرص، کینه و نفاق ندارد، این ارزش کلام، گوش و قلب است.

 

به خاطر این ارزش های به هم وابسته پروردگار عالم عاشق کلام نیکو، کلام پاک است، کلامی که غذای قلب هست.

 

دو نفر با هم صحبت می کردند که حضرت سید الشهدا نگذاشتند حرفهایشان  ادامه پیدا بکند، فرمودند: این حرفهایی که شما می زنید خورشت سگ های جهنم است، یعنی حرفهایی می زنید که قیامت به شکل سگ شوید و حرفهای خودتان هم به خورد خودتان بدهند چرا این کار را می کنید؟!

 

روایات زیادی درباره جهنم داریم، من خیلی دوست ندارم آزرده تان کنم رسمم هم نیست، بیشتر علاقه دارم مردم ا ز طریق عاطفه و محبت با خدا آشنا شوند نه از طریق تازیانه و عذاب، ولی گاهی احتیاج می‌شود آدم مثلا بعد از بیست و پنج شب یک کلمه هم از عذاب دوزخ بگوید، وگرنه راه آشتی تنها این نیست این هم یک جزء از راه آشتی است که من عذاب را باور کنم ترس برایم بیاید بعد از باور این ترس جلوگیری من از ورود به عرصه گناه شود.

 

اعتقاد ندارم که در سخرانی فقط باید به یک وجه پرداخت، شاید باید ماه رمضان را نصف کرد، نصف را عذاب و نصف دیگر را از بهشت گفت، حالا من خیلی هنر این کار را ندارم من سی شب رحمت، لطف، احسان و بهشت خدا را می‌گویم و برای اینکه این کفه آدم را مغرور نکند یک شب هم یک کلمه از عذاب می‌گویم.

 

روایات زیادی داریم که دوزخ مارها و عقرب‌های زیادی دارد که خطرشان در اوج است، امیرالمومنین می فرماید: جهنم طبقات مختلفی روی یکدیگر است. قرآن مجید می فرماید: کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الاِنْسِ، چقدر انسان در هشت بهشت است که کل جهنم یک گوشه‌اش هم جا نمی‌گیرد و در مقابل طول و عرض بهشت یک اتاقک هم حساب نمی‌شود؛ در بهشت چقدر آدم است؟ خدا یک بار در قرآن کثیر نمی‌گوید، اوضاع جامعه زمان خودتان هم می‌بینید، در جهنم چقدر هستند؟ ما نمی دانیم هر طبقه اش چند میلیارد، چند تریلیارد آدم است، رسول خدا می‌فرماید: یک دانه از عقرب های جهنم بیاید، سر جهنم زهر خود را خالی کند برای کل طبقات جهنم که دوزخیان را به عذاب بکشد، کافی است.

 

 این عقرب‌ها و مارها از کجا پیدا شدند؟ از " زبان"، انسان حرفی را بدون محاسبه می‌زند یک دفعه دل چند هزار نفر را می‌ترساند، بی‌محاسبه یک مطلبی را می‌گوید پخش هم می‌شود امنیت جامعه به هم می‌ریزد جامعه فکر می‌کند هر چی پول گذاشتند دینار به دینارش را تا آخر خوردند و بردند، چه آهی می‌کشند، چه ناله‌ای می‌زنند چه گریه‌ای می‌کنند چه جمعیت‌ها یک جا جمع می‌شوند؛ این حرفها همه می‌شود مار و عقرب، چه نیازی دارد من هر چیزی را بین مردم برملا کنم مشکلی برای یک نهادی هست پنهان بنشینید حل کنید؛ پیغمبر می‌فرماید کسی که مردم از او بترسند، قیامت وارد محشر که می‌شود روی پیشانیش نوشته "آیس من رحمت الله" این شخصی که در دنیا مردم را ترسانده از رحمت خدا به کل محروم است.

 

تکلیف حرف بی ربط مشخص است، نباید گفت، حتی مگر هر حرف با ربطی را باید به جامعه انتقال داد، مثلا اگر در نهادی پول کم است، هر طور شده، پول را فراهم کنید و کمبود را جبران کنید تا مردم زندگی آرامی داشته باشند.

 

بسیاری از زمان ها می توان حرف های خوب زد؛ هارون خواب دید، همه دندان‌هایش ریخته، گفت: یک معبر بیاورید، به معبر گفتک من دیشب خواب دیدم، همه دندان هایم ریخته، گفت، تو زودتر از همه قوم و خویش هایت می میری، هارون دستور داد او را  بخوابانند و صد شلاق محکم به او بزنند چرا که خبر بسیار بدی داد، خواباندند و زدند، هارون گفت: یک معبر دیگر بیاورید، یک معبر دیگر آوردند، گفت: من دیشب خواب دیدم همه دندان‌هایم ریخته، معبر گفت: عمر جنابعالی از بقیه اقوام طولانی‌تر است، هارون گفت: هزار دینار به او بدهید، همان تعبیر بود، ولی زیبا بود، اوضاع را به هم نریخت.

 

از زبان بترسید؛ پیغمبر می فرماید: «قیامت خدا به زبان می گوید، عذابی را شامل حالت کنم که چنین عذابی به یک نفر از مخلوقاتم، ندادم چون یک کلمه از دهان تو درآمد، مال، جان و آبروی مردم را به باد داد» مرد، پولی در حساب گذاشته و به وسیله آن، همسر و فرزندانش را اداره می‌کند، شخصی کلمه ای می‌گوید و یک مرتبه درها به روی مردم بسته می‌شود، این زبان عذاب دارد، چرا دلها را می‌سوزانید؟ چرا قلب‌ها را به لرزه وامی‌دارید؟ مگر شما مالک این مردم هستید؟

 

این مارها و عقرب‌های دوزخ از کجا پیدا شدند؟ از نوک زبان، حرف هایی که مردم را سوزاند، حرف هایی که آبروی مردم را برد، حرف هایی که خواب راحت را از مردم گرفت، همه  اینها مار و عقرب می شود. در قرآن مجید صد آیه بیشتر داریم که اعمال در قیامت تجسم پیدا می‌کند و حرف عقرب و مار می‌شود، ذکر درخت بهشت می شود، نماز قصر می‌شود و شهادت کاخ می‌شود.

 

به امیرالمومنین خبر دادند که یکی از دوستان خوب شما در خانه افتاده و به خودش می‌پیچد، حضرت به عیادت او آمدند، بسیار  درد می‌کشید، اما ظاهرا دیگر مردنی نبود، به حضرت گفت: من شیعه شما هستم و آدم بدی نیستم، من نمازم را می‌خوانم روزه‌ام را می‌گیرم، من کاری نکردم علی جان چرا این مار به این سنگینی ما را گزید و رفت؟ حضرت فرمود: «دیروز سر چهارراه در خیابان به قنبر توهین کردی خوشحال باش توهینت شد زهر این مار زد تو را، اگر خدا گذاشته بود برای قیامت مار قیامت نمی زند و برود، به جسمت می چسبد.

 

اما کسی که کلام مثبت دارد مثلا شما یک جوان بدکار و بی نمازی را می‌بینید، یا خانم‌ها، یک دختر بدحجابی را می‌بینند، با این زبان خداداده شروع می‌کنند از طریق گوش این جوان و آن دختر به داخل قلب نور انتقال می‌دهند، این یعنی هدایت و حکمت.

 

دانشمند اسم این انتقال از طریق گوش را عصب های شنوایی نامیدند که تا قلب کشیده شده، پس از اینکه کلام مثبت در این جوان اثر گذاشت، این جوان بیدار می‌شود و توبه می‌کند.

 

پیغمبر خطاب به امیرالمومنین فرمود: « لَأن يَهدي اللّه ُ على يَدَيكَ رجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت علَيهِ الشَّمسُ و غَرَبَت، علی جان یک نفر فقط به وسیله تو از گمراهی نجات پیدا کند برای تو در پیشگاه خدا بهتر است از آنچه که خورشید بر او می‌تابد و غروب می‌کند»

 

البته هدایت با کلام نور، به نرمی و با رفاقت، با یک حال عاطفی و محبت‌آمیز، با چوب و مشت نمی‌شود کسی را هدایت کرد، چون مشت که بلند کنی، او هم بلند می‌کند، یقه‌اش را بگیری او هم یقه تو را می‌گیرد، پیراهنش را پاره کنی، او هم پیراهن تو را پاره می کند؛ این که هدایت نیست، این جنگ است، هدایت اسم زیبایی است برای اینکه انسان گمشده‌ای را گم گشتگی و گمراهی نجات دهد.

 

خداوند دوست دارد، زبان بنده اش به کلام نور، به کلام حکیمانه و هدایت کننده، به یک کلامی که صددرصد به نفع خودش و دیگران هست، آراسته باشد مانند کلام خودش، کلام خودش قرآن است و این کلام را دوست دارد.

 

در این زمینه یک یا دو روایت بسیار مهم بشنوید، این روایت در جلد اول کتاب بحر المعارف ملا عبدالصمد همدانی، صفحه بیست و سه است، ان الرجل انسان، مرد یا زن، فرقی نمی‌کند، ان الرجل اذا صَلّی رَکعَتَینِا نسان وقتی دو رکعت نماز می‌خواند و لم یسئل الله شیئا من حوائج الدین و الدنیا، بعد از تمام شدن نماز، دستش را به جانب پروردگار برنمی‌دارد که درباره نیازهای دنیایی و دینی حرف بزند، قال الله تعالی للملائکه خداوند به ملائکه می‌فرماید کَأَنَّهُ قَدِ اسْتَغْنَی عَنِّی، فرشتگان انگار این بنده من هیچ نیازی به من ندارد همه چیزش تمام است خزانه‌اش پر است، این استغنا من الله بد است؛ آدم باید همیشه به پروردگار نیاز نشان دهد، و اذا دعی لنفسه، سلام نماز که داده شد، انسان برای خودش دعا کند و بگوید، خدایا دنیایم، دینم، زن و بچه‌ام، ملکم، پولم، زمینم، باغم، در واقع برای خودش صحبت می‌کند و لم یدع لاخوانِهِ، اما برای دیگران از من چیزی نمی‌خواهد، یقول الله تعالی ملائکتی خدا به فرشتگان می‌گوید: فرشتگانم یظن عبدی انه سئل بخیلا، بنده من نمی گوید به مردم هم این لطف را بکن، به مردم مسلمان در کل دنیا این لطف را بکن، اصلا به مردم دنیا این لطف را بکن، خیال می‌کند من بخیل هستم؟

 

در دعای ابوحمزه می خوانیم "اللهم اغفر للمومنین" از زمان آدم تا روز قیامت، "اللهم اغفر لحینا" خدایا همه زنده‌ها را بیامرز "و میتنا"، خدایا همه مردگان را بیامرز، "و ذکرنا" همه مردهایمان را بیامرز، "و اناثنا"، همه زن هایمان را بیامرز و "صغیرنا" همه بچه هایمان را بیامرز و "کبیرنا" همه بزرگ ها را بیامرز "و حرّنا" همه آزادهایمان را بیامرز "و مملوکنا" همه گرفتارانمان را بیامرز؛ این دعای هر شب زین العابدین است.

 

عربی نماز می‌خواند، در قنوت گفت: "اللهم اغفرلی و رسول الله" من و پیغمبر را بیامرز، نمازش تمام شد، پیغمبر صدایش زد، فرمود: این چه دعای بی مزه ای بود، کردی، من و پیغمبر، تو در خانه کریم رفتی، تنها برای دو نفر درخواست می‌کنی! برای همه بخواه، این نان، خرما، پنیر، هندوانه و برنج و... را برای همه بخواه؛ می بینید که گاهی شب ها تلویزیون نشان می دهد که کنار خیابان چهار نفر جمع شدند، تریلیاردر نیستند، نه کاخ دارند نه کارخانه؛ پول روی هم گذاشتند و سیصد نفر را افطاری می دهند. پس برای همه بخواه.

 

بنده من فکر می کند از بخیل درخواست می‌کند، با خدا خوب حرف بزن، حرفی که بوی بخل نسبت به طرفت دهد را نزن، "و اذا دعی لنفسه و للمومنین" وقتی بگوید خدایا من خیر دنیا و آخرت را برای خودم و برای تمام مردم مومن جهان می خواهم، خدا به ملائکه می گوید اول خیر دنیا را به خودش می دهم چون می گوید این خیر را به کل انسان ها بده.

 

پیغمبر می فرماید: مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَيْرَ، اگر خدا، خوبی و خیر کسی را بخواهد، رَزَقَهُ اللّه خَليلاً صالحِا یک رفیق خوب، نصیب او می کنم که این رفیق خوب "ان نسی ذکره" یک زبان بسیار عالی دارد تا یاد خدا از درون او می پرد؛ این رفیق خوب، خدا را به یادش می‌اندازد و می گوید، رفیق یادت نرود، ما بالای سر و مالک و مراقب داریم، ما یکی را داریم که ظاهر و باطن مان را می داند و هر کسی که یاد خدا باشد، به او کمک می کند.

 

یک رفیق خوبتر هم در دعاهایمان معرفی شده، شنیدید و می دانید "یا خیر رفیق"، ای بهترین رفیق، اگر آدم این بهترین رفیق را انتخاب کند، دست آدم را می گیرد و به بهشت می برد.

 

«ای کریمی که از خزانه غیب، گبر و ترسا وظیفه خور داری، دوستان را کجا  کنی محروم، تو که با دشمنان نظر داری»، گفت: خدایا کلک این فرعون را بِکن، فایده‌ای ندارد، این انسان هدایت نمی‌شود، فرمود: طرح این که کلکش را بکنم، خودت به موسی بده، گفت: آب آشامیدنی و نان را قطع کن، فرمود: من رزاق هستم، نان بُر نیستم، من جلوی آب را نمی گیرم. من تا آن وقتی که مهلت برای او قرار دادم، نان و آب او را می دهم، من موسی نان بُر نیستم.

 

 منِ موسی مانند مردم این روزگار نیستم، بروند جلوی آب مردم را ببندند، این اخلاق های رذلی است، دشمن باشد، من نان و آبش را می‌دهم، بیدار نشد و کبرش را ادامه داد، عذاب می‌شود، اما نان و آب قطع نمی شود.

 

در این زمان مگر می شود، نان کسی را ببرّی آن وقت می خواهی خداوند رحمتش را از تو نبرد!

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
 امام شناسی در نهج البلاغه

امام شناسی در نهج البلاغه

از آن جمله امیرمؤمنان در خطبه ای می فرماید: «بدانیدآن کس ازما (حضرت مهدی علیه السلام ) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر درآن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رفتار می کند تا گره ها را بگشاید. بردگان و ملت های اسیر را آزاد می سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را می پراکند و حق جویان پراکنده را متحد می سازد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
Powered by TayaCMS