تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی بیستم و یکم

تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی بیستم و یکم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

به طور یقین قلب یک عضو به شدت اثرپذیر است، از چند ناحیه هم اثر می پذیرد، یکی از مهمترین روزنه هایی که قلب از طریق آنها اثر برمی دارد، چشم است، فی المثل انسان زیبایی ها را که می بیند مانند شب و آسمان إِنّا زَيَّنَّا اَلسَّماءَ اَلدُّنْيا بِزِينَةٍ اَلْكَواكِبِ یا زیبایی های گیاهی را که می بیند مانند سبزه، گل، شکوفه، شکل درخت، میوه بر درخت، چشمه و رود، همه این زیبایی ها در قلب اثر می گذارد.

 

شعری را در کتابی دیدم که بر همین مسئله سروده شده است، نمی دانم هم برای کیست، ثَلاثَهٌ یُذهِبنَ عَن قَلبِ الحَزَن اَلماءُ وَالخَضراءُ وَالوَجهِ الحَسَنِ، سه چیز است که بسیار قلب را تحت تاثیر قرار می دهد، اگر پر از غصه و اندوه باشد، غصه قلب را برطرف می کند، یکی آب است، آدم کنار یک قناتی، چشمه ای، رودی، جویی می نشیند، این نعمت ویژه پروردگار را که تماشا می کند واقعا به قول مردم کوچه و بازار، دل آدم باز می شود، یا تعبیر بهتر دل آدم شاد می شود یا تعبیر بالاتر غم و غصه را از دل می برد. در تمام اعضا و جوارح ما این اثرگیری برای همین قلب است سایر اعضا و جوارح که نام آن را حواس پنجگانه گذاشتند، اگر فرمان قلب پشتشان نباشد لذتی در گنجایش خودشان نمی برند. 

 

دوم سبزه، صحرای پرگیاه، گلستان و باغستان است که غصه را از دل می برد، سوم هم چهره های زیبا در جهان است، ماه، چهره بعضی از پرندگان که بسیار زیبا آفریده شدند، چهره فرزند و همسرمان؛ همه اینها غم و غصه را از دل می برند. در این زمینه بحثی نیست، این بحث یک فضای معنوی بسیار گسترده ای دارد، اصل آن این است که قلب از طریق چشم، گوش یا درک، اثر بردار است.

 

خداوند می فرماید: همه اینها را به نفع شما آفریدم اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ، گوش، چشم و نیروی درک به شما دادم برای اینکه یک بنده شکرگزاری باشید و بدانیم هرکدام از نعمت ها به تناسب خودش، شکری دارد. مثلا وقتی قرآن می خوانید، شکر چشم است، وقتی به همسر، فرزند و مردم با محبت نگاه می کنید، شکر چشم است، وقتی عالم را می بینید و می گویید العظمة لله الواحد القهار؛ شکر چشم است، وقتی قرآن، علم و شعر تربیتی می شنوید، شکر گوش است، صدای انبیا، صدای ائمه، صدای اولیای الهی را می شنوید، شکر گوش است، شکر درک تحقیق کردن در مسایل الهی و علوم است،

 

 

 

چشم، گوش و درک هرکدام راهی هستند برای اثر گذاشتن روی دل، دل وقتی بخواهد از گوش اثر بگیرد از چه چیز گوش اثر می گیرد؟ از دو نوع سخن، یک سخن باطل و یک سخن منفی، یک سخن وسوسه آمیز و یک سخن سفسطه آمیز و این نوع سخنان از دل اثر می گیرد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ خناسان که بندباز، ترفندباز، حیله گر، مداح و بسیار متملق هستند، مداحی که گفتم منظورم مداح اصطلاحی نیست؛ این حیله گران باطل، دشمن، مکتب های ضد خدا را چنان برای آدم تعریف می کنند که دل آدم را نسبت به آنها اسیر می کنند، همین مدحی که پیغمبر می فرماید: اگر کسی چنین مدح هایی آورد در گوشتان خاک به صورتش بپاشید که شما را رها کند و برود.

 

اثرگذاری این سخنان باطل بسیار قوی است، پروردگار می فرماید: بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ از شر این سخنان پناه ببر. معلوم می شود که اثرگذاری آن بسیار قوی است، دلیل هم دارد برای اینکه مثلا یک نفر می آید پیش یک عالم ربانی و می گوید، چه کنم که سعادتمند شوم، عالم می گوید: زنا نکن، ربا نخور، رشوه نگیر، دروغ نگو، به نامحرم نگاه نکن، به نامحرم دست نده، نماز بخوان، روزه بگیر، این حرف ها یک جاده ای است که به قول قرآن مجید، جاده مقتهمه یعنی یک سربالایی شیب دار تندی است و می خواهد تو را با وزن دل، روح و بدنت به طرف بالا ببرد و می گوید مرکب آن هم اجتناب از همه گناهان و  تن دادن به طاعت خداست؛ این عالم ربانی با این حرف هایش می خواهد مرا تا عرش بکشاند، اما انسان پیش فردی می رود که بسیار زبان مکار، حیله گرانه و متملقانه ای دارد و به قول قرآن مجید خناس است، اول می آید با هنرمندی حرف های آن عالم ربانی را از صفحه باطن شما می شوید، سپس به جای اینکه شما را سربالایی ببرد، مکتب اباحه گری را به شما  ارائه می دهد که هیچ سختی ندارد، این مکتب نماز و روزه ندارد، زنا، ربا، ارتباط با نامحرم و شهوترانی دارد، به طور کلی جاده بسیار راحتی است و قلب ها بیشتر از این حرف ها اثر برمی دارند. لذا می بینید هر مکتبی که از زمان آدم تا امشب، مردم را به اباحه گری دعوت کرده، مشتری آن نود درصد است، مشتری پروردگار با انبیاء و کتاب های آسمانی و ائمه طاهرین ده درصد است، ولی اگر آدم بنشیند این کلام الهی و انبیاء و ائمه طاهرین را در باطن خودش تحلیل و باور کند، بهشت و دوزخ را باور کند، قرآن مجید می فرماید، چنین فردی سربالایی تند را می شکند، إِنَّها لَکَبيرَةٌ بسیار حرکت در این جاده سنگین است إِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ، مگر آنهایی که یک قلب خاشع دارند یعنی دلشان نسبت به کلام الله و کلام النبی نرم است.

 

در جنگ جمل، امیرالمومنین نمی خواست آتش جنگ شعله ور شود بلکه می خواست با نصیحت آنها را بیدار کند، ولی آنها حاضر نشدند، از نظر من کفری که در باطن متراکم بود در ظاهر قیافه اسلامی داشت؛ همین کفر باطنی هم هست که نمی گذارد انسان آدم خوبی شود.

 

در این جنگ جوانی بود به نام هاشم مِرقال، جنگ هنوز شروع نشده بود، این جوان کنار امیرالمومنین ایستاده بود، عرض کرد، علی جان من زبانم زبان نرمی است بروم دشمن را نصیحت کنم؟ حضرت فرمود: جوان اگر بروی معلوم نیست جان سالم به در ببری، اینها آدم های زمخت، متعصب، جاه طلب و دنیاپرستی هستند که حتی با قرآن نمی شود با آنها حرف زد، احتمال نود درصد، جانت نماند و به خاطر این زبانت به باد برود، جوان گفت: "علی جان من فدای تو شوم که بالاترین نعمت است" این قلب خاشع، شهادت را یک سرازیری بسیار پرشیب به طرف جنات و لقاء حق می بیند و یک همچنین دلی باید پیدا کرد وگرنه آدم چرخ وجودش لنگ می زند. باید در برابر دین خدا، قرآن خدا، نبوت، توحید، امامت، خوبی ها، احکام، حلال و حرام انسان یک دل نرمی پیدا کند و پس نزند.

 

روزی یک جوان زیبا چهره ای که 35 ساله بود با همین لباس های امروزی به من مراجعه کرد، من شنیده بودم خیلی آدم خیری است، گفت من به این نتیجه رسیدم که باید در برابر حکم الهی خمس بدهم، می خواهم خمسم را بدهم، گفتم حساب کردی، چقدر می شود گفت: بله! گفتم: چقدر می شود؟ گفت: سه میلیارد، گفتم: واقعا می خواهی این پول را بدهی؟ گفت: بله، گفتم: همه پول را می خواهی بدهی؟ گفت: بله! من از یک خانواده ریشه دارِ متدین هستم که نسل در نسل مان حسینیه و روضه داشتند، با علما در ارتباط بودند، گفتم: به چه کسی می خواهی این پول را بدهی، مرجعت کیست؟  گفت: مرجع من هر کسی هست، می خواهم پول را به تو بدهم، گفتم: من به این پول هیچ نیازی ندارم از طلبگیم هم خمس و سهم نخوردم، مردم اگر پول می دهند، از آنها می پرسم مرجعت کیست، رسید همان مرجع را بی کم و زیاد برای او می آورم، گفت: نه اگر تو نگیری، من به هیچ کسی این پول را نمی دهم، گفتم: من باید دست بگیر آن را داشته باشم، ولی ندارم، پول تو را چه کنم؟ گفت: هر کاری می خواهی بکن، گفتم: خدا این است که می گوید هر کاری می خواهی نکن، دین خدا این است هر کاری دلت می خواهد نکن، شما می گویی این پول را هر کاری دلم می خواهد، بکنم!

 

ما در قلبمان یک سد الهی داریم، این خداست که می گوید، نگیر، نخور، پرداخت نکن، پرداخت کن، ببین، نبین، برو، نرو.

 

به این جوان گفتم: در میان این مراجع تقلید، دلت به چه کسی مایل است؟ گفت: فلان آقا را، گفتم: پول را به او بده، گفت: نمی خواهم به او پولی بدهم، گفتم: اینجا دیگر باید تسلیم حکم الهی باشی.

 

من این پول را نگرفتم ولی همین نگرفتن به نوعی تبلیغ دین است؛ این آدم که مثلا با صد تا کارخانه دار، تاجر و اداری های رده بالا ارتباط کاری داشت، همه جانشسته بود و گفته بود اینقدر فحش به آخوندها ندهید، مدام نگویید، خوردند و بردند، من می خواستم سه میلیارد پول نقد به یک آخوندی بدهم، هر کاری کردم زیر بار نرفت.

 

خوب ها را نزنیم، اینطور نیست که شما فکر می کنید. البته خیلی ها از طریق بدعملی ما بی دین شدند، مثلا همین جوان، سی و شش ساله بدعملی بعضی از هم لباسی های ما را دیده، يَخرُجونَ مِن دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا، اما اکنون کاری کنیم که کسی از دین و عالم دین نبرّد، پس نزند و جلو بیاید.

 

کلام اثر دارد، وقتی کلام حق تحلیل و باور شود، سربالایی را سرازیری می کند، عمل به دین را برای آدم بسیار راحت می کند، بسیار درباره کلام حرف زدم، پانزده شب یا بیشتر کلام منفی و کلام باطل که خدا می فرماید، بی دین تان می کند، گوش نکنید. شما این کلام های باطل را تشخیص می دهید چون کلمات باطل نشان می دهد که ضد خدا و ضد انبیا و ضد اولیا و ضد دین حرف می زند و هدفش هم دوری من از دین خداست؛ این نوع کلام سفسطه گری هم دارد، می گوید حرف هایی که من می زنم، دلیل دارم این چند آخوند، این چند اداری، این چند ریش دار که جلوی چشمت است میلیارد، میلیارد پول این ملت را غارت کردند و بردند. آخوندها خوردند و بردند، دلیل هم می آورد و می گوید: در روزنامه خوانده که چهار تا آخوند را دادگاه ویژه خواسته یا محاکمه و زندانی کردند بنابراین کسانی که این دین را به تو می گویند، میلیاردها مال این مردم را بردند، این هم چهار تا آخوند، این هم بریده های روزنامه، ببین زندان رفته، محکوم شده، اعدامش کردند، خلع لباسش کردند پس معلوم می شود در این دین خبری نیست، منِ مستمع باید تحلیل کنم که اصلا دین خدا چه ربطی به آخوند، اداری یا مدیر فاسد دارد، دین که فاسد نیست، همین دین زینب کبری و حضرت فاطمه را پرورش داده، فساد در لباس من یا در فرد ریش دار اداری چه ربطی به دین دارد؟ اما سفسطه گر برای آنهایی که خیلی درس نخواندند، این را جا می اندازد که نتیجه دینی که اینها می گویند، فساد است؛ در این موقعیت من باید بفهمم که این ماموریت دارد من را با عَلَم کردن دو آخوند بد و چهار تا ریش دار بی یقه، از پروردگار، انبیاء، ائمه و از عبادت، اطاعت و خدمت به بندگان خدا جدا کند.

 

بالاخره آن مقدار عقل داریم که نتیجه کلمات بد را بفهمیم، نداریم؟ قرآن مجید می گوید هر حرفی شنیدید درجا و بدون تحقیق باید قبول کنید؟ خداوند در سوره حجرات می گوید: إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ اگر آدم ضد دین برایت مطالبی را آورد، فَتَبَيَّنُوا، این مطالب را روشن کن، می فهمی همه این مطالب باطل است و برای بی دین کردن توست.  

 

حال به سراغ کلام های زیبایی برویم که اثرگذاری آن در قلب های آماده فوق العاده شدید است، دل آماده مثل زمین آماده زراعت است، وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ یعنی زمین آماده مثل زمین دل و زمین های کشاورزی، يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ، تمام دانه ها و حبه هایی که در آن کاشتند با اذن خداست یعنی زمین پاک وصل به من است، کشاورز اصل کاری خودم هستم که پشت این زمین هستم، من گیاه آن را پرورش می دهم، می شود گلستان، لاله زار، مرغزار و باغ؛ دل باید آماده و زمین مستعد باشد.

 

فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اَللّهُ مَرَضاً يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ  إِلاّ مَنْ أَتَى اَللّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ  کلید در بهشت دل است، کلید در دوزخ هم دل است، همه کاره همین یک عضو است.

 

عشق تو می کشاندم شهر به شهر و کو به کو

 

کلام حق دو کلام است، یک کلامی است که انسان با پروردگار خود دارد و اصطلاحا کلام حق است. عاقل مومن با خدا حرف می زند، جاهل نفهم هم با خدا حرف می زند و باطل می گوید، قرآن مجید می فرماید: افتراء به خدا می بندند، اگر خدا نمی خواست من عرق خور نمی شدم، حتما خدا خواسته! این کلام باطلی است، اگر خدا می خواست من با نامحرم ارتباط برقرار نمی کردم، اراده دست اوست ما کاره ای نیستیم. يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ، دائم به خدا دروغ می بندند.

 

اما کسی که عاقل است، بسیار زیبا با خدا حرف می زند، کسی که با خالق بسیار خوب حرف می زند، همان روحیه و همان حال را دارد و مخلوق خدا هم بسیار خوب صحبت می کند. حرف های حضرت یوسف را ببینید، تاکنون هیچ رئیس جمهوری در دنیا این حرف ها را گفته! هیچ شاهی در دنیا این حرف ها را گفته! هیچ حاکمی این حرف ها را گفته! اگر هم بگوید تکرار حرف های یوسف است، تازه اگر با دل درست باشد. روز اولی است که بالاترین پست مملکت مصر با شش هزار سال تمدن را به این نجات یافته غریب از ته چاه بیابان کنعان دادند، آن وقتی که نخست وزیر شد سه چهار هزار سال بود از تمدن علمی مصر گذشته بود، کشور آبادی بود، مراسم برگزاری نخست وزیری تمام شد به قول ما  تنفیض، شب شد جبرئیل دید یوسف تمام لباس های نخست وزیری را درآورد یک دست لباس کهنه خاک آلود پوشید، آهسته از محل نخست وزیری بیرون آمد در بیابان بیرون شهر، یک چاله خاکی پیدا کرد، صورتش را روی خاک گذاشت و شروع کرد با محبوب خود حرف زدن رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ، خدایا این پست برای من نیست، این پست کل پست نیست، مقداری از این پست است، پستی که به من دادی، برای کل کره زمین که نیست، برای کل آسیا هم نیست، برای یک کشور است، چیزی نیست، وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ، راه یافتن به اسرار را تو یاد من دادی، من از کجا آوردم؟ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، ای به وجود آورنده آسمان ها و زمین، من دو تا درخواست از تو دارم، درخواست اول تَوَفَّنی مُسْلِماً، روز مرگ، من را مسلمان از دنیا ببر، درخواست دوم بعد از مردنم من را در مردم عادی قیامت نبر، أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ، من را در گروه شایستگان از بندگانت ببر.   

 

یک صحبت زیبا هم با مردم مصر زد و گفت: شما هفت سال دیگر به یک قحطی کشنده گرفتار می شوید، سال ها باران نمی آید، برف نمی آید، آب ها کم می شود، چشمه ها خشک می شود، هر چه زمین کشاورزی دارید، بکارید، به اندازه زندگیتان بردارید، مازادش را به من بدهید، سپس دستور داد سیلو ساختند، یوسف به اندازه هفت سال روزگار قحطی از مردم گندم، جو، برنج، نخود و لوبیا خرید. قرآن می گوید: همه را در خوشه نگه داشت، درو نکرد  کل این حبوبات را در سیلوها پر کرد و دَرِ سیلوها را بست که هوا در آن نرود، قحطی که شروع شد، هفت سال با ذخیره کردن مواد غذایی صبحانه، نهار و شام مملکت را داد و نگذاشت کسی تلخی خشکسالی را بچشد. 

 

مدیران باید پیشنهادهای خوبی که صددرصد به نفع مردم است، بدهند، مردم با پیشنهادهای شما وکلا، در تنگنای زندگی قرار نگیرند، با داشتن همسر و فرزند جیبشان خالی نشود، مانند یوسف حرف بزنید، اگر اهل خدا هستید مثل یوسف با خدا حرف بزنید، روی این صندلی های مدیریت و وکالت و وزارت فکر مردنتان هم باشید، آن دنیا بسیار خطرناک است، مو را از ماست می کشند.

 

در این دنیا چیزی دست ما نیست، آن دنیا چهار پنج کلمه بیشتر حرف نداریم، می گوییم عبادت هایی که گفتی تا جایی که زورمان رسید، انجام دادیم و سراغ حرام نرفتیم، اگر دو تا لغزش هم داشتیم، طبق آیات روایات درجا می گویند حسابت با ما تصفیه است، اما شما را نگه می دارند، مو را از ماست می کشند، بیت المال، حقوق مردم، حقوق ملت، حقوق ضعیفان، حقوق کسانی که هنوز در دره ها و پشت کوه ها زندگی می کنند، برق، آب، نان، بلوط، آرد و هسته خرما ندارند، خداوند همه را از شما می گیرد. 

 

خداوند در روز قیامت اگر به ما بگوید، چه داری، می گویم، هیچی، چند رکعت نماز دارم که نمی شود، حرفش را زد بهت، دو تا گرسنگی به عنوان روزه دارم که اصلا نمی شود، اعلام کرد، چون این عبادات، روزه ها، کارهای دیگر قابل گفتن پیش تو عظیم نیست، اما دلم را می بینی که چه خزانه ای درست کردم، پروردگارا گوشه گوشه دلم را ببین، یک گوشه آن خودت هستی، یک گوشه پیغمبرانت هستند و یک گوشه قرآنت است، یک گوشه دلم علی است و به همه اینها ایمان دارم، آخرین حرفی هم که به خدا می زنیم، یک حرف بسیار عشقی است و می گویم، گوشه دلم را ببین یکی شده با حسین تو. امام زین العابدین می فرماید: مولای من، تصمیم می گیری من را جهنم ببری، ببر! اما به من جواب بده، این گوهرهایی که در دل من است، اینها را در جهنم چطور می خواهی بسوزانی؟ خیلی حرف است، کوه تکان می خورد.

 

منبع : پایگاه عرفان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 امام شناسی در نهج البلاغه

امام شناسی در نهج البلاغه

از آن جمله امیرمؤمنان در خطبه ای می فرماید: «بدانیدآن کس ازما (حضرت مهدی علیه السلام ) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر درآن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رفتار می کند تا گره ها را بگشاید. بردگان و ملت های اسیر را آزاد می سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را می پراکند و حق جویان پراکنده را متحد می سازد.
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
Powered by TayaCMS