تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی نهم

تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

 

کلام پروردگار طبق فرموده خودش نور است، کلام پیغمبر و کلام امام چون تجلی کلام خدا در وجود آنهاست آن هم نور به شمار می رود.

 

قلبی که آماده باشد هرچند همه قلب ها آماده هستند ولی صاحبان بسیاری از قلب ها آمادگی قلبی شان را نابود می کنند، این آمادگی قلبی را از دو راه هم نابود می کنند، حاضر نمی شوند کلام خدا، کلام پیغمبر  و کلام امام را بشنوند. معلوم است یک مدتی که غذای ویژه قلب به قلب نرسد قلب از کار می افتد، و به تعبیر امیرالمومنین تبدیل به قلب حیوان می شود. فقط یک گردش خون برایش می ماند. امام علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید القلب قلب حیوان و صورة صورة انسان، قیافه قیافه آدمهاست ولی قلب قلب حیوانات است، یعنی غیر از گردش خون کاری دیگری نمی کند. آن گوش قلب، هوش قلب، روح قلب، سرّ قلب، بعضی ها جلوتر هم رفته اند سرّ السرّ قلب خاموش است کار نمی کند. این شنیدن خیلی مهم است. اینقدر مهم است که می فرماید «فبشر عباد»﴿الزمر، 17﴾ و «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» (زمر،18) حبیب من به کسانی که کلام را گوش می دهند و بهترینش را پیروی می کنند مژده بده به خاطر گوش دادن شان به بهشت مژده بده، به رضایت من، به یک آخرت آباد اینقدر گوش دادن مهم است. این یک عبادت عجیبی است، یک مقدار که دقت بفرمایید هر کسی در این دنیا به هر جا از منازل معنوی رسیده، با شنیدن رسیده است، این مژده ای برای آنهایی که می شنوند می باشد،اما اینها که قلبشان قلب حیوان است اهل شنیدن نیستند، هر چه هم که می شنوند مربوط به دور و بر وضع خودشان است صحبت پول و دلار و سفرهای خارجی و ویلا و عروسی و خوشگذرانی هاست، همین حرفها را که می شنوند اینها هم به دل کاری ندارند این شنیده ها همه راندن قلب حیوان است، کاری دیگر نمی کند.

 

یک کلماتی را همه ملت ها اختراع کردند برای راندن اسب، برای راندن قاطر، برای راندن الاغ، کلمات مربوط به امور مادی هم راندن بدن است، برو آنجا خیلی بهت خوش می گذرد ، کلام این کار را می کند، تلفن را بگیر به این شماره صحبت کن نمی دانی چقدر طرف زیباست و حرف زدن با او حال می دهد، اینها راندن این حیوان بدن است که قلبش غیر از خون رسانی کاری نمی کند اما کلمات الهی، کلمات انبیا، کلمات ائمه، اینها حرکت دهنده انسان به طرف مقام قرب الهی است. انبیاء خدا مومنین واقعی را با معجزه ساختند، اگر می خواستند با معجزه بسازند که بدترین ها را با معجزه می ساختند، آمدند و با مردم حرف زدند ، خب نمی روند بشنوند، آمادگی قلب نابود می شود از بین می رود آنهایی هم که می روند می شنوند که خدا بهشان بشارت بهشت داده است، مژده داده است، در انتهای سوره زمر این مطلب را خدا از قول بهشتی ها نقل می کند «الحمدلله الذی صدقنا وعدهم» همه ستایش ها ویژه خداست که هر قولی در دنیا از طریق قرآن و پیغمبر و ائمه و انبیا به ما داده است بدان وفا کرد، به ما قول داد این گونه باشید قیامت من هشت بهشت در اختیار شما قرار می دهم، حالا آمدیم می بینیم «فتحت لهم ابواب الجنه» این هم در سوره زمر است «وسیق الذین امنوا زمرا» گروه گروه مردم مومن را الی الجنه و به سوی بهشت می فرستم هنوز به بهشت نرسیده است« فتحت ابوابها» اتوماتیک چشمان هشت در بهشت که از دور به این مومن ها می افتد باز می شود، «فتحت ابوابها»، این متن قران است.

 

این برای شماها که می شنوید هر کسی هم به هر جا رسیده از راه شنیدن است ولی از زبان وحی یا زبان انبیاء یا زبان ائمه طاهرین شنیده است و سلمان، ابوذر، مقداد شده اند هیچ کدام اینها به صورت معجزه به این جا نرسیده اند ، ما هم نباید منتظر یک معجزه باشیم که ما را به مقامات عالی الهیه برساند. گوش باید بدهیم، گوش نعمت عظیمی است، و این کلام خدا و پیغمبر و امام چه نعمت عظیمی است. آنهایی که دلشان را افسرده و خواب کردند چون این صداها را نشنیدند این آیه را هم در قرآن در سوره تبارک می بینید که کارگردانان جهنم که از فرشتگان هستند با این جهنمی ها صحبت می کنند «الم یاتکم نذیر» کسی نیامد به شما خطر امروز را اخطار کند؟ قالوا بلی آمدند که ما می شنیدیم این امت، پیغمبر و امام دارد عالم ربانی دارد مرجع واجد شرایط دارد اینها را می شنیدیم، اگر برایتان آمدند و خودتان هم اقرار دارید چرا با اینکه هشداردهنده آمد شما به جهنم آمدید، جواب می دهند «لو کنا نسمع»، نرفتیم تا بشنویم، اگر ما هم می رفتیم به آن حرفهای نور خالص گوش می دادیم ما کنا فی اصحاب السعیر امروز از هفت طبقه جهنم در طبقه سعیر نبودیم سعیر به معنای آتش برافروخته شده است اینجا نبودیم، گوش ندادیم. این یک راه که دل را افسرده و پژمرده می کنند با گوش ندادن است چون غذای قلب کلام الله است، کلام پیغمبر است، کلام امام است، یک مدتی که غذا به آن نرسد می میرد.

 

امیرالمومنین یک روز حضرت مجتبی)ع) را صدا کرد، تک و تنها، برای امام مجتبی یک سخنرانی کرده هشت نه صفحه از نهج البلاغه است، اگر نهج البلاغه با ترجمه زنده خوب دارید در فهرستش ببینید وصیته علیه السلام لابنه الحسن، گفتار امیرالمومنین با حضرت مجتبی (ع)یک جمله این هفت هشت صفحه این است بنی احی قلبک بالموعظه، برو بشین موعظه گوش بده چون می توانی با شنیدن قلب را زنده کنی، این نوع کلام ها حیات می دهد، این گفتار حضرت مولی الموحدین است احی قلبک بالموعظه، موعظه هم از طریق گوش باید شنیده شود.

 

یک راه دومی هم که آنها طی کردند که قلب را می راندند کثرت گناه است هر روز و هر شب گناه کردن و با چشم و زبان و غریزه و دست و پوست گناه کردن است

 

این آدم قلبش را بمباران کرده است دیگر چیزی نمی ماند همان گوشت خالی می ماند و القلب قلب حیوان، خوب است آدم زیر بمب دشمن برود شهید می رود اما زیر بمباران گناه که برود کافر می رود. این جابجایی انجام می گیرد.

 

آن وقت این کلام را که حیات و رشد می دهد، درخت وجود را پرثمر می کند، شاخ و برگ درخت وجود را قرآن می گوید تا اعماق آسمان ها می کشد. این روایت برای خانقاه نیست برای خودمان است، من روایات خانقاهی را با روایات اهل بیت می شناسم از هم تشخیص می دهم، این روایت برای خودمان است، که رسول خدا می فرماید شب معراج وقتی مستقیم بدون جبرئیل و بدون فرشته صدای پروردگار را شنیدم که اگر آن صدا را بخواهید بدانید در جلد هفتاد و هفتم بحار در ابتدایش حدود شش تا هفت صفحه حرفهایی که خدا با پیغمبر زده، سرّی هم نیست فقط پیغمبر را نصیحت کرده و موعظه کرده، خیلی جالب است، می گوید من اولی که صدای خود پروردگار را شنیدم واقعا مجبور شدم بپرسم الهی این صدا صدای خودت است؟ یا علی است دارد از پشت پرده با من حرف می زند، کدام تان هستید؟ چون تن صدا صدای امیرالمومنین بود، خطاب رسید نه صدا برای خودم است.

 

تن صدا مثل تن صدای علی است، خیلی عجیب است که خدا کلامش را می خواهد با محبوبش در میان بگذارد یک تنی به این کلام می دهد که گوش و هوش و قلب و عقل مست کند، اما دل آماده می خواهد وگرنه دو سه سال هزار شبانه روز می شود ابن ملجم هم همین تن صدا را رو درو شنید اما کو دل، بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد. خود ما امشب شما خانه که تشریف بردید اگر خانواده بچه ها خواب بودند یا شمایی که همسر نداری خانه پدر و مادر هستی آنها خواب بودند چون پیوند با سحر کارهایی می کند یک گوشه اتاق حیاط هوا که خوب است یک ارتباطی با خودت برقرار کن ، خود تو صدای خدا هستی، صدای علمش هستی، چون همه وجودت نشان می دهد کار عالم است، صدای قدرتش هستی، صدای قدرتش هستی چون من و شما خاک مرده بودیم در این خاک ها مواد غذایی درآمد پدر و مادرهایمان خریدند خوردند نطفه ما از آن خاک مرده درست شد بعد آنها هم با خوردن غذا به ما رشد دادند ،ما صدای قدرت و صدای رحمت هستیم، صدای فضل و صدای احسان هستیم، صدای خاطرخواهی هستیم این هم مدرکش بیشتر کتابهایمان هم نقل کردند عبدی خلقتک لاجلی تو را فقط محض خاطر خودم ساختم، هدفم از ساختن تو کسی دیگر نبود چون هیچ کس نبود که این ارزش را داشته باشد که من تو را خلق کنم تو را هدیه به او کنم خلق کردم هدیه به خودم کردم، چون خیلی بالا هستی، این خیلی بالا بودن را همه نمی دانند. نمی آیند گوش بدهند که بدانند.

 

من اگر بفهمم که حتی وجود خودم صدای خداست شیپور وجودم را در دهان شیطان و شیاطین و این فرهنگ ها و این ماهواره ها نمی گذارم که آنها صدای خودشان را از وجود من درآورند، که بعد من یک شهوتران و یک گناهکار بشوم ، یک جانی، یک ظالم، یک خائن، یک پست، آنی که همیشه صدای خدا از وجودش می آید آن همانی است که در معراج هم با همان صدا خدا با حبیب اش حرف می زند، آشنا داند صدای آشنا، اگر با خدا آشنا باشم از وجود خودم صدای خدا را حس می کنم آری آری جان فدای آشنا می کنم.

 

این کلام الله که نور است چه کاری می کند و کلام رسول و کلام ولی الله اعظم که جای این نور هم در وجود ما یک دانه چراغدان است، آن هم دل و قلب است. این شعر حاجی سبزواری خیلی عجیب و خیلی جالب است، این اولیای الهی چه کشفیاتی کردند، حاجی می گوید که دوش در دامن معشوق زدم دست به خواب، خواب بودم این شبه معشوق را دیدم و چنگ به دامنش زدم، دوش بر دامن معشوق زدم دست به خواب، دست من بر دل من بود چو بیدار شدم، به من گفتند اینجا همه چیز اینجاست ، این روایت را من چند سال پیش در یک منبر روز گفتم حالا شاید شماها آنجا نبودید، هر چی هست همینجاست. بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد، سالها دل طلب جام جم از ما می کرد، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. اوضاع دنیا را، اوضاع این دولت های عربی را اینها را ببینید تا برایتان ارزش این کلام-ها و شنیدنش روشن بشود، ببینید چه حیوانات وحشی احمق و جاهلی بر بیشتر کشورها حاکم هستند.

 

این روایت را امیرالمومنین نقل می کند که هر چه هست اینجاست می فرماید یک روز این انگشت های من چفت انگشت های پیغمبر بود، انگشت های دوتاییمان لای همدیگر داشتیم در کوچه می رفتیم، یک جنازه ای را داشتند می بردند چهار نفر هم دنبال جنازه بودند دوتایشان جلوی جنازه بودند دوتایشان عقب جنازه معلوم بود یک باربری یک برده ای، یک آدم گمنامی مرده است هیچ کس را ندارد اینها هم که جنازه اش را بلند کردند رفیق هایش هستند پیغمبر دستش را از دست من درآورد فرمود برویم تشییع جنازه، فرمودند اول دوتاییمان برویم جلوی تابوت را بگیریم نصف راه رفتیم فرمود علی جان برویم عقب تابوت را بگیریم، آمدیم قبرستان بقیع، فرمود علی جان آب را تو بریز میت را من غسل می دهم، غسل تمام شد آن چهار تا گفتند آقا کفن را با خودمان آوردیم فرمود نمی خواهد من این میت را در پیراهن خودم کفن می کنم، پیراهنش را درآورد و میت را کفن کرد و گذاشتیم در قبر پیغمبر خم شد صورت مرده را بوسید و آمد بیرون و با این چهار تا باربر خداحافظی کرد و از قبرستان بقیع درآمدیم رو کرد به من علی جان از من نمی پرسی من با این مرده چرا اینجوری معامله کردم؟ گفت آقا خودتان بفرمایید، فرمود اولین باری که جنازه اش از جلویم رد شد دلش را نگاه کردم دیدم از عشق تو پر است، دیدم عجب مرده با ارزشی است، می ارزد که تشییع کنیم و خودم غسلش بدهم در لباس خودم کفنش کنم.

 

شما یک عمری است دارید گوش می دهید با این گوش دادن چه در این دلتان ریختید چه دلی را می خواهید ببرید آنور، نه از مردن دغدغه داشته باشید نه از برزخ، و نه از قیامت، برای ما خبری نیست می گیرند و می بندند و زنجیر می کشند و آبرو می برند و این خبرها که در قرآن و روایات است برای ما نیست، ما را برای چی بگیرند، برای چی ببندند ما را در سرمان برای چی بزنند، آبرویمان را برای چی ببرند؟ دوش بر دامن معشوق زدم دست به خواب، دست من بر دل من بود چو بیدار شدم، من خودم یک شب شهید آیت الله العظمی حاج شیخ فضل الله نوری که روز سیزده رجب در این توپخانه دار کشیدند، ایشان را در خواب دیدم ، به دو تا متکا تکیه داده بود اجازه هم نگرفتم رفتم روبرویش نشستم، گفتم آقا من می دانم شما را در میدان توپخانه دار زدند در غوغای مشروطیت انگلیسی، چون ایشان همش ناله می زد مشروطه مشروعه می خواهیم مشروطه بر مبنای قران و نبوت و امامت، گفتم می دانم شما را  دار زدند، در کتابها هم خواندم شرح حالتان را خیلی خواب روانی بود خیلی روشن بود، گفتم برای چی شما را  دار زدند محاکمه‌تان محکومیت‌تان، کتابهای آن زمان همه قدیمی بود و بزرگ بود، دیدم از روی میزش یک قرآن بزرگ درآورد گفت به خاطر این من را دار زدند، گفتم خب حالا بد کردند جنایت کردند مرجع تقلید را به دار کشیدند، حالا می شود بفرمایید بعد از دار کشیدنتان و قطع شدن رابطه تان با دنیا و اتصال به عالم بعد کجا هستید؟ گفت آره می شود بگویم گفتم کجایی؟ گفت پیش دوازده تا هستم، برای چه ما را بگیرند؟ ربا خوردیم زنا کردیم، تکبر به خدا کردیم، حق کسی را بردیم، ظلم کردیم، یک کارهایی کردیم به خاطر آن کارهایی که کردیم برای چه ما را بگیرند کارهایی که کردیم نماز بوده روزه بوده، زیارت بوده، گریه بوده، بیشترش گوش دادن ها بوده خب برای چی بگیرند ما را؟ این نور جایش قلب است.

 

حالا نمی دانم چرا نمی رسیم به اصل مطلب ده شب است وقتی این نور وارد دل شد چه کار می کند با دل، و با خود آدم چی کا رمی کند، این جای حرف دارد این میدانش هم وسیع است، خوشحال هستیم محبوب ما اگر گریه ما را می بینی بخشی از گریه مان گریه شوق است، نمی توانیم خودمان را نگه داریم، نمی توانیم. چون قلبمان کار می کند، زنده است، اسمت را که می شنویم اسمت را که می بریم اشکمان می ریزد، دنیا را به ما بدهند با این یک بار یا رب گفتن مان عوض نمی کنیم، کجا ما را بردی که از شدت مستی نمی فهمیم چی کار با ما کردی که از شدت مستی نمی فهمیم حس نمی کنیم. شاید نخواهی ما حس بکنیم، که کجا ما را بردی چون امیرالمومنین در خطبه متقین می گوید و لو لا اجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب اگر دستت را از روی جان اینها بکشی که جان رها شود از شوق تو جان در بدن نمی ماند، رها می کند می رود.این سنگینی بدن را می خواهد برای چه؟می خواهد چه کار؟ تو نمی گذاری بپرد، نگذاشتنت هم برای این است که نمی گذاری حس کنیم کجا هستیم اگر بفهمیم که به قول امام صادق فکر می کنم روایت برای ایشان باشد اگر واقعه عاشورا را بفهمید زنده نمی مانید، خب نمی گذارد بفهمید همین یک ظاهری به ما نشان می دهند و می گویند برو.

 

 

 

 

 

 

 

منبع : پایگاه عرفان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 امام شناسی در نهج البلاغه

امام شناسی در نهج البلاغه

از آن جمله امیرمؤمنان در خطبه ای می فرماید: «بدانیدآن کس ازما (حضرت مهدی علیه السلام ) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر درآن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رفتار می کند تا گره ها را بگشاید. بردگان و ملت های اسیر را آزاد می سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را می پراکند و حق جویان پراکنده را متحد می سازد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 مدرسان واقعی وحی از نگاه نهج البلاغه

مدرسان واقعی وحی از نگاه نهج البلاغه

درباره امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده است «انا مدینة العلم و علی بابها؛ من شهر دانشم و علی در آن است.»جابربن حیان، پدر علم شیمی، در دانشگاه امام صادق(علیه السلام) دانش آموخت؛ حسن بصری، مؤسس مکتب کلامی اشاعره؛ واصل بن عطاء مؤسس مکتب کلامی معتزله؛ ابوحنیفه، بنیانگذار مکتب فقهی حنفی؛ مالک، بنیانگذار مکتب فقهی مالکی، از شاگردان دانشگاه جعفری بوده اند.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʅ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(5)

عبادت بدون بینش آنان برخی را به اشتباه می انداخت و خطر اشاعه ی این مرض مسری در جامعه بود. امام علی(علیه السلام) به این خطر بیم می داد، آن حضرت(علیه السلام) شنید که مردی از خوارج شب بیدار است و به دعا و تلاوت قرآن مشغول است؛ امام فرمودند:« به یقین خفتن به که با دودلی نمازگزاردن» (نهج البلاغه، حکمت97).
Powered by TayaCMS