تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی هفتم

تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

 

وضع مردم تاریخ از زمان قابیل که انسان قاتلی بود و نیز هم مسلکان اش تا امروز نشان می دهد که زیستن بدون خدا، بدون پیغمبر، و بدون ولی الله الاعظم امام معصوم جز میت بودن انسان چیزی در بر ندارد و چنین انسانی متعفن می شود تعفن این انسان نیز از نوع تعفن اعتقادی، تعفن اخلاقی، تعفن عملی خواهد بود. بدون این سه نفر انسان ها یک ظرف پر از آلودگی هستند، این آلودگی ها هم کار دست خودشان می دهد و هم کار دست دیگران خواهد داد.در واقع دو جور کار دست دیگران می دهد طبق قرآن، یکی این که نسبت به دیگران ظالم هستند دیگرانی که هنوز قدرت دفاع از خود را ندارند، این افراد کاری هم ندارند به اینکه آن فردی که به آن ها ظلم می کنند چه کسی است و در چه مقام و موقعیتی هستند، یک پیرزن است که یک زنبیل تخم مرغ در دست دارد می برد تا به بقال محل بفروشد خرج دو تا یتیم را اداره کند، زنبیل را می قاپند و می روند، ناله این پیرزن هم هیچ اثری در آنها ندارد چون میت هستند. میت متعفن می باشند این تعفن عملی شان است. کاری ندارند طرف مقابلشان عاقل ترین، پاک ترین، عظیم ترین، با معنویت ترین عالم هستی می باشد نه فقط به زمینیان ظلم کنند آن ها به همه ظلم می نمایند این مردههای متعفن سیزده سال در مکه چه بلا هایی سر پیغمبر آوردند. با همه این که ما در قرآن چند بار می بینیم پروردگار به همان مردم مکه خطاب می کند حداقل درباره این آدم و اعمال و رفتار و کردارش فکر کنید، «تَتَفَکَّرُوا مابِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة»(سبا/46)می فرماید می خواهید چوبش بزنید او را با سنگ بزنید یارانش را بکشید تبعیدشان کنید، فکر کنید. اندیشه کنید.

 

اما آن ها تا پایان سیزده سالی که در مکه بود ظلمشان را ادامه دادند حرفهایشان را هم خداوند در قرآن نقل کرده خیلی حرفهای بد بو و بسیار متعفنی است.

 

«وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (51)عاقل ترین موجود عالم را دیوانه خطاب می کردند،صحیح العمل ترین موجود خدا را در این عالم کذاب و ساحر می خواندند ، این یک طرف ظلمشان است که متوجه خوبان عالم است، افراد متعفن به همه ظلم می کنند خانواده و یا غریبه تفاوتی ندارد انسان دلش می خواهد میت بوی عطر و یاس بدهد میت این است که برای شما و آبروی شما و موقعیت شما و جوانی شما و متوسط بودن شما و پیر بودن شما شانی بگذارد اما اگر کسی کاری ندارد یک جایی را می خواهد مشت بزند یک جایی را میخواهد دشنه فرو کند قمه بزند، چاقو بزند، زخم زبان بزند. سیلی بزند متعفن خواهد بود.

 

یک نمونه ظلمشان هم که در سوره مبارکه ابراهیم بیان شده است.

 

«وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ»﴿إبراهيم ، 28﴾ این افراد سر زن،بچه ها، پسر برادرها، بچه های خواهر،افراد قبیله و فامیلشان، آن چنان کلاه می گذارند و فریب می‌ هند که آنها را وارد دوزخ می کنند و آن ها را جهنمی می نمایند.رابطه شان را با خدا قطع می کنند با عبادت با خدمت با درستی، با سلامت نفس، با سلامت فکر می توان مانع از این شد که فریب این میت ها را بخورند«وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ»﴿إبراهيم ، 28﴾.اینها روانکاوی های قرآن کریم است که اگر دو میلیون روانشناس اروپایی و امریکایی هم علمشان را روی هم بگذارند به این مقدار نمی توانند بشر را بشناسند و حقایق را بفهمند. یک چند روز است بعضی از سران کشورهای غربی بعضی یک ذره فهمیدند که بروز هم دادند که این مدیر آمریکا یک مرده بسیار متعفنی است، یک خرده فهمیدند که دارند می گویند و اعلام می کنند، آیا این گونه افراد،انسان خوبی هستند این گونه زندگی کردن خوب است ااین گونه  ظلم به خوبان روا داشتن خوب است؟این گونه ظلم به اطرافیان و به اقوام روا داشتن نیکوست؟همه این ها نتیجه جدا زیستن از پروردگار مهربان عالم و مقام نبوت و مقام امامت معصوم است، خب پروردگار عالم آنهایی که میت هستند به حال خودشان واگذاشته که همین گونه که بوی تعفن اخلاقی و عملی و اعتقادی داشته باشند؟ نه، خدا کسی را ابتدائا وانمی گذارد لعنت و طرد نمی کند، کار واگذاشتن و رها کردن و لعنت کردن و طرد کردن برای اخرت این افراد است برای اول راه و اول کار نیست، برای این مرده ها صد و چهارده کتاب فرستاده احیاگر، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده، دوازده امام قرار داده است اصلا اول کار خدا به احدی از این مرده ها حمله ندارد، رهایشان نمی کند، نفرتی ازشان اعلام نمی کند. اگر تمام آیات مربوط به نبوت را شما در سوره اعراف سوره هود، سوره انبیاء، سوره طه، سوره قصص، سوره صبا، سوره نمل را ببینید تمام انبیاء برای اول کار مرده ها هستند، آمدند که وجودشان و جانشان را، برای خدا در طبق اخلاق گذاشتند برای زنده کردن این مرده ها تلاش کردند اما اگر زورشان نرسید مرده ها حیات را قبول نکردند وقتی کار به قبول نکردن برسد آن وقت پای رها  کردن و لعنت و رجم و جهنم به میان می آید.

 

ابتدای کار پروردگار عالم برای زنده کردن افراد مایه می گذارد نخواست زنده شود آن وقت نوبت نفرت و خشم و لعنت و رجم و عذاب و استیصال در دنیا و عذاب ابد در آخرت است. کار پروردگار،خیلی جالب است یکی از همین میت ها از مدینه بار سفر بست میت اعتقادی بود، که طبعا میت اعتقادی میت اخلاقی و هم میت عملی هم هست، بار سفر بست که حج واجب برود نه براساس فرهنگ اهل بیت، حج براساس فرهنگ سقیفه بعد از مرگ پیغمبر، مکتب اختراعی و یک مکتب صد در صد زمینی که رنگ اسلام را به رویش زده بودند. برادرزاده اش هم در کاروان بود روایت در اصول کافی در باب توبه، جلد دوم است ، ولی برادرزاده اش یک آدم زنده ای است، زنده. بین راه مکه و مدینه عمو سخت مریض شد آن وقت ها هم که دکترهای متخصص نبود همه دکترهای علفی بودند عربستان هم دکتری نداشت، با کاروان هم دکتر نمی رفت، به برادرزاده اش گفتند ببین می توانی حقانیت اهل بیت را به او بقبولانی، حیف است دارد می میرد، بعضی از دوستان اهل بیت که در کاروان بودند به این دوستانشان که مسرّ بودند برادرزاده دم اهل بیت را به این بزند تا زنده شود گفتند کاری به کارش نداشته باش بگذار به همین حالی که هست بمیرد، اما دو سه تا از شیعه ها گفتند نه برادرزاده آمد سر بستر عمویش، گفت عمو به این دلیل و به آن دلیل بعد از مرگ پیغمبر حق با اهل بیت بوده حق با امیرالمومنین بوده، عموجان با انکار این حق حیف است بمیری حالش هم سخت شده بود نزدیک رفتن بود، چشمش را باز کرد گفت که برادرزاده قبول کردم که حق با اهل بیت است و با دیگران نیست همین را گفت و مرد.

 

همانجا غسل و کفنش کردند به آئین اهل بیت دفنش کردند، از مکه که برگشتند دو تا ا زاین کاروانی ها آمدند خدمت امام صادق داستان را تعریف کردند، حضرت فرمود اهل بهشت است، چون جای زنده جهنم نیست جای زنده بهشت است، زنده می تواند از نعمت های بهشت استفاده کند میت که نمی تواند، میتی که صم بکم عمی فهم لا یعقلون مرده صم کر مرده، بکم لال مرده، عمی کور باشد این مرده که که قیامت چشم ندارد بهشت را ببیند، زبان ندارد که خدا را صدا کند، گوش ندارد که صدای رحمت و سلام الهی را بشنود، حالا بر فرض که ببرند بهشت، این که کور است هیچی را نمی بیند، لال است حرف نمی تواند بزند، کر است صدا نمی تواند بشنود زنده می رود بهشت نه اینکه مرده باشد.

 

لذا هر شهیدی را که بعد از بعثت پیغمبر دفن کردند و برگشتند تا حالا که شهدای جدید را می آورند و دفن می کنند خداوند به گوش مردم خوانده است «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتاً»﴿آل عمران ، 169﴾، اینها اگر میت باشند از آثار شهادتشان نمی توانند استفاده کنند، اگر میت باشند جانی ندارند که در برزخ از بهشت برزخی استفاده کنند، پس شما اینها را نگویید مرده این گونه بگویید ب«َلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ.» می تواند روزی داده بشود به مرده که نمی شود روزی بدهند در برزخ چه به او بدهند هیچ چیزی ندارد و هیچ چیزی نمی فهمد. آثار حیات ندارد.

 

بدون منبع رحمت بی نهایت، بدون نبی رحمت، بدون امام رحمت، آدم مرده است. اول کارش هم خدا واگذارش نمی کند که بگوید برو کاری به کارت ندارم نه این را اول کار به هیچ کس نگفته و نمی گوید لعنت و خشم هم نمی کند نفرت هم ندارد. اول کار کار پروردگار این است که این میت ها را زنده کند، استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم، اول کار. و هر کسی هم زنده بشود آمادگی پیدا می کند استعداد پیدا می کند که نور خدا یعنی کلامش، انا انزلنا الیکم نورا مبینا، قرآن نور است نور آشکار، چشم باید داشته باشد آدم ببیند که اینها کلمات و الفاظ نیست حروف الف و ب نیست اینها نورالله است. این مرده را وقتی ببیند در او استعداد حیات دارد نشان می دهد یعنی ذاتا می خواهد به یک جا برسد، خدا زنده اش می کند.

 

«افمن کان میتا فاحییناه»، زنده که شد نوبت کار دوم خدا می رسد که نور خودش را که کلامش است، نور نبوت را که کلام نبی است، نور امام را که کلام امام است کلامکم نور این را در قلب این مرد و زنی که او را زنده کرده نفوذ بدهد وقتی این نور را در قلب نفوذ می دهد نور شروع به کار می کند کردن حالا از کار کردن این نور بشنوید

 

این روایتی که برایتان می خوانم اغلب کتابها نقل کردند با یک مقدار اندک اختلاف در الفاظ یا مقدار اندک کم و زیاد، خیلی اختلاف اندک است احتمالا هم برای راویان باشد من هشت یا نه منبع را برای این روایت این سه چهار روزه که نگاه کردم نهایتا کاملترین متن این است که برایتان قرائت می کنم. گفتار پیغمبر اسلام ا ست.

 

النور، یعنی همین نور قرآن انزلنا الیکم نورا یعنی همین نور کلام خودش همین نور کلام ائمه، کلامکم نور این نور است، النور اذا دخل القلب، نه گوش، گوش که هر روز این هفتاد میلیون ملت ایران هم از تلویزیون گاهی یک عده زیادشان حواسشان پرت است یک دفعه یکی دارد قرآن می گوید یا یک آخوندی دارد حرف خوب می زند به گوششان می خورد بعد هم بلند می شوند گوششان را می بندند که بقیه اش را نشوند لفظ که به گوش همه می خورد ابولهب و ابوجهل که سیزده سال خودشان به خاطر صدای خوش پیغمبر و این کلمات قرآن که عربی فصیح کامل بود می آمدند یک گوشه می نشستند گوش می دادند خوششان می آمد از اسلوب قرآن، حتی یک از سرشناسان بت پرستان را که خیلی در ادبیات عرب قوی بود  دعوت کردند گفتند بیا ببین این آقا چه می خواند، رفت نشست و شنید و برگشت در جلسه بت پرستان مکه گفت اینهایی که خواند شعر و نثر هم نبود، ولی عظمت اینهایی را که خواند آدم را دیوانه می کند، غوغایی است در این حرفها. ولی قبول هم نکردند.

 

کار گوش قبول کردن نیست، کار دل است.این شعر را یک مجتهد جامع الشرائط گفته یک مرجع تقلید فوق العاده که در نجف شخصیتی بوده، من نزد یکی از شاگردهایش در قم چند سال درس خواندم حال او در این شاگردش هم جلوه داشت، کار گوش نیست، لذا پیغمبر می گوید النور اذا دخل القلب وگرنه این سه تا نور که وارد گوش بسیاری از افراد شده است.هشت روز ابی عبدالله و یارانشان به میدان آمدند همین نور را بر مردمی که آمده بودند اینها را به قتل برسانند می خواندند ولی به قلبشان نرفت به گوششان خورد. تا بی خبری ز ترانه دل، هرگز نرسی به نشانه دل، تا چهره نگردد سرخ از خون، کی سبزه دمد ز دانه دل، از خانه کعبه چه می طلبی ای از تو خرابی خانه دل، اما دل آباد شود ان گاه کعبه برو ببین چی گیرت می آید وقتی به امام صادق گفتند عموی این جوان یک لحظه گفت حق با اهل بیت است و مرد امام فرمود اهل بهشت هست، یکی شان گفت آقا یک رکعت نماز مطابق اهل بیت نخواند یک روزه مطابق اهل بیت نگرفت فرمود چه کارش دارید اینقدر زور می زنید می گویمبه رفت بهشت رفت ، چرا اینقدر حرف می زنید این یک لحظه زنده شدن است، حالا اگر کسی هفتاد سال زنده باشد چقدر بهره دارد این یک لحظه زنده بودن است.

 

از خانه کعبه چه می طلبی، ای از تو خرابی خانه دل، روزانه نیک نمی بینی، بی ناله و آه شبانه دل، اندر صدف دو جهان نبود چون گوهر قدس یگانه دل، در مملکت سلطان وجود گنجی نبود چو خزانه دل. جانا نظری سوی مغفرتت، که آسوده شود ز بهانه دل.

 

شاعر می گوید چون خیلی با معرفت است می گوید دائم دلم بهانه تو را می گیرد یک نگاه به من کن آرام شود ناراحت است در واقع دل ناراحت است، جانا نظری سوی مفتقرت کاسوده شود ز بهانه دل.

 

آدم در یک جمعی که اینها را قبول ندارند قرار بگیردحال آدم با حال همه فرق می کند، نگاه آدم با نگاه همه فرق می کند، آن وقت آدم در خودش برای خودش می خواند چون آنها که نمی فهمند چه شده است در خودش برای خودش می خواند مستی بهانه کردم و چندان گریستم، تا کس نداند آن که گرفتار کیستم. اینها کهنمی فهمند.

 

جدیدا حتی به بعضی ها که یک ته مویی دارند و یک پیراهن بی یقه ای دارند وقتی به آن ها بر می خوریم حرف خدا را آدم به شان می زند حرف پیغمبر را می گویند بابا مگر خوابی دنیا دیگر از این حرفها گذرانده، چه داری می گویی نبریم کسی دیگر می برد، نخوریم کسی دیگر می خورد، این علامت میت بودن است.

 

میت علامت دارد ، زنده هم علامت دارد، امام مجتبی(ع) یک روز به ابی عبدالله گفت پدر پیر شده سن اش از شصت گذشته نانی که برای خودش قرار داده در بیست و چهار ساعت دو تا قرص نان است این هم چون از جوی خالص پخته شده خیلی سفت است، باید پدر با این سن بگذارد در دهانش هی آب بزند به این لقمه خشک یک کمی نرم بشود با دندان هایش خورد کند، گفت حسین جان می آیی بابا که از خانه رفت بیرون این دو تا نان جو را از آن کیسه چرمی دربیاوریم رویش روغن زیتون بمالیم به خوردش برود یک خرده نرم شود این پیرمرد یک لقمه نرم بخورد. گفت باشد برادر، دو تا نان را یک خرده روغن زیتون زدند نماز عشاء را که مسجد کوفه خواند آمد خودش رفت سر کیسه، درآورد آن سهم شب را، دید چرب است یک خرده نرم است، اصلا اعتراض نکرد خورد که دل بچه هایش هم خوش شود، نمی خواست رنج بدهد به بچه ها، خورد اما شب که می خواست بخوابد خودش کیسه را مهر کرد موم چسباند در کیسه مهر زد معنیش این بود که کسی حق ندارد در این کیسه را باز کند دوباره برگشت به همان نان جو خشک، می گفت من از آن چه که پدرتان در بهشت خورد به عمرم تا حالا یک لقمه اش را نخوردم، جانا نظری سوی مفتقرت، کاسوده شود ز بهانه دل.

 

برادران از جلسه برگشتید خانه و خواهران راجع به دلتان یک مقدار فکر کنید ببینید بهانه دارد بهانه کی را دارد، بهانه پول دارد، بهانه نان دارد، بهانه این قیافه های رهای در خیابان ها ودر پارک ها و در فیلم ها را دارد، مواظب باشید ببینید دلتان کجاست، پیش چه کسی است، با همان آدم ها محشور می-کنند با همان. المرء مع ما احب پیغمبر می گوید قیامت هر انسانی با همانی است که دلش پیش اش است، حالا چهار تا  جوان در داخل و خارج قهرمان والیبال و فوتبال هستند به دل شما چه که دل به آنجا بسپارید، بهانه آنها را بگیرید، چه کسی باخت، چه کسی برد، یا این همه بد حجاب در خیابان-هاست به دل شما چه که دلتان چشمتان را وادار کند آنها را ببینید و در دنیای باطن خودتان بهانه آنها را بگیرید. جای دل جای بهانه گرفتن است ولی یک بهانه های بسیار پرقیمتی می تواند داشته باشد. بهانه خدا را بگیرد، بهانه انبیا را بگیرد، بهانه بهشت را بگیرد، بهانه لقاء خدا را بگیرد، النور اذا دخل القلب نور زمانی که وارد دل می شود که خدا واردش می کند الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور، کار اوست دل هم برای خودش است او باید نور را نفوذ به این دل بدهد نور قران را، نور نبوت را، نور امامت را، انفصح و انشرح نور وقتی وارد دل می شود برای دل مثل اقیانوس یک وسعت عظیمی ایجاد می شود و انشرح و یک گنجایش عظیمی برای دل ایجاد می گردد ، دل می شود ، حالا چهار تا بی خبر بی خرد در خانواده یا بیرون، تلنگر زبانی به ما بزنند یا تلنگر مالی بزنند مثل این است که برای آنی که دلش انفصح و انشرح یک گنجشکی را ببرند کنار اقیانوس اطلس سر ببرّند خونش بریزد در اقیانوس، خون دو مثقال گنجشک چه تاثیری در اقیانوس اطلس دارد، دل این گنجایش را پیدا می کند که اصلا دلتنگ گناه دیگر نمی شود دلتنگ این خانم های بی حجاب و بدحجاب نمی شود، دلتنگ این فیلم ها و ماهواره ها نمی شود آن چنان گستره الهی پیدا می کند و گنجایش که خدا می داند.

 

پیغمبر می فرماید من یک بار خودم به پروردگار عالم گفتم گفتم خدایا به موسی چه معجزه ای دادی، چوب خشک در دستش را می انداخت زمین، یک اژدهای عظیم می شد ، خدایا چه معجزه ای به موسی دادی به مرده فوت کرد زنده می شد، خداوند به من فرمود حبیبم بالاتر از آن معجزه موسی و عیسی را به تو دادم و آن شرح صدر است الم نشرح لک صدرک، گنجایشی به قلب تو دادم که به احدی در این عالم ندادم. این نور وقتی وارد دل می شود دل انشرح و انفصح.

 

یک کسی بین صحبت های پیغمبر عرض کرد و ما علامت ذلک یا رسول الله از کجا بفهمیم این نور در دل ما وارد شده، حضرت چهار تا نشانه بیان کردند، که من عربیش را می خوانم خدا توفیق بدهد انشالله فردا شب برایتان توضیح می دهم.

 

الانابة الی دار الخلود، این یک علامتش است، و التجافی ان دار الغرور این نیز یک علامتش است، و التزود لسکنی القبور، این علامت سومش است، و التعب لیوم النشور ببینید دل وقتی که این نور واردش شد چه می کند با آدم. در جلسات بعد بعضی از انسان هایی که این نور داخل قلبشان شده برایتان می گویم سعی هم می کنم کسانی را بگویم که نمی شناسید و تا حالا احتمالا نشنیدید، جدید باشد برایتان نو باشد برایتان. که این نور با آنها چه کرده.

 

یک بار دیگر بخوانم جانا نظری سوی مفتقرت، کاسوده شود ز بهانه دل. خیلی هم خدایا ما بهانه غیر نمی گیریم بهانه افراد ناباب را نمی گیریم، بهانه می گیریم نه در حدی که ما را به کفر و بی دینی بکشد، این شبهایی هم که با تو دردو دل می کنیم می خواهیم خودت با دست رحمت خودت این خانه را جارو بزنی ما خودمان قدرت جارو کردن این خانه را نداریم که تار عنکبوت هایش راو  آشغال های ریزش را، این بهانه های واهی را اینها را با دم جاروی رحمتت پاک بکنی که دل ما شعبه دل انبیاء و شعبه دل اولیاء شود.

 

 

 

 

 

منبع : پایگاه عرفان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 امام شناسی در نهج البلاغه

امام شناسی در نهج البلاغه

از آن جمله امیرمؤمنان در خطبه ای می فرماید: «بدانیدآن کس ازما (حضرت مهدی علیه السلام ) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر درآن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رفتار می کند تا گره ها را بگشاید. بردگان و ملت های اسیر را آزاد می سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را می پراکند و حق جویان پراکنده را متحد می سازد.
Powered by TayaCMS