تهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 سخنرانی دوازدهم

تهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 سخنرانی دوازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

کلام درباره مومن بود. مسائلی که در قرآن کریم در روایات و تاریخ، برای مومن مطرح شده، کم نیست بلکه دریاوار است و هر کدام آنها هم قابل بحث گسترده ای است. یک مسئله که مطرح و برای همه بسیار شادکننده هست، این است که بر طبق آیات قرآن مومن محبوب پنج نفر است؛ اول، پروردگار مهربان عالم است؛ نزدیک به ۱۰ بار در قرآن مجید به مومن اعلام محبت شده و در هر یک باری که محبت را مطرح می کند یکی از اوصاف مومن را هم بیان می کند. "فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ" تا  انسان در حد خودش مومن نباشد، نمی تواند اهل تقوا باشد.

 

 مومن از گناهان کبیره پرهیز دارد، بر گناهان صغیره هم اصرار ندارد یعنی اخلاقش نیست که بر گناهانی که صغیره شمرده شده پافشاری کند. حال چگونه و با چه علامتی گناهان کبیره و صغیره را بشناسید؟ یک پیرمرد نود ساله عالم، صدها کیلومتر طی می کند و از بصره به مدینه محضر امام صادق(ع) می رسد و فقط یک آیه از سوره نساء را می خواند و می گوید: "یابن الرسول الله من نصف این آیه را می فهمم، نصف دیگر را نمی فهمم" اولا چقدر عالی است که انسان به جهل خود آگاه باشد و بداند که نمی داند، و دوم اینکه چقدر زیباتر است که در این جهل نماند و خدمت یک متخصص رود و با تخصص او بیماری جهل را درمان کند؛ تقلید مثبت هم معنی غیر از این ندارد. کسانی که می گویند تقلید یعنی دنباله روی یعنی قلاده دیگری را به گردن انداختن، بدانند تقلید مانع عقلی ندارد؛ من می روم پیش طبیب من را معاینه می کند، نسخه می دهد نسخه را می خرم، دارو را می آورم خانه و می خورم و در واقع از علم طبیب تقلید می کنم، این چه ایرادی دارد؟! بسیار اقدام مثبتی است؛ در دین هم همینطور است، قرآن مجید می فرماید: "فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ" چیزی که به آن جاهل هستید از اهل آن بپرسید، حال یا انسان خدمت عالم می رود و از زبان عالم می شنود، یا کتاب و رساله عالم را می خواند و عمل می کند.

 

بعضی از روشنفکرها می گویند، تقلید اخلاق میمون است، باید به آنها گفت، خود شما چقدر تقلید دارید؟ برای خانه  سازیتان از مهندس تقلید می کنید، از معمار تقلید می کنید؛ برای بیماری بچه تان از طبیب تقلید می کنید، برای پیدا کردن یک آدرس از کسی که آدرس را می داند، تقلید می کنید، خود شما میمون هستید، به دیگران میمون می گویید!؟

 

ما دو نوع تقلید داریم یک تقلید غلط که جاهل از جاهل تقلید کند، این مضموم است، خارجی های در روش های زندگی، عقل دینی ندارند حال من از روش آنها تقلید کنم و بگویم چون دختران و زنان نیمه عریان شدند، چون شبها دو یا سه ساعت زن و مرد، جوان و پیر دختر و پسر، دسته جمعی عرق می خورند و می رقصند و می کوبند، من هم از آنها تقلید کنم، این تقلید جاهل از جاهل هست و خطرناک است، خطرش هم در کشور خودمان زیاد دیدیم و می بینیم و بعدا هم بیشتر می بینیم. اما تقلید مثبت که یک امر قبول شده ای در تاریخ بشر است، چرا می گوییم میمون وار است؟

 

خود بیان کنندگان تقلید می گویند تقلید یعنی پیروی بی علم از عالم، پیروی آنی که نمی داند از آنی که می-داند، این تقلید مثبت است. کسی که مومن است، مقلد هم هست، نمی تواند نباشد، مقلد پروردگار است، و من یطع الله و رسوله این یک آیه، وَ إِنْ تُطِيعُوا اَللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً  اگر از خدا و پیغمبر اطاعت کنید از هیچی شما کم نمی شود، هیچ وقت در قیامت نمی گویم تو که مطیع من و پیغمبرم بودی وزن عملت کم است، اطاعت از خدا و پیغمبر وزن عملت را نگه می دارد. خداوند می فرماید: "مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ اَلْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وزن طبیعی عملت را در قیامت تا جایی که در قیامت زمان داری اضافه می کنم" ببینید چقدر قرآن برای ما راهگشاست، دلخوشی، نشاط و روحیه می دهد.

 

 مومن کیست؟ یک تعریف مومن این است که فرد مطیع خدا و پیغمبر است، به زبان دیگر مقلد خدا و پیغمبر است، خدا علم بی نهایت است، پیغمبر در وجودش نمی دانم، ندارد؛ حال من می خواهم یک زندگی پاک، سالم و پرخیر و پربرکتی را برپا کنم، از این خدایی که علم بی نهایت است و از پیغمبری که  نمی گوید نمی دانم تقلید می کنم؛ در حقیقت لغت تقلید را بردارید و بگویید، اطاعت می کنم؛ این مومن است.

 

مومنِ مطیع خدا و پیغمبر ضرورتا با تقوا هم هست، چون مطیع خداست؛ خدا می گوید مرتکب گناهان کبیره نشوید، اصراری هم بر صغیره نداشته باشید یعنی اگر یک وقت گیر یک گناه صغیره افتادید، ادامه ندهید، نگذارید تا آخر عمرتان شیطان درون، با گناهان کوچک "کارتی" کند، این عبارت لات های قدیم تهران است؛ محل ما، محلی بود که بیشتر چهره های معروف لات ها آنجا بودند، نود و نه درصدشان را یادم هست چون خیلی‌هایشان پای منبر خودم هم می‌آمدند عاقبت به خیر، خمس داده، مال پاک کرده، گریه کن بر ابی عبدالله از دنیا رفتند.

 

لات های آن زمان مثل امروز لات آشغال نبودند، لات آدم بودند، یک ارزش هایی در وجودشان بود، مرد بودند، جوانمرد و اهل فتوت بودند.  مثالی از پهلوانی های گذشته بگویم، پیرزن قد خمیده ای که بشقاب حلوا یا خرما دستش بود، به هر کسی در کوچه و خیابان می رسید، تقسیم می کرد و می گفت بچه من را دعا کن، هیچ کسی هم نمی گفت بچه ات چه شده، تا رسید به پهلوان پایتخت، هیکل قوی، معروف، مشهور، زورمند، هیچ کسی پشت او را به خاک نزده، پیرزن با آن قد خمیده حلوا یا خرما را جلویش گرفت، گفت: یک خرما بخور یا یک قاشق حلوا بخور و برای بچه من دعا کن گفت: بچه ات چه گرفتاری دارد که دعایش کنم؟ پیرزن گفت: بچه من نباید این کار را می کرد اما این کار را کرده چون در کشتی کار می کند آمده در شهر اعلام کرده من حاضر هستم با پوریای ولی پهلوان پایتخت کشتی بگیرم، اصلا بچه من قدش می رسد که با پوریای ولی کشتی بگیرد؟ حالا اعلام کرده ولی اگر بچه ام زمین بخورد، نان آور ما از بین رفته، آبروی بچه ام در شهر رفته، پهلوان یک دانه خرما برداشت و گفت: مادر از خدا می خواهم بچه ات پیروز شود و نگفت من پوریای ولی هستم. آدم گاهی جاها ملاحظاتی می کند و نمی گوید.

 

روز جمعه شد و اهل شهر به میدان شهر آمدند، جوان با یک غروری آمد و پوریای ولی هم آمد و در دلش گفت الهی دل یک پیرزن را نمی شکنم، اجازه می دهم من را زمین بزند، ما دیگر پهلوان پایتخت نباشیم، مهم نیست، بگذار همه جلویمان تعظیم نکنند اصلا مهم نیست، به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود نیارزد/ آن که دلی را ز خود بیازاری، می ارزد

 

 آدم خدا را بیازارد؟ یعضون الله و رسوله، می ارزد آدم با اطاعت نکردن دل پیغمبر را آزرده کند می ارزد دل ائمه را آزرده کند نمی ارزد، هیچی نمی ارزد. 

 

پهلوان اجازه داد و جوان پشتش را به خاک نشاند، همه کف زدند، ولی پوریای ولی اصلا در باطن خودش خجالت زده نشد، شاد بود، در احوالاتش نوشتند وقتی لباسش را پوشید جوان را بغل گرفت و بوسید و گفت پهلوان پایتختی نوش جانت این هم بازوبند از همان وقت مستجاب الدعوه شد یعنی هر مشکل داری می رفت، پیش او و درخواست دعا می کرد، پوریا می‌گفت: برو تا غروب مشکلت حل است.

 

من داشتم وارد حرم حضرت رضا(ع) می شدم خیلی تراکم جمعیت بود، عده ای دسته جمعی از یکی از دهات ها آمده بودند، رودرروی با من شدند یعنی من در محاصره این دهاتی ها افتادم، یکیشان با همان لهجه دهاتی، گفت: تو همانی نیستی که در تلویزیون صحبت می-کنی؟ خیلی خوب صحبت می کنی، گفتم: نه اخوی من است، گفت: برو یاد بگیر از او می‌بینی چقدر برادرت خوب است، گفتم: چشم.

 

مومن معامله گر خوبی است، به پروردگار می گوید: من وجودم، اعضا، جوارح و پولم را برایت می گذارم تو هم لطفت را برای من بگذار.

 

 همدان بودم مرحوم آیت الله العظمی آخوند ملاعلی معصومی که از مراجع رده اول بود، ولی هر چه به این مرد اصرار کردند کا رساله بنویسد گفت: من تحمل قیامت را ندارم. شخص ایشان برای خودم نقل کرد؛ مرحوم آیت الله العظمی آقا سید اسماعیل برای زیارت امیرالمومنین وارد صحن شد که دید جمعیت بهت زده و ناراحت بالا را نگاه می کنند، قضیه این بود که یک بچه پنج یا شش ساله در صحن، دست مادر را در شلوغی رها کرده، پله های گلدسته باز بوده از پله ها رفته بالا آمده روی بام ایوان امیرالمومنین، مادر هم دارد می میرد، دنبال یک کبوتر از صحن از پله ها رفته کبوتر آمده لب لب بام بچه هم دارد می آید مادر هم دارد ناله می کند کبوتر هم یک دفعه پرید بچه هم بی توجه قدم گذاشت دنبال کبوتر از روی ایوان به آن بلندی سرازیر شد یک حمالی به کوله پشتی اش تکیه داده بود به بچه گفت برگرد با پاهایت آرام بیا زمین بچه در هوا که با کله داشت می آمد پایین برگشت با کف پا آرام آمد در صحن، مردم الله اکبر گفتند و درود فرستادند و مادر آمد بچه اش را بغل کرد و من هم صدای حمال را شنیدم؛ آقا سید اسماعیل از عظیم ترین مراجع شیعه بود. گفت من آمدم پیش این حمال و گفتم سلام، خیلی عادی علیکم السلام، چی کار کردی به اینجا رسیدی؟ گفت هیچی، چی کار کردی پدر؟ گفت اصرار داری چی کار کردم، گفت آره بگو، گفت من از اول تکلیفم تا الان یک جا نشده که به حرف خدا گوش ندهم، و من یطع الله و رسوله.  آمده بودم زیارت دیدم اوضاع درهم است نگاه کردم چه خبر است داستان این بچه را دیدم همینجوری که به کوله پشتی تکیه داده بودم خیلی آرام به خدا گفتم شصت سال است به حرفت گوش دادم، تخلف هم نداشتم امروز هم تو به حرف من گوش بده من به این بچه می‌گویم آرام بیاید پایین کمک کن آرام بیاید پایین؛ من کاری نکردم؛ جالب است که عظمت کار خودشان هم عظمت نمی‌دانند.

 

کسی که مومن است ضرورتا با تقوا هم هست پس "فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ"، خدا عاشق مومن است تا همیشه. من آیاتی که زمینه محبت است را تبدیل به یک کتاب نزدیک چهارصد صفحه کردم تحت عنوان "محبوبان خدا و مبغوضان خدا" چه کسانی را خدا دوست دارد، چه کسانی را دوست ندارد.

 

یکی از کسانی که عاشق مومن است، خداست؛  من کاری به دنیا ندارم، دنیا محل عوارض است، فکر نکنید یکی مومن باشد از آسیب ها در امان است نه اینگونه نیست، بدن از آسیب ها در امان نیست، علی(ع) مومن است ولی شمشیر ابن ملجم فرق او را می شکافد، زکریا مومن است، ولی می گذارند بین اره دو سر نصفش می کنند، امام صادق(ع) می گوید: گذشتگان را با اره نصف می کردند. اصحاب اخدود، مومن واقعی بودند، خدا در قرآن صریحا می گوید: همه آنها را زنده، زنده در یک خندق آتش ریختند، ایستادند تا جزغاله شدند، من به بدن کار ندارم، بدن که آسیب گیر است، امام حسین و هفتاد ودو نفری که حضرت رضا می فرماید: این هفتاد و دو نفری که با حسین ما بودند، در عالم نمونه ندارند، اینها را قطعه قطعه کردند، یک وقت برادرانم، فکر اشتباه نکنید، چون من مومن هستم پس باید به مال، جان و آبروی من آسیب نخورد؛ آسیب ها طبیعت زندگی دنیاست؛ آنچه آسیب بخورد و کلید باز کردن درهای جهنم می شود، آسیب روحی، اعتقادی، اخلاقی و عملی است، با آسیب خوردن ها هم از دست خدا نگران نشوید، همه می گویند رکود، این هم از عوارض دنیاست، تحریم از عوارض دنیاست، بد و بیراه هم به کسی نگویید، اگر بخواهید هیچ آسیب بدنی و مالی نداشته باشید باید همه ما با یکدیگر خیمه را جمع کنیم یا برویم مریخ، عطارد، زحل و اورانوس. اگر بخواهیم زمین باشیم، همین بازی هاست؛ این آسیب ها و رنج ها هست،

 

امام علی(ع) به زیبایی زندگی مادی را معنی کرده و می فرماید: "دار بالبلاء محفوفة"؛ خدا این خانه دنیا را با آسیب ها بافته است» این بافت باز هم نمی شود، دنیا داغ دارد، فقر، زندان، تبعید، شهادت، رکود، مسخره شدن، خندیدن به مردم مومن، بد و بیراه دارد. حضرت علی(ع) هر روز بین دو نماز می فرمایند: فحش ندهید، اما کل ایران فحش می دهند، کاریشان هم نمی شود کرد مثل من و شما تحلیلگر مسائل نیستند یعنی دنیا و عوارض و بافت آن را نمی شناسند، از بالا تا پایین یعنی از مرجع، فقیه، مومن، ریشه دار و بی ریش، یقه دار و بی یقه، فحش می دهند، این جهل ها خوب نیست.

 

عده ای می گویند، این همه ثروت در این مملکت هست چرا باید فقر گریبان مردم را بگیرد، عدم مدیریت هم از آسیب های دنیایی است، بلد نبودن تنظیم کردن ثروت با مردم از آسیب های دنیایی است، آنوقت شما می گویید، کسانی که بلد نیستند، قیامت راحتند ابدا اینطور نیست، در قیامت به این افراد می گویند، متخصص نبودی چرا پذیرفتی و هشتاد میلیون انسان را در مشکلات و مضیقه قرار دادی، بدانید ما در قیامت راحت هستیم، ولی کارگزاران و رهبران جامعه، راحتی ندارند، آنها باید صدها سال سرپا بایستند.

 

اینکه مسئولان با هم اختلاف داشته باشند و در زیر فشار اختلاف، مردم رنج ببرند، در قیامت راحت قابل گذشت، نیست، اما دنیا دار آسیب است، آسیب بدنی و مالی و آبرویی، اما مومن مطلقا روحش، اعتقادش، اخلاقش، ایمانش، آخرتش، آسیب نمی بیند چون یک یار و حمایتگری مانند پروردگار دارد که عاشقش است، "إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا" این آیه را هم در قلبتان بنویسید، یقینا من خدا حمایتگر بندگان مومنم، یارشان و ولی شان هستم و دوست شان دارم. خداوند اگر می خواست بدن مومن را حمایت کند که شب نوزدهم بدن امیرالمومنین را حمایت می کرد، حمایت خداوند معنوی، دینی است.

 

دومین کسی که مومن را دوست دارد، گروهی هستند که عاشق مردم مومن هستند، این گروه از کجا موج عشق به مردم مومن دارند؟ خدا می فرمایند: از عرش و اطراف عرش، "الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ"، بالاترین فرشتگان عاشق مردم مومن هستند.

 

این حرف آنهاست، "يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً" ملائکه و اطراف عرش مرتب طلب مغفرت برای مومنین می کنند.

 

سومین طایفه ای که عاشق مردم مومن هستند، انبیاء هستند؛ در قرآن دشمن به انبیاء می گفت، اینها را رها کن تا کاری به کارتان نداشته باشیم، می گفتند: امکان جدا شدن از مردم مومن را نداریم، می مانیم، هر غلطی دلتان می خواهد بکنید.

 

طایفه چهارم ائمه طاهرین هستند روایت را ندیدم، اما اهل دلی به من گفت، امیرالمومنین رد می شد، دستش روی پیشانیش بود و ناله می کرد، میثم به او رسید، گفت: چه شده، گفت: سرم درد می کند، بی خواب بودید؟ غذا نخوردید؟ نه، گفت: پس چرا سرتان درد می کند، فرمود: چون امروز سر تو درد گرفته است.

 

طایفه دیگری که عاشق مردم مومن هستند خود مومنان هستند، "وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ"، مردم مومن عاشق یکدیگر هستند، زنان اهل ایمان هم عاشق زنان اهل ایمان هستند.

 

 

 

منبع : پایگاه عرفان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 امام شناسی در نهج البلاغه

امام شناسی در نهج البلاغه

از آن جمله امیرمؤمنان در خطبه ای می فرماید: «بدانیدآن کس ازما (حضرت مهدی علیه السلام ) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر درآن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رفتار می کند تا گره ها را بگشاید. بردگان و ملت های اسیر را آزاد می سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را می پراکند و حق جویان پراکنده را متحد می سازد.
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 مدرسان واقعی وحی از نگاه نهج البلاغه

مدرسان واقعی وحی از نگاه نهج البلاغه

درباره امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده است «انا مدینة العلم و علی بابها؛ من شهر دانشم و علی در آن است.»جابربن حیان، پدر علم شیمی، در دانشگاه امام صادق(علیه السلام) دانش آموخت؛ حسن بصری، مؤسس مکتب کلامی اشاعره؛ واصل بن عطاء مؤسس مکتب کلامی معتزله؛ ابوحنیفه، بنیانگذار مکتب فقهی حنفی؛ مالک، بنیانگذار مکتب فقهی مالکی، از شاگردان دانشگاه جعفری بوده اند.
Powered by TayaCMS