تهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 سخنرانی دوم

تهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 سخنرانی دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

 

سه مسئله در کتاب خدا یعنی قرآن مجید مطرح است؛ قرآن مجید می فرماید: دو مسئله را کسی نمی فهمد و در حقیقت راه فهم این دو مسئله به روی همه بسته است، مگر آنهایی که خداوند برای فهم این دو مسئله انتخابشان کرده باشد. عموم مردم از زمان آدم تا قیامت، محروم از فهم این دو مسئله هستند. اما یکی از این مسایل را می توانند با چشمشان حس کنند و تا جایی که در دسترس علمشان است، اندازه گیری کنند و درباره آن سخن بگویند و بنویسند.

 

یک مسئله به تعبیر متخصصین معارف الهی جنبه ملکی موجودات است، می توانیم ظاهر، جسم و قالب موجوداتی که در دسترس ما نیستند را تا حدی که چشم مان میدان دارد، ببینیم؛ ملک وجود یعنی قالب و جسم وجودِ خورشید، ماه، ستارگان، ابر، حیوانات، نباتات و جمادات قابل دیدن و اندازه گیری و قابل لمس کردن با دست است؛ اما دو حقیقت دیگر در مجموعه موجودات وجود دارد که پروردگار علناً در قرآن مجید می فرماید: "لَّا تَفْقَهُونَ؛ درک نمی کنید" به عبارت دیگر حواس پنجگانه انسان به شدت محروم از درک این دو مسئله است به گونه ای که حواس پنجگانه نمی تواند این دو حقیقت را که حتی به اندازه یک سنگریزه است، درک کند. 

 

 حال سوال اینجاست که در این عالم، خداوند چه موجودی را از درک این حقیقت مرحوم کرده است؟ پاسخ این است، هیچ موجودی را! چون در قرآن مجید به صورت نکره در سیاق نفی بیان شده و نکره در سیاق نفی معنی عام می دهد و نمی توان استثنایی در آن ایجاد کرد؛ مَا مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ معبود حقی غیر از او در هیچ کجا، در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی وجود ندارد و تنها یک معبود حق، در هستی وجود دارد و سایر معبودهایی که مُهر معبود به آنها زدند، پوچ و باطل هستند. این دو حقیقتی است که توده مردم از زمان آدم تا قیامت درک نکردند، اما تعداد معینی برای فهم این دو حقیقت، انتخاب شدند که به تعبیر قرآن دارای روحیه شعور و درک کل موجودات حتی یک سنگریزه را دارند.

 

دلیل ما در این زمینه تنها قرآن است چون علم از زمان آدم تا این لحظه، به این حقایق راه پیدا نکرده، اگر کسی بگوید این حقایق دروغ هستند از روی جهل می گوید چرا که تمام علومی که در حال حاضر در اختیار بشر هستند به این دو موضوع نرسیدند. اگر روحیه شعور موجودات را برای دانشمندان غیرالهی کره زمین بیان کنیم و بگویند، دروغ است از روی جهل و نادانی است چرا که آنها نه علمشان به این حقیقت رسیده و نه عقلشان. در این میان باید تأکید کرد که قطعاً دروغ نیست، قرآن، خدای قرآن، آیات و مفاهیم قرآن حق هستند و این مساله ثابت شده و شکی در آن نیست؛ همچنین در وجود خدا و حق بودنش نیز شکی نیست.  فرستادگان گفتند: "أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ آیا در خدایی که آفریننده آسمان ها و زمین است شکی است؟!" "الم ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ؛ اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست" به طور کلی جنس شک در کتاب قرآن راه ندارد. خداوند در قرآن می فرماید: "يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تسبیح می گویند" ما از فِي السَّمَاوَاتِ خبر نداریم وَمَا فِي الْأَرْضِ مطلق است یعنی تمام آنچه در زمین هست حتی ذراتی که با چشم دیده نمی شوند را شامل می شود.

 

"وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ؛ چیزی در این عالم نیست مگر اینکه برای خداوند تسبیح و سجده دارند" در حقیقت این آیه خداوند را از همه عیب ها و نقص ها پاک می کند و می گوید که پروردگار ما یک عیب و یک نقص ندارد، این نکته را یک سنگریزه و یک ذره خاک هم می گوید و مشخص می شود که کل موجودات، روحیه شعور دارند و به این خاطر خدا را فهمیدند؛ اگر خدا را نمی فهمیدند، تسبیح نمی گفتند چون زبان درباره چیزی که فهمیده نمی شود، بسته است.

 

اینکه می گویند تمام موجودات جهان بی استثنا تسبیح می گویند بر دو معنا دلالت دارد یکی اینکه موجودات از روحیه شعور و درک برخوردارند و خالقشان را می شناسند و دیگر اینکه هم نطق هستند وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ، اما شما نه از شعور آنها خبر دارید و نه از گویایی آنها.

 

سلیمان دید هدهد غایب است، گفت: اگر برگردد و دلیل قانع کننده ای برای غیبت خود بگوید، با او کاری ندارم، اما اگر دلیل قانع کننده ای برای غیبت خود نگوید، چون از فرمان حکومت تمرد کرده، جریمه سختی می شود. هدهد آمد، سلیمان پرسید، کجا بودی؟ هدهد گفت: از بالای کشوری پرواز کردم آباد، پادشاهشان زن، دینشان خورشیدپرست، تخت پادشاهشان هم بی نظیر؛ این نطق به دلیل شعوری است که هدهد دارد، اما اگر ما صد سال هم کنار یک هدهد بنشینیم، حرف و شعورش را نمی فهمیم.

 

سلول های بدن ما که میلیاردها میلیون عدد هستند و ترکیب وجود هر کدام از آنها بیست و دو عنصر است، جایگاه خود را می دانند و متوجه هستند که باید در کجا قرار بگیرند و چه فعالیتی انجام دهند؛ به عنوان مثال سلولی جزو سلول های چشم است و بعد از ساخته شدن در کبد به سراغ چشم می رود، سلولی، جزو سلول های استخوان است و بعد از ساخته شدن در کبد به استخوان ها می رود، سلولی جزو سلول های معده و روده است و بعد از ساخته شدن به معده و روده می رود؛ در اعضا و جوارح بدن انسان، شعور کبد برای دانشمندان امروز جهان اعجاب انگیز است، چون می فهمد چه چیزی را به اوره تبدیل کند و اگر به اوره تبدیل نکند، کلیه آن را دفع نمی کند و بدن مسموم می شود و می میرد یعنی هوشمندترین عضو بدن در امعاء و احشاء کبد است.

 

کبد خون شناس و تجزیه کننده هوشمند و عجیبی است که فهم بالای غیرقابل تصوری دارد ولی ما در بیرون به صورت جگر سیاه می بینیم، یعنی چیزی به حسابش نمی آوریم در حالی که اگر ده دقیقه بخوابد، می میریم. هوش همین جگر را نه درک می کنیم و نه نطق و زبانی که با سلول ها حرف می زند را می فهمیم. در یک جلمه انسانِ بسیار نفهمی هستیم چون حتی شعور و نطق یک سنگریزه را هم نمی توانیم بفهمیم؛ حال که تا این حد نفهم هستیم، این همه ادعاهای انسان برای چیست؟ أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی این همه کبر، بخل که در وجود انسان هست، برای چیست؟ مگر توِ انسان که هستی؟

 

 توِ انسان جایی می توانی ارزش پیدا کنی که زلفت به قرآن، پیغمبر و امامان معصوم گره بخورد، اما اگر زلفت به پیغمبر، امامان و قرآن گره نخورد و جای دیگری بروی، نفهمی ات را بیشتر می کنند، چنان به تو نفهمی تزریق می کنند که وقتی به تو دستور می دهند، خانه زهرا(س) را آتش بزن، آتش میزنی، چنان به تو نفمی تزریق می کنند که وقتی دستور می دهند سر ابی عبدالله را ببر، می بری، چنان به تو نفهمی تزریق می کنند که وقتی به تو دستور می دهند که مال مردم را غارت کن، غارت می کنی؛ چنان به تو نفهمی تزریق می کنند که وقتی به تو دستور می دهند که با زبان روزه جان صد نفر را به صورت کور مورد تیر قرار بده تا هر چند نفرشان بمیرند و زن هایشان بیوه و فرزندانشان یتیم و خانواده هایشان داغدار شوند، به هیچ وجه هم دلت نسوزد.

 

بنابراین اگر از کنار پیغمبر، قرآن و اهل بیت به جای دیگری بروی، فقط نفهمی به نفهمی ات اضافه می کنند، خودت که به اندازه کل عالم نفهم هستی، چون شعور و نطق کل موجودات را نمی فهمی. همان میزان که انسان برای نفهمی جا دارد، برای فهم هم جا دارد. قرآن می گوید: از بیابانی رد می شد، صدها مورچه در حال رفت و آمد بودند، یکی از مورچه ها گفت: "حنَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ؛ اى مورچگان به خانه هايتان داخل شويد مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند" سلیمان و تمام مورچه ها صدای او را شنیدند و چون شعور فهمش را هم داشتند کنار رفتند. سلیمان مورچه را صدا کرد و گفت: من پیغمبر نیستم؟ مورچه گفت: می دانم که پیغمبر هستی، سلیمان گفت: می دانی پیغمبرها ظالم نیستند؟ مورچه گفت: این را هم می دانم، سلیمان گفت: می دانی پیغمبرها عادلند؟ مورچه گفت: می دانم، سلیمان گفت: می دانی پیغمبرها مهربانند؟ مورچه گفت: می دانم، سلیمان گفت: پس چرا به مورچه ها گفتی به لانه بروند که مبادا سلیمان و ارتشش آنها را زیر دست و پای اسبان و پیاده ها خرد نکنند؟! مورچه گفت: سلیمان من که می دانم تو رد می شدی با ارتش مومنت مواظب بودی یک مورچه زیر پای اسب هایتان نرود، من به بدن مورچه ها کار نداشتم، من مورچه ها را در لانه فرستادم که حشمت و شکوه و عظمت سلطنت تو و ارتش تو را تماشا نکنند که در تماشای آن مقدار، از خدای خود غافل شوند، من که می دانم تو بدن مورچه را له نمی کنی، ولی عقلش را که له می کنی! 

 

 

 

بنابراین موجودات پیکری دارند که قابل دیدن است و شعور و نطقی دارند که مطلقا قابل دیدن و حس کردن نیست، خیلی از موجودات هم نطقشان و هم شعور و قالب شان قابل درک است، یکی از این موجودات، "ماه مبارک رمضان " است که ما یک دورنما از روحیه قالبش که زمان است را درک می کنیم و زبانش را خوب می فهمیم.

 

پیکر ماه رمضان همین سی روز است، إِنَّ عِدَّةَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّهِ اِثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اَللّهِ يَوْمَ خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ ؛ قالب و جسم رمضان، حالت زمانی است و حالت عنصری نیست، گرچه زمان را از عناصر می دانند، ولی این قالب و جسم رمضان است. و اما روح رمضان، اولا از دوازده ماه عربی، خداوند در قرآن تنها از یک ماه، یعنی ماه رمضان در سوره بقره نام برده است و به سایر ماه ها از جمله ربیع، جمادی، رجب، شعبان، صفر و محرم اشاره ای نکرده است، البته به طور کنایه یک اشاره ای به ده شب اول ذی الحجه و  ده شب اول محرم دارد ولی اسم نبرده است. یقین بدانید که روح رمضان در هیچ ماهی نیست؛ روح رمضان یک روح چهار بُعدی در نزد انسان است، این روح چهار بُعدی عبارتند از: "عَظَّمْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ؛ کرامت، عظمت، شرافت و فضیلت"  این روح چهار بُعدی را خود انسان برای رمضان ساخته است.

 

کرامت، عظمت، شرافت و فضیلت، چهار حقیقت روحی زنده نزد پروردگار است. چیزی که زنده است، نزد پروردگار بقاء و دوام دارد،   شما زنده به توفیق پروردگار در مدت یک ماه در قالب رمضان هستید و می خواهید در این یک ماه ضیافت الهی را تحقق ببخشید.

 

روایتی را تقریبا اغلب کتاب های مهم نقل کردند مبنی بر اینکه، یک روز به شروع رمضان مانده بود یا روز اول رمضان بود که پیغمبر به جابر ابن عبدالله انصاری فرمود: "يا جابِرُ، هذا شَهرُ رَمَضانَ؛ مَن صامَ نَهارَهُ و قامَ وِردا مِن لَيلِهِ؛ کسی که روزهای ماه رمضان را روزه بگیرد و بخشی از شبهای ماه رمضان را به عبادت قیام کند، همه عبادت است." در حقیقت همین که بیدار می شوید و سحری می خورید، عبادت است، حال اگر خواستید به این عبادت، یازده رکعت نماز شب هم اضافه کنید که به قول قرآن نور علی نور می شود.

 

کتابی در حدود سیصد صفحه نوشتم که به تازگی منتشر شده با عنوان

 

من یک کتابی جدیدا نوشتم ده بیست روز است درآمده حدود سیصد صفحه است به نام "اسلام دین آسان" اسلام دین آسانی است و یکی از نشانه های آن اینکه اگر سحر از خواب بیدار شوید و سحری بخورید و نیت روزه کنید، همه اینها را عبادت می داند و اگر نماز را به آن اضافه کنید بسیار عبادت ارزشمندی انجام دادید. از این پس اینگونه به ماه رمضان وصل شوید، دروازه شکم، دهان است و دهانت را به روی خوردن هر حرامی قفل کنید، منظور از حرام، تنها مشروبات الکلی و گوشت خوک و حرامات دیگر نیست حرام یعنی مال غصبی، مال رشوه، مال حق زن و بچه، حق پدر و مادر، ارث خواهر و برادر.

 

 

 

" عَفَّ بَطنَهُ و فَرجَهُ" این نیست که در ماه رمضان خود را حفظ کند و پس از آن دنبال کارهای اشتباه خود برود، این فایده ای ندارد.

 

"كَفَّ لِسَانَهُ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ؛ اى جابر! اين، ماه رمضان است. هر كس روزش را روزه بدارد و بخشى از شبش را به عبادت برخيزد و شكم و شهوتش را پاك نگه دارد و زبانش را حفظ كند، از گناهانش بيرون مى شود، آنگونه كه از اين ماه بيرون مى شود"  

 

با یک چنین روزه ای، هر چه گناه در پنجاه یا شصت سال عمر، بین خود و خداوند به گردن انسان هست، پاک می شود، روایت داریم که در روز قیامت پرونده را که دست انسان می دهند وقتی می خواند در خودش می گوید، این برای من نیست، به او می گویند چرا گیج هستی؟ می گوید: این پرونده من نیست، من از پانزده سالگی تا مدت های عمرم، سی هزار گناه دارم آنها کجاست؟ خطاب می رسد، بنده من همه را چشم پوشیدم، پرونده برای خودت است، اما من چشم پوشیدم؛ یک راه چشم پوشی خدا برای گناهان، شرایط معنوی ماه رمضان و روزه داری است. "عَفَّ بَطنَهُ و فَرجَهُ و كَفَّ لِسانَهُ، خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ كَخُروجِهِ مِنَ الشَّهرِ؛ پاکی پرونده اش از گناهان مثل روزی می شود که از ماه رمضان   بیرون می آید؛ پاک، با عفت شکم، با عفت شهوت، با حفظ زبان.

 

وقتی وارد قیامت می شوید، می بینید که تکریم تان می کنند، یعنی به ملائکه می گویند برو به او سلام بده "وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ" ملائک تکریم تان می کنند و برایتان احترام قائل می شوند یعنی به عنوان بنده شریف پروردگار نشانت می دهند،  دست به سینه تا دم در بهشت بدرقه ات می کنند، سپس از جانب خدا به تو می گویند: " ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ و فضلته؛ شیعیان اهل بیت ما، از کل انسان های تاریخ یک سر و گردن برتر و با فضیلت تر هستند"

 

این قالب و روح رمضان بود، اما زبان رمضان چیست؟ رمضان نطق دارد، این زبان را تا قیامت به هیچ کس دیگری نمی دهد. زبان ماه رمضان قرآن است، قرآن می فرماید: "شَهْرُ رَمَضانَ اَلَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ اَلْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ اَلْهُدى وَ اَلْفُرْقانِ"

 

باید گوشم را کنار زبان ماه رمضانی بگذارم که من را وارد صراط مستقیم می کند، برای من روشنگری کند و ترازوی سنجش حق و باطل را به دست من دهد؛ آن چهار حقیقت، روح ماه رمضان است، ما زمان ماه رمضان را درک می کنیم و این چهار روحیه عظیم ماه رمضان را در حدی که برایمان بیان کنند به صورت دورنمایی می فهمیم، زبانش هم که قرآن مجید است، پس قرآن را باز کنید، بخوانید، با تو حرف می زند.

 

خداوند در این ماه رمضان به ما رحم می کنی؟ جوابش مثبت است؛ خدایا در این ماه رمضان به ما توفیق بیشتر می دهی؟ بله؛ خدایا گناهان گذشته ما را می بخشی؟ حتما؛ خدایا گناهانی که بین خودم و مردم دارم، اگر زمین، خانه و پولی را بردم و رشوه ای گرفتم، می بخشی؟ آنها را به صاحبانش برگردان، با کرامت آنها را هم می بخشم؛ خدایا بهشت را برای ما قباله می کنی؟ بله! حتما قباله می کنم. 

 

منبع : پایگاه عرفان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʆ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(6)

به مالک اشتر می نویسد:« و ایاک و الاستثمار بما الناس فیه اسوه» (نهج البلاغه، نامه ی 53)؛ مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی امتیاز خواهی! از اموری که بر همه روشن است غفلت کنی.
Powered by TayaCMS