حکمت 152 نهج البلاغه : قدرت و زورگويى

حکمت 152 نهج البلاغه : قدرت و زورگويى

متن اصلی حکمت

موضوع حکمت 152 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت

152 وَ قَالَ عليه السلام مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ وَ مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا

موضوع حکمت 152 نهج البلاغه

قدرت و زورگويى

(اخلاقى، سياسى)

ارزش مشورت و پرهيز از خودمحورى

(اخلاقى، سياسى، اجتماعى)

ترجمه مرحوم فیض

152- امام عليه السّلام (در باره مشورت) فرموده است

1- هر كه (بر چيزى) دست يافت خود رأى ميشود (به رأى و انديشه ديگران بى اعتنا گردد) 2- و هر كه خود رأيى نمود (در كار مشورت نكرد) تباه گشت، 3- و هر كه با مردان (با تجربه) شور نمايد با خردهاشان شركت ميكند (و هويدا است كه حكم چند عقل در هر كار از حكم يك عقل سودمند و شايسته تر است).

( ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1165 و 1166)

ترجمه مرحوم شهیدی

160 [و فرمود:] هر كه بر ملك دست يافت تنها خود را ديد و از ديگران رو بتافت.

161 [و فرمود:] هر كه خود رأى گرديد به هلاكت رسيد، و هر كه با مردمان رأى بر انداخت خود را در خرد آنان شريك ساخت.

( ترجمه مرحوم شهیدی، ص 391)

شرح ابن میثم

147- و قال عليه السّلام: ثلث كلمات:

مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ وَ مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ- وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا

إحداها: من ملك استأثر

أى استبدّ. و أراد أنّ الملوك من شأنهم الاستبداد بالامور المرغوب فيها و الانفراد و ذلك لتسلّطهم و عدم المنازع لقواهم الأمّارة بالسوء فيهم. و هى كالمثل يضرب لمن غلب على أمر فاختصّ به و منعه غيره.

الثانية: و من استبدّ برأيه هلك

لأنّ انفراد الإنسان برأيه و عدم قبوله للنصيحة و استشارته في الحرب و نحوها مظنّة الخطأ فيه المستلزم للهلاك فكأنّه قال: من استبدّ برأيه فهو في مظنة الهلاك فأقام الهلك مقام مظنّته مجازا إطلاقا لما بالفعل على ما بالقوّة.

الثالثة: و من شاور الرجال شاركها في عقولها

و ذلك أنّه يستنتج فيها الرأي الأصلح ليعمل به فكان عقول الرجال بأسرها حاصلة لانتفاعه بثمرتها و هو ترغيب في الاستشارة.

( شرح ابن میثم، ج 5 ص 334)

ترجمه شرح ابن میثم

147- سه سخن از سخنان امام (ع):

مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ وَ مَنْ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ- وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا

ترجمه

«هر كس تسلّط يافت، خود رأى مى شود، و هر كس خود رأى شد، هلاك مى شود، و هر كس با مردان مشورت كند، شريك عقلهاى آنها مى گردد.»

شرح

يكى از آن سخنان، اين است كه: هر كس سيطره يافت، خود رأى مى شود.

مقصود اين است كه روش پادشاهان در امور مورد علاقه شان، خودرأيى و تكروى است، از آن جهت كه بر ديگران مسلّطند و نسبت به خواهشهاى نفسانى خود، بلامنازعند. و اين سخن مانند ضرب المثلى است كه آن را در مورد كسانى به كار مى برند كه به كارى دست يابند، و بعد آن را به خود اختصاص دهند و ديگران را مانع شوند.

سخن دوم: هر كه خود رأى شد، به هلاكت رسيد. زيرا تكروى انسان در فكر و نظر خود و نپذيرفتن نصيحت و مشورت ديگران در جنگ و امثال آن، او را در معرض خطا قرار مى دهد و باعث هلاكت او مى گردد، گويا امام (ع) فرموده است: هر كس خودرأى باشد، در معرض هلاكت است، بنا بر اين هلاكت را- از باب اطلاق ما بالفعل بر ما بالقوّة- به جاى: معرض هلاكت، به طور مجاز به كار برده است.

سخن سوم: هر كس با مردان مشورت كند، شريك عقلهاى آنان است.

توضيح آن كه در آن صورت از بهترين نظر بهره بردارى كرده و آن را به كار مى بندد، پس تمام خردهاى مردان، در اختيار او قرار گرفته است، چه او از نتايج خردها سود مى برد. و اين سخن تشويق به مشورت با ديگران است.

( ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 564)

شرح مرحوم مغنیه

159- من ملك استأثر.

المعنى

كل أو جل الذين يملكون القوة يستبدون و ينهبون. و الذي يتمنى السلطان يريده لهذه الغاية، أما الشاذ النادر فلا يقاس عليه، و من هنا نادى الفوضويون بإلغاء الدولة و السلطة. و تكلمنا عنهم في شرح الخطبة 40 بعنوان «الفوضوية و السلطة» ج 1 ص 254.

160- من استبدّ برأيه هلك، و من شاور الرّجال شاركها في عقولها.

المعنى

الاستبداد بالرأي أن تقدم على أمر مجهول العاقبة عندك، لأنك ما جربت مثله من قبل، و لا استشرت الناصح المجرب، و لا شك ان الإقدام على مجهول مغامرة.

و يأتي قول الإمام: «قد خاطر من استغنى برأيه» و إن استشرت الناصح المجرب فقد اكتسبت علما جديدا تستعين به على مرادك. و في مستدرك نهج البلاغة: ان رجلا سأل الإمام عن أعلم الناس فقال: من جمع علم الناس الى علمه.

و قال حفيده الإمام جعفر الصادق: إذا شاورت من يصدقه قلبك فلا تخالفه، و ان كان بخلاف هواك، فإن النفس تجمح عن قبول الحق. و سبق الكلام عن المشورة مرات، منها عند شرح قوله: «و لا ظهير كالمشاورة» في الحكمة 54.

( فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 323 و 324)

شرح شیخ عباس قمی

286 و 287- من ملك استأثر، و من استبدّ برأيه هلك، و من شاور الرّجال شاركهم في عقولهم. هذه ثلاث كلمات: تريد بالأولى: أنّ الأغلب في كلّ ملك أن يستبدّ و يستأثر على الرعيّة بالمال و العزّ و الجاه، و ذلك لتسلّطهم و عدم المنازع لقواهم الأمّارة بالسوء.

و نحو هذا المعنى قولهم: من غلب سلب، و من عزّ بزّ. و أريد بالثانية: أنّ من انفرد برأيه، و لم يقبل النصيحة فهو في مظنّة الهلاكة، و ذلك معلوم.

و بالثالثة: الترغيب في الاستشارة، و ذلك لأنّه يستنتج منها الرأي الأصلح ليعمل به.

قالوا: المشورة لقاح العقول، و رائد الصواب. و من ألفاظهم البديعة: ثمرة رأي المشير أحلى من الأري المشور.

( شرح حکم نهج البلاغه شیخ عباس قمی، ص221)

شرح منهاج البراعة خویی

الثانية و الخمسون بعد المائة من حكمه عليه السّلام

(152) و قال عليه السّلام: من ملك استأثر، و من استبدّ برأيه هلك و من شاور الرّجال شاركها في عقولها.

اللغة

(استأثر) بالشي ء علي الغير: استبدّ به و خصّ به نفسه.

المعنى

أفتن الامور للنفوس و أكثرها إثارة لقوّة طلب الامتياز عن سائر النّاس هو الملك و السّلطنة حتّى شاع في المثل السائر «الملك عقيم» و قوله عليه السّلام (من ملك استأثر) مثل سائر يضرب لمن غلب على أمر فاختصّ به و منعه غيره.

و الاستبداد بالرأي معرض للخطاء، و استفزاز من يحوط بالمستبدّ على المخالفة معه و التدبير عليه و السعى لنقض رأيه و إظهار بطلانه، فينجرّ الأمر إلى هلاك المستبدّ و خصوصا في الحروب و المنازعات الجماعية الّتي تحتاج إلى الاستعانة و المدد من الغير.

و المشورة أساس لإجراء الامور و خصوصا الامور العامة الّتي ترجع إلى امّة و شعب أو قبيلة و حيّ، و قد حثّ القرآن على الاستشارة في الامور حتّى بالنسبة إلى النّبي صلّى اللَّه عليه و آله المصون من الخطاء فقال تعالى «159- آل عمران- : «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ» و قرّر الشورى سيرة اجتماعية عامّة تامّة للمسلمين كاقام الصّلاة و سائر شعائر الدّين فقال تعالى «38- الشورى- : «وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ».

الترجمة

هر كه پادشاه شد خودخواه مى شود، و هر كس پابند رأى خود شد بهلاكت مى رسد، و هر كس با مردان مشورت كرد شريك عقل آنان مى شود.

  • هر كه شد پادشاه خودخواه است هر كه خودرأى گشت گمراه است
  • هر كه با مردمان كند شورىدر خردشان شريك و در راه است

( منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص242و243)

شرح لاهیجی

(188) و قال (- ع- ) من ملك استأثر يعنى و گفت (- ع- ) كه كسى كه پادشاه گشت بايد بر گزيند هر چيزى را يعنى اختيار كند بر گزيده هرچيزى را

(189) و قال (- ع- ) من استبدّ برأيه هلك و من شاور الرّجال شاركها فى عقولها يعنى و گفت (- ع- ) كه كسى كه عمل كرد براى خود بتنهائى بى مشورت با غير هلاكت يافت بتقريب خطا بودن و كسى كه مشورت كرد شريك شد با مردان دانشمند شريك شد با ايشان در عقل و دانش ايشان زيرا كه باعث زيادتى عقل و دانش او شود

( شرح نهج البلاغه (لاهیجی) ص 308)

شرح ابن ابی الحدید

162: مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ المعنى أن الأغلب في كل ملك يستأثر على الرعية- بالمال و العز و الجاه- . و نحو هذا المعنى قولهم من غلب سلب و من عز بز- . و نحوه قول أبي الطيب-

و الظلم من شيم النفوس فإن تجد ذا عفة فلعلة لا يظلم

( شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد)، ج 18 ، صفحه ى 381)

شرح نهج البلاغه منظوم

[154] و قال عليه السّلام:

من ملك استأثر، و من استبدّ برأيه هلك، و من شاور الرّجال شاركها فى عقولها.

ترجمه

هر آنكه چيزى را مالك شود خود سرى آغاز نهد، و هر آنكه بخود سرى گرايد تباه شود، و هر كه ديگران را مشاور گيرد با هوش و خردهايشان شركت جسته است (و تير مرا در ابر نشان زده است)

نظم

  • مشو در كارهاى خويش خود سركه از اين خود سرى پيدا شود شرّ
  • گر افتد در جهان چيزيت در دستمباد آنكه شوى خود رأى و سرمست
  • كه سرمستى كشد سوى هلاكتبه بدبختى نشاند روى خاكت
  • ولى بالعكس اگر كس نرم و آرامز خوى خود سرى بيرون نهد گام
  • بفرّ دانش و هوش و مشاعربكارى خلق را گيرد مشاور
  • گرو بگرفته عقل ديگران رابخود داده است شركت مردمان را
  • بخوشبختى بگيتى مى شود يار نهال كار وى نيكو دهد بار

( شرح نهج البلاغه منظوم، ج 9 ص193)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʆ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(6)

به مالک اشتر می نویسد:« و ایاک و الاستثمار بما الناس فیه اسوه» (نهج البلاغه، نامه ی 53)؛ مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی امتیاز خواهی! از اموری که بر همه روشن است غفلت کنی.
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
Powered by TayaCMS