خطبه 214 نهج البلاغه بخش 3 : پندهاى جاودانه

خطبه 214 نهج البلاغه بخش 3 : پندهاى جاودانه

عنوان خطبه 214 نهج البلاغه بخش 3 خطبه (دشتي)

متن صبحي صالح

ترجمه فيض الاسلام

ترجمه شهيدي

ترجمه شرح ابن ميثم

شرح ابن ابي الحديد

شرح ابن ميثم

شرح لاهيجي

شرح منظوم انصاري

شرح في ظلال نهج البلاغه

ترجمه منهاج البراعه

شرح منهاج البراعه

عنوان خطبه 214 نهج البلاغه بخش 3 خطبه (دشتي)

پندهاى جاودانه

متن صبحي صالح

فَلْيَقْبَلِ امْرُؤٌ كَرَامَةً بِقَبُولِهَا- وَ لْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا- وَ لْيَنْظُرِ امْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ وَ قَلِيلِ مُقَامِهِ فِي مَنْزِلٍ- حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلًا- فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ- فَطُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ- أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ- وَ أَصَابَ سَبِيلَ السَّلَامَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ- وَ طَاعَةِ هَادٍ أَمَرَهُ وَ بَادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ- وَ تُقْطَعَ أَسْبَابُهُ وَ اسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ وَ أَمَاطَ الْحَوْبَةَ- فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ هُدِيَ نَهْجَ السَّبِيلِ

ترجمه فيض الاسلام

7 پس بايد مرد شرف و بزرگوارى را با پذيرفتن اين اوصاف قبول كند، و از سختى قيامت پيش از رسيدن آن بر حذر باشد (كارى نكند كه بعذاب گرفتار گردد) و بايد مرد در كوتاهى روزها و كمى درنگش در اين منزل (دنيا) نظر و انديشه كند (به خواب غفلت نرود) تا اينكه اين منزل را بمنزل ديگر (آخرت) تبديل كند، و بايد براى منزل ديگر و براى آنچه ميداند كه در آن سراى لازم است عمل نيكو بجا آورد، 8 پس خوشا بحال صاحب دل سالم (از صفات رذيله) كه پيروى ميكند از آنكه او را (براه حقّ) راهنما است، و دورى گزيند از آنكه او را به تباهى مى كشاند، و با بينائى كسيكه او را بينا مى نمايد و پيروى راهنمائى كه باو فرمان مى دهد براه سلامت (از سختى و گرفتارى) رسيده، و براه رستگارى (رهائى از عذاب) شتافته پيش از آنكه درهاى آن بسته و وسيله هاى آن از دست برود (بميرد) و باز شدن باب توبه و بازگشت را درخواست نمايد، و (بر اثر توبه) گناه را (از خود) دور گرداند،

9 بتحقيق بر سر راه ايستانده، و راه روشن نمودار گشته است (راه حقّ بر همه آشكار است مانند آن ماندكه بر سر دو راهى كسى ايستاده تا رونده را راهنمائى كند، يا نشانه اى بر پا است كه راه را مى نمايد، پس هر كه راه گم كند عذر و بهانه اش پذيرفته نيست).

ترجمه شهيدي

پس آدمى بايد اين اندرز را بپذيرد، و پيش از رسيدن مرگ و روز رستاخيز پرهيز پيش گيرد، و بنگرد در

روزهايش كه چه كوتاه بود، و اندك ماندنش در خانه اى كه از آن بايد رفت و در جاى ديگر منزل نمود. پس كارى كند براى جايى كه بدان رود، و براى او پرداخته است و منزلگاههاى او كه شناخته است. پس خوشا دارنده دل بى گزند كه پيروى كند كسى را كه او را راه نمايد و دورى كند از آن كه او را تباه نمايد، و به راه سلامت رسيده است به راهبرى آن كه او را راه نمود، و فرمانبردارى راهنمايى كه او را چنان فرمود و به راه رستگارى شتافت پيش از آنكه درهايش بسته شود و وسيلتهايش گسسته. و در توبه را گشودن خواهد و گناهان را زدودن. چنين كس بر سر راه ايستاده است و راه راست به رويش گشاده.

ترجمه شرح ابن ميثم

اللغه

قارعه: سخت، از شدايد روزگار.

اماط: زدود.

تمحيص: آزمايش.

يرديه: او را در ورطه هلاكت مى اندازد.

حوبه: گناه.

ترجمه

پس بايد انسان شرافت و بزرگوارى را با پذيرش اين ويژگيها بپذيرد، و از مرگ پيش از فرا رسيدن آن دورى كند، و در كوتاهى روزهاى عمر و اندك بودن اقامت در اين سرا دقت كند تا موقعى كه به منزلى در عالم آخرت منتقل شود، و بايد براى آن سرا و نشانه هاى ورود به آن كار كند، پس خوشا به حال آن كه قلبى سليم دارد و راهنماى خود را پيروى مى كند و از گمراه كننده دورى مى جويد، با توجه كردن به ارشاد هدايت كننده و تبعيت از فرمان او، راه سلامت را دريافته و پيش از آن كه درهاى آن بسته و وسيله هاى آن قطع شود به منزلگاه سعادت و هدايت بشتابد، باب توبه را باز كند و ننگ گناه را از خود بزدايد.

چنين شخصى در راه راست گام نهاده و به جادّه پهناور حقيقت راه يافته است.

فليقبل امرء كرامة بقبولها...،

اين جا حضرت پس از بيان ويژگيهاى بندگان خاصّ خدا به موعظه و نصيحت و پند و اندرز برگشته و مى فرمايد: بايد انسان به سبب اطاعت و عبادت، پذيراى بخششها و نعمتهاى بزرگ از طرف پروردگار باشد و آنها را بر وجه شايسته و دور از ظاهرسازى و نفاق بپذيرد مانند پذيرشى كه حق تعالى در باره مريم فرمود: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ »، و مقصود از «قارعه» كوبنده اى كه پيش از آمدنش بايد از آن حذر كرد و ترسيد، مرگ است.

«و لينظر... منزلا»،

شارح در معناى اين عبارت دو احتمال ذكر كرده است: 1- انسان بايد از توجه به اندك بودن توقفش در اين دنيا كه لازمه آن، رفتن به سراى ديگرى است، عبرت بگيرد.

2- با توجه به اين كه بايد اين منزل را ترك كرده و به ديار دگر رهسپار شود، خود را آماده كند.

فرق دو احتمال ظاهرا در اول توقف اندك در اين عالم مدّ نظر است، و در احتمال دوم ترك كردن دنيا و رفتن از آن به سراى ديگر را مورد توجّه قرار داده اند.

فليصنع... و لمعارفه...،

اين دو جمله در حقيقت نتيجه گفتار بالا است كه وقتى چنان توجه شد كه بالاخره بايد از اين سرا رفت، سزاوار است كه آدمى براى آبادى منزل بعد كار كند، و منظور از عبارت و لمعارف منتقله جايگاههايى است كه مى داند به آن خواهد رفت.

«فطوبى» اين كلمه بر وزن فعلى و از ماده طيب اشتقاق يافته و چون حرف ما قبل ياء مضموم بوده حرف ياء تبديل به واو شده است.

بعضى هم گفته اند: اين كلمه نام درختى است كه در بهشت قرار دارد، منظور از قلب سليم در سخن امام (ع) دلى است كه به اخلاق ناپسند و صفات رذيله و جهل مركب آلوده نشده باشد.

من يهديه،

منظور خود امام و بقيه پيشوايان معصوم اند، و از جمله: من يرديه منافقان و گمراه كنندگان را اراده كرده كه انسان را به ورطه هلاكت سوق مى دهند.

و اصاب سبيل السّلامه،

با توجه به راهنماييهاى هدايت كننده و پيروى از دستورهاى او، در سر دو راهيهاى حق و باطل، جاده مستقيم حق را تشخيص داده و آن را مى پيمايد.

و بادر...،

انسان حق جو بايد پيش از بسته شدن درهاى هدايت به سوى آن بشتابد. در اين عبارت امام (ع) دو استعاره ترشيحيه بكار برده اند: 1- در كلمه ابواب كه منظور خود آن حضرت و بقيّه امامان بعد از اوست، و غلق (بستن) را كه از ويژگيهاى در است براى آن آورده اند، و مراد از بسته شدن درها از ميان رفتن امامان (ع) يا از ميان رفتن خود كسى است كه جوينده حق است و مى خواهد هدايت شود.

2- لفظ اسباب را نيز براى امامان (ع) استعاره آورده، زيرا آنان با حقيقت اتصال دارند، همانند ريسمانها، و كلمه قطع را كه از لوازم مشبّه به يعنى ريسمان است ذكر فرمود و منظور وفات يافتن آنهاست.

استفتح التوبة،

به استقبال توبه رفته و آن را آغاز كرده است.

«و اماطة الحوبة» به سبب انجام دادن عمل توبه، لوث گناه را از نفس و روح خود بر طرف كرده است.

فقد أقيم،

با اين سخن كه آخرين جمله امام در اين خطبه است اشاره به اين فرموده است كه راهنمايان به حق كه دانشمندان و كتاب آسمانى الهى و سنّت پاك پيامبر مى باشند براى ارشاد آماده اند تا مردم به آنها اقتدا كرده و راه روشن و طريق راستى را با آگاهى و بصيرت بپيمايند توفيق از خداوند است.

شرح ابن ابي الحديد

ثم أمر ع المكلفين بقبول كرامة الله و نصحه- و وعظه و تذكيره و بالحذر

من نزول القارعة بهم- و هي هاهنا الموت- و سميت الداهية قارعة لأنها تقرع أي تصيب بشدة- . قوله فليصنع لمتحوله- أي فليعد ما يجب إعداده للموضع الذي يتحول إليه- تقول اصنع لنفسك أي اعمل لها- . قوله و معارف منتقله- معارف الدار ما يعرفها المتوسم بها واحدها معرف- مثل معاهد الدار و معالم الدار- و منه معارف المرأة و هو ما يظهر منها كالوجه و اليدين- و المنتقل بالفتح موضع الانتقال- . قوله فطوبى هي فعلى من الطيب- قلبوا الياء واوا للضمة قبلها- و يقال طوبى لك و طوباك بالإضافة- . و قول العامة طوبيك بالياء غير جائز- . قوله لذي قلب سليم- هو من ألفاظ الكتاب العزيز- أي سليم من الغل و الشك- . قوله أطاع من يهديه- أي قبل مشورة الناصح الآمر له بالمعروف- و الناهي له عن المنكر- . و تجنب من يرديه- أي يهلكه بإغوائه و تحسين القبيح له- . و الباء في قوله ببصر من بصره متعلقة بأصاب- . قوله قبل أن تغلق أبوابه- أي قبل أن يحضره الموت فلا تقبل توبته- . و الحوبة الإثم و إماطته إزالته- و يجوز أمطت الأذى عنه- و مطت الأذى عنه أي نحيته- و منع الأصمعي منه إلا بالهمزة

شرح ابن ميثم

اللغه

و القارعة: الشديدة من شدائد الدهر. و يرديه: يوقعه في الردى. و

أماط: أزال. و الحوبة: الإثم.

المعني

و قوله: فليقبل امرء كرامة بقبولها. إلى آخره. عود إلى النصيحة و الموعظة، و أراد كرامة اللّه بطاعته و ما استلزمه من المواهب الجليلة، و أراد بقبولها قبولها الحقّ التامّ على الوجه الّذي ينبغي من مراعاة مصلحتها و مراقبتها عن آثار النفاق كما قال تعالى فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ و بالقارعة الّتي حذّر منها قبل حلولها قارعة الموت. ثمّ أمر أن يعتبر المرء قصر أيّام حياته و قلّة مقامه في منزل يستلزم الإقامة القليلة فيه هذه العناية و هى أن يستبدل به منزلا آخر: أى يحلّ محلّ عبرته إقامته القصيرة في الدنيا المستلزمة لانتقاله منها إلى الآخرة فإنّ في تصوّره قلّة المقام في هذا المنزل للعبور إلى منزل آخر عبرة تامّة، و يحتمل أن تكون حتّى غاية من أمره بالنظر في الاعتبار: أى فلينظر في ذلك المنزل يستبدل به غيره، و إذا كان كذلك فينبغى أن يعمل لذلك المنزل المتحوّل إليه، و لمعارف منتقلة: أى لمواضع الّتي يعرف انتقاله إليها. و طوبى فعلى من الطيب قلّبوا ياءها واو للضمّة قبلها، و قيل: هى اسم شجرة في الجنّة، و قلب سليم: أى لم يتدنّس برذيلة الجهل المركّب و لا بنجاسات الأخلاق الرديئة، و من يهديه إشارة إلى نفسه عليه السّلام و أئمّة الدين، و من يرديه في مهاوى الهلاك المنافقون و أئمّة الضلالة، و إصابته لسبيل السلامة وقوفه على سبيل اللّه عند حدوده بهداية من هداه و طاعته لها و أمره بسلوكها، و مبادرته للهدى مسارعته إليه قبل غلق أبوابه، و استعار لفظ الأبواب له و لأئمّة الدين من قبله، و رشّح بذكر الغلق و أراد به عدمهم أو موت الطالب، و كذلك استعار لفظ الأسباب لهم، و وجه الاستعارة كونهم وصلا إلى المراد كالجبال، و رشّح بذكر القطع و أراد به أيضا موتهم، و استفتاح التوبة استقبالها و الشروع فيها، و إماطة الحوبة إزالة الإثم عن لوح نفسه بتوبته. و قوله: فقد اقيم. إلى آخره. إشعار منه بإقامة أعلام اللّه و هم العلماء و الكتاب المنزل و السنّة النبويّة و الهداية بها إلى واضح سبيله ليقتدى الناس بها و يسلكوا على بصيرة. و باللّه التوفيق و العصمة.

شرح لاهيجي

فليقبل امرء كرامة بقبولها و ليحذر قارعة قبل حلولها و لينظر امرء فى قصير ايّامه و قليل مقامه فى منزل حتّى يستبدل به منزلا فليصنع لمتحوّله و معارف منتقله يعنى پس بايد قبول كند و بپذيرد مرد كرامت و بزرگى را بسبب مهيّا و اماده شدن از براى ان و بپرهيزد سختيها و شدائد را پيش از وارد شدن ان و بايد البتّه نگاه كند مرد در كوتاهى روزگارش و كمى درنگش در منزلى تا اين كه بدل كند بان منزل منزل ديگر را پس بايد كارى كند از براى مكان رجوع خود و از براى علامات شناسائى جاى انتقال خود فطوبى لذى قلب سليم اطاع من يهديه و تجنّب من يرديه و اصاب سبيل السّلامة ببصر من بصّره و طاعة هاد امره و بادر الهدى قبل ان تغلق ابوابه و تقطع اسبابه و استفتح التّوبة و اماط الحوبة فقد اقيم على الطّريق و اهدى نهج السّبيل يعنى خوشحالى باد از براى صاحب دل سالم از غش و غلّ و شكّ و جهلى كه اطاعت كرد كسى را كه راهنمائى كند او را و دور كرد از كسى كه بهلاكت اندازد او را و رسيد براه سلامت بسبب بينائى و شناسائى كسى كه او را بينا گردانيده است و اطاعة كردن راه نمائى كه امر كرده است او را و پيشى گرفت براه يافتن پيش از آن كه بسته شود درهاى هدى بموت و بريده گردد اسباب ان بمرگ و طلب كرد گشودن در توبه را و ازاله كرد از خود گناه را پس ايستاده شد بر راه حقّ و راه نموده شد بوسط راه

شرح منظوم انصاري

پس مرد بايد شرف و بزرگوارى را با پذيرش اين اوصاف بپذيرد (نه اين كه با داشتن اخلاق نكوهيده خويش را بزرگ و شريف پندارد) و پيش از رسيدن سختى ء كه درهم كوبنده شخص است بترسد (و بچاره كار برخيزد) مرد بايد در دوران كوتاه، و كمى درنگش در اين سراى ناپايدار بنگرد، و براى سرائى كه بدان منتقل مى گردد، آنچه لازم است از كردار نيك بجا آورد تا هنگامى كه از اين سراى به سرائى ديگر بكوچد (و ايمن از عذاب و سختى بياسايد) خنك آن پاكيزه درون مرديكه پيروى كننده رهنما، و دور شونده از كسى است كه گمراهش مى خواهد، و با بينائى آنكه او را بينا ميكند، و به پيروى از آنكه او را هدايت مى نمايد، راه امن و سلامتى را مى پيمايد، و پيش از آنكه درهاى هدايت و رستگارى توبه برويش بسته آيد، و رشته (عمر) ش بريده شود، او خواهان گشايش باب توبه بوده، و از گناه باز ايستد، براستى كه چنين مردى مقيم طريق حقيقت، و راه روشن را نشان داده شده است.

(پروردگارا به حقّ محمّد (ص ع) و آل محمّد (ص ع) سوگندت مى دهيم كه ما را در زمره كسانى در آر كه قدم در راه راست نهاده، و از محمّد و آل اطهارش پيروى نموده اند، و فرج امام زمان صلواتك عليه را نزديك ساز)

  • هر آن كس كو بزرگى و شرافتطمع دارد ز طبع پر لطافت
  • چنين اخلاق بايد در پذيردز آل مصطفى سر مشق گيرد
  • به پيش از آنكه مرگش در ربايدبراه جستن چاره بر آيد
  • از اين خانه كه كوتاه است و تنگستكم و كوته در آن گاه درنگ است
  • نمايد فكر و بيند در چه جائى استچه حالى دارد و در چه سرائى است
  • ببايد تا كجا مركب جهاندبچه دشتى ز همّت رخش راند
  • چه مى بايد در آنجا داشت همراهچه ميباشد ره آوردش از اين راه
  • چه مسئوليّت است او را بگردنچه خواهد حق از او درخواست كردن
  • چو اين افكار را در ذهن گيردبه پيش از مرگ يك نوبت بميرد
  • عمل را در گريبان چنگ يازدبراى حشر خود كارى بسازد
  • خوش و خرّم دل آن پاكيزه مرد استكه از پى رهنما را ره نورد است
  • بدور از آنكه او را خواست گمراهبنور دين شناسد راه از چاه
  • دلش بينا و از دنبال بينا استبذيل هاديش چنگ تولّا است
  • به پيمايد ره امن و سلامتبنزد حق گزيند تا اقامت
  • به پيش از آنكه باب توبه بستهشود از عمر هم رشته گسسته
  • بروى خويش باب رستگارىگشايد و ز گنه گيرد كنارى
  • همى خواهد ببزم قدس پروازكند حبس بدن را بشكند باز
  • چنين مردى بكوى عشق نازلشده برهانده دل زين تنگ منزل
  • روان از تيرگيها كرده روشندل از آلودگيها كرده گلشن

شرح في ظلال نهج البلاغه

اللغه

و القارعة: المصيبة و القيامة. و طوبى: الهناء و الخير. و الحوبة: الإثم.

الاعراب

و نهج السبيل منصوب بنزع الخافض أي الى نهج السبيل.

المعني

(فليقبل امرؤ كرامة بقبولها). يأخذ نصيحتي مجانا و من غير ثمن إلا أن يقبلها و يعمل بها، و سيرى أنها تعود عليه بكل خير (و ليحذر قارعة إلخ).. و ليتأهب و يستعد للموت قبل أن يأتيه بغتة (فليصنع لمتحوله و معارف منقلبه) أي يعمل لآخرته فإنه يتحول و ينقلب اليها عما قريب (فطوبى لذي قلب سليم إلخ).. يستمع القول فيتبع أحسنه أيا كان قائله، لأن الحكمة ضالة المؤمن يأخذها و لو من منافق، كما قال الإمام: (و بادر الهدى قبل أن تغلق أبوابه) دونكم بالعجز أو الموت، و أبواب الهدى هي أبوابه تعالى، و اللّه لا يغلقها أبدا، و لا يصد أحدا عنها. و لكن العبد يعرض و ينصرف، أو يرغب بعد فوات الأوان (و أماط الحوبة) يندم على ما فرط و قصّر، و يتضرع الى اللّه أن يغفر و يرحم (فقد أقيم على الطريق إلخ).. الأدلة قائمة على سبيل الرشاد و الهداية، و من نكب عنها قامت عليه الحجة، و حقت عليه كلمة العذاب.

ترجمه منهاج البراعه

پس بايد قبول نمايد مرد كرامت را بسبب قبول اين صفات، و بايد بپرهيزد از مرگ با شدّت پيش از حلول آن، پس بايد نگاه كند مرد در كوتاهى روزگارش و كمى درنگش در منزلى تا آنكه بدل كند بان منزل منزل ديگر را، پس بايد كارى كند از براى مكان رجوع خود، و از براى علامات محلّ انتقال خود.

پس خوشحالى از براى صاحب قلب با سلامتى است كه اطاعت كرد كسى را كه هدايت كند او را، و بيگانگى كرد از كسى كه هلاك نمايد او را، و رسيده راه سلامت را بسبب نصرت و يارى كسى كه صاحب بصيرت كرد او را، و اطاعت هدايت كننده كه امر كرد او را و مبادرت نمود بهدايت پيش از آنى كه بسته شود درهاى آن، و بريده شود اسباب آن، و طلب نمود گشودن در توبه را، و ازاله نمود گناه را پس بتحقيق كه اقامه شد براه حق و هدايت شد بر راه راست

شرح منهاج البراعه

اللغه

(القارعة) الدّاهية لأنّها تقرع الناس بشدّتها و منه سمّى الموت قارعة و كذلك القيامة لمزيد هو لها و (معارف) الدّار ما يعرفها المتوسّم بها واحدها معرف مثل معاهد الدّار و معالم الدار و (طوبى) مصدر من الطيب قلبت ياؤه واوا لضمّة ما قبلها أو اسم شجرة في الجنّة.

الاعراب

و الفاء في قوله فليقبل فصيحة، و قوله: حتّى يستبدل، متعلّق بقوله و لينظر، و قوله: فطوبى لذي قلب سليم الفاء فصيحة، و طوبى مرفوع على الابتداء خبره لذي قلب و لهج السّبيل بالنّصب على نزع الخافض.

المعني

و لمّا فرغ من شرح حال المستحفظين فرّع عليه قوله (فليقبل امرء كرامة بقبولها) أى ليقبل كرامة اللّه و إفضاله و عوائد موائده بقبول هذه المكارم و الصفات الجميلة، يعنى إذا كان المستحفظون متخلّقين بهذه المكارم و الأخلاق الحسنة فليتقبلها المؤمن بقبول حسن و ليحتذى حذوهم حتّى يدخل في زمرتهم و يفوز بالكرامة العظيمة و النّعمة الدّائمة المعدّة في حقّ المخلصين المكرّمين على ما بشّر به في الكتاب الكريم في قوله إِنَّكُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِيمِ. وَ ما تُجْزَوْنَ. إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ. أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ. فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ.. فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ. عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ. يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ. بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ الايات هذا و لمّا لم يمكن تحصيل المكارم و نيل هذه الكرامات إلّا بالتّجافي عن دار الغرور و الانابة إلى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت، عقّبه بقوله: (و ليحذر قارعة) أى داهية الموت (قبل حلولها و لينظر امرء في قصير أيّامه و قليل مقامه في منزل) أى ليتفكّر في أيّامه القصيرة و إقامته القليلة في دار الدّنيا (حتّى) يتنبّه من نوم الغفلة و (يستبدل به منزلا) غيره، و هى دار الخلود الّتي ليس لأيّامه نفاد و لا لاقامته انقطاع (فليصنع لمتحوّله) أى ليصنع المعروف و يعمل بالصّالحات لمحلّ انقلابه (و معارف منتقله) أى معالم موضع انتقاله.

ثمّ رغّب عليه السّلام إلى متابعته و متابعة الطيّبين من أولاده الأئمة الهداة عليه و عليهم السلام بقوله: (فطوبى لذى قلب سليم) من حبّ الدّنيا و شوب الشرك و الرّيا و كدر المعاصى و هو الّذى اشير إليه فى قوله تعالى يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (أطاع من يهديه) من أئمة الهدى (و تجنّب من) يهلكه و (يرديه) من أئمة الضّلال و الرّدى (و أصاب سبيل السّلامة) و هى الجادّة الوسطى المحفوظة من رذيلتى الافراط و التّفريط و الصّراط المستقيم المؤدّى إلى جنّته و المبلّغ إلى رضوانه و رحمته (بنصر من بصره) أى بعون امامه الحقّ الذى جعله بارشاده صاحب بصر و بصيرة فى سلوك سبيل السّلامة (و طاعة هاد أمره) بالمعروف و نهاه عن المنكر فاهتدى بأمره إلى الجادّة المستقيمة.

(و بادر الهدى قبل أن تغلق أبوابه) عليه (و تقطع أسبابه) عنه بموته، فانّ الموت إذا حلّ ارتفع التكاليف المحصّلة للسعادة و انسدّ أبواب الهداية.

(و استفتح) باب (التّوبة و أماط الحوبة) أى أزال الاثم و الخطيّة و نحّاها عن لوح نفسه بممحاة استغفاره و توبته (فقد اقيم على الطريق و هدى نهج السّبيل) الواضح أى أقامكم اللّه على ذلك و هداكم اللّه بما نزّل في كتابه على نبيّه من محكمات آياته كما أفصح عنه بقوله قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ و قال إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ فلم يبق بعد تلك الاقامة و الهداية معذرة للمذنب و لا عتبى للمستعتب.

تذييل

قال الشّارح المعتزلي فى شرح قوله عليه السّلام: لم يسهم فيه عاهر و لا ضرب فيه فاجر: في هذا الكلام رمز إلى جماعة من الصحابة في أنسابهم طعن كما يقال إنّ آل سعد بن أبي وقاص ليسوا من بنى زهرة بن كلاب و أنهم من بنى عذرة من قحطان، و كما قالوا: إنّ آل الزّبير بن العوام من أرض مصر من القبط و ليسوا من بني اسد بن عبد العزى، و كما يقال في قوم آخرين نرفع هذا الكتاب عن ذكر ما يطعن فى أنسابهم كى لا يظنّ بنا أنّا نحبّ القالة في الناس إلى أن قال: قال أبو عثمان يعنى الجاحظ: و بلغ عمر بن الخطاب أنّ اناسا من رواة الأشعار و حملة الاثار يعيبون الناس و يثلبونهم في أسلافهم، فقام على المنبر و قال: إيّاكم و ذكر العيوب و البحث عن الاصول فلو قلت لا يخرج اليوم من هذه الأبواب من لا وصمة فيه، لم يخرج منكم أحد، فقام رجل من قريش نكره أن نذكره فقال: إذا كنت أنا و أنت يا أمير المؤمنين نخرج، فقال: كذبت بل كان يقال لك: ياقين ابن قين اقعد.

قال الشارح: قلت: الرّجل الّذى قام هو المهاجر بن خالد بن الوليد بن المغيرة المخزومى كان عمر يبغضه لبغضه أباه خالدا، و لأنّ المهاجر كان علوىّ الرّأى جدّا و كان أخوه عبد الرّحمن بخلافه شهد المهاجر صفّين مع عليّ عليه السّلام و شهدها عبد الرحمن مع معاوية و كان مهاجر مع عليّ عليه السّلام يوم الجمل و فقئت ذلك اليوم عينه، و لا الكلام الّذي بلغ عمر بلغه عن مهاجر، و كان الوليد بن المغيرة مع جلالته في قريش حدّادا يصنع الدّروع و غيرها بيده.

قال: و روى أبو الحسن المداينى هذا الخبر في كتاب امّهات الخلفاء، و قال: إنّه روى عند جعفر بن محمّد عليه السّلام بالمدينة، فقال عليه السّلام: لا تلمه يا ابن أخي إنّه أشفق أن يحدج بقضيّة نفيل بن عبد العزّى و صهّاك امة الزّبير بن عبد المطلب، ثمّ قال عليه السّلام: رحم اللّه عمر فانّه لم يعد السّنة و تلا «إنّ الّذين يحبّون أن تشيع الفاحشة في الذين آمنوا لهم عذاب أليم» انتهى كلام الشارح.

اقول قول الصادق عليه السّلام: إنّه أشفق أن يحدج بقضيّة نفيل آه إشارة إلى ما قدّمنا في شرح الفصل الثاني من الخطبة الثالثة المعروفة بالشقشقيّة من نسب عمر تفصيلا و عرفت هناك أنّ نسبه الكثيف أنجس من جميع أنساب أولاد البغايا المدنسة بأنجاس الجاهليّة لم يسبقه في ذلك سابق و لم يلحقه لاحق، و أقول هنا مضافا إلى ما سبق: روى الشيخ الكليني في كتاب الرّوضة من الكافي عن الحسين عن أحمد بن هلال عن زرعة عن سماعة قال: تعرّض رجل من ولد عمر بن الخطاب بجارية رجل عقيلي فقالت له: إنّ هذا العمري قد أذانى، فقال لها: عديه و ادخليه الدّهليز، فأدخلته فشدّ عليه فقتله و ألقاه في الطريق فاجتمع البكريّون و العمريّون و العثمانيّون و قالوا: ما لصاحبنا كفو أن يقتل به إلّا جعفر بن محمّد، و ما قتل صاحبنا غيره، و كان أبو عبد اللّه عليه السّلام قد مضى نحو قبا، فلقيته بما اجتمع القوم عليه، فقال عليه السّلام: دعهم، فلمّا جاء و رأوه وثبوا عليه، و قالوا: ما قتل صاحبنا أحد غيرك و ما يقتل به أحد غيرك، فقال عليه السّلام: ليكلمنى منكم جماعة فاعتزل قوم منهم فأخذ بأيديهم و أدخلهم المسجد، فخرجوا و هم يقولون: شيخنا أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد معاذ اللّه أن يكون مثله يفعل هذا و لا يأمر به انصرفوا.

قال: فمضيت معه فقلت: جعلت فداك ما كان أقرب رضاهم من سخطهم قال عليه السّلام: نعم دعوتهم فقلت: أمسكوا و إلّا أخرجت الصحيفة.

فقلت: و ما هذه الصحيفة جعلني اللّه فداك فقال عليه السّلام: إنّ امّ الخطّاب كانت أمة للزّبير بن عبد المطّلب، فسطر بها نفيل فأحبلها، فطلبه الزّبير فخرج هاربا إلى الطايف، فخرج الزّبير خلفه، فبصرت به ثقيف فقالوا: يا با عبد اللّه ما تعمل ههنا قال: جاريتي سطر بها نفيلكم، فهرب منه إلى الشّام، و خرج الزّبير في تجارة له إلى الشّام، فدخل على ملك الدّومة فقال له: يا با عبد اللّه لي اليك حاجة، قال: و ما حاجتك أيّها الملك فقال: رجل من أهلك قد أخذت ولده فاحبّ أن يردّه عليه، قال: ليظهر لي حتّى أعرفه، فلمّا أن كان من الغد دخل إلى الملك، فلمّا رآه الملك ضحك فقال: ما يضحكك أيّها الملك قال: ما أظنّ هذا الرّجل ولدته عربيّة لما رآك قد دخلت لم يملك استه أن جعل يضرط، فقال أيّها الملك إذا صرت إلى مكّة قضيت حاجتك، فلمّا قدم الزّبير تحمّل عليه ببطون قريش كلّها أن يدفع اليه ابنه فأبي، ثمّ تحمّل عليه بعبد المطّلب فقال: ما بيني و بينه عمل أما علمتم ما فعل في ابني فلان، و لكن امضوا أنتم اليه فكلّموه، فقصدوه و كلّموه فقال: لهم: إنّ الشّيطان له دولة و إنّ ابن هذا ابن الشّيطان و لست آمن أن يترأس علينا، و لكن ادخلوه من باب المسجد علىّ على أن أحمي له حديدة و أخطّ فى وجهه خطوطا و أكتب عليه و على ابنه أن لا يتصدّر في مجلس و لا يتأمّر على أولادنا و لا يضرب معنا بسهم، قال: ففعلوا و خطّ

وجهه بالحديدة و كتب عليه الكتاب عندنا، فقلت لهم: إن أمسكتم و إلّا أخرجت الكتاب ففيه فضيحتكم، فأمسكوا.

بيان

قول عبد المطلب: أما علمتم ما فعل في ابني فلان أراد به العبّاس و كني عنه الامام عليه السّلام تقيّة من خلفاء العبّاسيّة.

و هو إشارة إلى ما رواه في الرّوضة أيضا عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في حديث قال: إنّ نثيلة كانت أمة لأمّ الزّبير و أبي طالب و عبد اللّه فأخذها عبد المطّلب فأولدها فلانا فقال له الزّبير هذه الجارية ورثناها من امّنا و ابنك هذا عبد لنا، فتحمل عليه ببطون قريش، قال: فقال: قد أجبتك على خلّة على أن لا يتصدّر ابنك هذا معنا في مجلس و لا يضرب معنا بسهم، فكتب عليه كتابا و أشهد عليه.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
Powered by TayaCMS