دعا و مناجات کليد گنجينه هاي خداوند

دعا و مناجات کليد گنجينه هاي خداوند

دعا رمز اجابت

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد الله رب العالمين و صل الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين. در قرآن آمده است که: «أَدعوني أستجب لکم إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»(غافر/۶۰) خداي متعال در اين آيه نوراني يک دستور داده و بعد هم يک بشارت و يک تهديد. دستوري که خداي متعال داده که در واقع يک نوع اذن و اجازه و شرافت است. فرموده است که شما از من بخواهيد. در اين «ادعوني» خيلي حرف وجود دارد. مثل آيه «قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ»(انبياء/۶۹) که خداي متعال وقتي حضرت ابراهيم را در آتش انداختند، جبرئيل آمد، ميکائيل آمد، ملک باد آمد ملک باران، همه آمدند کمک کنند، حضرت فرمود: شماها برويد، من با شما کار ندارم، کمک مي خواهم، ولي نه از شما، فقيرم، نه به شما. بعد خداي متعال يک کلمه فرمود: «قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيم» فرمان خدا کار را تمام کرد، آتش گلستان شد. در مورد «ادعوني» هم همينطور است. در واقع با اين فرمان الهي درهاي رحمت الهي به روي انسان باز مي شود. به تعبيرديگر دعا رمز اجابت است، نمي شود به کسي دعا بدهند اجابت ندهند. فرمود: «من اعطي الدعا فقد اعطي الاجابة» اگر ديديد زبان خواستن به شما دادند بدانيد کار تمام شده است و حتما اجابت هم به دنبالش مي آيد. نمي شود انسان بخواهد و خدا ندهد «لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيد»(۱) هر سوالي که از خداي متعال باشد، براي اين سوال خدا گوش شنوايي در عالم گذاشته است و به دنبالش يک جواب حاضر و آماده اي هم هست.

 

دعا کليد گنجينه هاي خدا

اميرالمومنين(ع) در نامه شان به امام حسن مجتبي(ع) فرمودند: همه حقايق در محضر خداست، در خزائن الهي است، همه اين چيزهايي که ما در عالم مي بينيم، در سماوات مي بينم، در عالم ملائکه، همة اينها نازلة خزائن خداست. «وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/۲۱) هيچ چيزي نيست الا اينکه خزائنش پيش ماست. آن خزائن در محضر خداست، حد و اندازه و قدر هم ندارد. وقتي تنزل پيدا مي کند در عالم مي آيد قدر پيدا مي کند. حدود و اندازه پيدا مي کند. حضرت فرمود: خزائن در نزد خداي متعال است، کليدش دست شماست. کليدش دعاست. خداي متعال به شما اجازه داده دعا کنيد، يعني اجازه داده درهاي خزائن بي منتها را به روي خودتان باز کنيد. در دعاي وداع ماه رمضان امام سجاد عليه السلام چند تا نعمت را نام مي برند و مي فرمايد نمي توان گفت اينها چقدر قيمت دارد، اگر يک مخلوقي که محتاج به مخلوق ديگر است از سر احتياجش اينگونه کسي را هدايت مي کرد بايد شکرش مي کرديم، تو که ديگر فقير نبودي. يکي از اين نعمت ها همين دعاست. يکي ديگر باب شکر است که خدا باز کرده است. ما نمي دانيم شکر خدا کردن چه بابي است که خدا باز کرده، مخلوق را با خالق چکار؟ ما در اين عالم چکاره ايم که با خدا حرف بزنيم؟ ولي فرموده اند: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أُنَادِيهِ كُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِي وَ أَخْلُو بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّي »(۲) يعني ما هر وقت بخواهيم با خدا خلوت مي کنيم. دعا يعني کليدي که درهاي خزائن بي منتهاي خداي متعال با آن باز مي شود. اهميت اين نعمت را چگونه مي توان فهميد؟ با «ادعوني» خداي متعال به ما اجازه داده، يعني درها باز است. شما هم بخواهيد، ولي به شرط اينکه من را بخوانيد، اگر ديگران را بخوانيد خداي متعال ضامن اجابت نيست.

البته خداي متعال به آنهايي هم که نمي خواهند مي دهد، در دعاي ماه رجب آمده است «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة»(۳) يعني بعضي اصلا خدا را نمي شناسند که از او بخواهند ولي او از سر محبت و رحمت به آنها هم عطا مي کند. ولي اگر خداي متعال به کسي زبان دعا داد آنوقت مي تواند اسرار را بخواهد، به او اسرار را مي دهند. «اعطني بمسئلتي اياک جميع خير الدنيا و جميع خير الآخره» فهميدن اين جمله سخت است، آدم يک سوال بکند همه خير دنيا و آخرت را خدا به او مي دهد؟

 

شرط دعا؛ فقط خدا را خواندن

بله مي دهد ولي شرطش يک کلمه است: دعا. اجابتش هيچ شرطي ندارد. اين همه شرايطي که براي اجابت دعا گفته اند، اينها شرط محقق شدن دعاست. اگر اين شرايط نباشد دعا محقق نمي شود. نه اينکه دعا باشد و خدا اجابت نکند. محال است دعا باشد و خدا اجابت نکند. خدا وعده کرده است: « وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان»(بقره/۱۸۶) وقتي عباد من از من سوال مي کنند، به آنها بگو من در قرب شما هستم، من با شما فاصله ندارم. از شما به شما نزديکترم. اگر سوال کننده بخواهد من اجابت مي کنم. فقط يک شرط دارد؛ اينکه من را بخواند. در روايت مي گويند وقتي مي خواهيد خدا را بخوانيد اول حمد کنيد و اسماء حسناي خدا را بخصوص در خصوص حاجتتان ببريد. مثلا اگر واقعا رزق مي خواهي خدا را حمد کن، بعد صد مرتبه اسم يا رازق و يا رحمان را بگو، تا باب باز شود. بعد دعا کن. در روايت هست که کسي وارد مسجد شد و شروع به دعا کردن کرد، حضرت فرمود: عجله کرد. ديگري آمد دو رکعت نماز خواند و خدا را حمد کرد. فرمودند: حالا دعا کنيد.

 

زبان دعا، زبان اضطرار

اينکه مي گويند خدا را حمد کن، اسماء حسناي خدا را ياد کن، اگر واقعا رزق مي خواهي بگو يا رزاق، اگر حيات طيبه مي خواهي بگو يا حي يا قيوم، اسماي حسناي خدا را ياد کن، علتش چيست؟ آيا العياذ بالله خدا محتاج است که ما تملقش را بگوييم تا درهاي رحمتش باز بشود؟ اهل دنيا اين طوري هستند. کسي که پول دارد تا تملقش نکني پول نمي دهد. تملقش که مي کني خوشش مي آيد سر کيسه را شل مي کند. خير، مسئله اين است که ما تا اسماي حسناي خدا را ذکر نکنيم اهل دعا نمي شويم، دعا که لقلقه لسان نيست، دعا دو طرف دارد: يک طرف دعا درک اضطرار است، انسان تا اضطرار خودش را نبيند دعا نمي کند. ما مضطريم، ولي وقتي اضطرار خودمان را درک کنيم زبان به دعا باز مي کنيم. قرآن مي فرمايد اينها وقتي سوار کشتي مي شوند، طوفان مي آيد کشتي مي شکند، پناهگاهشان همه غرق مي شود، آنها مي مانند و يک درياي مواج. در لحظه اي که ديگر هيچ کاري از کسي برنمي آيد، «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون»(عنکبوت/۶۵) واقعا خدا را مي خوانند، واقعا از سر بندگي مي خوانند، مي فهمد که فقير است و خدا را مي يابد. مي فهمد بت ها همه بي فايده بودند. کشتي، کشتي بان، زور بازوي خودش، هيچ کاري از اينها برنمي آمده، خيال مي کرده اينها پناهگاه هستند، دچار اوهام و خيالات بوده. خداي متعال خيالاتش را مي شکند اوهامش را به باد مي دهد. دريا و طوفان هست، هيچ کس هم نيست. آنوقت با اخلاص خدا را مي خواند. اما همين آدم که ما دعايش را اجابت مي کنيم، او را نجات مي دهيم پايش که به زمين سفت مي رسد، دعا يادش مي رود، ديگران را مي خواند، به زمين تکيه مي کند، از زمين مي خواهد که حفظش کند، از خورشيد گرما مي گيرد.

پس دعا يک طرفش اين است که آدم اضطرار خودش را بفهمد. من که نياز و اضطراري در خودم نمي بينم براي چي دعا کنم؟ لذا ريشه ترک دعا، توهم غناست. اگر آدم فقر خودش را ديد نمي تواند دعا نکند، آدم وقتي در حال سقوط است، به همه جا چنگ مي زند و همه جا را مي گيرد، نمي تواند چنگ نزند. درست است؟ آدم اگر اضطرار خودش را فهميد حتما دعا مي کند زبان دعا زبان اضطرار است، چطور آدم وسط دريا وقتي که دارد غرق مي شود، حقيقتا دعا مي کند، حقيقتا مي گويد يا الله. انسان موحد هميشه مثل کسي است که در حال غرق شدن است، مي داند هيچ تکيه گاهي جز او ندارد «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الضَّعِيفَ إِلَّا الْقَوِيُّ مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْغَنِيُّ وَ أَنَا الْفَقِيرُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَقِيرَ إِلَّا الْغَنِي »(۴) هميشه اين طوري است نه اينکه وقتي وسط دريا مي رود و طوفاني مي شود آنوقت که در ساحل هم هست مي داند که فقط او دارد من را نگه مي دارد مضطر به خداست اضطرار خودش را درک مي کند. اين اضطرار مقدمه است اگر انسان در کنار اين اضطرار حضور حضرت حق و اسماي حسناي حضرت حق را ديد دعا تمام مي شود. آدم احساس کند مضطر است ولي يک سمع حاضر و گوش شنوايي هم هست که صداي من را مي شنود، رحمت هم دارد محبت هم دارد، جود هم دارد، قدرت هم دارد اجابت هم دارد. چرا دعا نکند؟ اگر من علم مي خواهم و واقعا مي خواهم و مي دانم من جاهل هستم و مي دانم يک خداي عليمي هم هست و ميدانم او سميع است، بايد بگويم: «رب زدني علما و عملا». وقتي آدم نمي گويد، يا توهم غنا مي کند و فکر مي کند احتياجي به علم خدا ندارد، يا اينکه نمي داند که خدا، عالم است. و الا اگر اين حالات در انسان باشد، چرا دعا نکند؟ و اگر دعا کرد چرا اجابت نشود؟ اينکه به ما مي گويند اسماء حسناي خدا را ياد کنيد يکي از شروط دعاست. تا زمانيکه من احساس نکنم يک اسمع السامعيني هست، ابصر الناظريني هست، احکم الحاکميني هست، چطور مي توانم از او چيزي بخواهم. دعا، تير در تاريکي انداختن نيست. برخي از ما خيال مي کنم آيا خدا واقعا مي داند من مقروض هستم؟ مي شنود؟ مي دهد؟ غنا دارد؟ دعا مي کند و مي گويد شايد يک خدايي بود شنيد. اين دعا نيست. علت اين که دعاها اجابت نمي شود اين است که به درستي دعا نکرده ايم. اينکه مي گويند گناه ها موانع اجابت هستند،در حقيقت گناه ها موانع دعا هستند. نمي شود از خداي کريم حي قيوم رحيم با اين همه جود بي منتها که وعده هم داده، بخواهي و ندهد. مگر مي شود خلف وعده کند. باب دعا را خدا باز کرده درحاليکه مي توانست اين باب را ببندد و اصلا احساس دعا در انسان پيدا نشود.

 

وسعت درخواست ها در فضاي دعا

پس گفتيم دعا کليد گنج هاي بي منتهاي خداست و اگر دعا در انسان حاصل شد درهاي رحمت و گنج هاي بي منتها به روي انسان باز است. ولي ممکن است يک آدم بي سليقه اي در آن گنج بي منتهاي خدا هم که برود يک لقمه نان بردارد و بيرون بيايد. آن ديگر سليقه خودش است، همت خودش است. شخصي به پيامبر(ص) عرض کرد: يا رسول الله، موقعي که از مکه هجرت مي کرديد من يک کمکي به شما کردم، مزد مي خواهم. فرمود: چه مي خواهي؟ گفت: صد تا شتر با بارش. حضرت فرمودند به او بدهيد. بعد فرمودند: اين آدم خيلي بي سليقه بود. به اندازه آن پيرزن محترم بني اسرائيل هم نمي فهميد. در حديث داريم که قرار شد موساي کليم تابوتي را که جنازه و استخوانهاي حضرت يوسف درون آن بود را پيدا کند. فرمود: کجاست؟ گفتند: فقط فلان پيرزن آدرسش را دارد. موساي کليم نزد پيرزن آمد و آدرس را پرسيد. پيرزن گفت: من يک شرط دارم شرط من را قبول مي کني؟ خدا به موسي گفت: قبول کن، اشکال ندارد. او سه تا شرط با موساي کليم کرد، يکي از شرطها اين بود که گفت: من ميخواهم همجوار موسي باشم. خدا فرمود از طرف ما قول بده. به اين وسيله همنشين موساي کليم در بهشت شد. ولي آن مرد به پيغمبر خاتم گفت صد تا شتر با بار به من بدهيد. انسان بايد سليقه داشته باشد. هنگام دعا، درهاي گنجهاي بي منتهاي خدا باز است. به ما اجازه ورود به اين گنج هاي بي منتها را داده اند. اگر به کسي هم اجازه دعا دادند اجابت قطعي است. شرط اول دعا هم اضطرار است.

 

شرط دوم دعا ياس از غير خدا و رويت تنها پناهگاه

شرط دوم مايوس شدن از غير است. تا زمانيکه انسان نگاهش به جيب پدرش، اعتمادش به پارتي بازي دوستش و اميدش به نسخه اي که فلان پزشک مي نويسد باشد و بعد خدا را صدا بزند دارد با خدا شوخي مي کند. اين دعا نيست زبانش به طرف خداست اشاره قلبش به طرف ديگران است، خدا را نمي خواند. «اذا سئلک عبادي عني فاني قريب» من در قربشان هستم چرا از ديگران مي خواهند؟ قرآن مي فرمايد: اينهايي که صدايشان مي زنيد، نه مي شنوند و نه اجابت مي کنند. خيال نکنيد پزشک و دوست و رفيق و پدر و مادر و همسر مي شنوند، اينها هيچ کدام نمي شنوند. حتي اگر جايي به رفيقتان سلام مي کنيد و او جواب شما را مي دهد، بدانيد آنجا خداست که دارد مي شنود. آنجا اين گوش را خدا مسخر کرده و الا همين رفيق اگر کمي سرش شلوغ باشد و يک بار هم از او قرض گرفته باشيد و احساس کند دوباره مي خواهيد قرض کنيد، ده بار زنگ بزنيد يک بار هم جوابتان را نمي دهد. پس آن موقع که جواب مي دهد، او نيست.

اگر مادر نصف شب با نفس بچه اش بيدار مي شود، مادر نيست، خداست. همين مادر در روز قيامت از بچه اش فرار مي کند که فرمود: «يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ * وَ صَحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ»(عبس/۳۴) الان هم جواب سلام رفيق در واقع جواب خداست والا احدي به احدي جواب نمي دهد. در دعاي ابو حمزه آمده است: « ارْحَمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا غُرْبَتِي »(۵) خدايا در اين دنيا به غربت من رحم کن. مومن در همين دنيا غريب است وکسي را ندارد، نه اينکه وقتي در عوالم ديگر رفت، غريب خواهد شد. لذا داريم «إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ أَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرِّي وَ النَّظَرَ فِي أَمْرِي »(۶) تا ما اين نکته را باور نکنيم نمي توانيم دعا کنيم. اگر خيال کنيم که خيلي گوش هست که حرف ما را مي شنود ديگر کاري با خدا نداريم. وقتي فهميديم همه گوشها بسته است و فقط يک نفر مي شنود «و هو السميع العليم» آنوقت فقط او را صدا مي زنيم. اگر احساس کنيم کساني هستند که دست در جيب کنند و مشکل من را حل کنند، سراغ خدا نمي رويم، ولي اگر فهميديم هيچ کس هيچ چيز ندارد و همه خزائن دست خداست، آنوقت از او مي خواهيم.

پس شرط اول دعا اينست که انسان اضطرارش را بفهمد، دوم اينکه هيچ پناهگاهي پيدا نکند، سوم اينکه بفهمد حالا که هيچ پناهگاهي نيست خداي متعال پناهگاه است. او هم مهربان است هم مي شنود، بخيل هم نيست. در بعض تعابير هست که خدا مي فرمايد: «أَ بَخِيلٌ أَنَا فَيُبَخِّلُنِي عَبْدِي »(۷) بنده من، مرا بخيل مي داند. پس ببينيد دعا يعني اينکه انسان به اضطرار خودش برسد و ديگران و اسباب از چشمش بيفتند. تا زماني که انسان حالت غريق را نداشته باشد خدا را صدا نمي زند. اگر هم صدا بزند خالصانه نيست. در متن يا الله، ديگران را هم صدا مي زند. «بل الانسان علي نفسه بصيرة» وقتي من مقروض هستم هزار ملجا و پناه در ذهنم هست که انشاءالله از آنجا و اينجا ميگيرم، بعد هم شب مي گويم: «يا الله اغنني»، در همين يا الله هم دارم ده نفر را صدا مي زنم که يکيش هم خداست. اين که دعا نيست. دعا شرطش اين است که اضطرار خودت را بفهمي، از همه منقطع بشوي، و بفهمي که آن طرف يک سرچشمه رحمت و اجابت هست.اگر اين ها واقع شد دعا مستجاب است. حتي آدمي که تا لحظه قبل پايش روي زمين بود و مشرک بود، سوار کشتي شده بود و مشرک بود که به کشتي تکيه کرده بود، وقتي کشتي غرق مي شود، اگر خدا را مخلصانه بخواند، فورا خدا نجات مي دهد. اگر کسي اينگونه دعا کرد دائم خودش را در محضر حضرت حق مي بيند، خودش را در دامن رحمت حق مي بيند، اجابت خدا را احساس مي کند، شيريني اجابت را مي چشد. احساس مي کند هرچه مي گويد خدا مي دهد. نتيجه اش اين است که به محبت مي رسد، به حمد مي رسد.

 

سفارش به خواندن دعاي ابوحمزه براي رسيدن به اين حمدها و وسعت ها

در حمدهاي اول ابوحمزه آمده است: «الحمد الله الذي ادعوه فيجيبني» آدمي که ده بار دعا کرده اجابت را ديده نمي تواند به حمد نرسد. «الحمد الله الذي اسئله فيعطيني الحمد الله الذي کلما شئت اخلوا به»، آدمي که اين خصوصيات را از خداي متعال ديد نمي تواند به حمد نرسد، نمي تواند به محبت نرسد. نتيجه دعا اجابت است و نتيجه اجابت اين است که انسان در متن اجابت، حضور او، لطف او، رحمت او را مي بيند. به محبت و حمد و ثنا مي رسد. کسي که اهل دعاست مي شود: «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِك »(۸) فقير مي شود، از او مي خواهد و از او مي گيرد. فقط هم او را حمد مي کند، کاري با کس ديگري ندارد. بعضي از ما به جاي اينکه با خدا زندگي کنيم، با پول خدا زندگي مي کنيم. وقتي پول در جيبمان هست آرام مي گيريم، پولمان کم مي شود کمي مضطرب مي شويم، نداري بيشتر شود، اضطرابمان بيشتر مي شود. ما گرفتاريم والا اگر کسي اهل دعا باشد وسط کوير هم براي او آب گوارا هست. دعا همراهش اجابت هست کسي که مستجاب الدعوة است، هيچ کجاي عالم گرفتار نيست، همه جا با اوست.

پس اين شرط اجابت دعاست: درک اضطرار، ياس، درک حضور حضرت حق و اسماي حسنايش. اگر کسي مي خواهد اضطرارها و وسعت فقر و نيازش را بفهمد و اينکه وسعت رحمت و سفره فضل و عنايت الهي چقدر است، بايد ابوحمزه بخواند. ما هر چه فکر کنيم خدايا من چه مي خواهم، چه احتياج دارم، نمي توانيم به تصوير بکشيم. ولي وقتي وارد دعاي ابوحمزه مي شوي از همان اول يک صحنه اي را مي آورد که انسان اگر تا آخر عمرش بخواهد بنشيند فکر کند نمي تواند وارد اين وادي بشود. واقعا عبارات عجيبي است. «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِكَ مِنْ أَيْنَ لِي الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَ لَا يُوجَدُ إِلَّا مِنْ عِنْدِكَ وَ مِنْ أَيْنَ لِيَ النَّجَاةُ وَ لَا تُسْتَطَاعُ إِلَّا بِك »(۹) ما بايد وسعت نياز خودمان را بفهميم، اضطرارهاي خودمان را بفهميم، خيال نکنيم فقط ما مضطر به آب و نان و همسر و بالش نرم هستيم. همچنين بايد وسعت دستگاه خدا را بفهميم، يعني خيال نکنيم خداي متعال فقط نان و آب همسر خوب در دستگاهش هست. اگر مي خواهيد وسعت اضطرار خودمان را و وسعت دستگاه الهي و از اين لطيف تر وسعت جلال و جمال الهي را ببينيم، و اگر مي خواهيم وسعت خوبي هاي خدا و بدي هاي خودمان را بفهميم، که جبران اين بديها با خوبي هاي اوست، بايد ابو حمزه بخوانيم، کميل و خمسه عشر و صحيفه سجاديه بخوانيم. در اين دعاهاست که وسعت عوالم را به ما معرفي مي کند.

فرق دعا هم با بقيه معارف اين است که اگر کسي با دعا مانوس شد، رفيق شد، اهل نجوا شد، زبان دعا برايش باز شد، در عالم افتقار همه اين حقايق عالم را مي فهمد. خيلي لطيف است. و براي رسيدن به اين وادي هم شروعش از همين ادعيه و انس با آنهاست.

 

انس و مداومت در دعا براي باز شدن درب هاي حقايق آن و درک نيازها و وسعت ها

نکته آخر هم اينکه شما سي شب ماه رمضان سحرها بلند بشويد ابوحمزه بخوانيد. اين قدم اول است. مرحوم آيت الله العظمي بهجت از قول استادشان مي فرمودند: يک موقعي در حرم حضرت امير ده ها نفر بودند که در قنوت نماز شبشان ابوحمزه مي خواندند. بودند کساني از بزرگان و مراجع که درباره آنها مي گفتند هر سي شب ماه رمضان، بعد از نيمه شب، ايشان ابوحمزه را در قنوت نماز وترش، سه ساعت از حفظ مي خواند و اشک مي ريخت. اگر کسي سي شب ابوحمزه خواند و سر اين سفره نشست، کم کم فضاها به رويش باز مي شود. کم کم با يک عوالم ديگري رفيق مي شود. مي فهمد چه نيازهايي است، چه وسعتي در اين عالم است، چه سيرهايي براي انسان مي تواند باشد. مي فهمد چه خطراتي او را تهديد مي کند، مي فهمد چه عيوبي در من هست که من از آن غافل هستم. موانع انسان، عيوب انسان، رحمت هاي خدا، وسعت عوالم، وسعت اضطرارها، مسير طولاني پيش روي ما در اين دعاهاي سحر ماه رمضان است. اگر کسي سي شب آمد و گريه کرد، کم کم شب سي ام کمي طعم ابوحمزه با ذائقه اش آشنا مي شود، کم کم حال دعا به او دست مي دهد. نه اينکه هر شب يک صفحه بخوانيد. هر شب بايد يک دور ابوحمزه را خواند مگر اينکه مانعي باشد. سي دور ابو حمزه بخوانيد. اولش هم ممکن است در ابتدا به انسان خيلي حال توجه دست ندهد، ولي اگر سي شب خوانديد، شب سي ام ببينيد چه اتفاقي خواهد افتاد. بعد هم اين طور نباشد که ابوحمزه و جوشن کبير را تا ماه رمضان بعدي نخوانيم. انشاءالله سحرهاي جمعه ابو حمزه و جوشن بخوانيم. روزي چند فراز از آنها را بخوانيم که مثلا ماهي يک بار اين دعا خوانده شود.

پس اگر کسي مانوس شد کم کم درهاي دعا برويش باز مي شود، به او حال دعا مي دهند، وسعت دعا پيدا مي کند، وسعت اضطرار پيدا مي کند، و وسعت اضطرار وسعت رحمت مي آورد. «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُم»(فرقان/۷۷) اگر دعايتان نبود خدا چه اعتنايي به شما بکند. به اندازه فقرمان و اضطرارمان به ما مي دهند. انسان اگر اضطرارش به نان است خب نان به او مي دهند. دليلش هم اين است که اگر بيشتر از نان به او بدهند هدر مي شود. خدا استادمان را رحمت کند، مي گفت: ديده ايد اينهايي که از بالاي ماشين هندوانه پرت مي کنند؟ در لحظه اي که طرف مقابل حواسش پرت است، اگر پرت کند، هم هندوانه مي شکند هم طرف آلوده مي شود. ما هم وقتي نمي خواهيم، اگر بهمان بدهند، هم خودمان آلوده مي شويم هم نعمت را ضايع مي کنيم. من که از خدا جز نان نمي خواهم طبيعي است که اگر بيشتر بدهند اين نعمت من را خسته مي کند. حوصله ام سر مي رود. نمي دانم با آن چکار کنم. به اندازه فقرمان، اضطرارمان به ما مي دهند. توسعه و گسترش اضطرار، توسعه رحمت مي آورد. وسعت اضطرار به اين است که سحرها بلند بشويد ابوحمزه بخوانيد، کم کم فضاي ابوحمزه، فضاي جمال الهي، فضاي افتقار من، فضاي بدي هاي من، فضاي محاسن او، موانع من، مشکلات من برايم روشن بشود. آنوقت انسان زبان دعا پيدا مي کند، زبان دعا که پيدا شد همان مي شود که فرمودند: «مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَة»(۱۰) که مويد همان معنايي است که گذشت. «السلام عليک يا ابا عبد الله»

 

    پي نوشت ها:
  • (۱) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۸۰۱
  • (۲) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۵۸۲
  • (۳) إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج ۲، ص: ۶۴۴
  • (۴) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۹۱، ص: ۱۱۰
  • (۵) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۵۹۳
  • (۶) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۸۴۶
  • (۷) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۲، ص: ۶۶
  • (۸) كامل الزيارات، النص، ص: ۴۰
  • (۹) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۵۸۲
  • (۱۰) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۲، ص: ۶۵
 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 امام شناسی در نهج البلاغه

امام شناسی در نهج البلاغه

از آن جمله امیرمؤمنان در خطبه ای می فرماید: «بدانیدآن کس ازما (حضرت مهدی علیه السلام ) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر درآن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رفتار می کند تا گره ها را بگشاید. بردگان و ملت های اسیر را آزاد می سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را می پراکند و حق جویان پراکنده را متحد می سازد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
Powered by TayaCMS