فاطمه عليهاالسلام، حقيقت شب قدر

فاطمه عليهاالسلام، حقيقت شب قدر

فاطمه عليهاالسلام، حقيقت شب قدر

کلید واژه ها: شب قدر- ولایت- حقیقت دین- فضایل فاطمه علیهاالسلام

شب قدر، بشارت الهی به امت پیامبر

یکی از بشارت های عظیمی که خدای متعال در قرآن مجید، کتاب نورانی خود به نبی مکرم اسلام(ص) و همچنین به برکت آن وجود مقدس به امت حضرت عطا کرده، بشارت به شب قدر است:«ِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ»[1] این سوره درباره شب قدر است:«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[2] این شبی است که از هزار ماه بهتر است. برای امت نبی اکرم(ص) بشارت بزرگی در این سوره مبارکه است که به شفاعت حضرت،راهشان به اندازه ای کوتاه شده که مي توانند راه طولانی امم گذشته را در یک شب طی کنند.

از ظاهر روایات چنين برمي آيد كه شب قدر در امم گذشته وجود نداشته و آن را از برکات وجود مقدس نبی خاتم(ص) مي دانند. به شفاعت ایشان و با آمدن ایشان راه امت کوتاه شده است. در روایت مي خوانيم كه كوتاهي عمر امت حضرت هم به همين دليل است؛ چون بودن و زندگي در اين دنيا هيچ موضوعيتي ندارد، دنيا معبر انسان هاست.«أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»؛[3]به اندازه ای که برای رشد انسان لازم است، به او عمر می دهند. اگر عمر امت نبی اکرم به درازای عمر امم سابقه نیست، نکته اش همین است.

در روایتی نورانی، مرحوم فیض در کتاب شریف صافی ذیل سوره قدر نقل می کنند: در محضر وجود مقدس رسول الله(ص) درباره امم گذشته صحبت می شد، از فردی از بنی اسرائیل نام برده شد که بیش از هزار ماه در راه خدا فقط شمشیر به دوش کشید و در جبهه جنگ مبارزه کرد. «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ».[4]ابتدا نبی اکرم بسیار شگفت زده شدند و بعد به خدای متعال عرضه داشتند: خدایا! در قبال این عمر طولانی که به امم گذشته عطا کردی، به امت من چه عطا کرده ای؟ آنگاه خدای متعال سوره قدر را بر وجود مقدس رسول اکرم نازل کرد؛ یعنی ما به برکت شما به امت شما شب قدر دادیم و نیازی به آن درنگ و توقف طولانی در عالم دنیا نیست، راه آنها را کوتاه کردیم، آنها با تو زودتر به مقصد می رسند.

نکته دیگری که باید درباره شب قدر گفت این است که شب قدر، عطای مخصوصی به خود نبی اکرم(ص)، برای به انجام رسیدن رسالتشان است، برای اینکه حضرت در آن هدفشان به نتیجه برسند؛ آن هدفی که خلاصه می شود در این که همه عالم را می خواهند به سمت خدا ببرند، می خواهند همه امت را شفاعت کنند. آنچه به حضرت عطا شده، برای اتمام مسئولیتی است که به دوش ایشان است.

رسالت حضرت در شب قدر، دستگیری از همه است. هر کسی به خدا می رسد، به واسطه نبوت مطلقه نبی اکرم(ص) است. حتی نبوت انبیاء گذشته از فروع نبوت نبی اکرم و شعبه ای از شعب این نورانیتی است که به حضرت عطا شده. پس همه هدایت ها به حضرت بازمی گردد. آنچه به حضرت برای به مقصد رسیدن این رسالت و رفع موانع عطا شده، شب قدر است.

شب قدر، جبران اضلال بنی امیه

در صافی شریف روایتی این چنین نقل شده: وجود مقدس رسول الله (ص) در خواب دیدند که بنی امیه از منبر حضرت بالا رفتند و مردم را رو به عقب برگرداندند؛ یعنی آنجایی که جای رسالت بود و دعوت به خدا بود. حضرت از آن موقعیت و منزلت، بشریت را به سمت خدا هدایت کردند و بنی امیه از همان منصب دارند استفاده می کنند و دوباره جان ها را متوجه دنیا می کنند و جاهلیت را به شکل جدیدی باز می گردانند. وقتی حضرت از خواب برخاستند، محزون شدند. چون خواب حضرت به منزله وحی است. مطمئن بودند که این واقعه رخ می دهد. جبرئیل به حضرت عرض کرد: یا رسول الله! چرا نگرانید؟ فرمودند: چنین خوابی را دیدم. عرضه داشت: من از ماجرا بی خبرم. باید بروم و از خدای متعال خبر بیاورم. رفت و برگشت و آنچه برای حضرت آورد، سوره قدر و برخی آیات دیگر قرآن بود.

پس یکی از شأن نزول هایی که برای این سوره نقل شده، همین است که خدای متعال به پیامبر می فرماید: ما دولتی طولانی و هزارماهه به بنی امیه دادیم و به آنها اجازه دادیم که بیایند و بر منصب تو بنشینند و از منصب خلافت استفاده کنند. این اجازه، اذن تکوینی است، اذن تشریعی نیست؛ یعنی آنها از نظر شرع مجاز به چنین کاری نبودند. ولی سرانجام اگر خدای متعال اجازه ندهد، هیچ حادثه ای در عالم اتفاق نمی افتد.

حضرت حق آنها را امداد می کند به میزانی که با مشیت بالغه و حکمت کلی خلقت همراه است؛«كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً»؛[5]یعنی به حضرت بشارت دادند که ما به دشمنان شما اجازه دادیم؛ ولی نگران نباش، آنچه به تو عطا کردیم، بهتر از همه آنهاست و همه آنها با این عطیهجبران می شود.کار تو این است که مردم را به سوی خدا دعوت کنی و آنها شأنشان این است که مردم را به سمت دنیا برگردانند. به آنها مهلت می دهیم؛ ولی به تو چیزی عطا کردیم که با دادن این سرمایه همه آن دولت های ناپایدار، همه آن قدرت ها و مهلت ها و فرصت ها، تدارک و جبران می شود و آن شب قدر است. به تو شب قدر عطا کردیم که خیر من الف شهر. از دولت هزار ماهه بنی امیه و بنی تیم و عدی که همه فتنه ها زیر سر آنها بود، طولانی تر است. این شب قدر سرمایه حضرت است برای هدایت و شفاعتبشریت، نورانی کردن عالم و هدایت امم، سرمایه امت حضرت است تا راهشان را به سوی خدا نزدیک کنند.

فاطمه علیهاالسلام ، حقیقت شب قدر

ظاهر شب قدر روشن است.وجود مقدس امام صادق (ع) فرمودند:«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ»[6]اگر کسی بتواند به حقیقت معرفت فاطمه زهرا(س)راه پیدا کند، به شب قدر راه پیدا کرده است. این معرفت معمولی راه گشا نیست.

حقیقت راه یابی به شب قدر، راه یافتن به مقام ولایت خدای متعال و معرفت به مقام نورانیت اولیاء الهی است. این معرفت، عین معرفت خدای متعال است. اگر کسی بتواند به آستانه رفیع فاطمه زهرا راه پیدا کند و نورانیت حضرت در دل او تجلی کند، برابر با شب قدر است؛ یعنی همه آن راه های طولانی با این معرفت، طی می شود.

وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ[7]. در روایات می فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ»؛[8]هدف، معرفت الله است و معرفت الله هم این معرفت بر طریق حجت و استدلال نیست. آن چیزی است که برای فراعنه تاریخ هم تمام مي شود. حجت بر دشمنان هم تمام می شود؛ اینها که عارف بالله نیستند. معرفت آن معرفت حقیقی است. در روایت چنین آمده که این معرفت الله به معرفت الامام(ع) یا در روایتیمعرفت امیرالمومنین(ع) است. آن معرفتی که باید به آن راه یافت - و همه این عمر برای رسیدن به همین است - واقع نمی شود، مگر از طریق معرفت انوار ائمه هدی. وجود صدیقه طاهره(س) به گونه ای این نور را در عالم تجلی داده که راه معرفت خدای متعال و معرفت این انوار الهی را آسان کرده. عبادت ایشان، راه ایشان و مقاومتی که در مقابل دستگاه باطل کردند، راه رسیدن به مقام نورانیت و معرفت را بر همه امت کوتاه کرده است.

اگر رسالت حضرت، هدایت همه امت به سمت خدای متعال بود، آن کسی که همه موانع وتاریکی ها و ظلمت ها را جبران کرد، فاطمه زهرا(س) است؛ کسی که در مقابل دشمنان حضرت ایستاد.

فاطمه علیهاالسلام ، روشن ترین حجت ولایت

«وَ كَذَالِكَ جَعَلْنَا لِكلُ ِّ نَبىِ ٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْانسِ وَ الْجِنّ ِ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلىَ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْترونَ ، وَ لِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ وَ لِيرضَوْهُ وَ لِيَقْترفُواْ مَا هُم مُّقْترفُونَ»[9]خدای متعال در مقابل هر پیامبری دشمنی قرار داده که قاعدتا این دشمن یک هماورد هم هست. شیاطین انسی و جنی که در مقابل وجود مقدس نبی اکرم شیطنت می کنند، رئیس همه شیاطین و سرآمد و محور همه هستند. در برخی روایات نام آنها را هبتر و ظریر بیان کرده اند. اینها دشمنان خاص نبی اکرم(ص) هستند که با حضرت عداوت و دشمنی می کنند که نتیجه دولت آنها، ظلمت تاریخی است:«وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ[10]؛ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِهِيَ دَوْلَةُ حَبْتَرٍ فَهِيَ تَسْرِي إِلَى قِيَامِ الْقَائِمِ».[11]

در مقابل این دولت طولانی و در مقابل این ظلمتی که آنها در تاریخ ایجاد کردند، خدای متعال نور وجود مقدس فاطمه زهرا(س) را به پیامبر داده است. ایشان، حقیقت آن لیلةالقدری است که خدای متعال به وجود مقدس رسول الله(ص) عطا کرده که راه ایشان را در دعوت به سوی خدای متعال کوتاه کند. کسی که مأموریت دارد پس از رحلت رسول الله(ص) بایستد و آشکارا مبارزه کند، امیرالمومنین(ع) است. ایشان مأمور به صبرند، شیعیان اندکی هم که گرد حضرت باقی ماندند، مأمور به صبرند؛ چون رفتن آنها سودی ندارد. در این شرایط، کسی که مسیر تاریخ را روشن و حجت را بر همه تمام می کند، فاطمه زهرا (س) است، آن هم با آن مقاومت سنگین و عجیبی که ایشان در این مدت بسیار کوتاه داشتند؛ یعنی در یک دوره کوتاه هفتادوپنج یا نودوپنج روز، ایشان راه را بر یک جبهه تاریخی سد کردند.

نور عبادت فاطمه زهرا(س)، نور بندگی ایشان بر ظلمت شیطنت و استکبار دستگاه ابلیس و اصحاب سقیفه غلبه کرد و عالم را نورانی نمود و هیچ انسان مومن و موحدی نیست، جز اینکه در پرتو این نور، راه به سوی نبی اکرم (ص) می برد. اگر این نور نبود، راه همه عوالم به سوی نبی خاتم و امیرالمومنین(ع) بسته می شد. هر کسی به سوی حضرت هدایت شده، از طریق فاطمه زهرا(س) است. پس کسانی که چشمشان را به این دورههفتادوپنج یا نودو پنج روزه تاریخ می بندند و حوادث این روزها را نادیده می گیرند، در قدم اول از امیرالمومنین و در قدم دوم از نبی خاتم و در قدم سوم از خدا جدا می شوند.

اصحاب سقیفه، هم چشم ها را گرفتند و هم فضا را ظلمانی کردند. حال تنها وجود صدیقه طاهره است که نور افشانی می کند. آن کسی که مبارزه جدی صدیقه طاهره(س) را در مقابل ظلمانی کردن تاریخ نبیند، بی تردید این ظلمت او را فرا می گیرد. کسانی که چشمشان را به سوی این نور بستند، با تمام ادعایی که داشتند، زمین گیر شدند و صفشان را از صف امیرالمومنین و سپس از صف رسول الله(ص) جدا کردند.بهترین و روشن ترین حجت برای دعوت به نبی اکرم و دعوت به امیرالمومنین، صدیقه طاهره(س)است.

مرحوم علامه امینی(ره) در احتجاجی با علمای اهل سنت می فرمایند: آنچه که من به آنها گفتم، حرف بزرگان خودشان بود. از آنها پرسیدم: نظر شما درباره فاطمه زهرا (س) چیست؟ قبول دارید که مصداق آیه مباهله است؟ هم چنین نظرشان را درباره روایت نبوی که متفق عندالفریقین است،پرسیدم که می فرماید: «مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[12] اگر کسی بدون معرفت امام خود از دنیا برود، مثل این می ماند که قبل از بعثت از دنیا رفته و هیچ بهره ای از اسلام نبرده است. سوال آخر این که این روایت را در مجامع خود نقل کرده اید که اینها امیرالمومنین(ع) را واسطه کردند و به عیادت فاطمه زهرا(س) آمدند. حضرت به شفاعت علی(ع)به آنها اجازه داد. وقتی آمدند، رویش را از آنها برگرداند و فرمود: یک سؤال از شما می کنم؛ اگر جواب دادید، با شما صحبت می کنم. پرسید: آیا شما در فلان ماجرا نبودید که پدرم فرمود:«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ»[13] فاطمه زهرا(س) پاره تن من است، اذیت او اذیت من و اذیت من اذیت خداست. در روایات دیگری آمده«إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا».[14] گفتند: بله، درست است. حضرت فرمودند: خدایا! تو شاهد باش که اینها مرا اذیت کردند و من از این ها راضی نیستم. مرحوم علامه امینی می فرماید: من از شما یک سؤال می کنم. اگر بگویید «فاطمة مات میتة جاهلیة»، دروغ است، نمی توانید بگویید. اگر بگویید امامش اولی و دومی بودند، این هم غلط است. پس امام فاطمه زهرا(س) که بوده؟ کسانی که می بینند، حجت کاملا روشن است.

از نظر تاریخ فریقین، اینکه فاطمه زهرا(س) بیعت نکردند، محل خلاف نیست. هیچ عالم معتبری از علمای اهل سنت نگفته که فاطمه زهرا (س) با یکی از این دو نفر بیعت کرده باشند. اگر می توانستند، بر اصل شخصیت حضرت خط می کشیدند. حضرت درفرازی از خطبه،مکرر تأکید می کنند: بدانید، من فاطمه دختر رسول الله (ص) هستم.

ایشان در بین خطبه به ابوبکر می فرمایند: ابوبکر! آیا می خواهی بگویی من دختر رسول خدا نیستم که می گویی من ارث نمی برم؟ اگر می گویی فرزندان انبیاء ارث نمی برند، این خلاف آیه قرآن است. می خواهی بگویی من دختر رسول خدا نیستم؟بعضی گفته اند: اگر این مقاومت نبود، همین امر را هم انکار می کردند؛ چون اصل حجت آنقدر واضح و روشن است که ابهامی برای آن نیست. برخی نیز می گویند: اینها امت رسول الله نبودند، امت ابوبکر هستند؛ شاهدش هم این است که بعد از سال ها ابوبکر از دنیا رفتهودخترش عایشه پرچم برداشته، هزاران نفر دورش جمع شدند و با امیرالمومنین(ع) جنگیدند.

حضرت، فردای رحلت رسول الله(ص) آن خطبه غراء را خواندند. حتی یک نفر از حضرت حمایت نکرد. کاملا آشکار است که حق کدام طرف است و باطل کدام طرف. اگر کسی چشمش را نسبت به این چراغ نبندد، حق و باطل روشن می شود. صحابه با تمام وسعتی که دارند، با تمام عناوینی که دارند، به اشتباه رفتند. اگر کسی چشمش را بر این چراغ بست، با آن اغواگری ها در تاریکی می رود. اینها صحابه بودند، نزدیکان بودند، دو تا از آنها پدر زن های رسول الله بودند.

فرمود: دشمنان ما سه دسته اند: دشمن ما، دشمن دوست ما و دوست دشمن ما؛ هر سه دشمن ما هستند. فرمود: در یک قلب دو محبت نمی گنجد؛«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ»[15]. اگر نور فاطمه را نبینند،در قدم اول از حقیقت دین جدا می شوند و آنچه که می پذیرند، پوسته ای از دین است؛ همان کاری که دشمن کرده است.

حقیقت و باطن دین، ولایت ولی الله است، حقیقت دین تجلی ولایت خداست؛«السَّلامُ عَلَى الدِّينِ الْمَأْثُورِ»[16]. چشمشان را به این حقیقت می بندند. کاری که اصحاب سقیفه کردند، این بود که باطن دین را گرفتند و پوسته ای برای دین باقی گذاشتند؛«حسبنا كتاب الله»[17].یعنی همین تأکید حضرت است که «وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[18]دین با ولی تمام می شود؛ حقیقت دین در قوس نزول، تنزل ولایت الهی و در قوس صعود، تولی به ولایت الهی است. باطن دین، تولی و تبری است؛ حقیقت توحید، از طریق تولی و تبری حاصل می شود. حضرت فاطمه زهرا(س) حلقه اتصال همه عوالم به ولایت کلیه و نبوت مطلقه رسول الله (ص) هستند و شاید معنی شب قدر بودن فاطمه زهرا برای وجود مقدس حضرت این باشد که ایشان طریق هدایت به رسول الله (ص) هستند.

ذکر مصیبت

«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین».

«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».[19]

در آخرین روزهای حیات بی بی دو عالم فاطمه زهرا (س)، بیماری بر حضرت غلبه کرده بود. روزهای آخر، نه تنها نمی توانستکارهای خانه را انجام بدهد، بلکه در کارها و امور شخصی خودش هم از امیرالمومنین و دیگران کمک می گرفت. به حدی ضعف بر حضرت غلبه کرده بودکه نمی توانست از این پهلو به آن پهلو بگردد. چه کردند با فاطمه، با حبیبة رسول خدا؟ پیغمبر خدا فاطمه را بسیار دوست می داشت، واقعاً حبیبه رسول خدا بود.

عایشه نقل می کند: وقتی فاطمه به دیدن رسول خدا(ص) می آمد، پیغمبر خدا به استقبال فاطمه می رفت، خم می شد و دست فاطمه را می بوسید، سینه فاطمه را می بویید و می فرمود: از فاطمه بوی بهشت می شنوم. فاطمه را جای خودش می نشانید و مکرر می فرمود: «فداها ابوها». آنقدر فاطمه را دوست می داشت که وقتی می خواست به مسافرت برود، از همه که خداحافظی می کرد، آخرین منزلی که می رفت، منزل فاطمه بود. وقتی از مسافرت برمی گشت، اولین منزلی که وارد می شد، منزل فاطمه بود. هر روز بیشتر می آمد و در این خانه می ایستاد و روزی چند بار آیه تطهیر را می خواند.

یا رسول الله،کاری کردند که صدای فاطمه از پشت در بلند شد:«یا رسول الله، أهکذا یفعل بابنتک و حبیبتک و صفیتک»

و لست ادری خبر المسماریسل صدرها خزانة الاسراری

سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود

حجةالاسلام و المسلمین میرباقری

[1].القدر:1،2

[2] .القدر : 3;;

[3].فاطر : 37;;

[4].الكافي/شیخ کلینی/5/4/باب فضل الجهاد ..... ص : 2

[5].الإسراء : 20;;

[6].بحارالأنوار/مجلسی/43/65/باب 3- مناقبها و فضائلها و بعض أحوالها ومعجزاتها....ص:19

[7].الذاريات : 56;;

[8].بحارالأنوار، مجلسی، ج 5، ص 312، باب 15- علة خلق العباد و تكليفهم ...ص309.

[9].الانعام:112،113

[10].الفجر : 4;;

[11].بحارالأنوار/مجلسی/24/ 78/باب 30- أنهم عليهم السلام النجوم والعلامات....ص:67

[12].الكافي/شیخ عباس قمی، ج 1، ص 377، باب من مات و ليس له إمام من أئمة الهدی...ص376.

[13].بحارالأنوار، مجلسی، ص 30، ص 353[20] باب ..... ص : 145

[14].بحارالأنوار، مجلسی، ص 21، ج 279، باب 32- المباهلة و ما ظهر فيها من الدلائل والمعجزات....ص276.

[15].الأحزاب : 4;;

[16].مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج 1، 530، زيارت ديگر ..... ص : 529.

[17].شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 51، ذكر أمر فاطمة مع أبي بكر ... ص 46.

[18].وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج 27، ص 204، 13- باب عدم جواز استنباط الأحكام النظریه...ص176.

( قَالَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ).

[19] .مفاتيح الجنان/شیخ عباس قمی/1/108/دوم دعاى توسل ..... ص : 108

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʆ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(6)

به مالک اشتر می نویسد:« و ایاک و الاستثمار بما الناس فیه اسوه» (نهج البلاغه، نامه ی 53)؛ مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی امتیاز خواهی! از اموری که بر همه روشن است غفلت کنی.
Powered by TayaCMS