تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی چهارم

تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

چنان که تجربه تاریخ در حیات بشر نشان داده است انسان بدون خدا، بدون انبیا، بدون ولی الله، یک موجود به تمام معنا مرده و میت به شمار می رود. قرآن مجید به انسان هایی که بدون ارتباط با این سه نفر روزگار سپری می کنند انسان نمی گوید بلکه از انعام که چند حیوان همانند شتر، گاو، گوسفند، بز می باشند و کارشان چریدن و خوردن و لذت بردن از بدن است یاد می کند «الَّذينَ کَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ».

 

در اول آیه آنجایی که اشاره دارد به اینکه انسان هایی که مانند چهارپایان وقف لذات جسمی و خوردن هستند بسیار دقیق این مطلب را مطرح کرده است. در این آیه قصد ندارد بگوید نخورید و لذت از بدن نبرید چرا که در آیه دیگر آمده است «ما جعلناهم جسداً لا یأکلون الطعام»، من شما را بدنی قرار ندادم که غذا نخورید، از غذا استفاده کنید اما آزادخور نباشید، هر چه و از هر کجا به دست آوردید را نخورید «من طیبات ما رزقناکم» بخورید «حلالاً طیباً». اما حیوانات وقف خوردن هستند، قرآن مجید جلوی لذت های بدنی را نگرفته است، مگر نمی گوید ازدواج کنید، ازدواج یک نوع لذت است، مگر نمی گوید «سیروا فی الارض» اهل گردش باشید. گردش خود، یک نوع لذت است. مگر نمی گوید «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیا بعض» عاشق و محب همدیگر باشید، محبت به همدیگر یک نوع لذت است. اگر لذت نبود آدم رفیق خوبش را که نمی دید، دردش نمی آمد. فراق درد است. می گوید بخورید «حلالاً طیبا»، سفر بروید سفر عقلی، تحقیقی.

 

این یک رباعی منصوب به امیرالمؤمنین است، یک دیوانی عربی چاپ شده به نام دیوان علی ابن ابیطالب(ع) که مفصل هم هست. می گویند این شعرها همه از امیرالمؤمنین است. همچنین یک رباعی در آن دیوان آمده است که می گوید: «تقرب ان الاوطان فی طلب الاولی»، مسافرت کنید ولی قصدتان در این مسافرت این باشد که مرتبه های بلند را جستجو کنید. وقتی انسان مسافرت می کند به قصد پیدا کردن مرتبه های بلند روحی می رود به مشهد، کربلا، نجف و مکه سفر می کند و لذت هم می برد غیر از اینکه قصدش طلب علی است لذت هم می برد. «سافر» حتماً مسافرت کنید «ففی الاسفار خمس فوائدی»، سفر پنج فایده دارد، «تفرج همّ»، غم و غصه ات برطرف می شود، یک مدتی که تهران می مانی روحیه ات کسل می شود بعد می روی جنوب، کویر، مناطق جنگلی مانند جنوب شرقی ایران که پر از جنگل بلوط است و خیلی زیباست حتی ده بار به خودت می گویی لذت بردم روحیه ام عوض شد، کسل بودم برطرف شد، در سفر پنج سود برای انسان وجود دارد که شامل تفرج و اکتساب معیشت می شود، یعنی یک مرتبه به سفر می روی و چهار نفر را پیدا می کنی با آنها وارد حرف می شوی از طرفی یک مسیری نیز برای کاسبی و تجارت برایت گشوده می شود، این اتفاق برای خیلی ها افتاده است. برای نمونه افرادی سفر رفتند چهار تا کاسب را در مسافرت دیدند بعد به او گفتند که می توانی این جنسها را بخری برای ما بفرستی این درصد هم برای خودت می شود، این یک نوع لذت، یک راه پولدار شدن است. «تفرج همّ و اکتساب معیشة» علم هم به شمار می رود. یکی از ثمرات و سودهای سفر دانشمند شدن است، آیت الله العظمی بروجردی(ره) از بروجرد به اصفهان و اصفهان به نجف سفر کرد. مدرس شهید(ره) از قمشه به اصفهان آمد از اصفهان به نجف رفت، از نجف به تهران آمد. میرزای شیرازی(ره) نیز از شیراز به اصفهان آمد و از اصفهان به نجف رفت و از نجف به سامره رفت. همین این بزرگواران منبع علم شدند و علم و آداب به دست آوردند. در سفر خیلی از شهرستانی ها را می بینی آداب خیلی خوبی دارند، من یک شهری منبر دعوت داشتم که گدا نداشتند، حدود دو سوم اینها در امارات تجارت داشتند. سه ماه تابستان که مدرسه های بچه هایشان تعطیل بود به شهر خودشان می آمدند. آنهایی هم که در شهر بودند همه درآمد داشتند. یک شهر آباد و زیبا با مردمی که واقعاً نسبت به هم معدن محبت بودند. آن مدتی که من آنجا منبر می رفتم دو سه تا عروسی داشتند که من را هم دعوت کردند. گفتند: منبرتان که بعد از نماز است، عروسی ما هم یک ساعت بعد از منبر شروع می شود شما هم بیایید. عروسی رفتیم، یکی از روشهایی که من در عروسی اینها دیدم این بود که خود آنهایی که عروسی دعوت داشتند غذا درست کردند، خود آنها سفره انداختند و خودشان نیز سفره را جمع کردند، خود آنها همه ظرفها را شستند. فردی که من را دعوت کرده بود به من گفت: اینهایی که دارند سفره پهن می کنند یا ظرف جمع می کنند اینهایی که دارند جارو می کنند و ظرف می شورند اینها میلیاردر و اهل خیر هستند. وی می گفت: رسم ما اینجا این است ما کارگر و کلفت و کنیز و نوکر نداریم، ختم یا عروسی و یا جلسه داریم، خودمان همه کارهایش را می کنیم. در سفر انسان آداب یاد می گیرد، و صحبت ماجد هم یکی از آثار سفر است، در مسافرت با افراد بزرگوار آشنا می شوی.

 

این بخش پنجم شعر امیرالمؤمنین را من در دوره این پنجاه شصت سال واقعاً به خوبی لمس و درک کردم. شهرهای زیادی رفتم و چه افراد بزرگواری را دیدم که از اولیاء خدا بودند. هم چیزهایی از آنها یاد گرفتم، هم آینده بچه هایم را از آنها پرسیدم. آن وقت بچه هایم مدرسه بودند کلاس دو سه، از آنها پرسیدم. به من می گفتند: برای چه از ما می پرسی؟ می گفتم: از خطرات زمان می ترسم. آنها به من گفتند: شما یک ذره از خطرات زمان نسبت به بچه هایت و نوه هایی که پیدا می کنی نگرانی نداشته باش. آنها مُردند، ولی پیش بینی شان درست از آب درآمد. اینها همه لذت دارد.

 

اسلام نمی گوید لذت نبر، می گوید لذت مشروع ببر. این جمله در کتاب تحف العقول از وجود مبارک موسی بن جعفر(ع) نقل شده که حضرت می فرماید: عمرت را چهار بخش کن «ساعت لمناجات الله»، یک بخش برای عبادت؛ «و ساعت لأمر المعاش»، یک بخش برای پول درآوردن؛ «و ساعت لزیارت الأخوان و السقاط الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن»، یک بخش را اختصاص بده به دیدار افراد مطمئن. برو که عیب هایت را به خودت می گویند و اهل پخش عیب نیستند و در باطنشان واقعاً به تو ارادت می ورزند دوستت دارند. این سه قسمت وقتت، قسمت چهارم هم، «للذاتکم فی غیر محرم»، برو خوش بگذران، اما در حرام خدا نه. در قمار، مشروب خوری، تریاک کشی، لات بازی، رقص دسته جمعی زن و مرد، اینها لذات مشروعی نیست. اینها قاتل روح است، اینها کشنده است. ولی موسی بن جعفر(ع) می گوید لذات مشروع هر چی که هست برو خودت را محروم نکن.

 

اما یک عده ای طبق آیه شریفه عمر را وقف برای شکم و لذت بری از بدن کردند، کار سومی ندارند. نه اینکه بیکار هم باشند، برج دارند، ملک دارند، ویلا دارند، باغ دارند، ماشین میلیاردی دارند؛ دارند ولی همه آنها برای خاطر همین دو تا کار شکم و لذت بری است.

 

کسی که با خالقش نیست، با رازقش نیست و به عبارت تلخ تر، با پروردگارش و با خداوند و رزاقش قهر است به دنباله قهر بودن با پروردگار که عجب گناه عظیمی است با انبیا هم قهر است، هیچ عیبی در خدا و انبیا نیست ولی این قهرِ با همشان است. این قهر بودن با همشان دلیل بر این است که پر از عیب است وگرنه اگر آدم عیب عقلی، عیب روحی، عیب وجدانی و عیب فطری نداشته باشد با منبع رحمت، منبع کرم، با احسان و منبع لطف قهر کند، خدایی که در آمرزیدن گنهکار هم اصلاً سختگیری ندارد.

 

می گوید: من چگونه خودم را مورد آمرزش قرار بدهم؟ خیلی گناه کردم، راهم نمی دهند. بعد هم، باید بیایم چقدر گریه کنم، ناله کنم، یا رب بگویم، در سرم بزنم، بشینم عبادت کنم. اما اینجور نیست پروردگار عالم یک روزنه هایی را در قرآن برای آمرزش گناه قرار داده است که موجب بهت می شود. خدایی که قدرت دارد و می تواند فقط به یک عقرب یا یک مار یا یک رتیل بگوید این فرد خواب است برو دو تا نیش به او بزن و کلکش را بکن. بیاید این طرف در عذاب بکشم برزخ، این قدرت را که دارد؟ ولی روزنه های آسان برای آمرزش گناهان بین خود و بین خودش قرار داده است. یکی این است که در سوره احزاب می گوید، اول آمده از گنهکار می پرسد «أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ الرَّحِيمٌ» ﴿النور، 22﴾ دوست ندارید من شما را از گناهانی که کردید و در پرونده تان است ببخشم؟ چه گناهان خلوت تان و چه گناهان آشکارتان را دوست ندارید مورد بخشش قرار دهم؟ چه کسی می تواند بگوید دوست ندارم. آدم خیلی دوست دارد گناهش را ببخشند. می گوید اگر دوست داری گناهانت را ببخشند، اگر سی سال است دروغ گفتی، غیبت کردی، به نامحرم نگاه کردی، خدایی نکرده به خوردن حرامی دچار شدی، به انجام حرامی دچار شدی، دوست نداری هم اش را ببخشم؟ چرا دوست دارم. این جوابش مثبت است می گوید: اگر می خواهی ببخشمت «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» از آنهایی که ازشان دلگیری، اذیتت کردند، غیبتت را کردند، رنجت دادند، مشقت ایجاد کردند، قهر کردند با تو، چوب لای چرخت گذاشتند، گذشت کن من هم از گناهان تو گذشت می کنم. این که کار مشکلی نیست مشکل است؟ با این خدا یک عده ی قهر هستند.

 

با این خدا که هزار باره می توانست بگوید فرشته من این بنده من دارد دو شاخه را در برق فرو می کند یک جوری بپیچان که دستش به فلز دوشاخه گیر کند و برق دویست و بیست ولت بگیرد و بکشدش تا اینقدر غلط کاری نکند. بلد بود که وقتی من می خواهم از این سمت خیابان بروم آن طرف یک جوری پیش بیاورد من حواسم بپرد و یک ماشین بیاید از روی من رد شود، من را تکه پاره کند، ولی در قرآن می گوید: نه اینکه این کارها را نکردم، برای همین توی گنهکار فرشته گذاشتم از خطرات حفظت بکند، نگهت دارد. این آیه قرآن است مأمور گذاشتم برایت که به خطر نیفتی، اما با این خدا قهر هستند یک عده ای. چرا قهر هستید؟ چرا؟

 

دلیلش را بگویید، ما شب نشینان در پیشگاهش که با او قهر نیستیم خیلی از شما زندگیمان بهتر است، خیلی از شما آرامتر هستیم، خیلی از شما راحت تر هستیم، خیلی از شما از مردنمان دغدغه مان کمتر است. چون برای مردن و بعد از مردن صد جور دلگرمی در قلب ما موج می زند. می گویم می خواهم بمیرم پیغمبر(ص) گفته سفارشت را به ملک الموت می کنم. وقتی می خواهم بمیرم امیرالمؤمنین(ع) گفته بالای سرت مجسم می شوم. می بینی من را، وقتی می خواهم وارد برزخ شوم به من گفتند نوری در برزخت ایجاد می کنیم از خورشید زیباتر، ما صد جور امید داریم و خیلی بهتر از شما زندگی می کنیم.

 

شما چرا با خدا قهر هستید؟ با انبیائش هم قهرند، الله اکبر از محبت انبیاء، این متن زیبا را هم از قرآن برایتان بگویم. من که اصلاً برایم قابل هضم نیست، اصلاً نمی دانم یعنی چه. واقعاً نمیدانم وقتی که فرشتگان وارد منزل حضرت ابراهیم(ع) شدند نه به شکل اصلیشان، قرآن می گوید ابراهیم یک گوساله تر و تازه نوجوانی را رفت ذبح کرد و گوشتش را پخت و اینها را نمی شناخت ولی گفت این مهمان ها خیلی سنگین و رنگین هستند. سفره را انداخت، دید هیچکدام دستشان را دراز نمی کنند برای خوردن، ابراهیم هم که عاشق مهمان بود گفت چرا نمی خورید؟ گفتند: ما شکم نداریم، ما اهل امور مادی نیستیم. گفت شما چه کسانی هستید؟ خداوند می فرماید ابراهیم واهمه گرفت. گفتند: ما فرشتگان پروردگار هستیم، برای دو کار آمدیم. یکی آمدیم به حضرت عالی که نزدیک صد سالت است و به خانمت ساره که نزدیک نود سالش است بشارت یک فرزندی به نام اسحاق را بدهیم که تو در این سن و خانمت در این سن، پسردار می شوید. قرآن می گوید خانمش به صورتش زد، گفت وای این سن نود سال نود و پنج سال، در حالی که من بسیار کهنسال و عجوزه شدم من بچه دار می شوم؟ فرشتگان گفتند پروردگار این رقم را برایت زده و بله بچه دار می شوی، اسم بچه ات هم اسحاق است. آن بچه ات هم بچه دار می شود اسمش یعقوب است آینده را هم به این خانم خبر دادند گفتند این یکی از کارهاست. کار دوم مان هم این است که امشب مأموریت داریم نزدیکی های صبح شهر لوط را زیر و رو کنیم یعنی چنان این شهر را زیر و رو می کنیم که یک نفر در آنجا باقی نماند «عالیها سافلها»، زیر و رو، کف شهر را هم بالا آوریم، چه زلزله ای می خواستند ایجاد کنند خدا می داند.

 

حضرت ابراهیم(ع) به فرشتگان گفت: نمی شود از این عذاب گذشت کنید؟ اینقدر انبیا به انسان محبت داشتند، این متن قرآن است. گفتند: نمی شود. فرمود: نمی شود از این عذاب گذشت کنید؟ گفتند: چون بر اراده خداوند گذشته نه. آن وقت، عده زیادی از مردم دنیا با این پیغمبرها که دلشان نمی آمد قوم لوط عذاب ببینند قهرند. با موسی(ع) قهرند با عیسی(ع) و با یوسف(ع) و یعقوب(ع) قهرند، با پیغمبر اکرم(ص) که رحمت للعالمین است قهرند، یادی از اینها نمی کنند سراغ فرهنگشان نمی روند. خیلی جوان ها هیچ کاری به کار یوسف(ع) ندارند، که یک درس از او یاد بگیرند. خیلی مردان و زنان کاری به پیغمبر(ص)، به امیرالمؤمنین(ع)، به صدیقه کبری ندارند و با این ها قهرند.

 

با ولی الله و هم با انسان کامل انبیا قهرند یعنی ائمه طاهرین(ع). خداوند متعال بُریدگان از خودش و انبیا و اولیا را انسان نمی داند، «الذین یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام» یک، حالا اگر تاریکی شان اضافه شود و مخالفت شان بیشتر شود، قهربودنشان قوی تر بشود، این شناسنامه را عوض می کند. دیگر نمی گوید «اولئک کالانعام» می گوید «مثلهم کمثل الحمار»، می گوید «مثله کمثل الکلب»، می گوید «مثله کمثل الشیطان»، هر سه در قرآن است. چه سقوط عجیبی است.

 

اما آنهایی که با خدا آشتی هستند، حالا نه در حد نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و پیغمبر و اولیاء، در حد گنجایش خودشان با خدا آشتی هستند چه کسی با خدا آشتی شان داده است؟ انبیا، ائمه، به چه وسیله اینها را آشتی دادند؟ حرف، زبان، خدا با زبان خودش اینها را با خودش آشتی داده اینها هم آدم هایی بودند که آشتی کردن و آشتی بودن را قبول کردند. زبان خدا قرآن است، زبان انبیاء مطالبی است که از آنها به یادگار مانده است، مثلاً عیسی بن مریم(ع) می فرماید: «من ترک الشهوات أمن من الآفات» هر کسی از خواسته های باطل نامعقول ابلیسی گذشت کند و در زندگیش دنبال این خواسته ها نباشد «أمن من الآفات» از همه آفت های دنیا و برزخ و قیامت در امان خواهد بود.

 

با زبان انبیاء، آشتی کردند هم با خدا هم با انبیا. با زبان ائمه یعنی اولیاء الهی آشتی کردند هم با خدا هم با انبیا هم با ائمه طاهرین. زبان خدا نور است، «انزلنا إلیکم نوراً مبینا»، زبان پیغمبر(ص) و ائمه طاهرین(ع) نور است، «کلامکم نور» آنهایی که راه دادند این نور را در خودشان، یعنی حرف را قبول کردند، عمل کردند، و استقامت کردند «إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا» ﴿الأحقاف ، 13﴾.

 

این نور که اول حالت کلام داشت بعد حالت ایمان شد بعد به حالت عمل تبدیل شد، بعد حالت اخلاق حسنه شد در وجودشان، روحشان، متراکم می شود. تا چه زمانی این نور می ماند؟ بعد  از این تحولات تا روز قیامت، این نور در روح آنها می ماند. قیامت که می شود این روح پرنور را به بدن برمی گرداند. وقتی به بدن برمی گرداند امر می کند به همه اینهایی که دارای این نور هستند به طرف بهشت حرکت کنند. این آیه در سوره حدید است چقدر برای ما دلخوشی می آورد این آیه با پیغمبرش صحبت می کند با این آیه، «یوم تری المؤمنین و المؤمنات» حبیب من، روز قیامت همه مردان مأمن را با چشمت می بینی، تمام زنان اهل ایمان را می بینی، به چه حال می بینی؟ «یسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهم». می بینی یک نوری پیشاپیش مردان و زنان با ایمان و از دست راست مردان و زنان با ایمان شتاب دارد.

 

 نور که می دانید ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر راه می رود «یسعی»، خیلی جالب است که قرآن می گوید نور شتابان «يَوْمَ تَرَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ يَسْعىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمٰانِهِمْ» جلوی رویشان، «و بایمانهم» و طرف راستشان، این نور شتابان در حرکت است. این نور چی کار می کند که با این شتاب در حرکت است، قیامت که خورشید، ماه و ستاره ندارد. این نور در صحرای محشر چی کار می کند؟ می گوید جلوی رویشان، دست راستشان جاده را برایشان روشن می کند، جاده را که می بینند این صدا را از خدا می شنوند «بُشْرٰاكُمُ اَلْيَوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ» ﴿الحديد، 12﴾. بندگان من مژده بهتان بدهم بهشتی هستید، دنبال این نور بروید، وارد بهشت می شوید در بهشت هم جاودانه خواهید بود، و اینی که نصیبتان شده فوز عظیم است.

 

این نور اول به صورت کلام الله بود، به صورت کلام الرسول بود، به صورت کلام ولی الله الاعظم بود، من این نور را با کمک او نفوذ در قلبم دادم که حالت ظاهریش کلامی بود. این نور را در زندگی خودم پیاده کردم به همه جا به چشمم، به گوشم، به دستم، به زبانم، به قدمم، به شکمم، به شهوتم همه را نورانی کردم و عمل کردم به این انوار. در وجودم جایگیر شد تا قیامت با من است. قیامت خدا به این نور می گوید از بنده من بیا بیرون جاده اش را به طرف بهشت های من روشن کن.

 

این نتیجه این نور، حالا بدون این نور یعنی بدون خدا و کلامش، بدون انبیا و کلامشان، بدون ائمه و کلامشان «اِسْتَجِيبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاكُمْ لِمٰا يُحْيِيكُم» ﴿الأنفال ، 24﴾ شما در پیشگاه من بدون این نور یک میت بیشتر نیستید. این نور شما را زنده می کند «فَأَحْيَيْنٰاهُ وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي اَلنّٰاسِ» ﴿الأنعام ، 122﴾. این مجموعه فکر می کنم یادتان بماند.

 

این نور اولش قیافه سخن دارد باطنش نور است، نفوذ در وجود که پیدا کرد آدم مؤمن واقعی می شود بعد از اینکه مؤمن واقعی شد این نور ثابت قدم می شود، قیامت این نور طلوع می کند از وجود خود انسان و راه ما را تا بهشت نزدیک می نماید، حالا از قبر که درآمدیم و این نور ظهور کرد جاده را نشان داد، ما از کنار قبرمان که در زمین قیامت است دیگر قبرها همه پر شده زمین هم مسطح تا بهشت چقدر باید جاده را برویم برسیم؟ همش صحبت نور است، همش صحبت نور است. ما چقدر باید راه برویم تا به بهشت برسیم؟ نور، حرکت نور چقدر است؟ پیغمبر(ص) می فرماید: فاصله بین شما تا بهشت قیامت از نظر زمانی به اندازه برقی است که از ابرها می جهد و خاموش می شود وقتی برق می زند ابر چقدر می ماند؟ دو سه لحظه، می فرماید بیشتر از این در قیامت معطلتان نمی کنند، آن وقت با این خدا آدم باید قهر باشد، با این پیغمبرها آدم باید قهر باشد، با این امامان آدم باید قهر باشد؟

 

ماها که تا حالا قهر نبودیم، چرا، گاهی قهر کردیم. قهر ما چگونه بوده؟ یعنی به پروردگار گفتیم فعلاً دو روزی با تو کار نداریم یا به ائمه یا به انبیا این را گفته ایم، طول نکشیده ولی قهر کردن ما همین مدت زمان گناهانمان بوده، آن وقتی که داریم گناه می کنیم. پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: وقت گناه «خرج منه روح الایمان» در حالت گناه روح ایمان از آدم خارج می شود، می رود ولی چون ما نمی خواهیم قهر باشیم بعد از تمام شدن گناه که ته دلمان ناراحت می شویم که چرا این کار را کردیم آن روح ایمان برمی گردد. چرا ما هم قهر کردیم، اشتباه کردیم، بد کردیم، حالا پروردگارا ما واقعاً در تاریخ عالم اولین کسانی هستیم که با تو قهر کردیم؟ نه میلیاردها نفر با تو قهر بودند و آشتی نکردند، میلیاردها نفر قهر کردند و آشتی کردند، میلیاردها نفر قهرشان طول نکشید، میلیاردها نفر یک خرده طول کشید، ولی بالاخره ما هم جزو قهری ها هستیم.

 

این روایت هم بخوانم و حرفم تمام، گناه یعنی قهر کردن، در روایت دارد سیصد هزار تا گناه  می کند عبد، یعنی سیصد هزار بار قهر می کند. حوصله ملائکه را سر می برد، به پروردگار می گویند هیچ کاری با او نداری؟ هنوز دارد خوب می خورد، خوب می پوشد، خوب راه می رود، خوب زندگی می کند، سرش هم که درد نمی گیرد، کم است سیصد هزار تا گناه؟ خطاب می رسد عجله ندارم در جریمه اش مهلت اش می دهم، شما عجله دارید من که برای بنده ام عجله ندارم، سیصد هزار بار دیگر گناه می کند، ملائکه دیگر بیشتر از کوره درمی روند. می گویند باز هم کاری به او نداری؟ میفرماید: نه باز هم مهلتش می دهم، معلوم می شود در این قهرهایی که ما کردیم آن یک دفعه هم با ما قهر نکرده، این خیلی عجیب است. با اینکه قدرت برای اوست، سیطره برای اوست هر کاری بخواهد بکند می تواند خیلی عجیب است.

 

یک دفعه با ما قهر کند ما بی دین می شویم و می رویم، دیگر نمی مانیم، اما تا حالا قهر نکرده. اما ما دلمان می سوزد برای خودمان، ما ناراحت هستیم، خودت هم می دانی که ما در درون خودمان خیلی از تو شرمنده هستیم.

 

منبع : پایگاه عرفان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

 توحيد و خداشناسى در نهج البلاغه

توحيد و خداشناسى در نهج البلاغه

اوست خدايي كه با همه وسعتي كه رحمتش دارد كيفرش بر دشمنان سخت است و با سختگيري كه دارد رحمتش همه دوستان را فراگرفته است هركس كه با او به مبارزه برخيزد بر او غلبه مي كند هركس دشمني ورزد هلاكش مي سازد هركس با او كينه و دشمني ورزد تيره روزش كند و بر دشمنانش پيروز است هركس به او توكل نمايد او را كفايت كند .
 فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد ديگرى اش پرداخته. سازنده است نه با به كار بردن افزار. هر چيز را به اندازه پديد آرد، نه با انديشيدن در كيفيت و مقدار. بى نياز است بى آنكه از چيزى سود برد. با زمان ها همراه نيست و دست افزارها او را يارى ندهد.
 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
 بررسی توحيد در نهج البلاغه

بررسی توحيد در نهج البلاغه

بدان كه استواران در علم آن كسانى هستند كه اقرار به مجموع آن چه در پس ‍ پرده غيبت است و تفسيرش را نمى دانند، آنان را از اين كه بخواهند به زور از درهايى كه جلو عوالم غيب زده شده است وارد شوند بى نياز كرده است. پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آن چه در حيطه دانششان نيست ستود و خود دارى آنان را از غور كردن در آن چه به بحث و جستجو از كنه آن مكلف نشده اند استوارى در علم ناميده
 براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

گویی اندیشمندان شرق و غرب، در این راه به مسابقه پرداخته اند، تا دقیق ترین و صحیح ترین و استوارترین برهان وجود شناختی را عرضه کنند. غربی ها در این راه به اعتراف خودشان شکست خورده و علی الظاهر به بن بست رسیده اند.

پر بازدیدترین ها

 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
 توحید از دیدگاه قرآن و نهج البلاغهʁ)

توحید از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه(1)

با توجه به این نکته، باید ببینیم که قرآن کریم برای عقائد و معارف مطرح شده از جانب خودش چه دلائلی را مطرح کرده است ؟ و با وجود این شیوه که قرآن از همه گروه ها برهان ودلیل می طلبد، آیا ممکن است که خودش برای مطالب خود دلیل نیاورد؟ و آیا جا دارد که ما برای معارف اسلام، از جای دیگر طلب دلیل کنیم ؟
 توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

البته این‏گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجودِ محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏بخشیدن به‏انسان در شناخت خود، به این امرِ محال تعلق نمى‏گیرد؛ زیرا غیرخدا همه‏چیز محدودیت دارد و نامحدودکردن محدود ذاتاً محال است.
 فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد ديگرى اش پرداخته. سازنده است نه با به كار بردن افزار. هر چيز را به اندازه پديد آرد، نه با انديشيدن در كيفيت و مقدار. بى نياز است بى آنكه از چيزى سود برد. با زمان ها همراه نيست و دست افزارها او را يارى ندهد.
 براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

گویی اندیشمندان شرق و غرب، در این راه به مسابقه پرداخته اند، تا دقیق ترین و صحیح ترین و استوارترین برهان وجود شناختی را عرضه کنند. غربی ها در این راه به اعتراف خودشان شکست خورده و علی الظاهر به بن بست رسیده اند.
Powered by TayaCMS