اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(1)

اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(1)

اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(1)

سيّد جواد مصطفوي
قال رسول الله (صلّي الله عليه و آله) اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي.
آري قرآن و نهج البلاغه دو گوهر گرانبهائي هستند كه هر دو مكمل يكديگر و چراغ هدايت و روشنگري هستند. در قرآن كريم و نهج البلاغه موارد بسياري است كه در يكي اين دو كتاب ارزشمند، مباحثي به نحو اجمال بيان شده و در ديگري به نحو تفصيل آمده است كه در اينجا با رعايت اختصار، مواردي از آن ذكر مي‌شود:

1ـ وحدانيت خدا
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ؛ (اخلاص/1) بگو او خداي يگانه است.»
«الْأَحَدِ لا بِتَأْويلِ عَدَدٍ؛ (خطبة 152) خدا يكي است بدون برگشت به عدد.»
«ما وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ؛ (خطبة 228) كسي كه كيفيت براي خداوند ثابت كند، خدا را يكتا نشناخته است.»
«وَ التّوْحيدُ اَنْ لا تَتَوَهَّمَهُ؛ (حكمت 462) يكتا دانستن خدا اين است كه او را به وهم و انديشه در نياوريم.»
«كُلُّ مَسَمًّي بِالْوَحْدَةِ غَيْرُهُ قَليلٌ؛ (خطبة 64) هر ناميده شده به «يكي»غير از خدا، كم است.»
بيان:
كلمه «واحد»در چند معني به كار مي‌رود:
1ـ واحدي كه مبدأ كثرت است و كم متصل و منفصل را به وسيلة آن تقسيم مي‌كنند و خلاصه آن يك كه بعدش دو، سه و چهار شمرده مي‌شود كه خداوند واحد به اين معني نيست زيرا اولاً: خدا يكي است كه ثاني و ثالث ندارد؛ ثانياً: از اوصاف اين معني قلت و كمي است يعني دو و سه و چهار بيشتر از آن است و خداوند موصوف به قلت نمي‌شود زيرا تمام اوصاف كماليه در ذات باري به نحو اتمّ و اكمل موجود است. علي (عليه السّلام)در عبارت اوّل و پنجم مذكور به اين معني اشاره فرموده و چنين وحدتي را از خداوند نفي نموده است.
2ـ وحدت نوعيّه و جنسيّه كه آن وحدت مبهمه‌يي‌ست كه انواع و اجناس ممكنات را به آن موصوف مي‌سازند و مي‌گويند ابهام در جنس، اشدّ از ابهام در نوع است و مي‌گويند انسان يك نوعي‌ست و غنم نوع ديگر و حيوان يك جنس است و جوهر جنس ديگر.
3ـ وحدت به نوع و وحدت به جنس، چنان كه مي‌گوييم زيد يكي از افراد انسان و انسان يكي از انواع حيوان است و واضح است كه خداوند متعال نه جنس است و نه فصل تا واحد به معني دوم باشد و نه مندرج تحت نوع و جنسي تا واحد به معني سوم باشد زيرا تمام اين معاني از خصايص ممكنات است.
4ـ وحدت اعتباريه‌يي‌ست كه براي شيء ذات، اجزايي فرض شود و سلب اين معني از ذات باري در كمال وضوح است.
علي (عليه السّلام)در حديث ديگري كه در روز جنگ جمل به اعرابي سايل از معني توحيد القا نموده، فرموده است: «واحد بودن خداوند چهار معني دارد كه دو معني از آنها دربارة خداوند روا نيست و دو معني ديگر روا و صحيح است. اما آن دو معني كه درباره خدا روا نيست، اول: واحدي است كه از باب اعداد باشد، اين معني نسبت به خدا روا نيست زيرا چيزي كه ثاني ندارد، در باب اعداد داخل نمي‌شود. نمي‌بيني كه خداوند كسي را كه او را ثالث ثلاثه گفته، كافر دانسته است (اشاره به عقيدة نصاري است نسبت به الوهيت حضرت مسيح و به موضوع حلول)؛ معني دوم آن است كه مردم، واحد مي‌گويند و مرادشان نوع و جنس است. اين معني هم دربارة خداوند روا نيست زيرا كه لازمة اين معني تشبيه نمودن خالق به مخلوق است و خداوند متعال از تشبيه منزّه است.
و اما آن دو معني واحد كه دربارة خداوند صحيح است: اول اين است كه در اشياء، شبيه و مانندي براي او پيدا نمي‌شود. دوم اينكه نه در مرتبة وجود و نه در مرتبة عقل و وهم، قابل تقسيم نيست.»[1]
در عبارت سومي كه از نهج البلاغه ذكر شد «وَ التَّوْحيدُ اَنْ لا تَتَوَهَّمَهُ»به معني چهارم اين روايت اشاره مي‌فرمايد و اما دربارة جمله «ما وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ»مي‌گوييم اگر براي خداوند كيفيتي ثابت شود اعم از كيفيات محسوسه يا استعداديه يا نفسانيه يا كيفيات مختعمة به كميات تمام اينها عوارضي باشند كه از محل و موضوع مستغني نيستند و اين اعراض، نعت و صفاتي براي محل منعوت[2] و موصوف خود مي‌باشند و لازمة اتّصاف، اقتران است و لازمة اقتران، تثنيه كه منافي با توحيد است؛ چنانكه در نهج البلاغه مي‌فرمايد: «فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحانَهُ فَقَد قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ»[3]

2ـ بهشت پاداش ايمان و عمل صالح است
«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً؛ (نساء/ 124) هركس از مرد و زن كارهاي شايسته كند و مؤمن باشد به بهشت درآيد و به قدر رشتة هستة خرمايي ستم نبيند.»
«... وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (اعراف/ 43) اهل بهشت را ندا كنند كه اين بهشت را به پاداش اعمالي كه مي‌كرده‌ايد، به دست آورده‌ايد.»
قرآن مجيد از مردمي كه نماز را تباه كرده و پير و هوسها شده‌اند، استثنايي نموده، مي‌فرمايد:
«إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً؛ (مريم/ 60) مگر آنها كه توبه كرده، ايمان آورده، كار شايسته كرده‌اند، آنها به بهشت درآيند و هيچ‌گونه ستم نبينند.»
«... وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها...؛ (نساء/ 13) و هر كس خدا و پيغمبر را فرمان برد خدا او را به بهشت‌هايي درآرد كه جويها در آن روان است.»
«أَلْفَرائِضَ! الْفَرائِضَ! أدُّوها اِلَي اللهِ تُؤَدِّكُمْ اِلَي الْجَنَّةِ؛ (خطبة 166) واجبات را بجا آوريد. واجبات را بجا آوريد، آنها را براي خدا انجام دهيد تا شما را به بهشت رساند.»
«... أَلا وَ ِإَّن التَّقْوي مَطايا ذُلُلٌ حٌمِلَ عَلَيْها أَهْلُها وَ أُعْطُوا أ‍َ‌زِمَّتَها فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ؛ (خطبة 16) تقوي مانند شترهاي رامي است كه صاحبشان بر آنها سوار شده و مهارشان را به دست دارند و ايشان را به بهشت وارد مي‌سازند.»
«فَاِنَّ التَّقْوي فيِ الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجَنَّةُ وَ في غَدٍ الطَّريقُ اِليَ الْجَنَّةِ؛ (خطبة 233) تقوي در امروز پناه و سپر است و فردا راه بهشت.»
«... فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَي الْجَنَّةِ مِنْ عامِلِها...؛ (نامة 27) چه كسي به بهشت نزديك‌تر است از كسي كه كار بهشت كرده است؟»
در وصيّتي، آن حضرت بعد از مراجعت از جنگ صفّين راجع به ماترك و دارايي خويش چنين فرموده است:
«هذا ما أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِيُّ بْنُ أَبيطالِبٍ أَميرُالْمُؤْمِنينَ فيِ مالِهِ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللهِ لِيُولِجَني بِهِ الْجِنِّةَ وَ يُعْطيني بِهِ الأَمَنَةَ؛ (نامة 24) اين است آنچه كه بندة خدا علي بن ابيطالب پيشواي مؤمنين نسبت به دارايي خود دستور داده است براي خشنودي خدا و براي اينكه مرا به بهشت درآورد و آسودگي عطا فرمايد.»
بيان:
در قرآن و نهج البلاغه آيات و عبارات بسيار ديگري نيز به اين مضمون وارد شده است كه در تمام آنها، بهشت را تنها پاداش عمل صالح، تقوي، ترس از خدا، اطاعت خدا و رسول و امثال اين عبارات كه همه متضمن يك معني است، قرار داده است و در هيچ مورد چيز ديگري را مانند انتساب به خاندان پيغمبر اكرم يا وصول به حق يا حضور در مقام جلالي كه دسته‌يي ادّعا مي‌كنند، موجب دخول بهشت ندانسته است.

3ـ خلقت آدم ابوالبشر
«إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ (آل عمران/60) حكايت عيسي نزد خدا چون حكايت آدم است، وي را از خاك آفريد و بدو گفت باش! پس وجود يافت.»
همچنين علي (عليه السّلام)بعد از آنكه خلقت زمين و آسمان و خورشيد و ماه و ستاره را تشريح مي‌كند، مي‌فرمايد:
«ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِها وَ عَذْبِها وَ سَبْخِها تُرْبَةً سَنَّها بِالْماءِ حَتّي خَلَصَتْ وَلاطَها بِالْبِلَّةِ حَتّي لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذاتَ أَحْناءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضاءٍ وَ فُضُولٍ أَجْمَدَها حَتَّي اَسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَها حَتّي صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَجَلٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فيها مِنْ رُوحِهِ فَمَثَلَتْ‌ إِنْساناً ذا أَذْهانٍ يُجيلُها وَ فِكْرٍ يَتَصَرَّفُ بِها وَ جَوارِحِ يَخْتَدِمُها وَ أَدَواتٍ يُقَلِّبُها وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقَّ وَ الْباطِلِ وَ الْأَذْواقِ وَ الْمَشامِّ وَ الْأَلْوانِ وَ الْأَجْناسِ مَعْجُوناً بِطينَةِ الْأَلْوانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْاَشْباهِ الْمِؤْتَلِفَةِ وَ الْأَضْدادِ الْمُتَعادِيَةِ وَ الْأَخْلاطِ الْمُتَبايِنَةِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ اْلبِلِّةِ وَ الْجُمُودِ وَ الْمَساءَةِ و السُّرُورِ... ؛ (خطبة 1) سپس از زمين سنگلاخ و زمين هموار و كشتزار و شوره زار پارة خاكي فراهم آورد و آب بر آن ريخت تا پاكيزه شد و آن را با آب آميخت تا به هم چسبيد؛ آنگاه از آن خاك آميخته شكلي را كه داراي دست و پا و اعضا و پيوستگي‌ها و گسستگي‌ها بود، بيافريد و آن را جمود داد تا از يكديگر جدا نشود و محكم كرد به حدّي كه صدا مي‌كرد؛ سپس آن را گذاشت تا زمان معيّن و مدّت معلومي، پس آن گل خشكيده را جان بخشيد و انساني بوجود آمد داراي قواي مدركه‌يي كه آنها را جولان مي‌داد و فكري كه با آن در كارها تصرّف مي‌كرد و اعضايي كه خدمتگزارش بود و ابزاري كه آنها را به حركت مي‌آورد و داراي معرفتي بود كه ميان حق و باطل و چشيدني‌ها و بوييدني‌ها و رنگها و جنسها تميز مي‌داد.
سرشت او را از رنگهاي گوناگون و مواد موافق و مختلف آميخت از صفرا و بلغم و خون و سودا و اندوه و خوشحالي...»

پی نوشت:

[1] ـ منهاج البراعه، ج 7، ص 7، به نقل از توحيد صدوق.
[2] ـ منعوت: نعت شده.
[3] ـ خطبه 1.
منبع:رابطه قرآن با نهج البلاغه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

همچنين در هدف اين پيام بحث مى كنيم، آيا هدف در اين حادثه چه بود: رفاه زندگى مادي، برداشتن فاصله طبقاتي، بالا بردن سطح انديشمندى و هوشمندي، مخالفت با قدرتها، با توجه به قدرتها؟، اينها سوالهائى ست كه براى شناختن آن حادثه، حادثه اى كه بى گمان يك واقعيت اجتماعى به حساب مى آيد، لازم است و پاسخ به اين سوالها روشنگر آن حادثه خواهد بود.
 ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
 نبوت شناسی

نبوت شناسی

پزشك امت رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوار بطبه، قدا حكم مراهمه، و اءحمى مواسمع، يضع ذلك حيث الحاحة اليه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پزشكى است سيار كه با طب خويش ‍ همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نياز آنها را به كار مى برد.
No image

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(1)

پس از قرن ها تحقيق و بررسى درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسيارى از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مى توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله داراى اهدافى مى باشد. با توجه به آيات الهى به برخى از اهداف بعثت انبياء اشاره مى نمائيم.
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.

پر بازدیدترین ها

 جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه

جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه

ستایش پیامبر اعظم را به اوج رسانده ، ویژگیهای آن حضرت را پی درپی بیان می کند . ازجمله درآیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب می فرماید :« یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا" و مبشرا" و نذیرا" و داعیا" الی الله باذنه و سراجا" منیرا" » ؛ «ای پیامبر ، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشی و مردم را به فرمان خدا به سوی او بخوانی و چراغی تابناک باشی .»
 ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
 سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى فرمايد: «فَتأسَّ بِنَبِيّك الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است
No image

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(1)

پس از قرن ها تحقيق و بررسى درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسيارى از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مى توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله داراى اهدافى مى باشد. با توجه به آيات الهى به برخى از اهداف بعثت انبياء اشاره مى نمائيم.
 پيامبرى و پيشوايى

پيامبرى و پيشوايى

انسان به طور فطرى عاشق کمال مطلق است و خداوند از نوع انسان پیمانى فطرى گرفته است که جز او را نپرستند، اما عوامل مختلفى چون: استکبار، خودخواهى، حرص، تعلق هاى پست و وابستگى ها بر این فطرت سایه مى افکنند و آدمى مصداق کمال را اشتباه مى گیرد و به پیمان فطرت خود وفا نمى کند. پیامبران در رسالت خود مردمان را به وفاى به پیمان فطرى و رو کردن به کمال مطلق حقیقى فرا مى خوانند.
Powered by TayaCMS