تبيين صفات متقين در قرآن

تبيين صفات متقين در قرآن

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد الله رب العالمين و صل الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين. در مورد آيه «وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(آل عمران/۱۳۳) بحث مي کرديم. خداي متعال در اين دو آيه مبارکه ابتدا ما را به سرعت و مسارعه به طرف دو چيز دعوت مي کند: يکي مغفرت خداي متعال و دوم بهشتي که وسعت و پهناي آن به اندازه همه سماوات و ارض و شايد هم همه عوالم خلقت است. بعد مي فرمايد اين بهشت از هر نظر مهيا و در اختيار است ولي مخصوص متقين است يعني خداي متعال آن را براي آنهايي که تقواي الهي را رعايت کرده اند آماده کرده است.

در آيه بعد خداي متعال خصوصيات متقين را توضيح مي دهد و در پايان دوباره صحبت از مغفرت و بهشت آنهاست. اين که صفات متقين را در اين بين بيان کرده اند معنايش اين است که اگر مي خواهيد به آن مغفرت و رحمت برسيد اين صفات را کسب کنيد. مسارعه و مسابقه براي رسيدن به آن مغفرت و رحمت مسارعه و مسابقه در اين صفات است. اگر تلاش کنيم که با سرعت بيشتر و بدون فوت وقت و بدون اينکه فرصت ها بر ما سبقت بگيرند، به طرف اين صفات حرکت کنيم و آن ها را در خودمان محقق کنيم اين يعني سرعت به طرف مغفرت و جنت خدا.

 

انفاق در راه خدا

صفاتي که در اين آيات براي متقين ذکر شده است؛ يکي اين بود که «الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء» در شرايط سختي و تنگي و راحتي و گشادگي دست، اهل انفاق در راه خدا هستند. امکاناتي که خداي متعال به آنها داده از مال و آبرو و ساير سرمايه هايي که دارند همه را در راه خدا انفاق مي کنند. متقين منتظر شرايط نمي مانند که امکانات فراواني داشته باشند تا انفاق کنند بلکه هرچه دارند همان را در راه خداي متعال انفاق مي کنند. پس خصوصيت اول متقي يعني کسي که در مقام تقواي الهي است، اين است که دارايي هاي خودش را چه در سختي و چه در راحتي در راه خداي متعال انفاق مي کند.

 

کظم غيظ فقط براي خدا

دومين خصوصيتي که در اين آيات نوراني براي متقين ذکر شده است اين است که «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ» يعني غيظ و خشم خودشان را فرو مي خورند. البته بعضي از اين هم بالاترند يعني اصلا غضب نمي کنند مگر براي خدا، هيچ وقت نفسشان براي غير خدا تحريک نمي شود.

از جمله اميرالمومنين که همه دنيا و ما سوي الله اصلا او را تحريک نمي کند و براي غير خداي متعال خشم و غضب نمي کند ولي از متقين که شيعيان امير المومنين هستند اين توقع مي رود که اگر براي غير خدا غيظ و غضب کردند آن را فرو بخورند و اعمال نکنند.

حضرت به عثمان بن حنيف مي نويسند که هر کسي امامي دارد که از نور او استفاده مي کند. «وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ، وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. أَلاَ وَإِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَي ذلِکَ، وَلکِنْ أَعِينُوني بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ، وَعِفَّهٍ وَسَدَادٍ»(۱) يعني امام شما از همه دنيا شما به دو لباس کهنه و از همه خوردني هاي دنيا به دو قرص نان يک صبح يکي شام اکتفا کرده است ـ در حالي که اگر بخواهم از گندم و عسل مصفا مي توانم بخورم و مي توانم بهترين لباس ها از حرير بپوشم ولي اين که اين کار را نمي کنم از باب اين است که مبادا من سير بخورم و يک گرسنه اي در اطراف دنيا نتواند شکم خود را سير کند و سر گرسنه زمين بگذارد ـ بعد فرمود: شما توان اين را نداريد که مثل من باشيد ولي با ورع و تلاش و توانايي و سدادتان مرا تقويت کنيد. کمک خواستن حضرت از ما به اين معناست که حضرت مي خواهد ما را کمک و شفاعت کند لذا مي فرمايد شما با اين صفات مرا کمک کنيد تا بتوانم شما را شفاعت کنم.

حضرت در يک مقامي هستند که اصلا براي غير از خدا غضب نمي کنند اين هم که در داستان عمر بن عبدود آمده ما نمي فهميم که قصه اش چي بود که وقتي در جنگ خندق حضرت بر او غلبه پيدا کرد او آب دهان به صورت مبارک حضرت انداخت که حضرت از روي سينه او بلند شدند و دوري زدند و دوباره روي سينه او نشستند. نقل شده است که حضرت نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود «برز الاسلام کله علي الکفر کله» يعني تمام اسلام در مقابل تمام کفر ايستاد. حضرت چنين هستند که اگر شيطان همه دنيا را به حرکت در بياورد که غضبش را تحريک کند نمي تواند، مومن بايد اين طوري باشد که لااقل اگر غيظ و غضب کرد آن را فرو بخورد و اعمال نکند.

در روايت هست خداوند اين جرعه را خيلي دوست دارد؛ اين که انسان غضب خودش را فرو بخورد. حال اگر مومني در حالت غضب عمل کرد او ديگر نمي تواند عادلانه رفتار کند ولو حق هم با او باشد لذا اول کظم غيظ کند و بعد اگر حق با او بود دو کار را مي تواند انجام دهد: يکي اين که عادلانه اين حق را اعمال کند مثلا دوست، همسايه، همسر و يا فرزند کاري کرده که از عدل خارج شده است در اين جا بعد از فرو بردن خشم، حق دارد عادلانه مجازات کند و کظم غيظ شرط عدالت است.

 

عفو در موارد حق الناس

اما صفت ديگر متقين اين است که «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» يعني عموم مردم را عفو مي کنند و اين عفو در جايي است که حق با آن ها است و اگر حق نداشتند که عفو معنا نداشت. شيعيان اميرالمومنين آنجايي هم که ديگران به حق آنها تعدي کرده اند عفو مي کنند. البته عفو نبايد در حقوق الهي باشد بلکه اتفاقا آنجايي که به حقوق الهي تعدي مي شود متقين بايد اعمال غضب کنند و حق ندارند عفو کنند. آنجايي که مربوط به شما است مثلا پدر، مادر، همسر يا فرزند و… به حريم شما تجاوز کرده است شما بايد انتقام بگيريد؟ فرمود: نه! بايد عفو کنيد. براي عفو لازم نيست رحم يا همسايه باشد بلکه از عموم مردم هم بايد عفو نمود. لذا اينکه فرد بگويد: حق با من است! معني ندارد زيرا اصلا عفو براي جايي که حق داري معنا پيدا مي کند. خداي متعال آنجايي که حق با توست انتظار عفو دارد. مي گويد: آقا بدي کرده! خب آنجايي که بدي کرده خدا انتظار بخشش دارد والا اگر حق با شما نباشد که ديگر نياز به عفو نيست.

 

احسان و نيکي به طرف مقابل بعد از کظم غيظ و عفو

بعد فرمود «وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» يعني خداي متعال محسنين را دوست مي دارد. براي دوستان خدا محبت او مهم تر از آن جنت سماوات و ارض است. بعضي اين طور فهميده اند که اين آيه به کنايه بيان مي کند که متقين علاوه بر اين که کظم غيظ و عفو مي کنند، آنجايي که حق با آن ها بوده و ديگري بدي کرده نه فقط عفو مي کنند بلکه به طرف مقابل احسان هم مي کنند.

اين نيکي کردن يک معناي ظاهري دارد يعني اگر رفيق، همسر، رحم، دوست يا همکار من به من ظلم کرده من به جاي اينکه انتقام بگيرم عفو مي کنم و بعد هم در حقش نيکي مي کنم که البته اين کار سختي است. يکي از دشوارترين کارهايي که در روايات بر آن تاکيد شده همين است که «الاحسان الي من أساء اليک»(۲) يعني آن کسي که در حق تو بدي کرده تو در حقش احسان کن. طرف مي گويد: خب مستحق نيست. بله مگر ما مستحق اين همه فيض خداي متعال هستيم؟ اگر خداي متعال بخواهد با عدلش با ما رفتار کند که نبايد چيزي به ما بدهد، بايد محروم مطلق باشيم. اما خدا در مقابل بدي هاي ما خوبي مي کند. در دعاي ابوحمزه مي فرمايد: «خَيْرُكَ إِلَيْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَيْكَ صَاعِدٌ وَ لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ مَلَكٌ كَرِيمُ يَأْتِيكَ عَنَّا بِعَمَلٍ قَبِيحٍ فَلَا يَمْنَعُكَ ذَلِكَ أَنْ تَحُوطَنَا بِنِعَمِكَ وَ تَتَفَضَّلَ عَلَيْنَا بِآلَائِك »(۳) يعني خدايا آنچه از طرف تو بر ما فرو مي ريزد خير توست و آنچه از طرف ما به طرف تو بالا مي آيد بدي است و اين طور بوده و اين طور هم خواهد بود، تو ملک کريمي را موکل کرده بودي که مراقب اعمال من باشد و آن ها را ثبت کند. احسان و نگاه محبت آميزي کردم، درهمي در راه تو دادم و نفسي براي تو کشيدم اين ها گم نشود و او ثبت کند، تو موجود کريمي را گذاشته اي که با کرامت هم برخورد مي کند.

لذا در روايت داريم فرمود: ملکي که موکل محسنات شماست همين که نيت مي کنيد، مي نويسد. کريم يعني نمي گويد حالا نيت کرده ولي عمل که نکرده پس ننويسم مثلا نيت نماز شب کرده ببينيم نماز شب را مي خواند يا نه؟ اگر واقعا سر شب که مي خواهد بخوابد نيت کند نه هوس، که نماز شب بخواند ثوابش را مي نويسند؛ اگر بلند شد مضاعف مي نويسند و اگر بلند نشد همان ثواب را پاک نمي کنند چون مصمم بود ولي خواب ماند، اين مي شود ملک کريم.

حتي در روايت دارد ملکي که موکل بدي هاست همين که شخص نيت مي کند ميخواهد، بنويسد اما ملک کريم به او مي گويد ننويس شايد گناه نکرد. حتي وقتي گناه هم مي کنيم باز هم به او مي گويد تا هفت ساعت ننويس شايد توبه کند و بعد از آن ثبت مي کند و نامه عمل آلوده مي شود والا اگر تا هفت ساعت کسي توبه کند نامه عملش پاک مي شود.

ملک کريم که موکل ماست و بنابر روايتي فرمانده آن ملک ديگر هم هست وقتي سراغ تو مي آيد، نامه عملي مي آورد که قبيح است و هيچ حسنه اي در آن نيست، نيت خوبي هم نکرده است. اين مانع تو نمي شود که ما را در احاطه نعمت هاي خودت قرار بدهي و از عدل بگذري، اگر بخواهي به عدل عمل کني چون که بدي آمده بايد مجازات کني. با آلاء و نعمت هاي خودت به ما تفضل کن. وقتي خداي متعال اين چنين است، دوست دارد ما هم اين گونه باشيم يعني اگر کسي بدي کرد عفو کنيم و بعد هم احسان کنيم.

 

معناي دوم براي مقام احسان بعد از بخشش ها

يک معناي لطيف تري هم دارد و آن عبارتست از اين که اگر کسي به شما بدي کرد مثلا فرزندي که در خانه نافرماني مي کند يا دوستي که وقتي با شما برخورد مي کند حرف ناروايي مي زد و به شما غضب مي کند لابد بيماري و عيب روحي دارد چون اگر آدم سالم باشد که بيخودي به ديگران متعرض نمي شود، در اين جا شما احسان کنيد و کاري کنيد که عيبش رفع بشود. يعني عفو اين است که وقتي به شما چيزي گفت سرتان را زير بيندازيد و برويد ولي احسان اين است که به او بگويي آقا چه گرفتاري داري؟ آن را حل کنيد نه فقط گرفتاري ظاهري بلکه گرفتاري باطني او را هم حل کنيد.

در مورد يکي از مراجع بزرگ نجف نقل شده که شخصي آمده بود چيزي مي خواست خب او هم چون سهم امام و بيت المال بود و پول خودش نبود و همين طوري نمي توانست بدهد و بايد برايش واضح مي شد که شخص نيازمند است. اين بنده خدا هرچه گفت ايشان گفتند چشم حالا نيست. تا اين که اهانت تندي به ايشان کردند و ايشان بلافاصله گفت: به او بدهيد. گفتند: چرا؟ گفت: چون برايم اطمينان حاصل شد که نيازمند است، اگر نيازمند نبود اين گونه متعرض نمي شد.

اين نمونه اي از «الاحسان الي من اساء اليک» مي شود. احسان اين است که طوري تدبير کنيم که عيب او رفع بشود زيرا او مومن است و نبايد با عيب از دنيا برود. اين که شخصي بيخودي پشت سر مومن غيبت مي کند و وقتي به شما رسيد غيبت کرده، شما نگو او غيبت کرده من هم يک غيبت عليه او مي کنم، معصيت که مجوز معصيت نيست. در اين جا کظم غيظ کن، عفو کن و بعد هم احسان کن يعني کاري کن که عيب او مترفع بشود و پشت سر اين و آن غيبت نکند.

 

دفع خطر به بهترين وجه؛ نمونه اي از احسان

در همين راستا در قرآن مي فرمايد: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ»(فصلت/۳۴) وقتي مي خواهي از خودت دفاع کني و خطر را دفع کني به بهترين وجه دفع کن اگر اين کار را کردي در اين صورت آن کسي که با هم دشمني داشتيد دوست صميمي شما مي شود. خب انسان به چند صورت مي تواند دشمن را از خودش دور کند يکي اينکه او از روي غضب به شما يک ضربه زد شما سه تا بزني چون زورت بيشتر است، او يکي زد شما ۵ تا بزني، او يک حرف زد شما ۵ تا بزني. دوم اينکه اگر او يکي گفت شما هم يکي بگويي سوم اينکه او يکي گفت شما چيزي نگويي چهارم اينکه او يکي گفت شما بگوييد من مي خواهم با اخلاقم طوري رفتار کنم که عيب او رفع بشود و ديگر نه به من متعرض شود و نه به هيچ مومني.

از امام مجتبي ع نقل شده که شخص شامي به مدينه آمد و هرچه از دهانش بيرون آمد به امام ع گفت. اصحاب خواستند متعرض شوند که امام فرمود با او کاري نداشته باشيد. بعد امام به او گفت: چه شده؟ اينجا تنهايي، مسافري؟ حضرت اين گونه با او صحبت کرد بعد از اين شخص شامي گفت: تا به حال احدي را مثل امام دشمن نمي دانستم و اکنون هيچ کس را به اندازه ايشان دوست نمي دارم. علت رفتار او تبليغ غلط دشمنان از اهل بيت در شام بود به طوري که وقتي حضرت علي ع در محراب شهيد شدند آن ها گفتند مگر حضرت نماز هم مي خواندند.

در اين جا امام خطر او را به بهترين وجه از خودشان دفع کردند. حال اگر آدم اين گونه خطر را از خودش دفع کند که دشمن را دوست کند بهتر است يا اين که او دشمن بماند و فقط الان خطرش را با قدرت دفع کند و او کمين کند تا ضربه ديگري بزند؟ حتما دومي بهتر است. بعد قرآن ادامه مي دهد که: «وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»(فصلت/۳۵) اين کار همه نيست فقط آنهايي که صابر و صاحب حظ عظيم هستند، مي توانند اين طوري خطر و بدي ها را از خودشان دفع کنند که دشمن آن ها دوست صميمي شود.

پس در اين آيات نوراني خداي متعال مي فرمايد متقين اين گونه هستند و بهشت برايشان مهيا شده است. بهشت با آن وسعت مغفرت الهي که انسان را از کرده هايش پاک مي کند. و البته اينها براي کساني که اهل انفاق در سختي و راحتي هستند و اهل کظم غيظ هستند و اهل عفو هستند و اهل احسان هستند آماده شده است. و اين احسان هم از همه آنها مهمتر است که «و اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» يعني اينها را خدا دوست مي دارد. اين محبت از آن جنت سماوات و ارض براي دوستان خداوند مهمتر است. يعني به مقامي مي رسند که خدا دوستشان مي دارد. «السلام عليک يا اباعبدالله»

 

    پي نوشت ها:
  • (۱) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۴۱۷
  • (۲) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۲، ص: ۱۰۷
  • (۳) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۵۸۶
 

جدیدترین ها در این موضوع

نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

همچنين در هدف اين پيام بحث مى كنيم، آيا هدف در اين حادثه چه بود: رفاه زندگى مادي، برداشتن فاصله طبقاتي، بالا بردن سطح انديشمندى و هوشمندي، مخالفت با قدرتها، با توجه به قدرتها؟، اينها سوالهائى ست كه براى شناختن آن حادثه، حادثه اى كه بى گمان يك واقعيت اجتماعى به حساب مى آيد، لازم است و پاسخ به اين سوالها روشنگر آن حادثه خواهد بود.
 ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
 نبوت شناسی

نبوت شناسی

پزشك امت رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوار بطبه، قدا حكم مراهمه، و اءحمى مواسمع، يضع ذلك حيث الحاحة اليه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پزشكى است سيار كه با طب خويش ‍ همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نياز آنها را به كار مى برد.
No image

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(1)

پس از قرن ها تحقيق و بررسى درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسيارى از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مى توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله داراى اهدافى مى باشد. با توجه به آيات الهى به برخى از اهداف بعثت انبياء اشاره مى نمائيم.
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.

پر بازدیدترین ها

 نبوت شناسی

نبوت شناسی

پزشك امت رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوار بطبه، قدا حكم مراهمه، و اءحمى مواسمع، يضع ذلك حيث الحاحة اليه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پزشكى است سيار كه با طب خويش ‍ همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نياز آنها را به كار مى برد.
 سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى فرمايد: «فَتأسَّ بِنَبِيّك الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است
 جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه

جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه

ستایش پیامبر اعظم را به اوج رسانده ، ویژگیهای آن حضرت را پی درپی بیان می کند . ازجمله درآیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب می فرماید :« یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا" و مبشرا" و نذیرا" و داعیا" الی الله باذنه و سراجا" منیرا" » ؛ «ای پیامبر ، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشی و مردم را به فرمان خدا به سوی او بخوانی و چراغی تابناک باشی .»
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.
 شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از منظر نهج البلاغه

شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از منظر نهج البلاغه

از آنجا که نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) اسوه حسنه و الگوی مناسب برای همه انسانها در همه اعصار است، باید در پی شناخت آن شخصیت عالی مقام و سیره آن فرستاده الهی باشیم. با توجه به اینکه نزدیک ترین انسانها به نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و آگاه ترین انسانها به شخصیت آن پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، امام علی(علیه السلام) است، بهترین راه برای شناخت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) مراجعه به سخنان گهربار امام علی(علیه السلام) می باشد.
Powered by TayaCMS