دعا - تأثیر نظام حکمت الهی، در استجابت دعا - جلسه 26

دعا - تأثیر نظام حکمت الهی، در استجابت دعا - جلسه 26

تأثیر نظام حکمت الهی، در استجابت دعا

مروری بر مباحث گذشته

مسئله: آیا خداوند حکیم است؟!

خداوند خلاف حکمت نمی کند

به ضرر عبد است

زمان، زمان تو است!

خدا را از یاد می برد

برآوردن حاجتی که عبد را به جهنّم میبرد

پشیمانی به خاطر استجابت دعا

آیا تغییر میکنیم یا نمیکنیم؟

مأمون و امام هشتم(علیهالسّلام)

پدر بر بالین پسر

تأثیر نظام حکمت الهی، در استجابت دعا

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛ "اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ"(1)

مروری بر مباحث گذشته

گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت کلام الهی و ماه دعا است. یعنی سخن گفتن، راز و نیاز و اظهار حاجت کردن با پروردگار، برای خود و دیگران و دعای به خیر کردن، چه دنیوی باشد و چه اخروی. جلسۀ گذشته بحثم به اینجا رسید که گاهی در اجابت تأخیر می شود و این نباید موجب یأس و قنوط، به تعبیری که در روایت بود بشود که بعد از آن هم ترک دعا را در پی داشته باشد. ترک دعا اصلاً مورد نهی است و روایات زیادی داریم که در جلسۀ گذشته به بعضی از آنها اشاره کردم. از لیالی قدر به بعد قصدم این بود که تذکّراتی را بدهم تا مفید باشد. گرچه بعضی از آنها را قبلاً بحث کرده ام ولی جای تذکّر دادن دارد، "فَذَکِّر اِن نَفَعَتِ الذِّکری".

مسئله: آیا خداوند حکیم است؟!

یک وقت است که فقط ترک دعا مطرح است امّا یک وقتی است که غیر از ترک دعا، چیزهای دیگری هم مثل شکایت از خدا بیان می شود. یک وقت در ارتباط با مخلوق است و یک وقت در ارتباط با خالق؛ که آنجا وضع خیلی بدی پیدا می کند و سر از کفر در می آورد. در اینجا مقدّمتاً باید یک چیزی را تذکّر بدهم.

سؤال می شود: چون می گوییم خدا حکیم است؛ آیا در اجابت دعایی که از ناحیۀ خدا وعده داده شده، این طور است که خداوند رعایت حکمت را نکند؟

خداوند خلاف حکمت نمی کند

خداوند کارهایی که می کند حساب شده است و این طور نیست که هر چه بنده بخواهد، به او بدهد ولو اینکه به ضررش هم باشد. مثل اینکه بچّه ای بگوید: این چاقو را به من بدهید. بعد به او بدهیم و او با چاقو دست خود را ببرد. آیا خدا مصلحت داعی را رعایت نمی کند؟ نه! چون گفته "ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم". این طور نیست که همین طور بخواهد بدهد؛ او خلاف حکمت نمی کند. این را لطف، رحمت و محبّت نسبت به بنده نمی گویند. این ها را قبلاً عرض کرده ام و فقط اشاره می کنم.

به ضرر عبد است

گاهی اصل حاجتی که عبد تقاضا می کند، یک حاجت دنیوی است که اگر به او بدهد، به ضررش بوده و وضع او را زیر و رو و بیچاره اش می کند. اگر خدا آن را به او بدهد و بعد هم عبد بیچاره شود، بنابراین عبد به خدا می گوید: تو که می دانستی به ضرر من است و من نمی دانستم؛ پس چرا دادی؟

زمان، زمان تو است!

گاهی ضرر آن حاجت اصل نیست بلکه خصوصیّات آن مطرح است. یعنی چه؟ به این معنا که اصل آن مضرّ نیست، امّا مقطعی که به آن شخص می خواهند بدهند باید مقطع خاصّی باشد. در یک مقطع به ضرر او است و در مقطع دیگر به نفع او. الآن که آن بنده تقاضا کرده مقطعی است که به ضررش است، پس می گذارد، هر وقت به مقطعی رسید که به نفع او شد، به او می دهد. این همان است که بحث کردم، یعنی"تأخیر در اجابت".

خدا را از یاد می برد

ما این طوریم که همه در بستر مادیّت و دنبال امور مادّی هستیم؛ دنبال این هستیم که در دعا مسائل مادّی را در نظر بگیریم و اصلاً در کنار این، مسئلۀ معنویّت را در نظر نمی گیریم. یعنی چه؟ به این معنا که ممکن است، چیزی در ظاهر، از نظر معنویّت به نفع من باشد، در حالی که به ضرر است و ظرفیّت آن را نداشته باشم. مثالی می زنم: شخصی بود که وضع مالی متوسّطی داشت امّا از نظر دینی، انسان متدیّنی بود، مثل شرکت او در امور مساجد، مجالس و... مدّتی گذشت که وضع مادی خوبی پیدا کرد. به شخصی گفتم: ایشان مدّت ها بود پیدایش نبود امّا الآن به مجالس می آید؟ ایشان گفت: این شخص از نظر مالی مقداری وضعش خوب شد و مسائل معنوی را ترک کرد. تعبیر ایشان اینطور بود: یک زمانی هوای نفس، او را گرفت امّا حالا دوباره معنویّت را به یاد آورده.(2) مسئله این است که آن شخص نمی فهمد و فقط دنبال مسائل مادّی است. امّا این چه بازدهِ سوئی بر روی بعد معنوی اش دارد؟ این طور می شود: کارش به جایی می رسد که اصلاً خدا یادش می رود. امّا خدا بندۀ خودش را دوست دارد؛ چون حکمت او این را اقتضا می کند.

برآوردن حاجتی که عبد را به جهنّم میبرد

روایتی از پیغمبراکرم است که: "قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم): إِنَّ الْعَبْد لَیُشْرِف عَلَی حَاجَه مِنْ حَاجَات الدُّنْیَا"؛ بنده در آستانۀ رسیدن به حاجتی از حوائج دنیایی خود است. یعنی از خدا خواسته و بعد نتیجۀ حاجت معلوم می شود، "فَیَذکُرُهُ الله مِن فَوقِ السَّبع سَماوات"؛ اشاره به این است که خدا دقیقا ً همه را بررسی می کند، "فَیَذْکُرهُ اللَّه مِنْ فَوْق سَبْع سَمَاوَات"؛ خدا از فراز هفت آسمان آن را یاد می کند. بعد می گوید: "فَیَقُول مَلَائِکَتِی"؛ فرشتگان من، "إِنَّ عَبْدِی هَذَا قَدْ أَشْرَفَ عَلَی حَاجَه مِنْ حَاجَات الدُّنْیَا"؛ این عبد حاجتی از حوائج دنیایی خود را خواسته و در آستانۀ رسیدن آن است و مقدّمات آن دارد فراهم می شود که به آن برسد، "فَإِنْ فَتَحْتهَا لَهُ"؛ اگر راه را باز کنم که به آن برسد، "فَتَحْت لَهُ بَابًا مِنْ أَبْوَاب النَّار"؛ دری را بهسوی آتش باز کردم؛ "وَلَکِنْ اِزْوُوهَا عَنْهُ"؛ پس راه رسیدن به حاجتش را ببندید. "فَیُصْبِح الْعَبْد عَاضًّا عَلَی أَنَامِله"؛ در اینجا می شود که عبد انگشت حسرت به دهانش می گیرد، "یَقُول: مَنْ دَهَانِی مَنْ سَبَّنِی؟"؛ می گوید: این، بنا بود به من برسد، امّا یک مرتبه به فلانی رسید؛ چرا با من این طور رفتار کردند؟ "وَمَا هِیَ إِلَّا رَحْمَه رَحِمَهُ اللَّه بِهَا"؛(3) امّا این یک رحمت و عطوفتی بود که از ناحیۀ خدا به تو شد. اگر به تو می رسید کارت خیلی خراب می شد. ما نظیر این روایات زیاد داریم.

پشیمانی به خاطر استجابت دعا

من این را می خواستم بگویم که اجابت دعا تضمین شده است؛ امّا از آن طرف هم بنا نیست، نظام حکمت الهی هم از بین برود که اگر از بین برود خود تو هم پشیمان می شوی. روایت دیگری را می خوانم. احمدبن عمر و حسین بن یزید، هر دو تعریف کرده اند، امّا در روایت احمدبن عمر توصیه شده است. این ها از اصحاب امام هفتم و هشتم هستند. می گویند: "دَخَلْنَا عَلَی الرِّضَا(علیهالسّلام)"؛ ما بر امام هشتم(علیه السّلام) وارد شدیم، "فَقُلْنَا:" به حضرت عرض کردیم، "إِنَّا کُنَّا فِی سَعَهٍ مِنَ الرِّزْقِ وَ غَضَارَهٍ مِنَ الْعَیْشِ فَتَغَیَّرَتِ الْحَالُ بَعْضَ التَّغَیُّرِ"؛ ما از نظر زندگی و راحتی وضع بسیار حسابی و خوبی داشتیم؛ امّا وضع عوض شد و مقداری تغییر کرد، "فَادْعُ اللَّهَ أَنْ یَرُدَّ ذَلِکَ إِلَیْنَا"؛ دو نفری آمدند خدمت امام هشتم(علیه السّلام) که: آقا! دعا کنید دوباره وضعمان به خانۀ اول برگردد، "فَقَالَ(علیه السّلام) أَیَّ شَیْ ءٍ تُرِیدُونَ؟"؛ حضرت فرمودند: شما چه می خواهید؟ "تَکُونُونَ مُلُوکاً؟"؛ مرتّب بالا رفتید، بالا رفتید، دیگر دلتان می خواهد از پادشاهان بشوید؟ به تعبیر من خیلی رویتان زیاد است؛ "أَیَسُرُّکُمْ أَنْ تَکُونُوا مِثْلَ طَاهِرٍ وَ هَرْثَمَهَ وَ إِنَّکُمْ عَلَی خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ"؛ شما که می دانید طاهر و هَرثمه از بستگان دربار مأمون هستند.(4) حضرت فرمودند: می خواهید بروید و مثل آن دو بشوید؟ و بعد حالتان از نظر معنوی تغییر کند؟ "خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ"؛ الآن شما اعتقاد به امامتِ من دارید و پیش من آمدید و از من التماس دعا دارید. امّا اگر این دنیا بالا برود، از امام سخنی نمی گویید و دیگر از امام رضا، خبری نیست و شما هم مثل همان افراد می شوید. "لَا وَ اللَّهِ"؛ یکی از آن ها گفت: به خدا قسم، نه! "مَا سَرَّنِی أَنَّ لِیَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا ذَهَباً وَ فِضَّهً"؛ برای من، دنیا و آنچه در آن وجود دارد طلا و نقره بشوند، من را خوشحال نمی کند، اگر... "وَ إِنِّی عَلَی خِلَافِ مَا أَنَا عَلَیْهِ"؛ اگر من از نظر معنوی، برخلاف این مسیری که دارم می روم باشم. یعنی، "فَقَالَ(علیهالسّلام) إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِیَ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسِیرُ مِنَ الْعَمَلِ"؛ کسی که به وضع متوسطی که از نظر روزی دارد، راضی باشد، خدا هم از او عمل صالحِ کم می خواهد و می گوید: همان واجباتت را انجام بده، "وَ مَنْ رَضِیَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْحَلَالِ"؛ و کسی که راضی به کم از حلال بشود، "خَفَّتْ مَئُونَتُهُ"؛ در دنیا مخارجش کم می شود و در راه زندگی اش دچار مشکل نمیشود.(5) "وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْیَا وَ دَوَاءَهَا"؛ و خدا دردهای دنیایی و داروهای آن دردها را به او نشان می دهد. "وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَی دَارِ السَّلَام"؛

منبع:پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

آیا تغییر میکنیم یا نمیکنیم؟

غرضم این است که، ما فقط به سراغ خواستههای دنیایی خودمان می رویم و فکر نمی کنیم که برخورد آن با مسائل معنوی چگونه است؟ آیا حال من عوض می شود یا نمی شود؟ اعمالم تغییر میکند یا نمیکند؟

مأمون و امام هشتم(علیهالسّلام)

توسّلم به امام هشتم(علیه السّلام) است. هرچه داریم از این خانواده و بهخصوص از امام هشتم(صلوات الله علیه) است. هم ابن بابویه و هم شیخ مفید به اسناد مختلف و متعدّد از علی بن حسین کاتب نقل می کنند که: مأمون به عیادت امام هشتم(علیه السّلام) آمد. البتّه در روایت دارد که به ایشان مختصر کسالتی عارض شده بود و برای مأمون فرصتی پیدا شد که خدمت حضرت برود. می دانید که امام هشتم در بیت مأمون و نزد او بوده است. قبل از آنکه برود به یکی از مأموران خود سپرده بود که ناخنهایش را بلند کند و زیر ناخن هایش زهری را تعبیه کند. خدمت امام آمد در باغی که بود، می نشید وبه همان غلام دستور می دهد: برو و میوهای که انگور یا انار بوده را دانه کن. آن خبیث هم می آید و با ناخنش همۀ میوهها را آلوده می کند. مأمون به امام هشتم(علیه السّلام)رو می کند و میوه راتعارف می کند و می گوید: این را میل بفرمایید، برای شما خوب است. امام امتناع می کند. مأمون اصرار می کند امّا امام میفرمایند: بعداً می خورم. اینجا دیگر مأمون رو می کند و قسم می خورد که: به خدا،باید جلوی روی من این را بخوری. امام هشتم(علیه السّلام) مختصری از دانه های میوه را تناول فرمودند. می نویسند: بلافاصله که حضرت تناول کردند، مأمون از جایش حرکت کرد و از حجره خارج شد. در روایت دارد،ابا صلت می گوید: بیرون رفتم و دیدم امام هشتم همین طور از زمین بلند می شود؛ یعنی در حدود پنجاه بار از زمین بلند شد. خدا می داند چه زهری بود وبا امام هشتم چه کرد؟

پدر بر بالین پسر

بسیاری از ائمه ما را مسموم کردندو چند روزی طول کشید تا وفات کردند، امّا برای امام هشتم چند ساعت بیشتر طول نکشید. "یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ"؛ می گوید:حضرت مثل مار گزیده به خودش می پیچید. حضرت به من گفت: ابا صلت! برو ودر ها را ببند و کسی را راه نده. امام به بستر رفت و من در وسط حیاط مهموم و مغموم ایستاده بودم. یک وقت دیدم که آقازاده ای در بین حیاط است؛ تعجّب کردم؛ جلو رفتم و دیدم که شبیهترین مردم به خود آقا است.گفتم: من تمام درها را بسته بودم، شما از کجا وارد شدید؟ حضرت فرمود: آن قادری که مرا از مدینه در یک لحظه به طوس آورد، از در بسته هم میتواند وارد می کند. عرض کردم: شما که هستید؟ فرمود: من حجّت خدا بر شما هستم. من محمد بن علی، آمده ام تا با پدرِ مسموم، مظلوم و غریبم وداع کنم. یک وقت دیدم به سوی حجرۀ حضرت رفت، در را باز کرد و وارد شد. وقتی چشم امام هشتم به این آقازاده افتاد از جا حرکت کرد،او را در بغل گرفت و شروع به بوسیدن کرد. روال طبیعی هم همین را اقتضا می کند که هنگام جان دادن، پسر به سراغ پدر بیاید. امّا این خلاف معمول است که هنگام جان دادنِ پسر، پدر به سراغ او برود. وقتی صدای علی اکبر بلند شد، "یا اَبَتاه!عَلَیْکَ مِنِّی السَّلَامُ"؛ بابا! خداحافظ، من هم رفتم. امام حسین با عجله آمد و روی خاک ها نشست، "وَ جَلَسَ عَلی التُّراب وَ اَخَذَ رَأسَهُ"؛ سرِ علی را از زمین بلند کرد و در دامن خود گذاشت؛ صورت خود را به صورت علی گذاشت، "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ وَ قالَ یا بُنَی"...

پاورقی

  1. بحارألانوار، ج91، ص96
  2. این ها مسائلی است که خودم لمس کرده ام. ما در دعاهایمان این طور فکر نمی کنیم، بلکه فقط می گوییم: بده!
  3. تهذیب سنن ابی داوود، ج2، ص402
  4. می دانید که تمام این بلاد زیر نظر آنها بود و جنایاتی که در تاریخ است را این ها انجام دادند.
  5. در دنیا اشخاص بیچاره ای هستند که وقتی میخواهند یک طرفی را درست کنند، طرف دیگر خراب میشود؛ دوباره وقتی به آن را می رسند می بینند،بدبختی دیگری پیدا شد.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

همچنين در هدف اين پيام بحث مى كنيم، آيا هدف در اين حادثه چه بود: رفاه زندگى مادي، برداشتن فاصله طبقاتي، بالا بردن سطح انديشمندى و هوشمندي، مخالفت با قدرتها، با توجه به قدرتها؟، اينها سوالهائى ست كه براى شناختن آن حادثه، حادثه اى كه بى گمان يك واقعيت اجتماعى به حساب مى آيد، لازم است و پاسخ به اين سوالها روشنگر آن حادثه خواهد بود.
 ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
 نبوت شناسی

نبوت شناسی

پزشك امت رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوار بطبه، قدا حكم مراهمه، و اءحمى مواسمع، يضع ذلك حيث الحاحة اليه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پزشكى است سيار كه با طب خويش ‍ همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نياز آنها را به كار مى برد.
No image

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(1)

پس از قرن ها تحقيق و بررسى درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسيارى از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مى توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله داراى اهدافى مى باشد. با توجه به آيات الهى به برخى از اهداف بعثت انبياء اشاره مى نمائيم.
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.

پر بازدیدترین ها

 جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه

جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه

ستایش پیامبر اعظم را به اوج رسانده ، ویژگیهای آن حضرت را پی درپی بیان می کند . ازجمله درآیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب می فرماید :« یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا" و مبشرا" و نذیرا" و داعیا" الی الله باذنه و سراجا" منیرا" » ؛ «ای پیامبر ، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشی و مردم را به فرمان خدا به سوی او بخوانی و چراغی تابناک باشی .»
 سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى فرمايد: «فَتأسَّ بِنَبِيّك الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.
 شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از منظر نهج البلاغه

شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از منظر نهج البلاغه

از آنجا که نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) اسوه حسنه و الگوی مناسب برای همه انسانها در همه اعصار است، باید در پی شناخت آن شخصیت عالی مقام و سیره آن فرستاده الهی باشیم. با توجه به اینکه نزدیک ترین انسانها به نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و آگاه ترین انسانها به شخصیت آن پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، امام علی(علیه السلام) است، بهترین راه برای شناخت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) مراجعه به سخنان گهربار امام علی(علیه السلام) می باشد.
 پيامبرى و پيشوايى

پيامبرى و پيشوايى

انسان به طور فطرى عاشق کمال مطلق است و خداوند از نوع انسان پیمانى فطرى گرفته است که جز او را نپرستند، اما عوامل مختلفى چون: استکبار، خودخواهى، حرص، تعلق هاى پست و وابستگى ها بر این فطرت سایه مى افکنند و آدمى مصداق کمال را اشتباه مى گیرد و به پیمان فطرت خود وفا نمى کند. پیامبران در رسالت خود مردمان را به وفاى به پیمان فطرى و رو کردن به کمال مطلق حقیقى فرا مى خوانند.
Powered by TayaCMS